تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 203 از 640 اولاول ... 103153193199200201202203204205206207213253303 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,021 به 2,030 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #2021
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چقدر تجربه کردم غم نیامدنت را
    به روی سینه فشردم حضور پیرهنت را


    دریغ هیچ نمانده ست تا به خاک بسپارم
    چه آرزو که ببوسم چو آمدی بدنت را


    و تا که وسعت صحرا عجین بوی تو باشد
    به دست باد سپردم به یاد تو کفنت را


    در این سیاهی ممتد، خدا کند که سپیده-
    به گوش باد برساند غریو شب شکنت را


    بخواب ای تن بی سر! که خواب سبز تو جاوید
    کا تا ابد نفروشم زغیرتم وطنت را

  2. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2022
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    شايد كه سفره هاي پر از نان براي بعد
    در خانه فقر آمده،ايمان براي بعد

    يك روز دوست پشت در خانه اش نوشت:
    ما خسته ايم، ديدن مهمان براي بعد

    يك كوچه دركنار من و كودكي بكش
    تصوير مرد پير خيابان براي بعد

    جا مانده است دفتر فرياد در حياط
    فرصت دهید، بارش باران براي بعد

    هرگز كسي نديد كه يخ زد نگاهمان
    هرگز كسي نگفت زمستان براي بعد

    پرواز، اين هميشه ترين ، پيش روي ماست
    يك عمر پشت ميله ی زندان براي بعد

    شايد براي بعد، كسي از تبار من
    بهتر بگويد عاطفه، انسان براي بعد

  4. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #2023
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    چهارشنبه و شهریور ... نگاه عقربه 9
    هوای زن پُر ِ غربت و فصل فصل درو


    تمام ِ کوچه، سراسر، چراغ ِ زرد و بنفش
    کجا؟ - برای بار هزارُم هراس و ترس از نو

    خوش آمدید، بفرما و حلقه حلقه ی اشک
    نشست توی دو چشمانِ خسته اش یکهو

    و شاخه ای گل ِ مریم سه تا رُز زرد
    و کارت کوچک سبزی <فقط بخاطر تو>

    نشست گوشه ی مجلس خراب و مات و سیاه....
    تمام قد دل و شلوار و روسری، مانتو

    هوای هلهله و رقص عروس با داماد
    کنار حلقه ی گل، غرقِ آرزو، هر دو

    میان این همه یک بغض کهنه سر واکرد
    و این هم از تو و عشقت بلند شو گم شو

    اتاق خاطره هایم حرام ِ چشمش باد
    و هق هق ِ زنِ تنها میانِ خانه ولو.....

  6. #2024
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    آنقدر برایت مرده ام که نمی دانی کجا خاکم کنی...
    امشب میان خش خش پاییز پرسه میزنم،
    چشمهای تو را...
    تو را که دیگر نیستی، اما یادم باشد که هنگام
    بازگشت، شانه هایم را جا بگذارم...
    شاید یکروز غرور چشمهایت بشکند، در همین راه...
    کسی چه می داند!

  7. 3 کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #2025
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    پايان نامه

    ودر پايان هم

    حرفي زده نخواهد شد

    از رنگهايي که ما دوست داشتيم

    وشلاق اين بادهاي وحشي

    برجاي سينه ي ريزت

    ردپايي...

    ويا حتي دستي نمي گذارد

    محو خواهيم شد

    در تماشاي لحظه هاي گمشده

    واين از همان قانون هاي خداداديست

    که انسان به من و تو مي دهد نسبت،مي دهد

    مي زند،بلانسبت

    مثل فحش هاي غريزي

    که ما گاهي به خودمان مي زنيم...

    واکسن هاي ضد تهوع...

    براي همين جاها ساخته شده است

    البته...

    نه در اين ارتفاع چند پايي

    که حتي بي دمپايي

    هم مي شود طي کرد

    و از اشک هاي سبزي که مي بيني و نمي بيني

    بي شک

    علف هاي هرز خشک فراموشي

    خواهد روييد

    و صداي نفس باد که جاري بود

    در ريه هاي گياهان

    مدفون خواهد شد

    وزياد هم اگربخت...

    يار با ما باشد ،

    جيغ شقايق

    بنفش خواهد شد

    وتو که بنفشه اي

    ماوراي بنفش

    بر بوم هايي که طرح مانده ا ند

    در دست آفريدگاراني که قادر نبوده اند...

    وتو باز هم وقتي مي آيي ،

    ديگر تو نيستي

    به پيش مني که...

    ديگر من نيستم

    به ديدن مني که ...

    برايت يک خواب بودم

    آب بودم

    ودسته گلي که آورده اي

    به آب خواهي داد.

  9. #2026
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    روزها از روی ما راه میروند
    شاید هم می غلتند...
    له میشویم
    یک بعد از مختصات ما
    از دست میرود
    نقشه ها
    همه غلط از آب در می آیند
    ...

  10. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  11. #2027
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    حكم:

    اعدام .

    ***

    زمين/ از قدمهايش مي گذرد.

    پله ها/ از او پايين مي روند.

    چهارپايه/ زير پايش مي خزد.

    طناب / به گردنش مي پيچد.

    و ضربه اي ...

    ناگهان ،

    «جهان معلق مي شود!»

  12. #2028
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض


    بخاطر خاطره ها
    آخرین حرف را نمیزنم
    ...که بدرود

    شاید هنوز
    یک روز دیگر هم باشد
    که با تو تمام شود

  13. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #2029
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    یادت می آید همیشه میگفتم ؛

    "یك روز شاید غول چراغ شدم"

    و تو به من می خندیدی

    آخر دیگر مویی نمانده بود تا بسوزانی

    یادت نیست؟!

    چند بار علا الدین را روشن كردیم

    آنوقت نمی دانم

    یك استكان گل گاوزبان بود یا قهوه

    كه روی میز دو نفره ما

    برف های نشسته به زاگرس را

    به فال حافظ مونتاژ می كرد

    نفتی به این چراغ نمانده است

    می ترسم آخر این غول

    جلوی برف ها آب شود

    و آن وقت تو هر قدر به چراغ جادو دست بكشی

    چیزی بجز دوده كتری نصیبت نشود

    نفتی به این چراغ نمانده است

    بابا برفی باغچه

    اگر جلوی تنور سنگك

    برای تمام بابا نوئل های قلابی

    نان باگت هم می پخت

    شب ژانویه دیگر آب شده بود

    یادت میآید همیشه می گفتم

    "یك روز شاید غول چراغ شدم"

  15. #2030
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
    کاش می شد بگشایی سر صحبت با من
    هیچ کس نیست که تقسیم کند در اینجا
    درد بی برگی و تنهایی و غربت با من
    خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
    آسمان دور شد از روی حسادت با من
    از خروشانی امواج نگاهت دیریست
    باد نگشوده لبش را به حکایت با من
    بعد از این شور غزلهای شکوفا با تو
    بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •