اشتبــاه از من بود
پر رنـــگ نوشته بودمـت ...
به سختــی پاک می شـــوی
اشتبــاه از من بود
پر رنـــگ نوشته بودمـت ...
به سختــی پاک می شـــوی
دلِ سبــــــزم را گــــــ ــــ ـره زد ..
و رفتـــــــ ــــ ــ تا بـــــــه آرزوهـــایش برســــد ..
![]()
Last edited by Lady parisa; 26-04-2011 at 10:15.
شب آشیان شبزده چکاوک شکسته پر
رسیده ام به نا کجا مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر که شهر ، شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره می زند که شب ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر که عشق در میانه نیست
مرا به خانه ام ببر اگرچه خانه ، خانه نیست
از این چراغ مردگی از این بر آب سوختن
در چشمانم تنها یی ام را پنهان می کنم
در دلم ، دلتنگی ام را
در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را
در لبخندم ، غصه هایم را
دل من چه خردسال است ، ساده می نگرد
ساده می خندد ، ساده می پوشد
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست
ساده می افتد
ساده می شکند ، ساده می میرد
هوایت که به سرم می زند
دیگر در هیچ هوایی،
نمی توانم نفس بکشم!
عجب نفس گیر است
هوایِ بی توئی!
کاش میشد تا کنی باور مرا
اشک چشم و آه سوزان مرا
کاش میشد در زمان بی کسی
حس کنی سردی دستان مرا
گفتمت عشقم به تو از جان فزون است
گفتمت سوز دلم از جان برون است
در جوابم :
خنده ایی آلوده و آتش میان دوده
و درد دلم افزوده و...
اکنون میان حادثه یا خاطره
زهری بدل خاری به پای من ، چنین بیهوده بی حاصل
نگاهم همچنان مانده به ساحل
کاش می شد تا کنی باور مرا
عاطفه - مینا آریا
از اين به بعد... - مینا آریا
عشق - ابر بهار
چشم به راه - مینا آریا
با عرض معذرت - مینا آریا
برو هواتو ندارم - مینا آریا
دروغ لطیف - مینا آریا
جای تو خالی - مینا آریا
عشق نا تمام - مینا آریا
تکیه بر باد - مینا آریا
نفرین - مینا آریا
نگاهت آسمانم بود و گم شد - سیاوش کسرایی
سری به خواب من بزن - مینا آریا
خدا رو خوش نمياد - مینا آریا
گمان می کردم - گمنام
کوچه ی مرموز - مینا آریا
دگر - گمنام
نفرت - مینا آریا
گمنام – گمنام
تنهایم
کنار پنجره می آیم
نسیم تبسم تو جاریست
قاصدکها آمده اند
در رقص باد و یاد
سبز
سپید
سرخ...
و این آخرین قاصدک
چقدر شبیه لبخند خداحافظی توست!
حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!
حمـاقـت یـعنـﮯ مـن کـه
اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوﮮ!
خـبری از دل تنـگـﮯ ِ تـو نمـی شود!
برمیگردم چـون
دلـتنـگـت مــی شــوم!!!
این روزها چیزی نیست که مرا سر ِ شوق بیاورد
جز" تــ و "
که تو هم نیستی!
مینویسم نامه و روزی از اینجا میروم
با خیال او ولی تنهای تنها میروم
در جوابم شاید او حتی نگوید کیستی
شاید او حتی بگوید لایق من نیستی
مینویسم من که عمری با خیالت زیستم
گاهی از من یاد کن، حالا که دیگر نیستم …
به کجا باید رفت؟
هر کجایی که نظر اندازم
همه جا چهره ی توست
همه جا خاطره دارم با تو
به کجا باید رفت؟؟
...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)