نه
ديگر نه فريب چشمان
پر شرارت
را خواهم خورد
نه قرار شب هاي بي قرارت
خواهم بود
اينک
پس از کهنگي سال ها
من به آغاز خويش مي انديشم
و
به سکوت که
همزاد آغازم بود
نه
ديگر نه فريب چشمان
پر شرارت
را خواهم خورد
نه قرار شب هاي بي قرارت
خواهم بود
اينک
پس از کهنگي سال ها
من به آغاز خويش مي انديشم
و
به سکوت که
همزاد آغازم بود
همین طور که می روی
به صورت مسئله ای فکر کن
که با رفتنت پاک میشود
مسئله ای که...
بی شباهت به من نیست!!
داوریی در کار بود
اما دیر…دیر
دیگر چه فرقی می کند
حالا که آتش درونم
خاکستر شده است…
نه آبی آسمان را می بینی
نه سرخی پر شور ماهی ها را در حوض
نه می توانی
با رنگ سبز درخت بکشی
نه حتی به یاد می آوری
رنگین کمان چه بود
تنها مداد خاکستری ست
که بر همه چیز رنگ می زند
وقتی دلت گرفته باشد…
نمی دانم
فاصله ام با مرگ
چه مقدار است اما
با زندگی هم
کم نیست…
شرمنده بابت تکراری بودن پست ها و خستگی شما بلاخره فرقی ست میان من بعنوان کاربر و شما بعنوان مدیر
بله سعی می کنم رعایت کنم.
از تذکر و توجهتون به پست هام سپاسگزارم
____________________________________
دهانم را فرو می بندم
تا کبوتران مانده
ار پروازی دوباره
باز آیند
م. معتقدی-86
انگار
هنوز
حرف تازه ای داری
کنار نیمکتی و
در نیمه های باد
وقتی تو سخن می گویی
هیچ دریایی
از نگاه تو
باز نمی ماند
نگاه کن
دریچه های ظلمت
چگونه از دریچه های تو
می گذرند
بی تو
چگونه تاب آرم
عاشق شدن
در هوای خاطره ها
چه حسی مرا
به آخرین نفس های تو
بازمی گرداند!
وقتی
تو دور می شوی
سطرهای عاطفه
در من
هم چنان
به کوچه می آیند!
من برای داشتنت به سویت نیامدم
من فقط آمدم چون
نگران بودم که نکند
تو هم مرا دوست داشته باشی !!!
.
وقتی كه می رفتی
بهار بود
تابستان كه نیامدی
پاییز شد
پاییز كه برنگشتی
پاییز ماند
زمستان كه نیایی
پاییز می ماند
تو را به دل پاییزی ات
فصلها رابه هم نریز ...
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)