خدا يك بار از من پرسيد: تو چرا گناه مي كني؟ من در پاسخش سر به زير افكندم و چشمهايم را بستم. خدا دست روي سرم كشيد و گفت: پس كي توبه مي كني؟ من بيشتر خجالت كشيدم. گفت: من منتظرم
خدا يك بار از من پرسيد: تو چرا گناه مي كني؟ من در پاسخش سر به زير افكندم و چشمهايم را بستم. خدا دست روي سرم كشيد و گفت: پس كي توبه مي كني؟ من بيشتر خجالت كشيدم. گفت: من منتظرم
خداوندا!
اگر بخواهم آنچه در ذهن دارم با تو بگويم، هزاران جلد کتاب مي شود ولي آنچه در دل دارم يک جمله بيش نيست: دوستت دارم
خدایا
خانه قلب من کوچک است
ان چنان فراخ کن
که پذیرای تو باشد.
خانه قلبم ویرانه است
ان را مرمت کن
تا در خور تو شود
خانه قلبم آلوده است
ان را پاک و مطهر گردان
عمیق ترین ارزوی من
زمانی بر اورده می شود
که تو همیشه و همیشه
در سرای قلبم ساکن شوی
و من روزم را در حضور پر نور تو سپری کنم
خدایا
مرا قلبی متواضع عطا کن
که در سرما و گرما در تحسین و نکوهش
در لذت و درد در بیماری و تندرستی
و در خوشبختی و فلاکت
مسرور باقی بماند.
در قلب کوچک من
اتش عظیم عشقت را بیفروز
بگذار
شوقم به سیمای نیلوفرینت
هر روز فزونی گیرد
و مرا یاری کن
تا همه چیز را به اغوش پر مهر تو بسپارم
الهی! زاهد از تو حور می خواهد، قصورش بین
به جنت می گریزد از برت، یارب شعورش بین
خدايا
به من ارامش بده تا بپذيرم انچه را نمي توانم تغيير دهم
شجاعتي ده تاتغيير دهم آنچه را مي توانم تغيير دهم
بينش ده تا تفاوت اين دورا بدانم
وفهمي ده تامتوقع نباشم دنيا ومردم آن ،مطابق ميل من رفتار كنند .
دكترعلي شريعتي
تنگنای محبس تاریکی/ وز منجلاب تیره این دنیا/ بانگ پر از نیاز مرا بشنو/ آه ای خدای قادر بی همتا.
خداوندا فقط تو آگاهی و تو می دانی که دست از غیر تو شسته ام. به ملکوت آسمانت نظر دوخته ام. برای بیان رازهای درونم گوشی شنواتر از تو نیافتم. و دوستی مهربانتر از تو پیدا نکردم. دوست دارم شانه به شانه هم راه برویم. بر تپه های تنهایی بنشینیم و من بگویم و تو بشنوی. آرام برایت نجوا کنم و تو با دست بادت موهایم را نوازش کنی و با قطرات بارانت برایم گریه کنی و با رنگین کمان هفت رنگت دلم را شاد سازی.
خدایا در پهنه دنیایی که برایمان ساختی از انسانیت رنگی و اثری نمانده است. چه انسانها که اکنون از گرسنگی و فقر کودکان خویش را به خواب وا می دارند. چه بسیار انسانهایی که در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند و صبر از کف داده اند و عفت و عزت خویش را در هر بازاری به فروش گذاشته اند. چه بسیار انسانهایی که همچون زالو از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند و پا بر گرده بندگانی می گذارند که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.
خدایا، خدایا.... بارها شده است که دلم برایت تنگ شده، بارها دلم برای نگاهت، صدایت و نوازشهایت تنگ شده. دلم برای این همه ظلمی که در لحظه لحظه زمان ها شاهد و ناظر آن هستی می سوزد. دوست داشتی بندگانت در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند و دم به دم شیطان درون خویش ندهند. اما انگار خدایا این آرزو برایت هر روز دست نیافتنی تر می شود. خدایا مباد امیدت به متحول شدن ما به احسن حالات ناامید گردد. و برای خوب شدن مان دعا نکنی. من نیز با تو ای خدای مهربانم دعا می کنم برای عاقبت به خیر شدن نسل انسانها. نسلی که همچون ققنوس از خاکستر ظلم ها و عداوت ها سر بر می آورد تا فقط و فقط صلح را دریابد و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر و آن را به اجابت برسان، آمین
خدایا مارا فقط تویاریاورباش که جزتویاری نیست
یک بهشت کوچک است
در نگاهم باغ ما
لابه لای شاخه ها
شعر می خواند خدا
شعر او خوشمزه است
مثل سیب و پرتقال
گاه چون آلوچه است
یا شبیه سیب کال
بار ها در باغ خود
من خدا را دیده ام
لا به لای غنچه ها
مثل گل بوییده ام
بارها حس کرده ام
لابه لای شاخه ها
در بهشت کوچکم
شعر می خواند خدا
خدايا من درپهناي جهان به دنبال توميگردم وفراموش كرده ام كه از رگ گردن به من نزديكتري
خدايا من ميان ستاره هاي اسمان دنبال تو ميگردم وفراموش كرده ام كه درقلب مني
خدايا من دردوردست ها ، كويرها ، درياها دنبال توميگردم وفراموش كرده ام كه تودرهمين نزديكي دركنارمن
نه دروجود مني .................
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)