شوخی با حافظ
«ما باده زیر خرقه نه امروز می خوریم»**دیری است ما به خاک تو با پوز می خوریم
*******
«تا معطر کنم از لطف نسیم تو مُشام»**شب فروآمده گردیده کنون موقع شام
*********
«گر مساعد شودم دایرۀچرخ کبود»**می کنم سکته و راحت شوم از بود و نبود
*******
«روز مرگم نفسی وعدۀ دیدار بده»**من فقیرم تو به من درهم و دینار بده
******
«ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار»**آمپول و قرص برای من ِبیمار بیار
*****
« ترسم که اشک در غم ما پرده در شود»**گر او زوضع خانۀ ما باخبر شود