ديرست گاليا!
در گوش من فسانه دلدادگي مخوان!
ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه!
ديرست گاليا!به ره افتاد كاروان
ديرست گاليا!
در گوش من فسانه دلدادگي مخوان!
ديگر ز من ترانه شوريدگي مخواه!
ديرست گاليا!به ره افتاد كاروان
ندارد در جهان همتاي ديگر
به دنيا در بود دنياي ديگر
ز طبع زن به غير از شرر چه خواهي ؟
وزين موجود افسونگر چه خواهي ؟
يا هرچي گفتند عكسشو گفت، تو حس آنارشي اون هميشه خفت
سهل رو انتخاب كرد انسان و راه سخت س س س سراب شد
احترام رو دا دا دار زد، سنت و ارزشها خراب شد
دنبال نجات نه نه نگشت اون، تك تسلي شراب شد
در ره عشق نشد کس به يقين محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
با خرابات نشينان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
(x-boy جان تو هم شعر ميگي من فكر كردم بيشتر تو كار ....شعر هستي![]()
)
دو حرف از اين يه جمله از اون شنيد و تكرار كرد هميشه
زنجيراشو نشكست، دور خود چرخيد كاراش روتين كلماتش كليشه
جسه اي بي مصرف،چشمايي بي حيا، توده اي حال بهم زن
چهره اي هزار ماسك و تنها رنگ، پر از ريا و دو بهم زن
------
اره ولي بيشتر همون ....شعر ميگم
نه من سبوكش اين دير رند سوزم و بس
بسا سرا كه در اين كارخانه سنگ و سبوست
مگر تو شانه زدي زلف عنبر افشان را
كه باد غاليه سا گشت و خاك عنبر بوست
Last edited by Marichka; 06-07-2006 at 12:09.
ياد باد آن که ز ما وقت سفر ياد نکرد
به وداعی دل غمديده ما شاد نکرد
آن جوان بخت که میزد رقم خير و قبول
بنده پير ندانم ز چه آزاد نکرد
دنبال نجات نه نه نگشت اون، تك تسلي شراب شد
قدر چيزي كه داشت ندونست، هر چي نداشت زراب شد
اين انسان احمق دگر رو هجو كرد خود سر تا پا گناه يود
از انسانيت چيزي نفميد ولي شعر انسانيت سرود
نوشته شده توسط Dianella
خانم ديانلا چرا شعر رو عوض ميكني![]()
![]()
من با ى شروع كرده بودم
دشت بي تاب شبنم آلوده
چه كسي را به خويش مي خواند ؟
سبزه ها لحظه اي خموش خموش
آنكه يار منست مي داند
------------
آواتار جدید مبارک آقا رامبد![]()
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)