تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تا سر زلف تو در دست نسیم افتادست
دل سودازده از غصه دو نیم افتادست
تو آسمون دنیا ،هر کسی ستاره داره،
چرا وقتی نوبت ماست،آسمون جایی نداره
واسه من ،واسه من ،
تنهایی درده، درد هیچ کس و نداشتن
هر گل پژمرده ای رو تو کویر سینه کاشتن
دیگه باور کردم اینو که باید تنها بمونم
تا دم لحظه مردن شعر تنهایی بخونم
من هر چه دیده ام ز دل و دیده دیده ام
گاهی ز دل بود گله گاهی ز دیده ام
من هر چه دیده ام ز دل و دیده تا کنون
از دل ندیده ام همه از دیده دیده ام
گویند بوی زلف تو جان تازه می کند
"سلمان" قبول کن که من از جان شنیده ام ...
---
به افتخار دوست بزرگوارم فرانک عزیز
مقام امن و مي بي غش و رفيق شفيق
گرت مدام ميسر شود زهي توفيق
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطارِ رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاهِ رفته
تکيه داده ام
سلام سامان جان
خوبی ؟ کم پیدایی؟
چه خبر از کنکور؟
من سالک راه خویشم کس راه ننهاده پیشم
اسرار میخانه کیشم پیمانه پیغمبر من
آزرده از حال و ماضی زائیده ام غیر راضی
بیزارم از آنچه قاضی بنوشته در دفتر من ...
--
مگی خانم اینجا نباید بگم
ولی همه چی خوبه
خستگی هم داره دیگه
من نمی دانم که چرا می گویند اسب حیوان نجیبی است ، کبوتر زیباست . و چرا در لانه ی هیچ کسی کرکس نیست . گل شبدر چه کم از لاله ی قرمز دارد . چشم ها را باید شست . جور دیگر نگریست . کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ...
نوازشم کن...!!! نترس....؟؟؟ تنهایی واگیر نداره...
آنقدر مرده ام كه هيچ چيز نمي تواند
مردنم را ثابت كند
و آنقدر از اين دنيا سيرم كه روز مرگم را
جشن ميگيرم
و اگر اين دنيا را دوست داشتم روز تولدم
نمي گريستم...!!
خدا را شکر![]()
من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن
من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غمخوار باش
من نمی گویم ، دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ ، نشنفتن بس است
روزگارت باد شیرین ، شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)