تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 203 از 934 اولاول ... 103153193199200201202203204205206207213253303703 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,021 به 2,030 از 9340

نام تاپيک: اشعـار عاشقـانـه

  1. #2021
    کـاربـر بـاسـابـقـه MOHAMMAD2010's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    10,353

    پيش فرض

    وقتی از نگاه گرم تو ابر چشمات می باره

    زیباترین واژه افتاب است

    که بر روی بوته مهربونی می شینه

    اون موقعه هست که از تمام وجودت بارون افتابی می باره

    لحظه ی عشق فرا می رسه

    و برای افتاب و بارون،

    بهار رو به ارمغان میاره

    ای بارون تو ببار که تمومه یاران

    دلشون می خواد با نسیم سحری

    شاخه یی از گل یاس

    بوته ایی از گل مریم

    بغلی از گل سرخ

    در میانه سبدی از پر طاوس سپید

    پیشکش سازنند انان را به کسانی

    که در این بزم به ما پیوستند

  2. #2022
    کـاربـر بـاسـابـقـه MOHAMMAD2010's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    پست ها
    10,353

    پيش فرض

    در محله ی آذربایجان تهران..حد فاصل خیابان خوش و سلسبیل ..

    کوچه ی بسیار باریکی است به اسم کوچه ی آشتی کنان. ..

    جایی در این دنیا هست...

    یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...

    انقدر باریک که فقط برای عبور یک نفر جا هست.

    یک سر این کوچه به خانه ی من می رسد و یک سرش به خانه ی تو

    من از یک طرف وارد کوچه میشوم و تو از طرف دیگر

    در کمرکش کوچه به هم می رسیم...

    حالا مجبوریم به چشمهای هم نگاه کنیم..

    حالا مجبوریم جلوی خنده مان را بگیریم..که نمیشود! و ناگهان میزنیم زیر خنده!

    و بعد مجبوریم با هم حرف بزنیم...

    حالا یکی از ما باید مسیر آن یکی را دنبال کند..

    یا تو مسیری را که آمدی بر میگردی و من به دنبالت می آیم...

    یا من باید مسیری را که آمده ام برگردم و تو مرا دنبال کنی

    تا ته کوچه.....

    یا تو مرا به دنیای خودت می بری...

    یا من ترا به دنیای خودم می برم

    تا ته دنیا.......

    جایی در این دنیا هست...

    یک کوچه ی بسیار بسیار باریک در یک محله ی قدیمی...

  3. این کاربر از MOHAMMAD2010 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  4. #2023
    اگه نباشه جاش خالی می مونه
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    304

    پيش فرض

    ندانم از من خسته جگر چه می خواهی!؟
    دلـم به غمزه ربودی دگر چه می خواهی!؟

    به هرزه، عمـــــــــــر من اندر سر هوای تو شد
    جفا ز حد بگذشت، دخترک چه می خواهی!؟

    ز دیده و سر من، آنچه اختیــــــــــــار تو است ...
    به دیده! هر چه تو گویی! دگر چه می خواهی!؟

    شنیده ام که تو را التماس، شعر سعدی ست!
    تو کان شـــهد و نباتی، شِکر چه می خواهی!؟

    به عمری از رخ خـــوب تو برده ام نظــــــری
    کنون غرامت آن یک نظر چه می خواهی!؟

    دریـــــــــــغ نیست ز تو هر چه هست "بعدی" را
    "وی" آن کند که تو گویی، دگر چه می خواهی!؟

    شعر با اندکی(!؟) تخلیص و تصرف از "سعدی"

  5. #2024
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    همه مردم

    نام دلدارشان را بر درخت حک می کنند

    عزیزم!…

    پس چرا من نام تو را

    بر استخوانم حک نکنم؟…

  6. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #2025
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کلمات

    در ذهن من رسوب می کنند

    تا من روزی شاعر باشم و …

    از تو بگویم

    که بعد از تو

    هیچ آتشی

    دلم را روشن نکرد

  8. #2026
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    ما در خواب

    همدیگر را دیدیم

    ما خواب های همدیگر را دیدیم

    یکی از ما وجود ندارد

    یا تو

    یا من

    و این بیداری کاملا مشکوک است

    بیا به خواب هایمان برگردیم

    به سرزمین ماه و قصه

  9. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #2027
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    من در شعر خود

    قدمی از شادی و غم

    فراتر نگذاشته ام

    شادی و غمی

    که مرا

    به تو

    می رساند

  11. #2028
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    از روزهای رفته نگو

    از روزهای مانده بگو

    با چند ماه خداحافظی کنم

    به چند خورشید سلام

    تا بیایی…

  12. 2 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #2029
    داره خودمونی میشه jokvsms's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    133

    پيش فرض

    چشم انتظارت مرده

    به کی بگم که دوریت خواب شبامو برده

    همین روزاست بهت بگن چشم انتظارت مرده

    به کی بگم که عشقت حسابی داغونم کرد

    حسرت با تو بودن خسته و حیرونم کرد

    کی باورش می شد من خون ابه گریه کردم

    عمر و جوونی هامو به جاده هدیه کردم

    گلای یاس و مریم شاهد این شعارند

    می خوام که زندگی کنم اگه اونا بذارند...

  14. #2030
    داره خودمونی میشه jokvsms's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2008
    پست ها
    133

    پيش فرض

    ماجرای دو تا گل سرخ

    گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
    دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش

    خونه ي اون حالا توي گلدون سفالي بود
    جاي يارش چقدر تو اين غريبي خالي بود

    يادش افتاد كه يه روز يه باغبون دو بوته داشت
    يه بهار اون دوتا رو كنار هم تو باغچه كاشت

    با نوازشاي خورشيد طلا قد كشيدن
    قصه شون شروع شد و همش به هم ميخنديدن

    شبنماي اشكشون از سر شوق و ساده بود
    عكس ديوونگيشون، تو قلب هم افتاده بود

    روزاي غنچگيشون چقد قشنگ و خوش گذشت
    حيف لحظه هايي كه چكيد و مرد و برنگشت

    گلاي قصه ي ما، اهالي شهر بهار
    نبودن آشنا با بازي تلخ روزگار

    فك مي كردن هميشه مال همن تا دم مرگ
    بميرن، با هم مي ميرن از غم باد و تگرگ

    يه روز اما يه غريبه اومد و آروم و ترد
    يكي از عاشقاي قصه ي ما رو چيد و برد

    اون يكي قصه ي اين رفتن و باور نميكرد
    تا كه بعدش چيده شد با دستاي سرد يه مرد

    گلاي قصه ي ما، عاشقاي رنگ حرير
    هر كدوم يه جاي دنيا بودن و هر دو اسير

    هيچكي از عاقبت اون يك با خبر نبود
    چي ميشد اگه تو دنيا، قصه ي سفر نبود

    قصه ي گلاي ما حكايت عاشقياس
    مال ياسا، پونه ها، اطلسيا، رازقياس

    كه فقط تو كار دنيا، دل سپردن بلدن
    بدون اينكه بدونن، خيليا خيلي بدن

    يكيشون حالا تو گلدون سفال، خيلي عزيز
    اون يكي برده شده واسه عيادت مريض

    چقدر به فكر هم، اما چقدر دربه درن
    اونا ديگه تا ابد از حال هم، بي خبرن

    روزگار تو دنياي ما قربوني زياد داره
    اين بلاها رو سر خيلي كسا در مياره

    بازياش هميشه يك عالمه بازنده داره
    توي هر محكمه كلي برگ و پرونده داره

    اين يه قانون شده كه چه تو زمستون، چه بهار
    نميشه زخمي نشد از بازياي روزگار

    اگه دست روزگار گلاي ما رو نمي چيد
    حالا قصه با وصالشون به آخر مي رسيد

    ولي روزگار ما هميشه عادتش اينه
    خوبا رو كنار هم مياره، بعدم ميچينه

    كاش دلايي كه هنوزم مي طپن واسه بهار
    در امون بمونن از بازيه تلخ روزگار


    مريم حيدر زاده - "ديگه ميزارمت كنار"

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •