تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 203 از 638 اولاول ... 103153193199200201202203204205206207213253303 ... آخرآخر
نمايش نتايج 2,021 به 2,030 از 6373

نام تاپيک: شعر گمنام

  1. #2021
    حـــــرفـه ای
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    پست ها
    2,073

    پيش فرض

    دانم و دانی که جانم عاقبت از آن توست
    پس نزن آتش به جانم چون که جانم جان توست
    گر زنی آتش به جانم من بسوزم در رهت
    پس از آن هر ذره از خاکسترم خواهان توست

  2. این کاربر از Ghorbat22 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #2022
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    اين‌جا هنوز ترس
    رأس ِ ساعت ِ سه ايستاده است

    در چارراه ـ چاره‌يى نبود ـ
    ساعت سه بود...ايستادم
    پليس قرمز بود...عقربه‌ها سبقت...اعداد له شده
    كسى براى رفتن نمانده بود
    راه، افتاده بود...همه‌جا سايه...

    تمام ِ ساعت‌ها يك حرف را دروغ مى‌گفتند
    وقتى پليس
    درست مثل ساعت سه
    ايستاده بود.

  4. #2023
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض




    """لبهايم را تا روز مبادا بسته ام
    كه مبادا
    زير آسمان من هم بلند شود
    تكه ابري كه
    جاي خالي چشم هاي توست
    حالا تنهاي ام را با يك وجب خاك
    تقسيم
    بيا
    كنار جدول همين خيابان
    ضرب كن مرا توي چشمهايت
    به طرح قديم
    حتي اگر سراب هم ببارد
    دلتگي را نمي شود توي باغچه كاشت
    نگاه كن به ته مانده ي
    روزي كه توي دستانت
    كاغذهاي باطله
    كه انشا نمي شوند
    ...
    نامه را از هر طرف كه بنويسي
    صدا ندارد!"""

  5. #2024
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    یوسف های زیادی گم شدند
    در راه راه پیراهنت
    می دانم زلیخای خوبی نبوده ام
    گم کرده ام تو را
    در سفالینه های کبودی
    که دوبیتی می نوشد هرشب از قهوه ای چشم هات
    گمت کرده ام در هراس گرگ آلود شب های مصر
    کوچه پس کوچه های عرق کرده ی بی هندوی ابروهات
    نفرین تمام پیرزنان جادو بر من
    که من رگ دستانم را زده ام
    اما این خون تمامی ندارد
    انگار دامنم آه تمام مردگان این خاک را گرفته
    که بوی ترنج می شنوم از گوشه گوشه ی خواب هام
    حوالی پرتگاه این شعر
    چاهی ست به نام گریه های گاه گاه زنی

  6. این کاربر از MaaRyaaMi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #2025
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    شاعر ها و مکانیک ها

    هر دو

    شمع و پروانه را می شناسند

    به هر دو مشکوکم…




    صدرالدین انصاری زاده

  8. 6 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #2026
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    لباس های شسته روی بند

    هر عصر، هر یک، درست سر وقت

    راز های خود را به باد می گویند…



    یارتا یاران

  10. #2027
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    فقیرم

    اما نه آنقدر ها

    دلم…

    خانه بزرگتر از این؟

    مال تو…

    چشم هایم روشن تر از این؟

    بیاویز به سقف خانه ات

    دفتر شعر هایم…ورق ورق…

    فرش زیر پاهات

    جهاز تو، فقط لبخند کم دارد…

    این یکی به عهده خودت

    بابا را معاف کن…

  11. این کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #2028
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    کاش ماهی ها می دانستند

    زاینده رود

    هیچ وقت به دریا

    نمی رسد

  13. 7 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #2029
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    تو جان می بخشی و اینجا

    به فتوای تو می گیرند جان از ما

  15. 3 کاربر از magmagf بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  16. #2030
    آخر فروم باز amir 69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2008
    محل سكونت
    همان حوالی
    پست ها
    1,259

    پيش فرض

    من از مداومت پنجره

    دريچه و در

    ميان شعر زمانم به تنگ آمده‌ام

    چقدر آينه

    چقدر ماهي

    چقدر مصلوب

    مگر فضاي اين همه تنهايي كافي نيست

    كه من چنان برهنه شوم كه هيچ آينه

    نتواند گفتن

    و چنان فرياد شوم

    كه هيچ پنجره نتواند شنيدن

  17. 7 کاربر از amir 69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •