مرا
تو
بي سببي
نيستي.
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران جواب كدام سلامي
به آفتاب
از دريچه تاريك؟
كلام از نگاه تو شكل مي بندد.
خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!
*-*
سلام
دقت کردید چقدر خشک شدیم : D
قدیما مهربون تر نبود اینجا :x
مرا
تو
بي سببي
نيستي.
به راستي
صلت كدام قصيده اي
اي غزل؟
ستاره باران جواب كدام سلامي
به آفتاب
از دريچه تاريك؟
كلام از نگاه تو شكل مي بندد.
خوشا نظر بازيا كه تو آغاز مي كني!
*-*
سلام
دقت کردید چقدر خشک شدیم : D
قدیما مهربون تر نبود اینجا :x
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
سلام بر عزيزان دل
اکنون ديگه بايد مهربون شد![]()
پیش اندام تو هیچ اندام نیست سرو را با جمله زیبایی که هست
و آن کجا داند که درد آشام نیست مستی از من پرس و شور عاشقی
هر که را در وی گرفت آرام نیست باد صبح و خاک شیراز آتشیست
ورنه بانگ صبح بی هنگام نیست خواب بیهنگامت از ره میبرد
امیر مسخره میکنی دادا :d
دل خزانسوز بهاری است بهاری است که نيست
روز وشب منتظر اسب و سواری است که نيست
در دلم اين عطش کيست خدا می داند
عاشقم دست خودم نيست خدا می داند
در میان، با که گذارم، غم پنهانی خویش
اندر این بحر بلا، ساحل امیدی نیست
تا بدان سوی کشم کشتی طوفانی خویش
زنده ام باز، پس از این همه ناکامی ها
ای درخت آشنا
شاخه های خویش را
ناگهان کجا
جا گذاشتی ؟
یا به قول خواهرم فروغ :
دستهای خویش را
در کدام باغچه
عاشقانه کاشتی ؟
یار مرا , غار مرا , عشق جگر خوار مرا
یار تویی , غار تویی , خواجه نگهدار مرا
نوح تویی , روح تویی , فاتح و مفتوح تویی
سینه مشروح تویی , بر در اسرار مرا
شب خوش
اي اميد، اي اختر شب هاي من!
نغمه ات افسرد بر لب هاي من
اي اميد، از نو شبم را روز كن
روز كن وان روز را پيروز كن
نو شروعی دیگر بر من غم یافت
خیالات بر سرم کلاهی بافت
فریب فردا ها را خوردم من
فردا جز غم چیزی بر من نیافت
تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
می خورد خون دلم مردمک دیده سزاست
که چرا دل به جگرگوشه مردم دادم
پاک کن چهره حافظ به سر زلف ز اشک
ور نه این سیل دمادم ببرد بنیادم
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)