كلارنس لي اهل تنسي،
عاشق آگهيهاي تلويزيوني بود.
او همه آگهي ها رو،
با چشمهاي مشتاق نگاه مي كرد.
هر تبليغي رو باور مي كرد
و هر چيزي كه آگهي مي كردند، مي خريد:
” كرم براي لطافت پوست ... “
” شامپو براي لطافت مو “
” مايع سفيد كننده براي اينكه همه چيز به سفيدي برف باشه“
” جين آبي تنگ و خوش دوخت ... “
” خميردندان براي سلامتي دهان و دندان “
” دهان شويه براي رفع بوي دهان ... “
خلاصه كلارنس كوچولو،
هر جور كنسروي كه نشون مي دادن مي خريد
و هر بازيي كه اختراع مي كردن مي گرفت.
تلويزيونو روشن كرد و يه آگهي تازه ديد.
مدل جديد مادر! پدر با كيفيت بهتر!
جديد، قابل اطمينان از هر جهت،
عجله كنيد، امروز سفارشتان را فاكس كنيد.
بعد، البته كلارنس كوچولو،
يه جفت پدر و مادر شيك جديد سفارش داد ...
پست فوري هم كار خودشو كرد.
و والدين نو فردا با پست صبحگاهي رسيدند.
كلارنس پدر و مادر قديمي رو به سمساري سپرد.
حالا همه خوشحال و راضي هستند.
والدين جديد كلارنس مهربان و خوش اخلاقند.
و قديمي ها هم در يك معدن ذغال سنگ مشغول كارند.
خوب حالا اگر پدر و مادر شما خسيسند.
و مجبورند غذاهايي كه دوست نداريد بخوريد،
و نمي ذارن شب تا ديروقت بيدار بمونيد،
اين فقط يعني اينكه از مد افتادن
و شما به جاي اينكه حرص بخوريد
همون كار كلارنس رو بكنيد.
حتماً اندازه كلارنس فايده مي بريد.
مداد نوك كرگدني
اصلاً بگو ببينم!
تو كه اينهمه ادعاي دانايي داري.
چي مي تونه از اينكار چرندتر باشه،
كه مدادتو جا بذاري،
بعد با شاخ يك كرگدن
يك مقاله بنويسي؟