تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 20 از 27 اولاول ... 10161718192021222324 ... آخرآخر
نمايش نتايج 191 به 200 از 268

نام تاپيک: خواندنی هایی در مورد خوانندگان ايران

  1. #191
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض




    از ترانه های خاطره انگیز صالح علاء، باید به ترانه معروف شازده خانوم اشاره کنیم


    محمد صالح علا در سال 1331 در شهر اراك متولد شد. وی فوق دیپلم سینما و تلویزیون از مدرسه هنرهای دراماتیك رویال آكادمی لندن سال 1356 و همچنین لیسانس بازیگری و كارگردانی از دانشكده هنرهای دراماتیك سال 1359 و فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی از دانشكده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی سال 1374 بوده است. آغاز فعالیت هنری او از سال 1347 با قصه نویسی و قصه خوانی در رادیو و سپس نویسندگی متن برنامه ها و نمایش نامه ها بود. فعالیت سینمایی را از سال 1347 با ساخت فیلم های تبلیغاتی و بازی در سینما را از سال 1365 با تیغ و ابریشم كاری از مسعود كیمیایی آغاز كرده است. محمد صالح علا نام و چهره ای آشناست. مجری پرطرفدار و احساساتی شب های رادیو، کارگردان سریال ها و برنامه های متفاوت تلویزیونی، بازیگر سینما که آخرین بار در نقشی غیرمتعارف در شوکران بهروز افخمی ظاهر شد و ترانه سرای قدیمی.

    ولی ترانه سرایی محمد صالح علا خود داستانی دارد از جمله ترانه های خاطره انگیز صالح علاء، باید به ترانه معروف شازده خانوم با صدای ستار اشاره کنیم. این ترانه و حاشیه هایش بود که باعث شهرت بیشتر صالح علاء با نام حقیقی محمد علایی شد: شازده خانوم قابل باشم/ باید بگم به شعر من خوش آمدی/ خوش آمدی، خوش آمدی... انتشار این آهنگ در زمان خود سر و صدای زیادی به پا کرد و با شایعات بسیاری همراه شد. از جمله این که خواننده، این آهنگ را برای دختر شاه ایران خوانده و دختر محمدرضا پهلوی عاشق ستار است هر چند که به حقیقت نزدیک بود و دختر شاه حتی به خاطر ستار دست به خودکشی زد و پس از آن ستار این ترانه را خواند یکی دیگر از جنجال های معروف ترانه های صالح علاء را آقا خوبه با اجرای گوگوش راه انداخت، گفته می شد این ترانه در وصف امام خمینی گفته و خوانده شده، ولی گوگوش بلافاصله تکذیب کرده و در مصاحبه ای گفت: محمد صالح علاء این شعر را از قول مادرش، برای پدرش گفته.

    البته این روایت صحت نداشت و هر چند هرگز مشخص نشد واقعیت چه بوده ولی در حقیقت ترانه سرا با مشورت آهنگسازش، برای کاستن از جنجال و شایعات این قصه را ساختند. تعداد زیادی از ترانه های صالح علاء طی سال های اخیر توسط مهرداد آسمانی اجرا شده که معروف ترین شان باباکرم نوین (!) است: اگر میل حرم دارم/ یه یار محترم دارم/ شکستم شیشهء غم رو/ خودم باباکرم دارم... گر چه مهرداد به دلیل خواندن ترانه چادر ننداز سرت مورد غضب صالح علاء قرار گرفته و مدت هاست از ترانه های او بی نصیب شده، اما همیشه نسبت به او اظهار محبت کرده است و حتی در ترانه فاصله چهره ترانه سرا را در پایان کلیپ اش نشان می دهد: فاصله افتاده بین من و تو/دستامون نمی رسن به همدیگه/اینو بغض تو نگفت/اینو قلب من می گه... جالب است بدانید لقب آسمانی را هم استاد برای مهرداد انتخاب کرده و این اسم فامیل واقعی خواننده که از اقوام نزدیک فرزین خواننده مرحوم است نیست.

    او برای این نام ترانه ای هم گفته که در یکی از آلبوم های اولیه مهرداد اجرا شده: آسمونی، آسمونی... در سال های اخیر کمتر خواننده داخلی موفق شده از استاد ترانه ای گرفته و بخواند. مثلا مهران حشمتی که آلبومی به نام شب نمناک منتشر کرده، ترانه اذان را آن هم در ابتدا برای تیتراژ برنامه مذهبی سمت خدا - که خود صالح علاء تهیه کننده و مجری اش بود- خواند: عاشقان پنجره باز است، اذان می گویند/ قبله ام سوی نماز است، اذان می گویند... از چند سال پیش و با ممنوع فعالیت شدن دو ساله این هنرمند قدیمی، او اغلب وقت اش را به سرودن ترانه می گذراند. گفته می شود چند ترانه آلبوم جدید کامران جعفری خواننده پیشین گروه بلک کتز و همچنین سروده های چند آلبوم لس آنجلسی دیگر که در دست انتشارند، از کارهای اوست. در ضمن صالح علا همسر هنرپیشه سابق سینمای ایران شورانگیز طباطبایی می باشد.

  2. #192
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض




    به بهانه ششمین سالگرد درگذشت فریدون فروغی: بازخوانی پرونده كنسرتی كه برگزار نشد


    پارسا مهرگان: بعد از اینكه فریدون فروغی در اواخر دهه 70 و در جزیره كیش كنسرت ناخواسته‌ای برپا كرد، خیلی‌ها در ایران تازه فهمیدند كه او زنده است. پس از بازگشت فروغی از كیش، در تابستان سال 79 و از طریق نشریه نقش قلم مصاحبه‌ای با او منتشر شد با این تیتر: پس از 2 دهه سكوت، كنسرت فریدون فروغی در رشت، كه در این مصاحبه فروغی بیان داشت: بعد از كنسرتی كه در كیش داشتم قصد دارم در رشت نیز كنسرت اجرا كنم. مجوز این كنسرت را هم در دست دارم و هیچ مشكل قانونی برای من وجود ندارد. به دنبال درخواست یكی از دوستان قدیمی و صمیمی خود در گیلان، این كنسرت را در ورزشگاه عضدی رشت برگزار خواهد كرد. امیدوارم بتوانم صدای سال‌ها در گلو مانده را به خوبی فریاد كنم و جوابگوی اندكی از احساسات مردم خون‌گرم شمال باشم.

    اما این كنسرت هرگز برگزار نشد و فقط در متن كوچكی به قلم یك عابر پیاده و در روزنامه گیلان امروز به دلایل آن به طور مختصر اشاره‌ای شد: آنان كه باید بدانند، می‌دانند چه كسی مانع از اجرای كنسرت او در رشت شدند و از چه می‌هراسیدند. آری! تاریخ به همه چیز گواهی خواهد داد.

    كنجكاو شدم بدانم كه موضوع از چه قرار است و بر این اساس یكی از دوستان قدیمی فروغی به نام علی فومنی را كه در برگزاری این كنسرت با فروغی سهیم بود، یافتم تا از زبان خودش ماجرای این كنسرت انجام نشده را جویا شوم. او صحبت‌هایش را با یكی از ترانه‌های منتشر نشده فروغی آغاز كرد و به شرح ماجرا پرداخت:

    با فریدون فروغی بودن خودش پر بود از خاطره، چرا كه او در میان مردمان عادی متمایز بود و می‌توانستی با او در این روزگار راحت باشی و درد دل كنی. از سال 58 كه او را از نزدیك می‌شناختم با او خاطرات فراوانی دارم كه هر كدام از آنها برایم در بدترین و بهترین شرایط، تداعی‌كننده رفاقت با مردی است كه هیچ گاه خود را به ظواهر دنیای فعلی نفروخت. بعد از اینكه فروغی مدت 20 سال در سكوت مطلق بود، با جنب و جوش موسیقی پاپ او هم به تكاپو افتاد تا بتواند دوباره به عشقش كه همانا خواندن برای مردمش بود ادامه دهد.

    اما این كار در عمل تا پایان عمرش به درستی اجرا نشد و او تا آخرین روزهای عمرش در حسرت خواندن دوباره ماند. روزی با او در سال 79 در مورد تیم فوتبال سپیدرود رشت درد دل كردم و از وضعیت نابسامان این تیم مردمی و محبوب و شرایط اسفناك مالی كه بر این تیم حاكم بود برایش گفتم. فروغی گفت: از آنجایی كه می‌دانم عشق تو سپیدرود است، من خودم هر كاری را كه فكر می‌كنی از دستم بر می‌آید برای این تیم انجام می‌دهم، در این میان هر دو به فكر فرو رفتیم. كه ناگهان او گفت: اگر به من مجوز بدهند حاضرم در همان ورزشگاه رشت كنسرتی برگزار كنم و تمام عواید این كنسرت را به تیم مردمی سپیدرود اختصاص دهم. چرا كه در حال حاضر این تنها كاریست كه من می‌توانم انجام دهم و دل تو و سایر دوستداران این تیم محبوب را شاد كنم. وقتی فروغی این حرف‌ها را زد من می‌دانستم كه به گفته‌هایش اعتقاد دارد و در كمال بی‌ریایی و بی‌تكبری آن را گفته است. بعد از سه هفته دوندگی بالاخره مجوز اجرای این كنسرت را از رییس وقت ارشاد گیلان دریافت كردیم و حتی روزنامه‌های گیلان این موضوع را انعكاس دادند.

    وقتی خبر كنسرت فروغی در سبزه‌ میدان رشت بر روی یك دكه مطبوعاتی قرار گرفت، به علت استقبال مردم برای دیدن این خبر، خیابان آن مكان مسدود شد و حتی ماموران نیروی انتظامی به مردم تذكر دادند كه در برابر این دكه توقف نكنند.

    خبر اجرای این كنسرت مثل برق در گیلان پیچید، اما باز هم فروغی پشت دیوار گیر كرد و دستور دادند كه فروغی حق اجرای كنسرت در رشت را ندارد و اگر می‌خواهد این كنسرت انجام شدنی باشد، حتما باید طبق نظر آنها رفتار كند.

    فروغی كه می‌دانست كار از كجا آب می‌خورد، آب پاكی بر روی دست همه این عوامل ریخت و گفت: من فقط بر طبق برنامه‌ریزی خودم كار می‌كنم و هیچگاه كار فرمایشی را قبول ندارم. خلاصه اینكه این كنسرت با مداخله برخی‌ها برگزار نشد. هر چند آن كنسرت برگزار نشد، اما منش انسانی و مرام نیك او برایم هیچ‌گاه از یاد رفتنی نیست. انگار كه از نظر من او این كار را انجام داده بود و شاید این عمل برخی‌ها باعث شد تا ارزش كار او دو چندان شود و در سینه تاریخ ثبت شود. سپید‌ رود محبوب‌ترین تیم رشت بود كه ورزشگاه رشت را مالامال از تماشاگر می‌كرد. تیم سپیدرود هم‌ اكنون در دنیای حرفه‌ای فعلی فوتبال ایران به حالت سكون در آمده و به انزوا كشیده شده است

  3. #193
    اگه نباشه جاش خالی می مونه farhad1390's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    همین نزدیکیا
    پست ها
    203

    پيش فرض

    خوب بود مطالب استفاده کردم

  4. #194
    داره خودمونی میشه amirhkh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    پست ها
    69

    پيش فرض

    مانی رهنما (زاده ۱۳۵۰) خواننده پاپ ایرانی است. او فعالیت هنری خود را با اجرای ترانه‌ی فیلم مرسدس در سال ۱۳۷۷ آغاز کرد.
    آلبوم‌ها
    • مرسدس
    • فصل پرواز
    • امیر
    • اعتراض
    • آخرین غزل
    • بغض
    • تموم شد ترانه
    ـ متولد ۱۳۵۰ می باشد ـ ۲ ـ یکی از قدرتمندترین و تکنیکی ترین خوانندگان داخل ایران است و اولین شاگرد بابک بیات در بعد از انقلاب می باشد ـ ۳ ـ آهنگ تیتراژ فیلم مرسدس اولین آهنگی بود که خواند ـ ۴ ـ آهنگ مرسدس از بابک بیات و ترانه اش از ایرج جنتی عطایی است ـ ۵ ـ کارگردان فیلم سینمایی مرسدس مسعود کیمیایی بود ـ ۶ ـ آهنگ مرسدس به دلیل اعتراضی بودن ترانه اش توقیف شد و به روی فیلم قرار نگرفت ـ ۷ ـ این آهنگ بعد ها در قالب آلبوم موسیقی فیلم مرسدس منتشر شد ـ ۸ ـ در اولین جشنواره موسیقی در سال ۱۳۷۷ بعنوان بهترین خواننده برگزیده شد ـ ۹ ـ برگزیده شدن در این جشنواره باعث ایجاد دشمنی های بسیاری با او شد ـ ۱۰ ـ اولین آلبومی که از او منتشر شد فصل پرواز نام داشت ـ ۱۱ ـ آهنگساز این آلبوم بابک بیات بود ـ ۱۲ ـ ترانه های این آلبوم از پیام پارسا و شهین حنانه و ناهید کبیری بود ـ ۱۳ ـ علی سهراب ، خواننده قدیمی ، نیز در این آلبوم ۲ آهنگ اجرا کرده بود ـ ۱۴ ـ آهنگ پرنده در این آلبوم بسیار گل کرد که تنظیم این آهنگ از بهرام دهقانیار بود ـ ۱۵ ـ این آلبوم به سفارش ستاد مبارزه با مواد مخدر ساخته شد ـ ۱۶ ـ برای آهنگهای این آلبوم کلیپ هایی ساخته شد که تنها چندین بار از صدا سیما پخش شد ـ ۱۷ ـ دومین آلبوم مستقلی که از او منتشر شد آخرین غزل نام داشت ـ ۱۸ ـ آلبوم آخرین غزل در سال ۱۳۷۹ منتشر شد ـ ۱۹ ـ آهنگساز این آلبوم داریوش تقی پور بود ـ ۲۰ ـ ترانه های این آلبوم از پیام پارسا ، ف.روزبه و م.آزاد بود ـ ۲۱ ـ احمد رضا احمدی در ۲ آهنگ این آلبوم دکلمه کرد ـ ۲۲ ـ بعد از انتشار این آلبوم دکلمه کردن احمد رضا احمدی مد شد ـ ۲۳ ـ آلبوم آخرین غزل از نظر خوانندگی و آهنگسازی یکی از بهترین و قدرتمندترین آلبوم های بعد از انقلاب است اما پخش بسیار نامناسبی داشت ـ ۲۴ ـ سه آلبوم مشترک با خوانندگان دیگر به نام های بغض و رنگارنگ و امیر از او منتشر شده است ـ ۲۵ ـ آهنگساز آلبوم بغض داریوش تقی پور بود ـ ۲۶ ـ مانی رهنما در این آلبوم ۳ آهنگ اجرا کرد ـ ۲۷ ـ یکی از این آهنگها را با حمید خندان بصورت مشترک اجرا کرد ـ ۲۸ ـ بعد از آن دیگر هیچ وقت با خواننده ای آهنگ دو صدایی نخواند ـ ۲۹ ـ ترانه های این آلبوم از ا.سرفراز بود ـ ۳۰ ـ در آلبوم رنگارنگ یک آهنگ به نام غروب اجرا کرد ـ ۳۱ ـ آهنگ غروب را بابک امینی ساخته بود ـ ۳۲ ـ بعد فیلم مرسدس ، آهنگ تیتراژ فیلم دیگری از مسعود کیمیایی به نام اعتراض را خواند ـ ۳۳ ـ در سکانس هایی از فیلم اعتراض نیز بازی کرد ـ ۳۴ ـ بعد از اکران اعتراض ، از مسعود کیمیایی دلگیر شد ـ ۳۵ ـ دلیل این دلگیری دیالوگی بود که داریوش ارجمند در سکانسی که مانی می خواند عنوان کرده بود ـ ۳۶ ـ بعد از آن دیگر هیچگاه با مسعود کیمیایی همکاری نکرد ـ ۳۷ ـ آهنگ اعتراض ساخته مجید انتظامی بود ـ ۳۸ ـ در این سال ها آهنگ تیتراژ چندین فیلم و سریال را خوانده است ـ ۳۹ ـ در اولین جشنواره ترانه در سال ۸۲ به عنوان یکی از خوانندگان برگزیده تندیس گرفت ـ ۴۰ ـ در مصاحبه هایش بسیار بی پروا از وضعیت موسیقی و مسوولان انتقاد می کند ـ ۴۱ ـ آخرین آلبوم منتشر شده اش تموم شد ترانه نام دارد و به عقیده بسیاری از کارشناسان یکی از بهترین آلبوم های چند سال اخیر است ـ ۴۲ ـ این آلبوم پر هزینه ترین آلبوم موسیقی زمان خودش بود ـ ۴۳ ـ آهنگهای آلبوم تموم شد ترانه از بابک بیات ، بهرام دهقانیار ، مهران خلیلی و بابک رهنما بود ـ ۴۴ ـ تنظیم آهنگهای بابک بیات را داریوش تقی پور ، بهرام دهقانیار و بامداد بیان انجام دادند ـ ۴۵ ـ ترانه های این آلبوم از بابک صحرایی و اهورا ایمان بود ـ ۴۶ ـ در این آلبوم یک آهنگ ترنس اجرا کرد که باعث شگفتی طرفدارانش شد ـ ۴۷ ـ این آهنگ تنهایم نام داشت ـ ۴۸ ـ آهنگ تنهایم ساخته بابک رهنما و ترانه اش از اهورا ایمان است ـ ۴۹ ـ آهنگ نازلی که در این آلبوم قرار داشت مدتها عنوان بهترین آهنگ ماه را در مجله ترانه ماه کسب نمود ـ ۵۰ ـ آهنگساز نازلی بابک بیات ، تنظیم کننده اش بامداد بیات و ترانه اش از بابک صحرایی است ـ ۵۱ ـ آهنگ افسانه دل که قرار بود در این آلبوم باشد مجوز نگرفت ـ ۵۲ ـ آهنگ افسانه دل از بابک بیات و ترانه اش از ایرج حنتی عطایی بود ـ ۵۳ ـ این آهنگ را بارها در کنسرت هایش اجرا کرده است ـ ۵۴ ـ در سال ۸۴ دو کنسرت در تهران برگزار نمود ـ ۵۵ ـ در هر دو کنسرت بابک بیات مهمان کنسرت بود ـ ۵۶ ـ در هر دو کنسرت بابک صحرایی قطعاتی را دکلمه کرد ـ ۵۷ ـ در یکی از این کنسرت ها بابک بیات به روی صحنه رفت ـ ۵۸ ـ نواختن پیانو توسط بابک بیات و همخوانی چند آهنگ با مانی بسیار دیدنی بود ـ ۵۹ ـ بابک بیات به جز مانی ، هیچگاه در کنسرت خواننده ای به روی صحنه نرفت ـ ۶۰ ـ بابک بیات نام فرزند از دست رفته اش را به روی مانی گذاشت ـ ۶۱ ـ مانی رهنما متاهل است و یک پسر دارد به نام پارسا ـ ۶۲ ـ مانی رهنما الگوی بسیاری از خوانندگان امروز است ـ ۶۳ ـ چندین ماه پیش در برخی مجلات نوشته شد که ۲ آلبوم آماده دارد اما زمان انتشار این آلبوم ها مشخص نیست ـ ۶۴ ـ بسیار کم کار است ـ ۶۵ ـ چندین ماه پیش آلبومی به آهنگسازی پیروز ارجمند منتشر شد که مانی یک آهنگ در آن اجرا کرده بود ـ ۶۶ ـ نام این آهنگ دلواپس تو نیستم می باشد ـ ۶۷ ـ بسیار کم مصاحبه می کند ـ ۶۸ ـ در تشییع جنازه بابک بیات حالش بسیار بد بود ـ ۶۹ ـ در بهشت زهرا به تنها خواننده ای بود که آهنگی نخواند ـ ۷۰ ـ در بهشت زهرا گفت در مراسم مناسبی که در شان بابک بیات باشد برنامه ای اجرا خواهد کرد ـ ۷۱ ـ در بعد از انقلاب ، بیشتر آهنگهای بابک بیات را او اجرا کرده است ـ ۷۳ ـ به تدریس آواز و خوانندگی مشغول است و شاگردان زیادی دارد ـ ۷۴ ـ مدتی پیش در مجله همدل نوشته شد که مدیریت تولید آلبوم هایی را برای خوانندگان دیگر بر عهده دارد ـ ۷۵ ـ بسیار جدی است ـ ۷۶ ـ پس از مرگ بابک بیات ، در خانه ترانه چندین آهنگ قدیمی بابک بیات را اجرا نمود ـ ۷۷ ـ این آهنگها را به همراه داریوش تقی پور اجرا نمود ـ ۷۸ ـ در داخل ایرن تنها کسی است که بعنوان خواننده آهنگهای اعتراضی شناخته شده است ـ ۷۹ ـ اواخر تابستان در برنامه افتتاحیه شبکه مهاجر نتورک دیده شد ـ ۸۰ ـ در این برنامه چندین آهنگ جدید خواند که بسیار زیبا بودند ـ ۸۱ ـ در این برنامه خودش پیانو زد و خواند ـ ۸۲ ـ این برنامه بارها از شبکه مهاجر پخش شد ـ ۸۳ ـ می گویند هنوز ساعتهای زیادی را در روز به تمرین خوانندگی می پردازد ـ ۸۴ ـ خیلی کم به تلویزیون می رود ـ ۸۵ ـ تا به حال آهنگ مناسبتی نخوانده است ـ ۸۶ ـ بابک بیات او را بسیار دوست داشت ـ ۸۷ ـ در مراسم بابک بیات گفت که نه تنها آهنگهای بابک بیات بلکه خود بابک بیات را بسیار دوست می داشته است ـ ۸۸ ـ ماشینی که سوار می شود پژو ۲۰۶ است ـ ۸۹ ـ در انتخاب شعر و آهنگ وسواس بسیاری دارد ـ ۹۰ ـ دو سال است که آلبوم جدیدی نداده است ـ ۹۱ ـ یک سال است که کنسرتی برگزار نکرده است ـ ۹۲ ـ آدرس سایت رسمی اش [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] است ـ ۹۳ ـ در سال ۸۲ ، در سالن میلاد کنسرتی به سود زلزله زدگان بم اجرا کرد ـ ۹۴ ـ اهل مطالعه است ـ ۹۵ ـ بسیار مودب و خوش برخورد است ـ ۹۶ ـ می گویند بابک رهنما از اقوامش است ـ ۹۷ ـ خیلی کم در محافل موسیقی دیده می شود ـ ۹۸ ـ جدیدا آهنگسازی هم می کند ـ ۹۹ ـ در خارج کشور نیز طرفداران بسیاری دارد ـ ۱۰۰ ـ سواد موسیقی بالایی دارد.

  5. #195
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    ابی خواننده ای دیگر است


    مزدا موسی زاده: نحوه تركيب اصولي و حرفه ای صدا، احساس و تكنيك ميزان هنر يك خواننده را در بين اهالی موسيقی و شنوندگان حرفه اي آن مشخص می كند، مؤلفه هايی كه هر يك به تنهايي شايد گوشه اي از كار را بگيرد اما بدون همراهی منطقی مؤلفه هاي ديگر از يك آواز خوان يك خواننده تمام عيار نخواهد ساخت. داشتن يا نداشتن هر يك از اين مؤلفه ها در وهله اول امري خداداديست اما رسيدن به اوج هريك نيازمند پرورش و يادگيري و كسب تجربه مي باشد. به قول حسن شماعی زاده بيشتر مردم صرفا رنگ صدای خوانندگان را پذيرفته اند و آن رنگ را به خانه هايشان راه داده اند مثلا رنگ صدای داريوش را دوست دارند. البته معتقدم كه علت موفقيت خواننده ای چون داريوش صرفا رنگ صداي غم انگيز و مردم پسندش نبوده بلكه مواجه شدن زمان شكوفايی داريوش با حوادث سياسی و اجتماعی ايران قبل از انقلاب و ترانه ها و ملودی های بزرگان عرصه ترانه و آهنگ كه خواسته يا ناخواسته در پيشروی حوادث، به موقع، به صدای او سپرده شده از او داريوش سه نسل را ساخته است.

    اما در اين بين، موسيقی پاپ ايران زمين خواننده هايی را هم به خود ديده است كه دليل مورد توجه قرار گرفتنشان توسط خاص و عام فقط رنگ صدای زيبايشان و يا شرايط سياسی اجتماعی نبوده بلكه ايشان توانستند با تركيب صحيح مؤلفه ها ي خوانندگی، خودشان را به اثبات برسانند. ابی، فرهاد، فريدون فروغی، عارف و ويگن خوانندگانی از اين دست هستند. كسانی كه اصول و اسلوب درست خواندن در رگ هايشان جاری است علاوه بر آنكه مردم صدايشان را پذيرفته اند هر يك تكنيك منحصر به فرد و در عين حال اصولی خودشان را داشته و در راستای سبك خاصشان از حس بخشي های مختلف استفاده كرده اند. اما در بين همين هنرمندان ارزشمند كشورمان نيز می توان تميز قائل شد و اين تمايز را می توان از استقبال مخاطب خاص و عام از هر يك از اين هنرمندان جستجو كرد. بدون شك محبوبترين و مطرح ترين نام در بين نامبردگان ابی است. كسی كه كارنامه هنری اش گنجينه اي از بهترين هاي آهنگسازان و ترانه سرايان نامی ايران است.

    به قول آيلين ويگن ابي خواننده ای ديگر است به عبارت ديگر ابی تنها خواننده ايست كه درست می خواند و خواندن را بلد است. آری ابی خواننده ديگری است. هم ترانه را می شناسد و عشق بازی با آن را ياد گرفته هم خو كردن با ملودي مورد نظرش را بلد است و از همه مهمتر رمز پيوند زدن درست و منطقی ترانه و ملودی را با هم بهتر از هر خواننده ديگری بلد است.

    بخاطر همين ويژگی هاست كه ايرج جنتي عطايی ابی را خواننده اي شعر زده لقب می دهد، بابك بيات از ابی به عنوان استاد خوانندگي ياد می كند، فرهاد مهراد ابی را تنها خواننده اي مي داند كه در آثارش فالش نمی خواند، سياوش قميشی مي گويد در ساختن ملودی براي صداي ابی هيچ حد و مرزی برايم وجود ندارد و يا شهرام شبپره ابي را بهترين نماينده سرزمينش در عرصه های بين المللی برای معرفی موسيقيمان می داند.

    ابی حسی را كه هر واژه بنا بر مختصاتش در ترانه در پيوند با ملودی طلب می كند می شناسد، علاوه بر اين شناخت، انتقال حس مورد نظر به آن واژه و ربط دادنش به واژه های پس و پيش را به زيبايی هر چه تمامتر و ماهرانه انجام می دهد. امروز در كارنامه هنری ابی جاودانه ترين عاشقانه ها، پر مغز ترين اعتراض ها و هميشگی ترين شش و هشت هاي تاريخ موسيقي پاپ ايران جاي گرفته اند و روز به روز آثار ارزشمند ديگری در حال اضافه شدن به اين كارنامه پر بار می باشند.

    عاشقانه های رؤيايي چون هزار و يك شب، بوسه بر ماه، ستاره دنباله دار، خاتون، خورجين، تو را نگاه مي كنم، مست چشات، وقتي تو نيستی، شب نيلوفری و ده ها عاشقانه ديگر.

    ترانه هاي ميهنی و معترضي همچون سياه پوش ها، خليج، اتل متل، بگو آره بگو نه، چرا، گل سرخ، نون و پنير و سبزی، ايران، هلا، درخت و ده ها شاهكار ديگر.

    شش و هشت های جاويدان و خاطره انگيزي چون قاصد، حريق سبز، مداد رنگی، شب مستی، قبله و چند اثر ديگر. آري ابي خواننده اي ديگر است او تنها خواننده ايست كه می خواند، ابی را تنها مي توان با خودش قياس كرد.

  6. #196
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    فرهاد گنجینه‌ی ملی‌ست به شما ارتباطی ندارد


    پژمان اکبرزاده: از فرهاد، خواننده‌ی محبوب ایرانی، تا کنون آلبوم‌های متعددی به بازار آمده و در دسترس دوستدارانش قرار گرفته اما انتشار بخشی از این آثار، چه در ایران و چه در خارج، بدون اجازه‌ی همسر فرهاد یا خارج از روال قانونی‌اش بوده است. به‌زودی آلبوم دیگری به‌ نام آنروزها با صدای فرهاد به بازار خواهد آمد. آلبومی که کارهای گنجانده شده در آن تاکنون در دسترس مردم نبوده است. انتشار این آلبوم برخلاف بیشتر کارهای قبلی، زیر نظر پوران گلفام، همسر فرهاد صورت گرفته است. به همین بهانه با وی گفت‌ و گویی کردم و در آغاز پرسیدم آیا هیچیک از ترانه‌های آلبوم آنروزها قبلا منتشر نشده بود یا بخشی از آنها. دقیقا هیچکدام از آنها منتشر نشده است. در واقع بخش اصلی این کار که من دلم می‌خواست حتما منتشر شود دو صحبتی ا‌ست که فرهاد یکی‌ را در سال ۱۹۹۶ با رادیوی فارسی‌زبان پاریس انجام داده و یکی هم آخرین حرف‌های فرهاد است.

    در رادیو بی.بی.سی در سال ۲۰۰۲؛ زمانی که ما در پاریس بودیم و فرهاد بسیار مریض بود.

    هدف اصلی من در واقع این بود که این دو گفت‌ و گو را بگذارم مردم بشنوند تا فرهاد را بشناسند ولی به دلیل اینکه نمی‌شد تنها صحبت باشد، چند کار از فرهاد، که فکر می‌کنم در زمان اجرایشان حدودا ۲۲ساله‌اش بوده هم گنجاندیم. در آن زمان‌ به تقاضای خواهرش که در انگلیس زندگی می‌کرد کاستی ضبط کرده بود از آهنگ‌هایی که آن زمان در کوچینی می‌خواند به زبان‌های اسپانیایی، فرانسوی، ایتالیایی و انگلیسی از خوانندگان آن زمان. من چندتا از آنها را انتخاب کردم، آنهایی که می‌شد در اینترنت پیدا کرد که چه کسی شعرش را گفته و آهنگ‌اش را ساخته است. طبیعتا مجبور بودیم که اشعار را ترجمه‌ کنیم برای اینکه وزارت ارشاد به ما مجوز بدهد. کارها اصلا به شکل ضبط استودیویی نیست و اصلا شناخته شده هم نیست. در واقع یک کار خصوصی‌ست از آهنگ‌هایی که خواهر فرهاد خواسته بود و او برایش خوانده و فرستاده بود. بعدا هم خواهرش لطف کرد و این نوار را به من داد تا گوش کنم و من هم چند کار را انتخاب کردم که در این سی.دی میان دو مصاحبه گذاشتم.



    آیا همچنان کار منتشرنشده‌ای از فرهاد مهراد در اختیار دارید؟

    بله.



    برنامه‌ای برای انتشار آنها دارید؟

    اگر فرصتی پیش بیاید، حتما این کار را می‌کنم. چون خیلی دلم می‌خواهد که همه‌ی واقعیت فرهاد را، چه از نظر خواندن، یعنی کارهای به اصطلاح شما هنری، و هم از نظر شخصیتی،‌ اگر یک آدم هم هست در دنیا که فرهاد را دوست دارد، همه اینها را بشنود و بشناسد.



    همه یا دست‌کم دوستداران فرهاد مهراد در جریان هستند که شما برای دفاع از حقوق پخش و نشر آثارش بسیار تلاش کردید. آیا تا به‌حال به موفقیتی هم دست پیدا کرده‌اید، چه در ایران چه در خارج از ایران؟

    متاسفانه خیر! البته من در خارج از ایران هیچ سعی نکردم. برای اینکه وقتی من در کشور خودم نمی‌توانم موفق باشم، طبیعتا خیلی خنده‌دار است که بیایم به خوانندگانی که در لوس‌آنجلس کارهای فرهاد را می‌خوانند، بگویم چرا می‌خوانید! به‌ویژه که بیشتر این کارهایی که در لوس‌آنجلس انجام می‌شود، مشترک است میان آهنگساز و ترانه‌سرا. فرهاد فقط خواننده است؛ یعنی تنها یک‌سوم قضیه است. آن شاعر و آهنگساز باید اجازه بدهند که کار فرهاد و در واقع کار خودشان را خواننده‌ي‌ دیگری بخواند. از نظر اینکه سی.دی‌های فرهاد بدون اجازه در خارج از ایران بازپخش می‌‌شود هم کاری از دست من برنمی‌آید.

    نهایت‌اش این است که کمپانی‌ها یک پولی به جیب می‌زنند که خب برای من مهم نیست. اما از این بابت که در ایران صدای فرهاد را بدون اجازه‌، اول از همه بدون اجازه‌ی خودش،‌ پخش می‌کنند باید بگویم خودش هرگز نمی‌خواست دولتی باشد و صدایش از رادیو و و به‌ویژه در تلویزیون با این کلیپ‌های بی‌ربط پخش بشود. من برای اینکه از این کار جلوگیری شود تمام تلاشم را کردم و هرگز موفق نشدم. اول چون خیلی از اعتراض‌های من در روزنامه‌های گوناگون چاپ شد و همچنین از رادیو بی.بی.سی و رادیو فردا با من صحبت کردند، قضیه جنبه‌ی بین‌المللی پیدا کرد و از رادیو و تلویزیون خواستند که با من به‌قول خودشان مذاکراتی بکنند، ولی بعدا دیگر گفتند: همین است که است! فرهاد گنجینه‌ی ملی‌ست و به شما هیچ ارتباطی ندارد. اگر بخواهید به شما یک پولی می‌دهیم، ولی ما کار او را هر جا که دلمان بخواهد، روی هر کلیپی که دلمان بخواهد، برای تبلیغ هر گروهی که دلمان بخواهد پخش می‌کنیم و به شما هیچ ارتباطی ندارد. من وکیل گرفتم، شکایت رسمی کردم، ولی فعلا به هیچ کجا نرسیده‌ام.



    در لوس‌آنجلس شما با بازخوانی کارهای فرهاد مهراد مخالفتی دارید؟ کاری که اخیرا توسط یکی از خوانندگان انجام شد.

    پیش از آقای اندی، دو‌ ـ سه خواننده که نام‌شان را نمی‌دانم، آهنگ گنجشک و فکر می‌کنم کودکانه را خوانده‌اند که من یکبار شنیدم، البته نصفه چون نتوانستم بقیه‌اش را بشنوم، ولی آقای اندی بسیار بسیار جوانمردانه سعی کردند من را در ایران پیدا کنند و از من اجازه بگیرند. با اینکه هیچ احتیاجی به این کار نداشتند و مانند همه می‌توانستند بخوانند. به‌ ویژه که از آهنگساز و شاعر هم اجازه گرفته بودند و ظاهرا مبلغی هم به آنها پرداخت کرده بودند برای این اجازه. آقای اندی به من گفتند من این کار را ضبط کرده‌ام، ولی اگر شما اجازه ندهید آن را پخش‌ نمی‌کنم. من هم به ایشان گفتم و نوشتم که چون شما حرمت گذاشته‌اید به فرهاد و اجازه خواستید، هر چند که سیستم کار فرهاد با شما متفاوت است، ولی من هم به احترام احترامی که شما گذاشته‌اید، این اجازه را با کمال میل به شما می‌دهم

  7. #197
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض

    گفت‌وگو با «ژولیت دردریان»، خواهر ویگن و کارو
    ویگن، سرباز فراری
    مینو صابری


    طبق قرار قبلی به طرف خانه ژولیت راه می‌افتم. طی مسیر باید از میدان آزادی عبورکنم، همان جایی که ویگن آرزو داشت در آن بار دیگر برای مردم کشورش آواز بخواند. آرزویی که هرگز محقق نشد.

    طولی نمی‌کشد که به محله‌ای که ژولیت در آن زندگی می‌کند. می‌رسم و ساختمان قدیمی چهار طبقه‌ای که او در آن سکونت دارد را پیدا می‌کنم. زنگ خانه را که می‌زنم مرد جوانی با چهره‌ای گشاده در را به رویم باز می‌کند. بعد از سلام و احوالپرسی به من گوشزد می‌کند که «مراقب باشید مادرم از مرگ ویگن و کارو خبر ندارد».

    او فرانکو تنها فرزند ژولیت است. راهنمایی ام می‌کند داخل شوم. وارد خانه که می‌شوم من را به اطاق ژولیت هدایت می‌کند. در اتاق زنی سالخورده را می‌بینم که شباهت زیادی به ویگن دارد. موهای سفیدش را آراسته و پشت سرش جمع کرده. باریک اندام است و سفید چهره. لبه‌ی تخت خواب نشسته و با دیدن من لبخند می‌زند.


    ژولیت

    در لحظات آغاز دیدارمان، از مصاحبه کردن ناامید می‌شوم و احتمال این را می‌دهم که بانویی چنین سالخورده خاطرات گذشته را به یاد نیاورد. اما با اینکه چند سال قبل سکته‌ی مغزی تکلم ژولیت را دچار اختلال کرده، همچنان حافظه‌ی بسیار خوبی دارد. گاه برخی جملات او را هم متوجه نمی‌شوم اما فرانکو تا لحظه آخر کنار ما می‌ماند و جملات مادر را برایم بازگو می‌کند.

    ژولیت ابتدا از خودش می‌گوید و داغی که به سبب از دست دادن فرزند اولش به دل دارد. می‌گوید دو پسر داشتم اما پسر بزرگم هشت سال پیش از دنیا رفت. من ماندم و فرانکو. نگاهی به پسرش می‌اندازد و با حرارت می‌گوید می‌دانی فرانکو پا جا پای ویگن گذاشته و گیتار می‌نوازد، شاگردان بسیاری را هم آموزش داده.

    خودم را برای مصاحبه آماده می‌کنم که ژولیت به فنجان قهوه اشاره می‌کند و می‌گوید اول قهوه را بخور، بعد. در همین فاصله از تجربه‌ی خوانندگی خودش در دهه‌ی چهل می‌گوید و اینکه سه ترانه به زبان ارمنی خوانده. اما به سبب مخالفت شوهرش ناگزیر دست از خواندن به صورت حرفه‌ای می‌کشد.


    چند سال است که ویگن و کارو را ندیده‌اید؟

    آخرین بار کارو را حدود سیزده سال قبل دیدم، می‌گویند بیمار است اما ویگن عزیزم را از سالی که انقلاب شده تا به امروز ندیدم.

    سیزده سال قبل کارو را کجا دیدید؟
    در همین تهران. کارو تا همین اواخر ایران بود. در تلویزیون کار می‌کرد.

    در تلویزیون جمهوری اسلامی؟
    بله چند سال در تلویزیون کار کرد، بعد خودش را بازخرید کرد و از ایران رفت. فکر می‌کنم زمان مدیریت هاشمی.

    کارو در تلویزیون به چه کاری مشغول بود؟
    گزارش تهیه می‌کرد، برای خبرگزاری پارس هم کار می‌کرد.


    عکس کارو در دست ژولیت

    اگر موافق باشید از گذشته دورتری شروع کنیم، شما از ارامنه مهاجر هستید؟
    پدر بزرگ مادری‌ام اهل همدان بوده. فردی سرشناس و متمول. اما پدرم از مهاجرینی بوده که در زمان قتل عام ارامنه از ترکیه به ایران گریخته و دست سرنوشت او را به باغ پدر بزرگم کشانده بود. آنها هم به او اجازه داده بودند در باغ زندگی کند. پس از گذشت مدتی پدرم و مادرم عاشق یکدیگر شده و با هم ازدواج کرده بودند.

    شما اولین فرزند آنها بودید؟
    صدایش را می‌کشد و می‌گوید: نه، فرزند اول آنها برادرم زاون است، بعد از او هلن و پشت سر او من بدنیا آمدم. من فرزند سوم هستم و ویگن بعد از من به دنیا آمد و بعد از او هم کارو و سپس برادر دیگرم هراند و بعد از هراند هم برادرم واحه، آخرین فرزند هم که خواهرم آرمینه است. زاون و هلن و واحه هر سه فوت کردند اما ویگن و کارو و هراند و آرمینه در امریکا زندگی می‌کنند من هم که اینجا هستم.

    چطور شد که شما در ایران ماندید؟
    انقلاب که شد رفتیم یونان. حدود هشت سال آنجا بودیم. ارثیه‌ای به ما رسیده بود که آمدیم برای تقسیم آن اما بخش زیادی از ارثیه را بالا کشیدند و پولی هم که به دستم دادند دلارهای تقلبی بود و چیزی دستمان را نگرفت. پسرم هم در ایران تصادف کرد و از دنیا رفت. من و فرانکو هم دیگر ماندگار ایران شدیم.

    از کودکی‌تان بگویید. چه سالی به تهران آمدید؟
    اول که همدان بودیم. همه در همدان به دنیا آمدیم. بعد به بروجرد رفتیم. حدود دو سال آنجا زندگی کردیم که پدرم در سن جوانی سخت مریض شد، ذات الریه او را از پا درآورد. بعد از مردن پدرم ما خیلی فقیر شدیم. خانواده‌ی مادری هم که متمول بودند در زمان اشغال ایران توسط متفقین همه اموال‌شان را از دست دادند و ورشکست شدند. هشت بچه‌ی گرسنه روی دست مادرم مانده بود و تنها راه برای سیر کردن شکم ما این بود که به اراک برویم.

    چرا اراک؟
    یک دایی داشتیم که در اراک کارخانه مشروب سازی داشت با نام "مشروب باده". دایی ام پیغام داده بود که به منزل آنها برویم، یک سالی هم آنجا بودیم. از اراک رودخانه خروشانش را به یاد می‌آورم و روزی که آب رودخانه ویگن را با خودش برد. مسافت زیادی ویگن به همراه جریان آب می‌رفت تا اینکه در نقطه ای که رودخانه دو شاخه می‌شد،آب او را به داخل باغ یکی از اشراف زادگان اراکی برده بود و در آنجا باغبانی او را از داخل آب بیرون کشیده بود.از آن به بعد "ویگن" دچار حمله‌هایی مثل صرع می‌شد طوری که دندان‌هایش کلید می‌شد و غش می‌کرد. تا اینکه یک روز یک فالگیر آمد و نوشته ای را به بازویش بست، از آن به بعد حالش خوب شد و دیگر آن حمله‌ها به سراغش نیامد. بعد از اراک به تبریز رفتیم اما این مهاجرت‌ها هم ما را از گرسنگی نجات نمی‌داد. همیشه خوراک مان سیب زمینی آب پز بود، ما دوران کودکی سختی داشتیم.

    ویگن از چه سالی با موسیقی آشنا شد؟
    سالش را یادم نیست اما نوجوان بود. ما یک داماد داشتیم به اسم باریس که از روسیه آمده بود. او گیتار می‌زد و ویگن نواختن گیتار را از باریس آموخت. (می‌خندد)، آن زمان که ویگن درخانه آواز می‌خواند همه مان با او دعوا می‌کردیم که چرا می‌خوانی او هم به گوشه‌ای می‌رفت و برای خودش می‌خواند.

    ویگن از چه سالی به طور رسمی خوانندگی را آغاز کرد؟
    ویگن برای خدمت سربازی به آبادان رفت. در آنجا برای سربازان آواز می‌خوانده تا اینکه به گوش فرمانده شان می‌رسد. روزی فرمانده او را صدا می‌زند و می‌گوید بخوان، وقتی ویگن شروع به خواندن می‌کند آن افسر خیلی خوشش می‌آید و از آن به بعد در باشگاه افسران روی سن می‌رود و برای‌شان می‌خواند. تا اینکه روزی از سربازی فرار کرد و به تهران آمد آن زمان ما هم ساکن تهران بودیم. ویگن هنوز هم سرباز فراری است.


    ویگن

    در آن زمان ویگن خوانندگی را به طور حرفه‌ای شروع کرد؟
    بله وقتی به تهران آمد بعد از مدتی خوانندگی را به طور رسمی از کافه شمیران آغاز کرد. خیلی زود آوازه‌ی او همه جا پیچید و محبوب همه شد، طوری که ظرف مدت کوتاهی مشهور شد و درباریان و افسران ارشد ارتش برای شنیدن آواز ویگن به کافه شمیران می‌رفتند. بعد با چند کافه دیگر هم قرارداد بست و کارش حسابی گرفت.

    اولین ترانه‌ای که ویگن اجرا کرد کدام بود؟
    اسم اولین ترانه اش "سلام بر غم" بود که شعرش را کارو گفته بود:

    بر تو سلام ای غم
    ای که جا داری همیشه در دل من

    ...

    ویگن زیاد از اشعار کارو استفاده می‌کرد. با اینکه آن زمان با هم اختلاف نظر داشتند اما رابطه‌شان خیلی خوب بود.

    اختلاف نظر؟ در چه مورد؟
    مثلا کارو با حکومت مشکل داشت و ضد خانواده سلطنتی بود اما ویگن با درباریان رفت و آمد داشت. ویگن در آمد خوبی داشت و با خانواده سلطنتی نشست و برخاست می‌کرد. همان وقت‌ها که اوج شهرت ویگن بود حداقل شبی بیست، سی هزار تومان درآمد داشت. خانه‌اش هم در خیابان تخت طاووس بود اما مهمانی‌های مهم را در خانه‌ی من برگزار می‌کرد.

    چرا؟
    برای اینکه ما آن‌زمان خیلی ثروتمند بودیم و ترجیح می‌داد درباریان را در خانه من پذیرایی کند. شبی چند تا از درباریان از جمله شاپور غلامرضا و اشرف پهلوی و هما پهلوی و عده‌ای دیگر را برای شام دعوت کرده بود. مهمانی هم طبق معمول در خانه ما بود. ویگن به ما سفارش کرد که مباداد کارو بویی ببرد. مهمان‌ها آمدند و ساعتی بود نشسته بودند که کارو برحسب اتفاق به خانه‌ی ما آمد. ویگن به محض مطلع شدن از آمدن کارو دست و پاهاش شروع به لرزیدن کرد چون احتمال می‌داد کارو مهمانی را به هم بریزد. کارو ویگن را صدا زد و به او گفت:

    تو خانواده‌ی پهلوی را دعوت می‌کنی!؟ آنهم طوری که من خبر نشوم!؟ اصلا اینها کی هستند؟

    کارو خیلی عصبانی شده بود اما با این وجود بعد از ساعتی رفت پیش مهمان‌ها نشست. شاپور غلامرضا از او خواست تا از اشعارش بخواند و کارو در لحظه این شعر را سرود و خواند:

    ای چکمه پوشان پست و فرومایه
    شرافت در جیب ستاره بر دوش

    ...

    همه‌ی ما نگران بودیم که مبادا درباریان این شعر را توهین قلمداد کنند اما شاپور غلامرضا خیلی خوشش آمد و گفت: آدم به عجیبی کارو ندیده ام. آن شب به خیر گذشت.


    کارو و ویگن

    حالا که صحبت از کارو شد از او برایمان بگویید.
    کارو واقعا آدم عجیبی است. خیلی حساس است، یادم می‌آید زمانی را که می‌خواست اولین کتاب شعرش را چاپ کند خیلی فقیر بودیم و او قادر نبود شعرهایش را چاپ کند. برای همین تصمیم به خودکشی گرفته بود. طنابی را از سقف آویزان کرده بود و خودش را حلق‌آویز کرده بود. ما با شنیدن صدایی از جا پریدیم به محلی که صدا از آن آمده بود رفتیم. دیدیم کارو خودش را دار زده اما بلافاصله طناب پاره شده و او به زمین افتاده بود. مادرم با دیدن اوضاع خیلی تلاش کرد و از این و آن پول قرض کرد و اولین کتاب کارو را چاپ کرد.

    کدام کتاب؟
    اسمش را یادم نیست اما یادم می‌آید که مورد توجه قرار نگرفت و فروش نکرد.

    کارو چندبار ازدواج کرده و چند فرزند دارد؟
    کارو فقط یک‌بار ازدواج کرد و از همسرش جدا شد. سه فرزند دارد دو دختر و یک پسر. رمی، ربکا و رنه.

    ویگن چندبار ازدواج کرده و چند فرزند دارد؟
    به طور رسمی سه بار. اولین ازدواجش با زنی بود با نام اولگا که مادر ژاکلین و آیلین و کاترین است. اولگا چند سالی از ویگن بزرگتر است. از دومین ازدواجش دو فرزند دارد، ادوین و الوین. از همسر سومش بچه ندارد اما همسرش یک بچه دارد که با ویگن زندگی می‌کند.

    کارو چه خصوصیاتی دارد که می‌گویید آدم عجیبی ست؟
    فقط می‌توانم بگویم آدم عجیبی‌ست. شجاعتی که در وجود کارو هست را در هیچکس دیگر ندیده ام.

    و خصوصیات اخلاقی ویگن؟
    ویگن خیلی خوش اخلاق است. وقتی با او هم‌صحبت می‌شوی به آسانی دل نمی‌کنی. بذله‌گو و شوخ است. شیرین لطیفه تعریف می‌کند و در تقلید صدا و لهجه رو دست ندارد! آدم متعهدی است و رسم امانتداری را خوب می‌فهمد. همین اخلاقش باعث شد مدتی تبعید شود.

    چرا تبعید!؟
    زمانی که فرانک میرقهاری وارد عالم هنر شد پدرش او را به ویگن سپرد و گفت می‌خواهم تو از دخترم مراقبت کنی. مدتی می‌گذرد تا اینکه ویگن به همراه چند نفر از جمله فرانک به شمال می‌روند. شبی در متل قو، ویگن و فرانک سر یک میز نشسته بودند و مشغول خوردن شام بودند، شاپور غلامرضا هم آنجا بوده، مست مست به طرف میزی که ویگن و فرانک نشسته بودند می‌رود و می‌گوید چه دختر خوشگلی! ویگن که منظور او را می‌فهمد می‌گوید دور این دختر را خط بکش، پدرش او را به من سپرده. شاپور غلامرضا شروع به داد و بیداد می‌کند که چرا حرف بیخود می‌زنی پدرش به من سپرده یعنی چه و گیلاس پر از مشروب را به صورت ویگن می‌پاشد. ویگن هم عصبانی می‌شود و به شاپور غلامرضا حمله می‌کند. کارکنان آنجا بعد از درگیری، ویگن را از در پشتی فراری می‌دهند. تعدادی ملوان آنجا بودند و ویگن را با خودشان به مخفیگاهی می‌برند تا جان ویگن در امان بماند. مدتی ویگن نزد ملوان‌ها بصورت مخفی زندگی می‌کند و بعد با خود شخص شاه مستقیماً تماس می‌گیرد و جریان را برای شاه توضیح می‌دهد و می‌گوید می‌دانم که از این قضیه جان سالم به در نمی‌برم. شاه هم با اعلام اینکه ویگن را تبعید کرده او را به امریکا می‌فرستد تا آبها از آسیاب بیافتد. برای همین ویگن مدتی در امریکا زندگی کرد و بعد برگشت.


    خیلی دلم می‌خواهد بیشتر از ویگن و کارو بشنوم اما احساس می‌کنم ژولیت را خسته کرده ام. از او تشکر می‌کنم و او فنجان قهوه‌ام را بر می‌دارد و می‌پرسد: می‌خواهی فال قهوه برایت بگیرم؟ می‌گویم البته که می‌خواهم. فنجان را در دست‌های چروکیده‌اش می‌چرخاند و از گذشته و آینده‌ی من می‌گوید. فرانکو گیتارش را بر می‌دارد و در آغوش می‌گیرد و نوای ویگن در گوشم طنین انداز می‌شود:

    هر ناله‌ی شبگیر این گیتار محزون
    اشک هزاران مرغک بی‌آشیانه‌ست

    ژولیت را در آغوش می‌گیرم، می‌بوسمش و از او تشکر می‌کنم. دستم را می‌فشارد و می‌پرسد: باز هم به من سر می‌زنی؟ بغضی گلویم را می‌فشارد و می‌گویم با کمال میل!



    فرانکو

    فرانکو

  8. #198
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    گزارشی از مراسم و یادبود همسر هوشمند عقیلی


    علی ضرابی: ماه گذشته غم اندوهباری درب خانه هوشمند عقیلی، هنرمندی که سال هاست در قلب همه دوستان و هم وطنان ما ماٌوا گرفته را هم کوبید. فریده عقیلی همسر او که در دل دوستانش و ایرانیانی که او را می شناختند جایگاه رفیعی داشت، به جهت لخته شدن خون در مغزش در گذشت. من هم او را میشناختم و چند مرتبه او را دیده بودم. همیشه تبسم گرمی بر چهرۀ او خیمه زده بود. او در زمانی این جهان را ترک کرد که سرگرم تهیه جشن فارغ التحصیلی دخترش بود. دکتر فریده عقیلی زمانی رفت که بیش از پنجاه و چند سال از عمرش نمی گذشت. من هم به همراه اغلب ایرانیان مقیم لوس آنجلس در مراسم به خاک سپاری و یاد بود او شرکت کردم و این یادداشت را از این جهت تهیه نودم که مراسم خاک سپاری وی با مراسم مشابه متفاوت بود و در آن سنت شکنی هائی دیده می شد که من تا کنون شاهد آن نبوده ام. فرار از بدعت های خشگ و زنگ باخته و فرسوده و واپس گرایانه جایش را به نوعی واقع گرائی مردم پسندانه داده بود.

    عقیلی و فرزندانش همین طور خویشان آنها به جای لباس سیاه مذهبی، لباس سفید تمیز که نشانه پاکی و آزادگی و صفا است بر تن داشتند.

    در موقع به خاک سپاری فریده که سکوت همه جا را بر گرفته بود و در زمانی که تابوت او به داخل خاک گذارده می شد، عقیلی با صدای بلند و رسا گفت: فریده خداحافظ، و در این جا بود که من دیدم حضار اشگ از چشمانشان سرازیر شد. در مراسم یاد بود که روز پس از خاک سپاری پیکر فریده بود، عده زیادی شرکت کرده بودند. شاید بیش از هزار نفر.

    عده ای از نویسندگان، دانشمندان و همکاران عقیلی در جایگاه مخصوص سخنان کوتاهی ایراد کردند که اغلب در باره اخلاق و فضائل فریده بود و در گوشه دیگر سالن اسلایدهایی از حیات فریده به نمایش گذاشته بودند. در پایان هوشمند عقیلی شعر زیبائی را که همان روز برایش به همین مناسبت فرستاده بودند با آن صدای ملکوتی خود خواند که در عوض، مردم با کف زدن از او سپاسگزاری کردند.

    اما جدا از این جریان ها آنچه که به وضوح و آشکارا در این مراسم یادبود به چشم می خورد این بود که نه نزدیکان به کسی که این مراسم برای بدرود با او بر پا شده بود و نه مردمی که در آن شرکت کرده بودند، هیچیک نمی خواستند و نگذاشتند در مراسم حتی یک حرکت کوچک مذهبی و دینی انجام بگیرد. هیچ کس دنبال ملا و شیخ و خاخام و کشیش نمی گشت و این نشانگر بیداری و بیزاری از مذهب و مراسم مذهبی بود و من بخوبی از چهره مردم می خواندم که آنان مثل پدرانشان دیگر دنبال آن بهشت و جهنمی که ارباب و دکانداران ادیان برای آنها ساخته اند نیستند. تغیرات اساسی که پیشرفت بشر در این چند دهه برایش به هدیه آورده از همه بیشتر او را از خرافات و از لولو خورخورده هائی به نام ارباب ادیان جدا ساخته. درود به مردمی که چه زود حقایق را درک می کنند و زنجیرهای بازدارنده را می شکنند

  9. #199
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض




    رامش یا آذر محبی، متولد تهران است در سال ۱۳۲۵ در خانواده ای با ۳ خواهر و یک برادر به دنیا آمد و تا سوم دبیرستان به تحصلات خود ادامه داد. با برنامه گلها یک شاخه گل پا به عرصه خوانندگی گذاشت و با اجرای زیبای که داشت بسیار مورد توجه قرار گرفت و گویا از شاگردان استاد مهرتاش می باشد که تا چند به تنها ترانه های اصیل می خواند. وی ۵-۶ سال پس از فعالیت هنری خود با پرویز مقصدی، که وی نیز به تازگی پای به عرصه ی آهنگ سازی گماشته بود و در همان آغاز در ردیف چهره های برگزیده هنری قرار گرفته بود، سازمانی دایر کردند با نام هارمونی. این دفتر به گفته ی خود رامش پاتوق خواننده هایی بود چون رامش، که کاری برتر از سایرین ارایه می دهند! رامش در سال های پیش از انقلاب بیش از ۶۰۰ ترانه خواند، وی نیز ترانه های دو صدایی زیادی با خوانندگانی چون، رامین، ضیا اتابای، امیر رسایی و ... داشته است.

    خاص بودن ترانه های رامش به این است که او تقلب نمی کرد، همیشه کار جدید به بازار عرضه می کرد، شخصا به خواندن ترانه های جاز علاقه ی بیش نسبت به دیگر سبک ها داشت، به گفته ی خود او که در خواندن ترانه های جاز، یک نوع آرامش و نشاط حس می کنم. از خوانندگان مورد علاقه ی رامش می توان اشاره ای به عارف و گوگوش داشت.

    رامش در برنامه های مختلف تلوزیونی همچون چشمک (گوگوش شو)، رنگارنگ، میخک نقره ای (فریدون فرخزاد شو) و ... تعداد بسیار زیادی شو اجرا کرده، او از رقیبان گوگوش بود و به راحتی می توان گفت که وی پس از گوگوش بیشترین تعداد شوهای تصویری داشته که در حال حاضر بسیار نایاب می باشند.

    در سال های پس از انقلاب رامش به مقدار زیادی خوانندگی را رها کرد، تنها فعالیت وی در زمینه ی آلبومی با نام مولانا با داریوش و فرامرز اصلانی بود. او به گونه ای از خوانندگی کناره گیری کرد به این تلاش که زندگی ای به دور از دوربین ها و ذره بین ها بپردازد. به امید سلامت روز هایی پر خاطره برای این خواننده.

  10. #200
    آخر فروم باز Venus's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2005
    پست ها
    1,607

    پيش فرض



    بانو پریوش جاودانه شد


    پریوش ستوده آوازخوان و خواننده وزارت فرهنگ و هنر صبح روز دوشنبه 21 آبان ماه 1386 در بیمارستان شریعتی درگذشت. بانو پریوش از خوانندگان با فرهنگ وزارت فرهنگ و هنر که از سال 1339 تا سال 1357 به طور مداوم با ارکستر های مختلف وزارت فرهنگ و هنر همکاری داشت، به علت سکته قلبی به طور ناگهانی دعوت حق را لبیک گفت. وی که با ارکسترهایی مانند حسین دهلوی، مهرافشار، مهرتا، فرامرز پایور، نصرت الله گلپایگانی، حسن رادمردی، عباس خوش دل، عماد رام، افلیا پرتو همکاری داشت، دارای بیشترین اثر را با این ارکسترها بوده است. پریوش ستوده خواننده ای بوده است که صدا و تصویرش در تلویزیون ملی ایران، دهه چهل روز های چهارشنبه بعد از ظهر ساعت 8 پخش می شد به همین واسطه خواننده ای بود که بیشترین اثر را در تلویزیون داشته است.

    روح الله خالقی در مجله موزیک سال 1340 در پاسخ به سوالی مبنی بر جایگاه خوانندگان آن زمان، گفت: پریوش ستوده خواننده ای پرتوان است که من همواره به واسطه اجرای آواز وی به تماشای تلویزیون می نشستم، برای وی آینده ای درخشان را آرزومندم.

    وی شاگرد حسین صبا پیانیست و نوازنده سنتور، غلامحسین بنان، والوئن باغچه وان، نصرالله زرین پنجه، فرامرز پایور و حسین دهلوی در هنرستان ملی موسیقی ایران بوده است. همکاران وی در وزارت فرهنگ و هنر، هنرمندان بزرگی چون حسین تهرانی، فرامرز پایور، حسین دهلوی، پروین شکال ور، پروین سالک، هوشنگ ظریف، عباس منوچهری و لعبت بالا بوده است.

    هوشنگ ظریف در پیام تسلیتی این ضایعه را به جامعه موسیقی تسلیت گفت و عنوان کرد: در تاریخ آواز ایران خوانندگان بی شماری بوده است، اما پریوش یگانه بود زیرا که وی جمع اخلاق و هنری والا داشت.

    ارفع عطرایی یکی از همکاران وی و نوازنده سنتور او را دارای صدایی یگانه دانست و گفت: وی دارای صدایی لطیف و خاص بود و کسی بود که در وزارت فرهنگ و هنر آثار بی شمار و بی نظیری ارائه کرده است. گفتنی است وی در سال 1358 بازنسشته وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد.

    مجلس ختم بانو ساعت 3:30 تا 5 بعد از ظهر روز جمعه 25/8/86 در مسجدالنبی واقع در انتهای امیرآباد، هاجر شمالی با حضور هنرمندان و اهالی موسیقی ایران منعقد است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •