يكي دو فصل گذشت از درو ، ولي چه كنم
كه باز خوشه ي دلتنگيم دروده نشد
چه چيز تازه در اين غربت است ؟ كي ؟ چه زمان
غروب جمعه ي من بي تو پوك و پوده نشد ؟
يكي دو فصل گذشت از درو ، ولي چه كنم
كه باز خوشه ي دلتنگيم دروده نشد
چه چيز تازه در اين غربت است ؟ كي ؟ چه زمان
غروب جمعه ي من بي تو پوك و پوده نشد ؟
سلام . . .
دلم از زمین گرفت
دلم از خزان گرفت
دلم از نبودنت گرفت
دل من ــ دل نبود
واژه خواستنی بود محال
جام عشقی بود تهی!
لابه لای این همه خواب
رویای عشق تو هم رفت به خواب
و خودت نآمدی ای عشق
و خودت گپ نزدی ای عشق
و مرا سوزاندی
مرا بردی به خواب
خوابی از جنس ناب!
خواب....!
چه کسی مرا بیدار خواهد کرد؟!
با کدامین بانگ؟!
با کدامین داد!
با کدامین فریاد...
ديدي گلا شب كه ميشه اشكاشونو رو مي كنن
يادت باشه چشم منم هميشه غرق شبنمه
تو مي ري و اسم من و از رو دلت خط مي زني
اسم قشنگ تو ولي هميشه هرجا يادمه
چشماي روشنت يه كم كاشكه هواي من رو داشت
تنها توقعم فقط يه بار جواب ناممه
سلام خانم گل خودم
هیچكس با من در این دنیا نبود
هیچكس مانند من تنها نبود
هیچكس دردی زدردم بر نداشت
بلكه دردی نیز بر دردم گذاشت
هیچكس فكر مرا باور نكرد
خطی از شعر مرا از بر نكرد
هیچكس معنای آزادی نگفت
در وجودم رد پایش را نجست
بوس بوس![]()
سلام
بابا تو کجایی ؟
یه لحظه اسمت اومد بالا تعجب کردم
خوش اومدی
"""""""""""""""""""
ترا ساقي جان گويد براي ننگ و نامي را * فرو مگذار در مجلس چنين اشگرف جامي را
..........................
ز خون ما قصاصت را بجو اين دم خلاصت را * مهل ساقي خاصت را براي خاص و عامي را
..........................
بكش جام جلالي را فدا كن نفس و مالي را * مشو سخره حلالي را مخوان باده حرامي را
..........................
غلط كردار ناداني همه ناميست يا ناني * ترا چون پخته شد جاني مگير اي پخته خامي را
..........................
كسي كز نام مي لافد بهل كز غصه بشكافد * چو آن مرغي كه مي بافد بگرد خويش دامي را
..........................
درين دام و درين دانه مجو جز عشق جانانه * مگو از چرخ وز خانه تو ديده گير بامي را
..........................
تو شين و كاف و ري را خود مگو شكر كه هست از ني * مگو القاب جان حي يكي نقش و كلامي را
..........................
چو بي صورت تو جان باشي چه نقصان گر نهان باشي * چرا در بند آن باشي كه واگويي پيامي را
..........................
بيا اي هم دل محرم بگير اين باده خرم * چنان سرمست شو اين دم كه نشناسي مقامي را
..........................
برو اي راه ره پيما بدان خورشيد جان افزا * ازين مجنون پر سودا ببر آنجا سلامي را
..........................
بگو اي شمس تبريزي از آن ميهاي پاييزي * بخود در ساغرم ريزي نفرمايي غلامي را
..........................
ای بسا ابلیس آدم رو که هست
پس به هردستی نباید داد دست
ترس
وارد ترکیب سنگ ها می شد
حنجره ای در ضخامت خنک باد
غربت یک دوست را
زمزمه می کرد
از سر باران
تا ته پاییز
تجربه های کبوترانه روان بود
باران وقتی که ایستاد
منظره اوراق بود
وسعت مرطوب
از نفس افتاد
قوس قزح در دهان حوصله ما
آب شد
سلام
هستم.همین گوشه کنارا .... دلم گرفته بود اومدم اینجا یه سر ... لطف کردی آقا سعید... مرسی![]()
دوباره از نگاه تو با تو عبور می کنم
از اینکه عاشق توام حس غرور می کنم
دوباره با سلام تو تازه تازه می شوم
با نفس تازه تو غرق ترانه می شوم
با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم
با تو ستاره می شوم
من در تمام شعر های تو غریبم..
باید مرا تنها بزاری ، بی تفاوت؟
من شب -- و شاید یک کمی از آن کدر تر
تو رنگی از فصل بهاری ، بی تفاوت
من ایستگاه انتظار یک حضورم
تو سوت سرد یک قطاری ، بی تفاوت
من کهنه ام ، از نسل آدمهای چوبی
تو خود همیشه ابتکاری ، بی تفاوت
باید بگویم ( دوستت دارم عزیزم )
با آن که تو اصلا نداری ، بی تفاوت
خوبی فرانکم؟ اینجا چرا اینجوری شده؟ .... هیچ کس نیست؟
تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی، نمی دانم
وزین سرگشته مجنون چه میخواهی، نمی دانم
-----
سلام
خوب هستی مونیکا خانوم؟
هیچی از وقتی شما سر نمیزنی فروم ریزش
اعضا گرفته.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)