تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 200 از 640 اولاول ... 100150190196197198199200201202203204210250300 ... آخرآخر
نمايش نتايج 1,991 به 2,000 از 6393

نام تاپيک: اشعار سکوت، تنهایی و مرگ

  1. #1991
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    وقت رفتن نمی خوام ببینمت
    می دونم ببینمت کم می یارم
    اگه یک لحظه فقط نگام کنی
    دلمو پشت سرم جا می زارم
    اگه خون سرد نگام به دل نگیر
    دل تو یه روز ازم خسته می شه
    اگه اسم رو فقط صدا کنی
    راه رفتن واسه من بسته می شه
    وقت رفتن نباید گریه کنی
    این جوری دلم برات تنگ نمی شه
    می دونم هر جای دنیا که باشم
    تو دلم عشق تو کم رنگ نمی شه
    اگه خون سرد نگام به دل نگیر
    دل تو یه روز ازم خسته می شه
    اگه اسمم رو فقط صدا کنی
    راه رفتن واسه من بسته می شه

  2. #1992
    آخر فروم باز MaaRyaaMi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,106

    پيش فرض

    ردپایی از امید نمی یابم
    نمی یابم
    حال و روز ما روزمرگیست
    روزهای پر از زجر
    پر از غم
    حنجره فریاد نمی زند
    حنجره با واژه امید بیگانه است
    دوستی از دور می گفت :
    برای شکستن حصار روزمرگی عاشق شو !
    برایش از نصرت خواندم :
    (قرار داد کثیفی ست عشق
    آری ... عشق
    چگونه باورمان شد که عشق درمان است . )
    دوست جوابی نداد و خاموش شد .
    یادها می روند...
    خاطره ها پاک می شوند ...
    من فراموش می شوم...
    در زیر سا یه های سرد چرکین آدمکان له می شوم .
    ردپایی از آرزو نمی یابم
    نمی یابم
    آرزو در من مرده است
    در شبی که پر بود از کابوس
    کابوس تلخ زندگی کردن
    کابوس سخت نفس کشیدن
    نگاهم بر آرزو خاموش شد .
    زندگی در مقابل مرگ
    مرگ در مقابل زندگی
    این دو جمله سالهاست که در مغزم ویراژ میرود
    در میان کابوس های تلخ نفس کشیدن
    زمزمه شباهنگام من
    مرگ بود ...
    من خسته می شوم هر ساعت از زندگی
    تشنه می شوم هر دقیقه به مرگ .

  3. #1993
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    ز سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم

    خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم

    سیلی هم صحبتی از موج خوردن سخت نیست
    صخره ام، هرچند بی مهری کنی می ایستم

    تا نگویی اشک های شمع از کم طاقتی ست
    در خودم آتش به پا کردم ولی نگریستم

    چون شکست آیینه حیرت صد برابر می شود
    بی سبب در خود شکستم تا ببینم کیستم

    زندگی در برزخ وصل و جدایی ساده نیست
    کاش قدری پیش از این یا بعد از آن می زیستم

  4. 2 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #1994
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    سر می کشم در آینه حیرانم از خودم
    بر من چه رفته است که پنهانم از خودم؟


    خود را مرور می کنم و فکر می کنم
    من جز حدیث رنج چه می دانم از خودم


    عمریست هرچه می کشم از خویش می کشم
    باید دوباره روی بگردانم از خودم


    آن رهبرم که گرچه همه رهروم شدند
    بر گشته در هوای تو ایمانم از خودم


    باید دگر به خویش بگویم که عاشقم
    تا کی همیشه چهره بپوشانم از خودم


    از تن به تیغ عشق سرم را جدا نما
    تا چهره ای دوباره برویانم از خودم


    هر روز می روم سر آن کوچه ی قدیم
    آنقدر پر شتاب که که می مانم از خودم


    شاید دگر نبینیم اما برای توست
    این آخرین ترانه که می خوانم از خودم


    امشب چگونه از تو بگویم، چگونه آه...
    چیزی ندارم از تو پشیمانم از خودم

  6. 2 کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #1995
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    [سرفه] به روی پیرهنت چند لخته خون
    [سرفه] کنار شیشه ی داروی واژگون


    [سرفه] تو پشت کرده به یک پوست – استخوان
    و لخته های سرخ فقط می دهی برون


    بیرون چقدر خنده به هم هدیه می کنند
    اما تو و اتاق و قرنطینه ی درون


    تو بی دلیل عاشق یک پنجره شدی
    در یک کدام کوچه بدون چرا و چون


    آن جا کمی شکستی و آن وقت بود که
    تو مبتلا شدی به فراوانی جنون:


    اشیاء چند بُعدی بد شکل و دوزخی
    در یک اتاق ریخته از سقف از ستون


    می ترسی از گذشت زمان توی ساعتت
    رفت آمد سه عقرب بد شکل بد شگون


    پشتت هنوز پنجره ای رو به هیچ سمت
    در فکر جفت پر زده ی خود ، و تا کنون -


    - هی دل شکسته سوی تو پر می زند ، ولی
    تو تا همیشه گم شده در چند لخته خون


    [سرفه] هنوز بوی تعفن نمی دهی
    برخیزازین نشستن یکجا، ازین سکون


    قالب تهی نکن که کسی در اتاق توست
    آن جا کنار شیشه ی داروی واژگون

  8. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #1996
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    مرغ عشقی که در میان قفس

    برایم آوردی

    آواز نمی خواند

    مگر غروب و چه تلخ…

  10. #1997
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    خوشبختی
    در نقوش ته فنجان بود.!!!
    طرح های سیاه و در هم
    که با اندک بهایی
    فالگیر محله به من فروخت.

    اگر هست،!!!
    چرا من احساسش نمیکنم؟

  11. #1998
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    آخرین پرنده را تشیع می کنند


    تابوت کوچکی بر دوش نهاده اند

    دعا می خوانند

    پیراهن سیاهم را می پوشم

    پنجره را باز می کنم

    انگشت به آسمان می برم و

    فاتحه می خوانم

  12. #1999
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    درخت می شوم تو پاییزی

    کشتی می شوم تو بینهایت طوفان ها

    تفنگ را بردار و حرفت را راحت بزن!

  13. #2000
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    اینجا همه هر لحظه می پرسند:

    -"حالت چطور است؟"



    اما کسی یک بار از من نپرسید:

    -"بالت...

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •