دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
سيد محمد علي آل مجتبي
دارد به جانم لرز مي افتد رفيق؛ انگار پاييزم
دارم شبيه برگ هاي زرد و خشك از شاخه مي ريزم
سيد محمد علي آل مجتبي
مرا تا عشق تعلیم سخن کــــرد * * * حدیثم نکته هر محفلـــــــی بود
مگو دیگر که حافظ نکتهدان است * * * که ما دیدیم و محکم جاهلی بود
حافظ
دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت
وان گل که ياد من نکند ياد باد از او
حال دلم حواله به ديوان خواجه باد
يار آن زمان که خواسته فال مراد از او
شهریار
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم *** شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
مهرداد اوستا
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو * * *جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستــــی * * * نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
حافظ
وفایی نیست در گل ها منال ای بلبل مسکین *** کزین گلها پس از ما هم فراوان روید از گلها
شهریار
Last edited by Ship Storm; 29-10-2009 at 01:23.
از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامـه * * * انی رایت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقش در دیده صد علامت * * * لیست دموع عینی هذا لنا العلامه
حافظ
هنوز از آبشار ديده دامان رشک دريا بود
که ما را سينهي آتشفشان آتشفشاني کرد
چه بود ار باز ميگشتي به روز من توانائي
که خود ديدي چها با روزگارم ناتواني کرد
شهریار
در پردهی دل خیال تو رقـــص کند * * * من رقص خوش از خیال تو آمــوزم
من عشق ترا به جای ایمان دارم * * * جان نشکیبد ز عشق تا جان دارم
مولانا
ما نظر جز بر بتان سیمبر کرده ایم
وز بتان سیمبر قطع نظر کم کرده ایم
زاهدا!از ما مجو بسیار آئین صلاح
عشق بازانیم ما،کار دگر کم کرده ایم
فضولی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)