این شعر از کیه؟
هموار کرد خواهی گيـتی را؟
گيـتی است« کی پذيـرد همواری؟
مستی مکن که نشنود اومستی
زاری مکن که نشنود او زاری
شو تا قيـامت آيـد زاری کن
کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بيـش بيـنی زيـن گردون
گر تو به هر بهانه بيـازاری
گويـی گماشته ست بلايـی او
بر هر که تو دل بر او بگماری
ابری پديـد نی و، کسوفی نی
بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و يـا نکنی، ترسم
بر خويـشتن ظفرندهی باری
تا بشکنی سپاه غمان بر دل
آن به که می بيـاری و بگساری
اندر بلای سخت پديـد آرند
فضل و بزرگ مردی و سالاری