ندانم از من خسته جگر چه می خواهی!؟
دلـم به غمزه ربودی دگر چه می خواهی!؟
به هرزه، عمـــــــــــر من اندر سر هوای تو شد
جفا ز حد بگذشت، دخترک چه می خواهی!؟
ز دیده و سر من، آنچه اختیــــــــــــار تو است ...
به دیده! هر چه تو گویی! دگر چه می خواهی!؟
شنیده ام که تو را التماس، شعر سعدی ست!
تو کان شـــهد و نباتی، شِکر چه می خواهی!؟
به عمری از رخ خـــوب تو برده ام نظــــــری
کنون غرامت آن یک نظر چه می خواهی!؟
دریـــــــــــغ نیست ز تو هر چه هست "بعدی" را
"وی" آن کند که تو گویی، دگر چه می خواهی!؟
شعر با اندکی(!؟) تخلیص و تصرف از "سعدی"