در روزگار خود با دنيا بودم
حال و خيالي از دنيا داشتم
در دام و تاب روزگار امدم
اسير ان روياي خيالي امدم
در روزگار خود با دنيا بودم
حال و خيالي از دنيا داشتم
در دام و تاب روزگار امدم
اسير ان روياي خيالي امدم
من با تو گر گرفتم
عشق من
عزیزم
پیشانی ات ، پاهایت و دهانت
نانی است مقدس که زنده ام می دارد
آتش به تو درس خون داد
از آرد تقدس را فرا بگیر
و از نان بوی خوش را
اینجا
ابرهای خاکستری
بر آسمان دلم
هزاران نقش بسته اند
بی تو تنها
نقشی از بودن را در نبودنت
تکرار می کند
دلا خوبان دل خونين پسندند
دلا خون شو كه خوبان اين پسندند
به هنگامی که همگنان من
عشق را در رویایی زیستن اصرار میکردند
من ایستاده بودم تا زمان
لنگ لنگان از برابرم بگذرد
و اکنون در استانه ظلوت
زمان به ریش خند ایستاده
تا منش از برابر بگذرم
به دریغ و حسرت چشم به قفا دوخته
انجا که تو ایستاده ای
یاد یاران قدیمم نرود از دل تنگ
چون هوای چمن از یاد اسیران قفس
شعره بالا از استاد شهرياره هست که جديد سرياله زيباشو از شبکه 2 پخش ميکنند
با سلام به همگی
آب کم جو تشنگی آور به دست
ساز من ، با تو بگویم !
اولین عشق نگاهی گذرا بود .
بعد آن ثانیه های زندگی ،
همه زیبا بودند .
روز دوم که دلم باز به تمنای نگاهش نگران بود ،
توی کوچه باغ عشق
ناز و غمزه های چشمش
همچو تیری ز کمان آزاد شد !
هدفش نشانه ای بود که به آن دل گوییم .
وه چه پر قدرت و زیبا دل من نشانه رفت !
زخم آن کاری بود !
آری عاشق گشتم .
بعد آن عشق به من داد امید .
خمار
زیبا چشم
مرهم
سلام اقا مهدی
من از عبور نگاهی شکستهام، آری
شکستن است نصیبم بخند حرفی نیست
به حال من پری دل گرفته هم خندید
تو هم بخند حبیبم ـ بخند حرفی نیست
با اين همه تلاش و تمنا و تشنگي
به اين كه ناله مي كشم از دل كه: آب......آب....
ديگر فريب هم به سرابم نمي برد!
هم اکنون 3 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 3 مهمان)