دوست جونم احساس میکنم داری ببه شوخی میکشونی خواهش میکنم یکم جدی باشین
دوست جونم احساس میکنم داری ببه شوخی میکشونی خواهش میکنم یکم جدی باشین
خوب دوستان دیشب یه اتفاق دیگه افتاد قبل از اینکه بخوابم احساس کردم با بدنم دیگه رو زمین نیستم یه جورایی هیچ فشاری از هیچ سمتی بهم وارد نمیشد احساس کردم زمین نفس میکشه خیلی قشنگ بود گاهی نفسم با نفسش قاطی میشد اما اینطوری جاذبه روم میومد اگه آرامشم رو حفظ میکردم و باهاش بالا پایین میرفتم خیلی جالب میشد مثل اینکه رو موج ها خوابیده باشی اما بیشتر مثل نفس کشیدن میموند اما حیف که با زنگ گوشیم از تمرکز بیرون اومدم بچه ها تا حالا شما سعی کردین این آرامش رو تجربه کنید گاهی مثل گهواره میموند البته این در صورتی بود که نفسام کنترل شده بود خیلی قشنگه بچه ها
یه چیز دیگه احساس میکنم یه جورایی فهمیدم چطور میشه از آینده ی نزدیک خبر پیدا کرد البته هنوز مطمئن نیستم اگر هم باشم من نمیتونم این کار و کنم انرژی و آرامش زیادی میخواد والبته حافظه ی قوی که متاسفانه من یکم.......
مرسی از همتون فقط بحث و جدی بگیرید لطفا![]()
راستی یادم رفت بگم باز هم شب که شد نتونستم بگم بالاتر از سیاهی رنگی نیست ترجیح دادم حواسم و پرت کنم
راستی یه آهنگ هم من میگم که اکثریت شنیدن من همیشه قبل از هرکاری اینو گوش میدم خداییش هم آخر عرفانه هم احساس قدرت به آدم میده چون ففکر میکنم همه شنیده باشن فقط معرفی میکنم این آهنگ برنامه ی ماه عسل که ماه رمضون میداد قبل از افطار
تا قبل از خواب یا هر فکری گوشش نکنم آرامش قبلی رو ندارم میتونید یبار دیگه بیشتر رروش فکر کنید و گوش کنید
با سلام
بحث داره داغ میشه کم کم
من دیشب روش طناب رو تمرین کردم تا آخرین لحظه خوب پیش رفت ولی موقع شمردن نفس های عمیق فکرم همش این ور و اون ور بود و به خودم میومدم میدیدم که من دارم به یه چیزی فکر می کنم و غرقش شدم . به هر حال هر دفعه تمرکزم رو جمع می کردم و به بیست نفس رسیدم . طناب رو با تصور یه مقدار ضعیف تخیل کردم و اونو گرفتم و بالا رفتم یه ذره خیلی ناچیز احساس سبکی کردم ولی اصلا نتونستم جدا بشم . یه چیز دیگه هم این بود که ضربان قلبم خیلی شدید شده بود ، فکر کنم به خاطر هیجان بود چون قشنگ تپش قلبم رو کاملا حس می کردم . یه سوال که برام پیش اومد اینه که تا کجا باید پیش رفت ( بالا رفتن از طناب رو می گم ) یعنی تا سقف بیرون سقف ، تا کجا؟
سوال دیگه هم اینه که چطور از هیجانم بکاهم . فکر کنم عدم موفقیتم بیشتر به خاطر هیجان زیادم بود
ممنون .
در ضمن در مورد تمرین یادم رفت بگم که از طناب بالا می رفتم ولی تاثیری ندیدم و دیگه ادامه ندادم و تو همون حالت به خواب رفتم و نمیدونم تاثیر اینگونه به خواب رفتن بود یا نه ولی امروز صبح که از خواب بلند شدم 90 درصد رویا هام رو به یاد داشتم و اون ده درصد چیز های ناچیزی بود که فکر کنم فراموشم شده.
ممنون
برونفکنی و بیداری در خواب
در جواب شما دوست عزیز حمید جان بگم که تمرینات در حالت خستگی بعضی وقتها خیلی عالی تر عمل می کنه و لی بعضی وقتها اصلا عمل نمی کنه بد هم هست. مثلا موقعی که قبل از خواب می خوای به حالت خلسه بری بعد یه داستانی را دنبال کنی یا اینکه روی تنفست تمرکز کنی و منتظر بشی تا داستان یا صدای شروع بشه خستگی باعث تسریع اینکار می شه ولی خیلی وقت هم باعث خواب رفتن می شه و گاهی اوقات هم باعث کسالت می شه و اصلا نمی ذاره تمرین را انجام بدی. ولی به نظر من اگه می خوای از اینجور تمرینات انجام بدی مثلا بیداری در رویا برونفکنی باز کردن چشم سوم باید صبخ ساعت 4 بیدار بشی کارهات را انجام بدی نماز بخونی خلاصه اگه 3 بیدار بشی که خیلی بهتره بعدش که خواب غلبه بهت کرد و شدید شد همونجا که هستی دراز بکش ولی مشتاق به گرفتن نتیجه نباش بعدش شروع به انجان تمرین بکن حتی اگه تمرینی نکنی و فقط توی ذهنت باشه که برونفکنی بکنی یا در خاب اگاه بشی یا اینکه به باز شدن چشم سوم فکر کرده باشی و خیلی خیلی کم هم روی باز کردن تمرکز کنی خیلی راحت ادامه کار را نمی دونم روحت ذهنت یا بدنت خلاصه اتوماتیک انجام می شه البته من به این موضوع ماه رمضان که باید برای سحری خوردن بیدار می شدم پی بردم و واقعا جالب و کار آمده.
درباه اینکه تا کجا از طناب بالا بری اگه از من بپرسی می گم اینقدر بالا برو تا حس کنی شناور شدیحتی اگه فکر به ذهنت اومد مهم نیست فقط برو بالا همنیطور برو تا بعد از مدتی تمرین تمرکز هم زیاد می شه. البته این ضربان قلب که می گید می تونه مال چارکرای قلب هم باشه چون اگه چاکرای قلب فعال بشه چنین حسی به ادم دست میه مثل اینکه قلب با ضربان شدیدی داره می زنه البته تشخیصش خیلی سخته. ولی اگه مربوط به هیجان باشه باید مراحل زیادی تجربه را داشته باشید تا یکم براتون عادی بشه و یا اینکه بخودتون بقبولونید و باور کنید که من هزاران بار دیگه و هر وقت بخوام می تونم این تجربه را حس کنم پس چرا بیخود هیجان زده بشم . هیجان زده بشم که چی بشه. تمرین طناب یا هر تمریسنی احتیاج به مرور زمان داره مواظب باش هیجان زیاد باعث نشه هر ثانیه به یه تمرین روی بیاری و همه را نیمه کاره رها کنی.
برونفکنی و بیداری در خواب
دوست عزیز dark street واقعا کار جالبیه که تجربیات را بذاریم باعث ایجاد انگیزه می شه منم با هاتون موافقم . برای برونفکنی اگه واقعا مشتاق هستید می تونید تمرینی که برای حمید جان گفتم انجام بدید و ببینید چقدر تعداد برونفکنیهاتون افزایش پیدا می کنه فقط کافیه مثلا 3 صبح بیدار بشید و نماز شب بخونید یا کارهاتون را انجام بدید و در اثر فشار خواب دوباره بخوابید و بهتره که شروع به انجام تمرین برای کاری کمه مورد هدفتون هست بپردازید مثلا برای برونفکنی تصور کنید دارید ازیه طناب بالا می رید . متوقف نشید فقط با سرعت هرچه تمام بالا برید غرق بشید طناب را با تمام برجستگیهاش حس کنید همینطور دیوانه وار بالا برید و احتمالا یا خوابتون می بره و توی خواب ناگهان دچار برونفکنی شده و هوشیاری را بدست می یارید به عالم واقعی وارد می شید و صداهای وزوز یا طرق طرق با شدت شروع یه شنیده شدن می کنه و اگه هیجان زده نشید خیلی راحت خودتون را بالای بدن شناور می بینید. و اگه در حین تمرین خوابتون نبرد بخار اینکه خیلی خواب الود هستید واقعا بصورت خیلی واضح می بینید که دارید بالا می رید و یکدفعه احساس غوطه وری می کنید . البته یه روش دیگه ای هم برای برونفکنی برای این زمان خواب الودگی دارم که خیلی موثرتر از روش طناب عمل میکنه و بعدا می گم .
در تایید بقیه صحبتتون درباره بیداری در رویا بگم اگه خواب الود نباشیم و تصویر ذهنی بسازیم و رویش تمرکز به بی خوابی شدیدی دچار می شیم. ولی اون روش مدام بیدار شدن و خوابیدن را من امتحان کردم ساعت را کوک می کردم زنگ می زد بیدار می شد اما این روش بدجور به ادم لطمه می زنه من یکی بیخیالش شدم.
تا بعد. بابای
دوست عزیز winter girls وقتی تعداد زیادی از این تجربیات را بدست اوردی کمکم برات عادی تر می شه.
در ضمن همیشه باور کن که چه در خواب چه در بیداری چیزی را فراموش نمی کنی و اینا بدن که خیلی زود به واقعیت تبدیل می شه و نه تنها این موضع که هر موضع دیگری همینطور واقعی می شه کافیه باور کنی. زیاد یان باور رادست کم نگیریا. اینقدر هم به ترست اهمیت نده قرار بود یکم فکر کنی ببینی با این ترس چیکار می کنی . منم خوشحالم که می تونم به دوستام کمکی حتی به اندازه یه سر سوزن هم که شده بکنم. اما یه چیز دیگه اگه ممکنه زیاد روی این یاد رفتنت تمرکز نکن باشه و فکر کنم بهتره دنبال دلیلش نباشی .ok. البته اگه دلیلش را از دکتر پرسیدی و گفت مشکلی نداری بهت توصیه می کنم سعی نکنی از طریق مسائل ماورایی به دلیلش پی ببری مثل پرسیدن از افرادی که توی امور متافیزیک واردند البته اینا من می گم شما مختارید هر کاری بکنی.
ببینم می تونی بگی چطور می شه از اینده نزدیک سر در اورد و در باره این ارامش منم به یه چیزایی رسیدم مثلا همین دیشب که به خلسه رفتم مثلا اینکه داخل یه چیز شناور باشم نمی دونم چطوری بگم انگار داخل خودم باشم و از هیچ طرفی با چیزی وصل نباشم اما توی خودم با همون حالت افقی شناور باشم البته با تمرکزی خیلی ساده روی تنفسم و عمیق تر شدن خلسه و رهایی از فکر یه این حالت می رسم ولی خیلی سعی در به هم زدن این حالت وجود داره.
---------
درباه خفتوک یا همون بختک یا بینی گل که می گند اگه دماغش را بگیری کنده می شه و تا اونا داری ارزوهات را براورده می کنه می خواستم بگم . الان فهمیدند که بختک چیزی جز کالبد اثیری نیست بعد از اینکه به خواب می ریم بعضیها که استعدا بیشتر دارند یا مثلا دچار خستگی زیادی هستند و در حالت هوشیاری بخواب می رند یا هر دلیل دیگه خلاصه کالبد اثیری از اونا جدا شده و روی اونا شناور می شه ولی به خاطر هوشیار بودن طرف و اینکه دیگه قدرت حرکت نداره هر چی تقلا می کنه نمی تونه تکون بخوره و از طرفی هر چی هیجان زده بشه و بترسه بیشتر توی این حالت می مونه. ولی اگه طرف هوشیار نباشه مثلا همه بخواب می ره و اصلا از خروج کالبد هم اگاه نمی شه.
درباره علت تکون خوردن پاها موقعی که می فهمیم بدن به خواب رفته و ما هوشیارم می تونه برگشت سریه کالبد به بدن باشه اما بقیش جاله واقعا علتش چیه می تونه در اثر شک وارد شده از برگشت سریع کالبد به بدن باشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام به دوستان عزیزم
وااااااای خدای من خیلی خوشحالم یعنی شما هم حسش کردی؟؟؟ واقعا اون حرکت گهواره ایش خیلی لذت بخشه
درباره ی فراموشی که چند وقته خیلی اذیتم میکنه خصوصا این روزا فکر میکنم بیشتر واسه حواس پرتیم باشه اما خیلی اذیت میکنه میگم لابد واسه امتحاناته چون قبلا مشکل نداشتم اما این آخرا دیگه یه توضیح ساده هم نمیفهمیدم شاید با استراحت بهتر شم آخه امروز سر امتحان حس کردم یه چیز تو مخم ترکید یه جورایی تمرکز شدیدم از بین رفته راستی از طناب بالا رفتنم باید طبیعی باشه؟؟؟ یعنی اگه تو اتاقم باید حتما فکر کنم از یه طناببی تو اتاق دارم میرم بالا ؟؟؟ راستی من این کار و قبلا هم میکردم اما نه اینطوری مثلا توهم میزدم الان بالاترین نقطه تو اتاقم نشستم و دارم خودم رو میبینم
درباره ی آینده هم یه جورایی توضیحش احمقانه ست چون نمیدونم باید چطور بگم اما کاملا اون زمان رو حس میکنم که بعدش شدیدا احساس سر درد میگیرم انگار یه حسیه گاهی اون حالت یادم میره دوباره یادم میاد البته نه واسه خیلی جلوتر ها همش چند ثانیه جلوتر اما بعد نمیدونم چرا اون حالت خیلی زود گذره انگار تو یه زمان خیلی کوتاه هر چی بخوام میدونم باز دوباره به خود میام بعد دوباره اون حالت نمیدونم تا حالا شده تو خود خودتون بگردین؟؟؟ گفتم که توضیحش خیلی احمقانه ست چون نمیشه اون حالت رو توضیح داد ...
راستی امکان این هست که آدم وقتی برون فکنی میکنه بعد دیگه ی خودش رو ببینه یا فقط از اون میتونه جسم رو ببینه چون من آخرین باری رو که یادم میاد دو تا دیدم یعنی مطمئنم یکی تنم رو رو تخت میدیدم یکی هم باز خودم که وسط اتاق فاصله ی 1 وجبی با زمین داشت و شناور بود اما وقتی این مسئله یادم میاد خودم اینو از یه جای دیگه میبینم انگار بالای تخت بودم میدونم یکی از اینا واقعی نییست چون عادت دارم خاطراتم رو اینطوری به یاد بیارم اما کدومش واقعی نیست نمیدونم واااای دوباره اعصابم بهم ریخت کاش یکی میفهمید چی میگم انگار دوباره زیاده روی کردم ترسم از اینه که شما هم درک نکنید تو دنیای اطرافم که به هیچ کس نمیتونم بفهمونم خسته شدم ببخشید زیاد شد راستی از همه تون ممنونم ensan_noor عزیز لطفا اگه میشه فونتت رو بزرگ تر کن مررسی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)