به سامانم نميپرسي نميدانم چه سر داري
به درمانم نميكوشي، نميداني مگر دردم؟
به سامانم نميپرسي نميدانم چه سر داري
به درمانم نميكوشي، نميداني مگر دردم؟
این جا؛ جای من نیست
بر روی این زمین غریبم
این آسمان سقف خانه ی من نیست
نباید به این جا می آمدم
ا ین جا تبعیدگاه من است
چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است؟
در این زمانه بی های و هوی لال پرست
خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه نا باور خیال پرست
به شب نشینی خرچنگهای مردابی
چگونه رقص کند ماهی زلال پرست؟
رسیده ها چه غریب و نچیده میافتند
به پای هرز علفهای باغ کال پرست
شب زیباست و دوست داشتني
دوست زیباست گر دوست داشتني باشد
دوست داشتنيست گر رها باشد و اسیر شدت نباشد
من اسیر شدت رهاییم امشب در کنار دوست ...![]()
اگر دوريم، اگر نزديک؛
بيا با هم بگرييم، ای چو من تاريک...
خاطراتــــــ ـــ ـ کودکیـم را ورق می زنــــ ـــ ـم
و یک به یک ، عکسها را با نگاهــــ ــ ـم می نوشم
عکسهـای دوران کودکیــــــ ــــ ـم طعـــــم خوبـی دارنــد ....
با قلب تو هر چه کرد؛ لبخند بزن!
گر سوخته ای زدرد؛ لبخــند بزن!
گر دشنه ی دوست سینه ات را بشکافت
فریاد نزن زدرد؛ لبخــــــــــــــــــــند بزن!
گر قلب تو پر زخون شده باکی نیست!
ور رنگ رخ تو زرد؛ لبخــــــــــــند بزن!
هر چه به دلت می گذرد باز مگوی
بر جای بمان چو مرد؛ لبخند بزن!
بگذار که از روی تو شرمنده شوند
در زیر نگاه سرد؛ لبخـــــــند بزن!
ای مهره ی بازیچه ی دست تقدیر!
در بازی تخته نرد؛ لبخـــــــند بزن!
لبخند بزن
لبخند بزن
لبخند بزن
لبخند بزن
.
.
.
يادم مي آيد وقتي كه من بچه بودم
خوبي زني بود كه اشك هاي درشتش از پشت عينك با قرآن مي آميخت
وقتي كه من بچه بودم در هزاران هزار شب يك قصه بس بود...
وقتي كه من بچه بودم ... غم بود ... اما كم بود
يك سايه در اين كوچه ي تنها مانده ست
يك پنجره اشك بعد تو جا مانده ست
با اينكه تو رفته اي از اينجا اما
يك جفت نگاه رو به دريا مانده ست...
کمی غمگین
کمی افسرده حالم
چرا امروز من،رنجیده حالم
چرا از سردی برف زمستان
مریضم من،کمی پیچیده حالم![]()
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)