تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 53

نام تاپيک: سياهچاله و مباحث مربوط به آن[مقاله]

  1. #11
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    فصل سوم : سیاهچاله Black hole


    بعد از یک مقدمه ی بیست و چند صفحه ای به اصل موضوع رسیدیم . جایی که امروزه یکی از بزرگترین چالش های دانش انسانی به شمار می آید .


    حال وقت آن رسیده است که به این سؤال پاسخ دهیم که چرا نسبیت عام را شرح دادیم ؟ در سال 1916 کارل شوارتز شیلد که فیزیکدانی آلمانی بود جواب گروهی از معادلات نسبیت عام را برای نخستین بار به دست آورد و آن ها را سنجید . جواب این معادلات طبیعت جرمی را شرح می داد که امروزه آن را سیاهچاله یا حفره ی سیاه می نامند . پس می توان نتیجه گرفت که یک سیاهچاله زاده ی معادلات اینشتین و نسبیت عام او است .


    اما ممکن برای شما این سؤال پیش بیاید که یک سیاهچاله اساسا" چیست ؟ همانطور که در فصل اول مشاهده کردیم ستاره های مختلف با جرم های مختلف ممکن است به کوتوله سفید یا ستاره نوترونی مبدل شوند . اما هنوز ممکن است یک حالت دیگر نیز برای این ستاره ی در حال مرگ رخ دهد ، ولی این حالت چیست ؟ اگر جرم هسته ی باقیمانده پس از انفجار ابرنواختری یا سوپر نوایی یا حتی هایپر نوایی بالغ بر سه برابر خورشید جرم داشته باشد در این صورت فروریزی حاصل از گرانش پیاپی ادامه می یابد به طوری که دیگر ساختارهای بنیادی ماده نیز قادر به مقابله با آنها نیستند . این ستاره آن قدر در خود فرومی ریزد که تقریبا" حجمش به صفر می رسد . هر چند که این موضوع یکی از بحران ها در فیزیک جدید است ؛ چگونه امکان دارد یک جرم حجمش به صفر برسد این موضوع در راه حل های شوارتز شیلد و نسبیت عام پذیرفته است . اما در نظریه ی نوین CPH این موضوع با اسپینی که برای cphها در نظر گرفته شده توجیه می شود . در این صورت چگالی آن نقطه در فضا – زمان بی نهایت خواهد بود .

    البته نظریه دیگری نیز برای به وجود آمدن سیاهچاله وجود دارد ؛ آن نظریه این است که می گوید هر گاه در منطقه ای از فضا – زمان ماده ی کافی وجود داشته باشد و به طو ناگهانی متمرکز شود باز هم یک سیاهچاله به وجود می آید ولی تا به حال دانشمندان به طور مستقیم این پدیده را مشاهده نکرده اند .

    با این وجود شوارتز شیلد به این موضوع پی برد که اگر یک جرم به اندازه ی کافی شعاعش کوچک شود ، فضا – زمان اطرافش به شدت تحریف می شود و حالت کج و کولگی به خود می گیرد در واقع در این زمان بر طبق معادلات نسبیت عام که در آنها جرم و شعاع جسم نقش اصلی را بازی می کنند فضا – زمان به شدت خمیده می شود. در این شرایط بحرانی تمام جرم در یک نقطه بسیار کوچک متمرکز شده است . چون در این ناحیه خمیدگی فضا – زمان بسیار زیاد است می توانیم گرانش حاصل از آن را بسیار زیاد و حتی بی نهایت فرض کنیم . با این وضعیت هیچ چیزی قادر به گریز از آن نیست حتی نور با آن سرعت باور نکردنی خود . در واقع در این زمان سرعت گریز از سیاهچاله از سرعت نور هم بالاتر رفته است . در این شرایط ما دیگر این جسم را نمی بینیم این جسم از دید ما پنهان می شود چون دیگر نه نوری از آن قادر به گذر کردن است نه اینکه نوری از منعکس می کند . به این جهت به این جسم سیاهچاله می گویند . نقطه ای که در آن شعاع صفر و چگالی بی نهایت است تکینگی نام دارد . اما تکینگی چه می کند ؟

    تکینگی جایی است پایان علم است و دانشمندان تفکر در زمینه ی آن را آغاز کرده اند . در این مکان موجودیت فضا و زمان متوقف می شود و جایگزین آن جرم آشفته و خروشانی می شود که آن را اسفنج کوانتومی می نامند . دانشمندان حدس می زنند این نقطه جایی باشد که قوانین اینشتین و نسبیت و مکانیک کوانتوم شکسته می شود . این حوضه ی چیزی است که کوانتوم گرانشی نامیده می شود ، در این مکان از یافته های بسیار پیشرفته ی ریاضی استفاده می شود . با این وجود دانشمندان احتمال کمی را به این موضوع ارئه می دهند که سیاهچاله دارای سطح مشخصی باشد . ولی اگر دارای سطح مشخص باشد آن سطح کروی خواهد بود و مانند هر سطح کروی دیگر دارای قطب خواهد بود . این قطب ها ممکن است در طی فرایند ایجاد سیاهچاله پس از ابرنواختر حفره دار شوند و این حفره ها کانونی برای جذب مواد و تباهی آنها شوند . دلیل آن هم این است که بر طبق معادلات میدانی نسبیت عام این میدان های گرانشی قوی به همراه اسپین مداوم اکثرا" در قطب ها متمرکز می شوند . در ادامه ی مطلب در رابطه با حرکت ماده در اطراف سیاهچاله و اسپین این اجرام سخن به میان خواهد آمد .


    اگر تاکنون در مورد سیاهچاله مطالعه ای هرچند اندک نیز داشته اید با نام افق رویداد نیز برخورد کرده اید . اما افق رویداد یک سیاهچاله چیست و چه می کند ؟ افق رویدادی منطقه ای از فضا – زمان است که در آنجا تمام مرزهای آسمان به شدت تحت تأثیر سیاهچاله است . درست همین منطقه است که اگر جسمی وارد شود به تباهی محکوم است و سرانجام بروی تکینگی سقوط می کند و به جرم آن می افزاید و در نتیجه تحت تأثیر این جرم گرانش افزایش می یابد . با توجه به این مطالب می توان گفت چون شناختی از آن سوی افق رویداد نداریم پس امکان سفر به بیرون جهان در زمان حال امکان پذیر نیست و شاید هرگز هم امکان پذیر نباشد اما تقسیم بندی مناطق خارجی سیاهچاله به همین جا محدود نمی شود بلکه برای سیاهچاله تقسیم بندی های دیگری نیز قائل می شوند . محدوده ای که شعاعش حدود 5/1 برابر افق رویداد است و پس از آن قرار می گیرد که فوتون اسفر نامیده می شود . در فوتون اسفر فضا – زمان مثل افق رویداد تحریف نشده است اما در آنجا باز هم آثاری از گرانش سیاهچاله احساس می شود اما به حدی نیست که بتواند نور را به دام بیندازد . به این لایه ارگوسفر نیز گفته می شود در بالا گفتیم که نور قادر به گریز از آن هست ولی در وافعیت این گونه نیست . در واقع سخت ما نتیجه معادلات برروی کاغذ است ولی در حقیقت تا کنون چنین چیزی بعینه مشاهده نشده است در واقع این منطقه شکارگاه اصلی فوتون ها است مرز این لایه و فضا – زمانی که تحت تأثیر سیاهچاله نیست حد ایستایی نامیده می شود . همچنین در درون افق رویداد نیز لایه به نام افق درونی در نظر می گیرند که گرانش در این منطقه باور ناکردنی است . اما حلقه ی تکینگی یا عریانی تکینگی چیست ؟ دانشمندان بر این عقیده اند که اگر سیاهچاله ای دارای اسپین باشد نباید سرعت آن بیشتر از سرعت انقباض آن نباشد . وقتی که جسمی که از افق رویداد عبور می کند برای همیشه از دید ما پنهان می شود ولی اگر افق رویداد نباشد حلقه ی تکینگی دیگر معنایی نمی یابد یعنی تکینگی به تنهایی وجود ندارد یعنی همان نقطه ی عامل اصلی ایجاد چنین گرانشی است .




    در تصویر بالا از بالا به پائین مناطق عبارتند از :

    1- حد ایستایی یا ثابت

    2- فوتون اسفر

    3- افق رویداد

    4- افق درونی

    5- حلقه تکینگی



    حال بیاییم سیاهچاله را از منظر شوارتز شیلد بررسی کنیم .


    راه حل های شوارتز شیلد براساس متریک شوارتز شیلدی طراحی شده اند البته ریشه و اصل آنها معادلات میدانی نسبیت عام آلبرت اینشتین است . ولی شوارتز جزو نخستین کسانی بود که یکی از دقیق ترین حل ها را برای معادلات میدانی ارائه کرد . او وقت زیادی نداشت تا این کار را انجام دهد پس از ارائه نسبیت عام در سال 1915 او چند ماه بعد محاسبات خود را ارائه کرد هر چند که پس از ارائه این معادلات عمر چندانی نکرد و جان خود را از دست .


    اما ممکن است برای شما این سؤال پیش بیاید که اصولا" متریک شوارتزشیلدی چیست و چه می گوید ؟


    متریک شوارتز شیلدی اصولا" یک سری از معادلات برای حل معادلات میدان خلاء نسبیت عام بود و این ها قادر بودند تنها محیط بیرونی یک جسم گرانشی را مورد بررسی و توصیف قرار دهند . بر طبق معادلات متریک شعاعی را برای سیاهچاله تعیین می کنند که شعاع شوارتز شیلد نامیده می شود . بر طبق متریک شوارتز شیلد هرگاه یک جسم شعاعش از شعاع شوارتز شیلد خودش کمتر شود به یک سیاهچاله تبدیل شده است برای مثال شعاع خورشید تقریبا" 700000 کیلومتر است در حالی که شعاع شوارتز شیلد آن فقط 2950 متر است

    حال اگر شعاع خورشید کمتر از 2 کیلومتر شود آنگاه خورشید یک سیاهچاله است . راه حل های شوارتز تکینگی را با شعاع صفر r = 0 نشان می دهد که در این صورت فضا – زمان نقطه ای به نام سیاهچاله را بر روی بافت خود احساس می کند . مسلما" این تصویری غلط است که r = rsch اگر این سخن ما درست باشد به صراحت اعلام کرده ایم که تکینگی عریان است و برای آن افق رویداد وجود ندارد . در این صورت ما می گوئیم وقتی شعاع صفر است شعاع شوارتز شیلد نیز صفر است . این حرف با عقل سلیم مغایرت دارد . بلکه در متریک شوارتز شیلد می خوانیم که شعاع افق رویداد سه برار جرم سیاهچاله در واحد جرم خورشیدی است . مثلا" اگر سیاهچاله ای 3000000 برابر خورشید جرم داشته باشد آنگاه شعاع افق رویدادش 9000000 کیلومتر خواهد بود . البته این سیاهچاله یک ابر سیاهچاله است که در ادامه در تقسیم بندی سیاهچاله ها از این اجرام سخن خواهیم گفت .



    اما تعریف افق رویداد در متریک شوارتز شیلد چیست ؟


    در متریک شوارتز شیلد افق رویداد منطقه ای در اطراف سیاهچاله های شوارتز شیلد است که خود جزئی از شعاع شوارتز شیلد است و نور نمی تواند از آن بگریزد . اما خواص سیاهچاله های شوارتز شیلد به این صورت است که این سیاهچاله بار ندارد و اسپین و چرخش هم ندارند . دو سیاهچاله ی شوارتز تنها در یک صورت قابل تشخیص از یکدیگر هستند و آن هم جرمشان است . با این وجود خواص دیگری از سیاهچاله را با توجه به راه حل های کارل شوارتز شیلد شرح خواهیم داد .


    اما باید بدانیم که سیاهچاله ها را تنها با راه حل های شوارتز شیلد توصیف نمی کنند .


    در سال 1963 زمانی که روی پی کر استرالیایی بروی مسائلی که تا آن زمان برای سیاهچاله کشف نشده بودند کار می کرد به طور غیرمنتظره به پاسخی رسید که یک سیاهچاله را با تکانه ی زاویه ای یا همان اسپین شرح می داد . همانطور که در سیاهچاله های شوارتزشیلد گفته شد آنها دارای چرخش نیستند ولی سیاهچاله های کر چرخش نیز دارند . در این سیاهچاله ها ارگوسفر یک شکل غیر عادی دارد و این خاصیت در افق رویداد و قطب ها نیز حس می شود و معادل شعاع سیاهچاله های شوارتز شیلد وابسته به جرم آن کشش دارد


    سمت راست بالا : افق رویداد

    سمت راست پائین : حلقه تکینگی

    سمت چپ بالا : حد ثابت

    سمت چپ پائین : ارگوسفر


    هر چند سیاهچاله ها چهره ی خارجی خوبی به نمایش نمی گذارند اما در افق رویداد تقریبا" تعبیر عدم چرخش متفاوت است . تکینگی فرمی از حلقه را به خود می گیرد دانشمندان به این امر پی برده اند که تکینگی زمان مانند است اما در سیاهچاله های شوارتز شیلد دقیقا" عکس این موضوع است یعنی حلقه ی تکینگی فضا مانند است . این بدان معنا است که اشیائی که داخل افق رویداد روی سطح صاف استوا در تکینگی نابود می شوند . قسمتی از راه حل های کر این امر را به نمایش می گذارد که منطقه ی مرز با حلقه ی تکینگی جایی است که دانشمندان اغلب برای نمایش آن از نمودار فضا زمان برای جهان گرافیکی عجیب نسبیت عام از آن استفاده می کنند . در این منطقه فضا – زمان منفی یا معکوس است و به عقیده تعداد زیادی از دانشمندان در این مکان گرانش رانشی حکمفرما است ، یعنی به جای اینکه جسمی در سطح صفحه ی پلاستیکی موجب فرورفتگی شود باعث بالازدگی می شود . دیگر تئوری ها ادعا می کنند که در این منطقه اجسام شعاع منفی دارند . متأسفانه هیچ یک از تئوری های فیزیک قادر به جستجوی چنین مفهومی نیست .


    در تصویر بالا به وضوح مفهوم فاض زمان منفی مشخص شده است


    اما شاید برای شما این موضوع جالب باشد که چه کسی این نام را یعنی سیاهچاله برای حالت رمبیده ای از ستاره وضع کرد ؟

    پاسخ این است که جان ویلر در سال 1969 این نام را بر این گونه ستاره ها نهاد . اما در آن زمان بعضی از مردم جهان با این نام کنار نمی آمدند زیراین اسم را با بعضی از مسائل جنسی یکسان می دانستند و معتقد بودند که باید نام دیگری برای سیاهچاله ها وضع شود .

    البته شاید بتوان داستان سیاهچاله ها را همانند داستان مرغ و تخم مرغ در نظر گرفت . زیرا گروهی از دانشمندان بر این عقیده اند که جهان از انفجار یک سیاهچاله ی مطلق به وجود آمده است . یکی از نظریه هایی که از این فرضیه پشتیبانی می کند نظریه ی CPH است که بیان می کند جهان از یک سیاهچاله ی مطلق به وجود آمده است که در آن فقط cph ها اسپین داشته اند و دلیل انفجار آن هم همین اسپین cph ها بوده است . از سوی دیگر گروهی دیگر از دانشمندان بر این عقیده اند که ابتدا جهان به وجود آمده است و سپس سیاهچاله ها به دلایل مختلف پای به عرصه ی وجود گذاشته اند .


    در این بخش لازم می دانیم تا مختصری در رابطه با تقسیم بندی سیاهچاله ها سخن گوئیم . گفتنی است که این تقسیم بندی ها بر اساس جرم این ها است .

    تا مدتی قبل سیاهچاله را به دو دسته تقسیم می کردند 1- سیاهچاله با جرم ستاره ای 2- ابر سیاهچاله ها یا سیاهچاله های فوق سنگین .

    اما مدتی قبل مشخص شد که باید دسته ای دیگر به این اجرام افزوده شود و آن هم سیاهچاله با جرم متوسط است .

    حال هر یک را شرح می دهیم :

    1- سیاهچاله با جرم ستاره ای : دانشمندان بر این عقیده اند که این سیاهچاله ها عمدتا" از فروریزی حاصل از گرانش یک ستاره به وجود می آید و تنها می تواند چندین برابر خورشید جرم داشته باشد . برای مثال تا کنون سنگین ترین ستاره ی کشف شده 150 برابر خورشید جرم داشته است . این ستاره ها عمر چندانی ندارند و پس از 300 تا 500 میلیون سال سوخت خود را به پایان می رسانند و سرانجام مبدل به یک سیاهچاله می شوند .

    2- سیاهچاله با جرم متوسط : هنوز به درستی منشأ این گونه سیاهچاله ها مشخص نشده است . این ها ممکن است سیاهچاله های جوانی باشند که از یک انفجار ابرنواختری پدید آمده اند و با بلعیدن مقدار زیادی ماده به این جرم رسیده اند و حالا در این حالت به نظر می رسند . این سیاهچاله ها حداقل 500 برابر خورشید جرم دارند و گونه هایی از آنها با جرم 20000 برابر خورشید نیز کشف شده است . با توجه به این موضوع که این سیاهچاله تازه مشاهده و کشف شده اند تحقیقات در زمینه ی آنها ادامه دارد.

    3- ابرسیاهچاله ها : این نوع از سیاهچاله ها جرم فوق العاده زیادی دارند . این کهکشان ها در حالت عادی به وجود نمی آیند و اکثرا" در مرکز کهکشان ها به صورت کوازار که حالتی از این نوع سیاهچاله ها هستند مشاهده می شوند . این سیاهچاله ممکن است چند میلیون یا چند میلیارد برابر خورشید جرم داشته باشند . این سیاهچاله ها با بلعیدن مقداری زیادی از گاز میان ستاره ای در مرکز کهکشان ها جرم کسب می کنند . فرضیه ای دیگر نیز می گوید که این نوع از سیاهچاله ها ممکن از ترکیب چند هسته ی کهکشان در برخورد کهکشانی به وجود آید . نظریه ی مهم و جدیدی که اخیرا" در این زمینه کشف شده است این است که می گوید تنها چهارصد سال پس از بیگ بنگ جهان پر از سیاهچاله های کوچک بوده است که این سیاهچاله ها بعدها با پیوستن به یکدیگر ابرسیاهچاله ها را در جهان به وجود آورده اند . این سیاهچاله ها بعد ها با جذب ماده دما جهان را افزایش داده اند و شاید بتوان از این نظریه ها استدلال کرد که همین ابر سیاهچاله ها بعد ها با جمع ماده به گرداگرد خود کهکشان های عالم را به وجود آورده اند . در این صورت این ها می توانند به وجود آیند این نوع از سیاهچاله ها بسیار فضا – زمان کج و کوله می کنند و افق رویدادی فوق العاده قوی دارند . این سیاههچاله های یک حسن بسیار بزرگ برای مرکز انواع کهکشان ها دارند و آن حسن نیز این است که آنها این توانایی را دارند تا در کهکشان ها باعث ایجاد نظم شوند .


    ممکن است این سؤال پیش بیاید که همواره با افزوده شدن جرم به سیاهچاله فشرده می شود و دیگر چیزی از آنها باقی نمی ماند . اما حل معادلات مربوط به سیاهچاله یر انجام به نقطه ی می رسیم که دیفرانسیل را مورد محاسبه قرار دهیم پاسخ گویی نقطه ای را به ما نتیجه خواهد داد که در آن زمان متوقف شده است . تعبیر این محاسبه این است که سیاهچاله تا حدی فشرده می شود و تا پایان جهان فشرده نخواهد شد .

    اما یک سیاهچاله از خود ظاهری نشان نمی دهد پس چگونه ممکن است چنین چیزی به عینه مشاهده شود . جالب است که بدانیم خود آلبرت اینشتین هم به واقع باور نداشت که یک سیاهچاله وجود دارد هر چند که نتیجه ی معادلات خودش بود. اما امروزه دانشمندان با تکینیک های خاصی آنها را شناسایی کرده اند .


    اگر بخواهیم این تکنیک را به طور کلی طبقه بندی کنیم به صورت زیر خواهد بود


    1- هرگاه دانشمندان به وسیله ی تلسکوپ های مختلف که در خطوط طیفی متفاوت به فعالیت می پردازند پرتوهایی پر انرژی در محدوده ایکس یا گاما دریافت کنند چند نتیجه می گیرند . نخست اینکه ممکن است که یک ستاره ی بزرگ در اثر یک انفجار سوپر نوایی یا هایپر نوایی منفجر شده باشد و یک سیاهچاله در حال شکل یری باشد که در این صورت این سیاهچاله نوزاد و جوان خواهد بود . نتیجه ی دیگر این است که ممکن است این پرتوها از گازهای در حال گردش به دور سیاهچاله ساتع شده باشند . همانطور که می دانیم وقتی که گازهای میان ستاره ای به محدوده ی افق رویداد وارد می شوند در دیسکی به نام دیسک پیوسته معروف است به حرکت در می آیند گرانش بی حد و حصر سیاهچاله چنان شتابی در گردش به گازها می دهد وقتی سرعت شان 10 % سرعت نور می شود در این صورت گازها یونیزه می شوند و از خود پرتوهای مختلفی در خطوط طیفی متفاوت ساتع می کنند . گفتنی است که این گاز در حالت پلاسمایی است . حال این پرتوها ممکن است دربسیار پر انرژی باشند یا اینکه کم انرژی باشند . برای مثال ممکن است شما از یک ابرسیاهچاله انتظار داشته باشید تا پرتوهای قوی از خود ساتع کند اما گاهی اوقات اینگونه نیست و این ها ساکت و کم فعالیت به نظر می رسند ؛ ولی چرا ؟ حالا سیاهچاله های کر را به یاد آورد این سیاهچاله ها تکانه زاویه ای دارند ؛ اسپین آنها اکثرا" در محور اصلی دوران است حال اگر این سیاهچاله اسپین های نا منظم دیگری نیز داشته باشد در این صورت اثر اصلی اسپین که در معمولا" در قطب های سیاهچاله ظاهر می شود کم رنگ می شود در نتیجه آن چیزی که ما از آنها انتظار داریم بروز نمی دهند دلیل دیگر می تواند ازدیاد اجرام گرانشی در اطراف باشد . حال خلاف این حالت را در نظر بگیرید سیاهچاله ای با جرم ستاره ای را که اسپین منظم و سریع دارد و در اطرافش اجرام گرانشی کم است تصور کنید در این حالت ممکن است چنان امواجی از خود بیرون دهد که باور کردنی نباشد . تا چندی پیش دانشمندان تصور می کردند که سیاهچاله ها تنها با اشعه ی ایکس مشخص می شوند ولی پس از آنکه از آن در طیف مرئی مشاهده شد دانشمندان از نتایج خود شک کردند . در نتیجه از تلسکوپ های مادون قرمز برای نمایاندن هر دو طیف استفاده کردند اما یک ابر سیاهچاله برای حفظ وضعیت خود باید باید در یک حالت تعادل انرژی قرار گیرد برای این کار در هنگام بلعیدن مقدار زیادی گاز از خود باریکه ای از پرتوهای پر انرژی که معمولا" در محدوده ی ایکس یا گاما هستند از خود بیرون می دهد که به این فوران ها جت گفته می شود . این گونه از سیاهچاله های بسیار پرجرم را بلازار می گویند . البته اخیرا" بر اساس تئوری یک پروفسور ایرانی که بروی رفتار نور در اطراف سیاهچاله کار می گیرده است مشخص شده است که سیاهچاله ها می توانند عامل ایجاد پرتوهای کیهانی شوند . اما چگونه ؟ وقتی که یک ذره پرسرعت در امتداد محور اسپین سیاهچاله حرکت می کند از شتابش کاسته می شود ولی از عمود بر محور چرخش حرکت کند شتابی باور نکردنی می گیرد و ممکن از به بیرون از افق پرت شود و این دسته از ذره به صورت پرتوهای کیهانی به ما برسند . در این صورت است که پرتوها ممکن است از سیاهچاله ساتع شود . البته این دانشمند گفته است که اگر این حرکت در 55 درجه ی محور چرخش روی دهد در این صورت شتاب منفی پیدا خواهد کرد ولی در شرایط دیگر شتاب مثبتی کسب خواهد کرد . این پیش بینی ها با توجه به نظریه ی نسبیت انجام شده و توانسته مقداری از مشاهدات را در مورد سیاهچاله که تا پیش از این ناشناخته بود شرح دهد ولی درستی آن هنوز به طور کامل مورد تأئید قرار نگرفته است . همچنین مشاهده ی QPO ها نیز می تواند دلیلی بر وجود سیاهچاله می تواند باشد . QPO نقاط داغ و تابانی هستند که در مدار سیاهچاله ها یافت می شوند و اکثرا" متعلق به همسایه ها هستند . این ها معمولا" در مدار ثابت میانی سیاهچاله به وجود می آید . فرکانسی که QPO از خود موج پراکنده می کند وابسته به جرم و سرعت سیاهچاله است . QPO ها از جهتی نیز نگرشی بر وجود اسپین در سیاهچاله ها هستند .

    تصویر بالا به وضوح نمای یک جت راکه از یک سیاهچاله ساتع می شود ، نشان می دهد


    دانشمندان تحت این شرایط قادر خواهند بود تا آثار سیاهچاله را مشاهده کنند .


    2- از جمله راهی که برای شناخت یک سیاهچاله وجود دارد این است که وقتی ما مشاهده کردیم که یک جرم آسمانی در دام یک میدان گرانشی اسیر شده است و به دور یکی جسم نامرئی در حال چرخش است این جسم می تواند یک سیاهچاله باشد برای مثال مدارهای ستاره ی نوترونی و سیاهچاله ها که دو جسم چگال هستند و با گردش در آسمان امواج گرانشی را تولید می کنند . اگر ما چنین پدیده ای را مشاهده کردیم می توانیم امیدوار باشیم که در حال بررسی مدار یک سیاهچاله هستیم .


    3- از جمله تکنینک هایی که امروزه استفاده می شود روشی به نام لنزهای گرانشی است . در فصل دوم بخش نسبیت عام در رابطه با حلقه های اینشتین سخن به میان آمد . وقتی که یک جسم گرانشی مثل یک سیاهچاله در میان زمین و یک منبع نور مانند ستاره قرار گیرد در این هنگام نور ستاره که به طرف زمین در حرکت است بر اثر گرانش سیاهچاله خمیده می شود و همچون یک لنز بسیار بزرگ عمل می کند که تصویر را بر روی زمین که نقش کانون را ایفا می کند می اندازد . در این شرایط ستاره روشن تر به نظر می رسد . این نور خمیده شده حالت حلقه ای را گرداگرد جسم گرانشی به وجود می آورد که جسم گرانشی را همچون سیاهچاله مشخص می سازد . این هم یکی از نتایج نسبیت عام است


    4- حالت چهارم تقریبا" به حالت اول شباهت دارد با این تفاوت که دیگر در این حالت گردشی وجود ندارد . یعنی اگر دانشمندان جرم بزرگی را در روی فضا – زمان بیابند که نامرئی است احتمالا" یک سیاهچاله را یافته اند . از این روش معمولا" سیاهچاله ها کمی یافت می شوند ولی کاربرد آنها در یافتن ناگهانی سیاهچاله است .


    حال که راه های یافتن سیاهچاله ها را شناختیم بد نیست نگاهی به رفتار نور در اطراف یک سیاهچاله بیندازیم و ببینیم که سیاهچاله چگونه پرسرعت ترین شکل ممکن از ذره را در جهان به دام می اندازد .


    هنگامی که نور به فوتون اسفر یا ارگوسفر و یا افق رویداد سیاهچاله وارد می شود از لحاظ فرکانس و انرژی تفاوت های زیادی پیدا می کند و سرانجام با صفر شدن فرکانس ثانیویه اش به سیاهچاله جرم می دهد و خود نیز از بین می رود زیرا تمام انرژی آن به سیاهچاله داده شده است . اما نور چگونه وارد یک سیاهچاله می شود؟


    همانطور که در بخش نسبیت عام گفته شد هنگامی که نور به یک میدان گرانشی نزدیگ می شود یا اینکه به آن وارد می شود در این صورت به طرف آبی جا به جا می شود یعنی در طول موجش تغییر ایجاد می شود و به سمت طول موج آبی میل می کند . چنین شرایطی برای یک سیاهچاله هم صادق است . این تغییر طول موج مرحله به مرحله صورت می گیرد یعنی ابتدا نارنجی بعد زرد و به همین ترتیب . اگر این سیاهچاله دارای اسپین باشد این اسپین هم بر روی رفتار نور اثر می گذارد زیرا سیاهچاله با چرخش خود در فضا – زمان اغتشاش ایجاد می کند و در نتیجه این اغتشاش و پیچیدگی فضا – زمان مسیر و حرکت نور را دچار یک سری تغییرات می کند . این چرخش مسلما" موجب عدم تقارن در حرکت فوتون ها تغییر طول موج یافته خواهد داشت .


    این حرکت ها معمولا" با رایانه شبیه سازی می شوند و ما بعینه نمی توانیم آنها را مشاهده کنیم . حال اگر محور چرخش سیاهچاله به سمت راست باشد نور نیز به سمت راست کشیده می شود این امر برای جهات دیگر نیز صادق است البته اگر حرکت خود نور با حرکت سیاهچاله تقارت نداشته باشد . در همین زمان است که نور کم کم از دیدگان ما ناپدید می شوند و روشنایی خود را از دست می دهد . در همین حین به تدریج سرعت تکانه ی زاویه ای در سیاهچاله رو به افزایش می گذارد به طوری که نسبت به مرحله ی قبل سرعتش تقریبا" پنج برابر می شود .


    در مرحله ی آخر نور درست بر خلاف اسپین سیاهچاله وارد این جسم گرانشی فوق العاده می شود مثلا" اگر اسپین به سمت راست باشد نور به سمت چی کشیده می شود و اگر بر عکس باشد یعنی به سمت چپ باشد نور به سمت راست می گراید و وارد سیاهچاله می گردد . تا آستانه ی این که فوتون با انرژی هر چقدر کم به تکینگی برسند آنها جا به جایی به سمت آبی خود را حفظ می کنند در آن میدان گرانشی بر طول موج اشعه ی ماوراء بنفش می رسند و سپس تباه می شوند .


    در تصویر بالا وارد شدن نور به سیاهچاله کاملا" نمایان می شود




    در این بخش از مقاله قصد داریم تا در رابطه موضوعاتی در رابطه با سیاهچاله سخن گوئیم :


    1- سفر در زمان : از زمان های و شاید از زمانی که انسان مفهوم زمان را درک کرده است یکی از جالب ترین موضوع ها برایش موضوع سفر در زمان بوده است بی شک تاکنون در سینما یا تلویزیون در این رابطه فیلم هایی دیده اید که در آنها از ماشینی اغراق آمیز با سرعت باور ناکردنی برای سفر در زمان استفاده می شود و اگر فیلمی ندیده اید لااقل کتابی در این رابطه خوانده اید . اما آیا این حرف سندیت علمی دارد ؟


    آنچه که ما امروز از علم در یافته ایم سه راه برای این کار است که ناممکن به نظر می رسند ولی در علم امروزی شناخته شده اند . یکی از این سه راه با وجود یک سیاهچاله تحقق پیدا می کند . ما با صرفنظر از دو راه دیگر این راه را که مربوط به بحث این مطلب است شرح می دهیم .


    بر طبق نظریه های رایج به وسیله ی یک سیاهچاله ی کر می توان در زمان سفر کرد و به جهان های دیگر رفت اما چگونه ؟


    « از تمام خواص عجیب و غریب سیاهچاله ها هیچ یک عجیب تر از حل معادلات اینشتین نیست ؛ این معادلات به ما می گویند که این چاله ها در فضا – زمان می توانند همچون پلی به دیگر جهان ها عمل کنند . این گفته می تواند سوژه ی خوبی برای داستان های علمی تخیلی باشد . قضیه ی جهان های موازی به صورتی است که می گوید جهان های کاملا" مجزایی از جهان ما وجود دارد . . در میان بسیاری از تفکرها همچون طبیعت این جهان ها ، این عقیده وجود دارد که اگر ما در این جهان ها ساکن شویم آنگاه زندگی مان اندکی تفاوت خواهد کرد . هر چند امکان دارد نسخه های موازی برای جهان وجود داشته باشند و یا نباشند . این نظریه غیر عاقلانه به نظر نمی آید زمانی که با معادلات ناشناس مکانیک کوانتوم ارتباط برقرار می کند . هر چند که هستی این جهان ها در زمان حال صرفا" تعبیری تئوریکال است .


    آینده در نمودار فضا – زمان در نوک نمودار قرار گرفته است . تمام حرکت ها در فضا باید سیری در 45 درجه ی خط زمان که عمودی است داشته باشد . مسیرهایی که کجی آنها بزرگتر از 45 درجه است فضا مانند هستند که سریعتر از مسافرت نور است همانطور در منطقه ی زیر خط 45 درجه سایه ای خاکستری و نشانی ممنوع پرتو افکنده است . پروفسور راجر پن رُز از دانشگاه آکسفرد نوع پیشرفته ای از نمودار فضا – زمان را ترسیم کرده است که برای یافتن راه حل های معادلات سیاهچاله ها بسیار مفید است . این نمودار به سرعت اتصال سیاهچاله ها را با جهان های موازی نشان می دهد . تصویر شش نمودار پن روز برای سیاهچاله های شوارتز شیلد است . در نگاه اول از نمودار شکل پنج به نظر پیچیده تر می آید . اما واقعا" این طور نیست . فقط در آن تمام راه های میان فضا باید کجی شان کمتر از 45 درجه از محور قائم باشد . تکینگی سیاهچاله بر دندانه های کوسه شکل دلالت می کند که در زاویه 90 درجه واقع می شود پس فضا مانند است . افق رویداد یک راه طبیعی است که با خمیدگی های تیز به نمایش در آمده است . در این نمودار راه سفر به سیاهچاله با خط خمیده به نمایش در آمده است که از میان افق رویداد گذشته است دو چیز غیر طبیعی در این نمودار خودنمایی می کند ؛ اول آنکه یک تکینگی اضافی در گذشته وجود دارد ( در قسمت زیرین نمودار ) و دیگر آنکه جهانی اضافی در سمت چپ آن به چشم می خورد .

    تکینگی اضافی واقع در نمودار همچون گذشته فضا مانند است ، این تکینگی معروف به سفید چاله است . به صورت ساده تر می توان گفت که کاربرد سفید چاله مخالف کاربرد سیاهچاله است . در واقع سیاهچاله هر چیز که نزدیکش می آید آن را فرامی گیرد ولی سفید چاله ماده را دفع می کند . تعدادی از فیزیکدانان به این نظریه پایبند هستند که سیاهچاله در باز شده ای به سوی دیگر جهان ها است . و یا اینکه ماده ی جذب شده در جهان ما در جایی دیگر بیرون ریخته می شود و آن دارای هیچ ارزشی نیست . هر چند که ستاره شناسان هرگز یک سفید چاله را مشاهده نکرده اند و در وجودشان شک و تردید وجود دارد .


    پن رز در نمودار دیگری سیاهچاله های کر نمایش می دهد . چرخش یک سیاهچاله چند شکل جالب و جذاب به نمایش می گذارد ، همچنین تکینگی حلقه ای یا همان حلقه ی تکینگی در منطقه ی فضا زمان منفی قرار دارد . این محل منطقه ای است که در آن سفر به گذشته امکان پذیر می شود . حلقه ی تکینگی بر گردی دندانه های تیز که برای نمایش یک قسمت که برای عفو از عدم چرخش منسوبش دلالت می کنند . این موضوع باید آشکار شود که تکینگی عمودی است ( زمان مانند ) این بدان معنا است که هر شخص می تواند با سرعتی کمتر است سرعت نور از آن بگریزد . منطقه ای که محصوری منفی دارد جایی است که فقط می تواند در تکینگی باشد .


    در بالا نمودار پن رز را برای سیاهچاله های کر مشاهده می کنید



    گرفتن این مطلب بسیار ساده است ، این منطقه سدی نرمال بین گذشته و آینده است . یک مسافر این منطقه می تواند در مکانی در گذشته یا آینده قرار گیرد این یک راه طبیعی از افق رویداد نمی باشد . فقط آنسوی منطقه حلقه ی زمان مانند دروغ است منطقه ای فضا منفی است . هرچند این گونه از حفره ها که مطالبی به این گونه با درکی مشکل دارند همتایی ندارند . یکی از دو راهی که تمایل به جلوگیری از سفر مسافر ما دارد این است که سفر به این جهان دیگر هرگز ممکن نمی باشد . هرچند هدف از این نمودار دیددار با جهان دیگری است . نمودار پن روز در زمینه سیاهچاله های کر چهار جهان ( سه جهان موازی به همراه جهان خودمان ) را به نمایش می گذارد البته این نمودار این امکان را دارد که تا بی نهایت در قالب جهان های گذشته و آینده گسترش یابد .


    برای مثال یک مسافر در سیاهچاله های کر این امکان را دارد تا به دو صورت به سفر بپردازد که در نمودار به نمایش در آمده است هرچند که راه دو به جهان دیگر می رود


    به این ترتیب می توانیم به وسیله ی سیاهچاله سفر کنیم هر چند که اگر کمی در این دو راه اشتباه کنیم به وسیله ی گرانش شدید سیاهچاله تا حد یک اتم یا کوچکتر تجزیه خواهیم شد . ولی برای بعضی از ماجراجویان هیجان این کار را می پذیرند البته اگر این کار امکان پذیر باشد ولی با توجه به امکان امروزی این کار غیر ممکن است .


    حال به بحث در رابطه با یکیدیگر از موضوعات در رابطه با سیاهچاله می پردازیم :


    در ابتدای این فصل گفتیم به خاطر اینکه نور از سیاهچاله عبور نمی کند و سیاهچاله نیز از خود نوری ساطع نمی کند سیاه است . اما آیا واقعا" سیاهچاله واقعا" سیاه است ؟


    جواب خیر است . اما چرا ؟ این یکی از بزرگترین کارهای دانشمند بزرگ پروفسور استیون هاوکینگ است . او با این کارش زمینه ی دید را نسبت به سیاهچاله تغییر داد . او بر اثر یک بیماری عصبی فلج است و حتی قادر به سخن گفتن نیست و سخنان خود را به وسیله ی یک کامپیوتر پیشرفته بیان می کند . او به خاطر کارهایش در زمینه سیاهچاله معروف است و او را بعد از آلبرت اینشتین بزرگترین دانشمند در حوضه ی فیزیک و ریاضی می دانند . او صاحب کرسی ریاضی لوکسیان دانشگاه کمبریج است که تنها پس نیوتن ، دیراک توانسته آن را کسب کند .


    اما چگونه ممکن است یک سیاهچاله سیاه نباشد ؟


    یک دانشجوی دوره ی فوق لیسانس به نام جاکوب بکن اشتاین به این نتیجه رسید که آنتروپی هیچگاه در سیاهچاله از بین نمی رود و شما وقتی سطح افق رویداد یک سیاهچاله را محاسبه می کنید در واقع همان آنتروپی را مورد محاسبه قرار داده اید . به تفسیری دقیق تر ما لگاریتم عددی را به دست آورده ایم که حالت کوانتومی یک ذره را در افق رویداد به ما نشان می دهد هاوکینگ این حرف را رد کرد زیرا فکر کرد که بکن اشتاین از کشفیات قبلی اش سوء استفاده کرده است . ولی پس از مدتی هاوکینگ دریافت که اشتباه می اندیشیده است . او دریافت که یک سیاهچاله نه تنها از آنتروپی جلوگیری نمی کند بلکه بر آنتروپی می افزاید . با توجه به اینکه در تئوری کوانتوم هر جسمی که دارای آنتروپی باشد تابش دارد و این تابش می گوید که این جسم دما دارد . در نتیجه هاوکینگ به این موضوع پی برد که سیاهچاله دما دارد و این دما تقریبا" یک میلیونیم درجه بالای صفر مطلق است . ولی می دانیم که هر چه سیاهچاله بزرگتر باشد به همان نسبت آنتروپی اش بیشتر است و دمایش کمتر همچنین تابش کمتری دارد ولی اگر سیاهچاله کوچک باشد آنتروپی اش کم و دمایش بیشتر و تابشش نیز بیشتر خواهد بود . این سیاهچاله ها سیاه نیستند بلکه سفیدند تا تابش دارند .


    اما سؤال دیگر این است که اگر تابش دارند این تابش چه نوع است ؟


    در بخشی که اصل عدم قطعیت را شرح می دادیم این موضوع را بررسی کردیم که فضا آکنده از ذرات و ضد ذرات مجازی است که دیده نمی شوند ولی بر طبق اصل عدم قطعیت وجود دارند .

    بر طبق نظریه ی کلاسیک نسبیت عام می خوانیم که :

    1- مساحت رویه ی افق رویداد یک سیاهچاله ممکن است افزایش یابد ولی هرگز کاهش نمی یابد ، این بدان معنا است که ممکن است دو سیاهچاله به هم متصل شوند و سیاهچاله ی بزرگتری را پدید آورند ولی هرگز یک سیاهچاله به دو قسمت تقسیم نمی شود .

    2- در افق رویداد کشش گرانش ثابت و پایدار است و در هر جای افق رویداد مقدار آن ثابت است

    اما هاوکینگ با توجه به نظریه ی مکانیک کوانتوم گفت ممکن است سطح افق رویداد سیاهچاله کاهش یابد حال این موضوع را به بحث می گذاریم .


    وقتی که یک جفت ذره و ضد ذره در فضا – زمان مداوما" در حال پدیده ی تولید زوج و نابودی آن هستند ممکن است در همین حالت وارد افق رویداد سیاهچاله می شوند . در این جا افق رویداد کاری خارق العاده می کند . وقتی که ذره و ضد ذره وارد شدند افق رویداد سیاهچاله ضد ذره یا ذره منفی را به عقب می کشد و ذره و یا ذره مثبت در میدان باقی می ماند . افق رویداد آن قدر قدرت دارد تا بتواند یک ذره مجازی را به ذره ی حقیقی تبدیل کند ؛ پس از تبدیل شدن ذره مجازی به حقیقی ذره از افق رویداد پس زده می شود و از مکیده شدن در امان می ماند و می تواند در فضا آزاد و بی کران به حرکت بپردازد . بدینگونه سیاهچاله از خود تابش می کند و پس از مدتی نیز بر اثر این تابش تبخیر و نابود می شود . این تابش به تابش هاوکینگ معروف است .


    در طی فرآیند تبدیل ذره مجازی به ذره حقیقی مقداری انرژی از سیاهچاله ربوده می شود و چون انرژی و جرم هم ارز هستند پی از سیاهچاله جرم ربوده شده است . وقتی که جرم ربوده می شود سیاهچاله اندک اندک کوچک می شود و سرانجام نابود می شود .


    ولی چرا ما این تابش را دریافت نمی کنیم . استیون هاوکینگ می گوید که ذرات و فوتون ها تابش شده از سیاهچاله طول موج بسیار کوتاهی دارند به طوری که برای ما قابل دریافت نیستند .


    در تصویر بالا ذره و ضد ذره را در افق رویداد می بینید




    شرح تابش و سیاهی سیاهچاله را به اتمام رساندیم حالا نوبت به یکی دیگر از خواص سیاهچاله است .


    شاید تاکنون از خود پرسیده باشید که آیا جایی وجود دارد که در آن زمان جریان نداشته باشد ؟


    جواب بله است ! این مکان یک سیاهچاله است . به نظر می آید که درک این موضوع سخت باشد ولی ممکن است . وقتی که شما صبح از خواب بیدار می شوید زمان برای شما در حال گذر است و تا پیان عمرتان ادامه می یابد . زمان هیچگاه برای شما کند نمی شود و همواره می گذرد . همانطور که در بخش نسبیت عام خواندیم زمان بر اثر گرانش کند می شود در گرانش بسیار زیاد سیاهچاله بر طبق قوانین نسبیت عام زمان کند می شود . ولی یک مورد را در نظر بگیرید یک سیاهچاله همواره جرم کسب می کند در نتیجه در آن زمان کند و کند تر می شود ، زیرا فضا – زمان رفته رفته خمیده تر و گرانش قدرتمند تر می شود . در معادله ی موجی شرودینگر تابع موج قابل جایگزینی است که می تواند رفتار یک ذره را در آینده با احتمال بسیار زیاد پیش بینی کند البته نیروی وارد بر ذره نیز ملاک است . در این شرایط این تابع موج قابل جایگزینی در معادله نیست . این معادله با موجبیت در رابطه است . موجبیت دلیل جبری معادلات لاپلاس است که می گوید بر اساس مکانیک کلاسیک نیز می توان آینده را پیش بینی کرد . پس می توان گفت که در این حالت معادله ی موجی شرودینگر کاربردی ندارد . با این اوصاف زمان رفته رفته در میدان گرانشی یک سیاهچاله رو به کندی می گذارد . برای مثال از یک ابرسیاهچاله 3 میلیارد برابر خورشید جرم داشته باشد آنگاه یک ثانیه برای فردی که در افق رویداد قرار داشته باشد 28 ^ 10 × 4.35 – خواهد گذشت . این زمان آنقدر خرد و اندک است که برای ناظر بیرونی صفر به نظر می رسد .


    از دیگر خواص سیاهچاله این است که می گویند سیاهچاله مو ندارد . اما یعنی چه ؟


    اگر بخواهیم یک تعریف بسیار ساده از این جمله داشته باشیم به صورت زیر است :

    با راه حل شوارتز شیلد که از متریک شوارتز شیلد سرچشمه می گیرد می توان حالت رمیبیده و سنگین از ستاره ای بدون اسپین را توصیف کرد .

    اما بیاییم کمی مسئله را باز کنیم .


    همانطور که می دانیم یک سیاهچاله معمولی از رمبیدن یک ستاره به وجود می آید . همچنین در یک ستاهچاله تابع موج یا زمان هیچ کاربردی ندارد و ما قادر نیستیم از آن برای گذشته و آینده استفاده کنیم . زیرا سیاهچاله با کسب جرم زمان را به حداقل کندی ممکن می رساند که برای ناظر بیرونی صفر است . با این جان ویلر نتیجه گرفت که سیاهچاله به ماهیت جسمی که از آن به وجود آمده و یا اجسامی که بلعیده وجود ندارد . بلکه به خواص دیگر آن همچون جرم اسپین و شعاع بستگی دارد . حال اگر این سیاهچاله ایستا باشد و اسپین نداشته باشد به راحتی می توان آن را با راه حل ها شوارتز شیلد نمایش داد . ولی به راستی فلسفه ی نامگذاری آن باید جالب باشد .


    در تحقیقات جدید مشخص شده است که ستاره های بزرگ قادرند در اطراف سیاهچاله ها به وجود آیند در صورتی که در گذشته چنین تصور نمی شد . وقتی که یک سیاهچاله در یک ابر گازی قرار می گیرد و نیز یک ستاره در نزدیکی آن است سیاهچاله با گرانش خود ستاره را متلاشی می کند گازهای باقی مانده از ستاره به ابر می پیوندند و اگر برآیند جرم آنها 10000 برابر اجرام خورشیدی شود در برابر دیسک سیاهچاله مقاوت می کند و پس از مدتی در اطراف یک سیاهچاله ممکن است یک ستاره ی بزرگ پدید آید .


    هم چنین دانشمندان ستاره ای نوترونی کشف کرده اند که نقش یک سیاهچاله را بازی می کند و پس از گرفتن مواد ساتع شده از یک سیستم ستاره ای دوتایی آنها را می بلعد و از خود جت هایی با سرعت 8/99 سرعت نور ساتع می کند این سیستم از سال 1970 مورد بررسی بوده است . با این اوصاف این ستاره ی نوترونی نیز یکی از انواع خاص این اجرام است . هم چنین می دانیم که اگر یک ستاره ی نوترونی جرمی بیشت از 5/2 براب خورشید داشته باشد در حکم یک نقطه در صفحه خواهد شد که گرانشی بی حد و حصر دارد . هر چند که این گرانشی در برابر سیاهچاله مغلوب می شود .


    همانطور که گفته شد استیون هاوکینگ یکی از معروف ترین دانشمندان در زمینه ی سیاهچاله ها است . نکته ی مهمی که در این نظریه به چشم می خورد این بود که تمام اطلاعاتی که ممکن است توسط تابش هاوکینگ از سیاهچاله به بیرون راه پیدا کندد بر اثر خواص سیاهچاله نابود می شوند . او تا سال 2004 بر این عقیده بود که اطلاعاتی که به دورن سیاهچاله سقوط می کنند برای همیشه نابود می شوند و دیگر امکان بازگشت اطلاعات وجود ندارد . او حتی بر روی این حرف خود با جان پرسکیل آمریکایی شرط بندی کرد . او سرانجام در سال 2004 گفت که قریب به 30 سال اشتباه می اندیشیده است و شرط را واگذار کرد . بر طبق نظریه ی جدید او اطلاعات می توانند از سطح سیاهچاله گریز کنند . بر طبق محاسبات جدید او مشخص شده که سطح یک سیاهچاله دارای نوساناتی است که در طی آنها اطلاعات می توانند از سیاهچاله بگریزند .

    البته این اطلاعات با روز اولی که به سیاهچاله سقوط کردند تفاوت زیادی دارند . زیرا این اطلاعات تحت تأثیر سیاهچاله خرد شده اند و دیگر قابل شناسایی نیستند . او این سخنان خود را در کنفرانس گرانش و نسبیت عام در دوبلین بیان کرد و دریچه ای تازه در زمینه ی این اجرام جالب به سوی ما باز کرد .


    اما شاید برای شما جالب باشد که بدانید که هنگامی که به درون سیاهچاله می روید چه برایتان رخ می دهد .


    زمانی که به سیاهچاله نزدیک می شوید ابتدا احساس سقوط آزاد و بی وزنی می کنید چون در حال حرکت به طرف افق رویداد هستنید و پس از ورود به افق رویداد می کنید این کشیدگی با نزدیک شدن به تکینگی افزایش می یابد به طوری که وزن پاهایتان میلیون ها برابر سرتان می شود پس از آن که تا حدی زیادی به تکینگی نزدیک شدید دیگر قادر به تحمل گرانش نخواهید بود بدتان از هم در خواهد رفت و بافت های بدنتان از هم جدا می شوند اگر سیاهچاله بزرگ باشد در این صورت سلول ها هم به مولکول و اتم تجزیه می شوند و سرانجام برروی تکینیگی سقوط خواهید کرد ، اینجا دیگر پایان خط است .


    در طی این مقاله سعی کردیم تا بتوانیم نگرشی درست از وجود یک جسم گرانشی قوی به نام سیاهچاله در ذهن خواننده گان ایجاد کنیم . هرچند که درک درست یک سیاهچاله خواستار دو مؤلفه ی اساسی است که تا کنون به خوبی در کشور ما فراهم نشده است 1- ریاضیات پیشرفته که امروزه تنها در سطح دانشگاه ها تدریس می شود 2- امکانات بررسی مستقیم مانند تلسکوپ ها و رادیو تلسکوپ های قوی که در کشور ما وجود ندارد

    امیدواریم در آینده ی نزدیک شاهد فراهم شدن این دو مؤلفه برای دوستداران فیزیک نوین باشیم .

     

  2. #12
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    مجموعه مقالات بالا نوشته ي آقاي امیر سجاد رضایی بوده است كه اميدوارم مورد توجه دوستان قرار گرفته باشه ...

    اگر دوستان مطالب ديگر در اين مورد دارن در همين تايپيك قرار بدن ...
    با تشكر

  3. #13
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض تاريخچه نظريه سياه چاله و بيگ بنگ

    اصطلاح ( سياهچال ) در همين اواخر قدم به صحنه علم گذاشته است و آنرا در سال 1969 دانشمندي آمريكايي بنام جان ويلر بعنوان نموداري از نظريه اي برگزيد كه دستكم به ديست سال پيش بر مي گشت ، يعني زماني كه براي نور دو نظريه وجود داشت يكي نيوتوني كه آن را مركب از ذرات مي دانست و ديگري نظريه اي كه نور را ساخته و پرداخته امواج مي شناخت و ما اكنون به صحت هر دو نظريه وقوفي واقعي داريم. بر طبق دوگانگي موجي/ ذره اي در مكانيك كوانتوم ، نور مي تواند هر دو خصيصه را داشته باشد يعني همسان يك موجو و همراز يك ذره. نظريه ذره اي بودن نور چگونگي پاسخ بخ نيروي جاذبه را روشن نكرده بود و نظريه بودن آنهم انتظار پيروانش را در متاثر شدن نور از نيروي جاذبه به همان طريق كه گلوله هاي توپ ، راكتها و سيارات از آن برخوردار مي شدند بر نياورده بود. در آغار مردم گمان مي كردند كه ذرات نور با سرعتي جنان نامتناهي سير وسفر مي كنند كه نيرو جاذه به گردشان هم نمي رسد تا از سرعت آنها بكاهد ، ليكن اكتشافات رومر مشعر بر متناهي بودن سرعت نور معنايش اين بود كه نيروي گرانش بايد واجد اثري مهم باشد.

    بر پايه اين فرض ، يك غضو برجسته كمبريج بنام جان ميچل در سال 1783 در مكتوبي مندرج در خلاصه مذاكرات مجمع سلطنتي لندن خاطر نشان ساخته بود كه اگر ستاره اي بقدر كفايت سنگين و متراكم باشد ميدان جاذبه آن بقدري توامند است كه نور در آن به تله افتاده و راهي براي رهايي ندارد يعني : هر نوري كه از سطح آن ستاره ساطع شود پيش از آنكه خيلي از آن دور شود در دام جاذبه گرانشي آن ستاره افتاد و به پايين كشيده مي شود . جان ميچل بر اين باور بود كه بايد ستاره هاي بسياري نظير اين ستاره وجود داشته باشند. باوجودي كه چون نور اين ستاره به ما نمي رسند كا قادر بديدن آنها نيستيم اما جاذبه گرانشي آنها را حس مي كنيم . چنين اعجوبه هاييي همانها هستند كه ما اكنون آنها را سياهچال مي ناميم و اين اسمي است با مسمي يعني خلوتگاه هاي سياه در فضاي بي انتها. چند سال بعد اظهار عقيده اي مشابه و ظاهرا مستقل از جان ميچل از طرف ماركي دولاپلاس عنوان شد. جالب توجه اين است كه لاپلاس اين موضوع را فقط در چاپ اول و دوم كتاب خود موسوم به منظومه جهاني درج كرد و در چاپ هاي بعدي از آن صرف نظر كرد. شايد به دليل اين كه او بر سست بودن اين نظريه فتوي داده بود.( همچنين نظريه ذره اي بودن نور هم در طول مدت سده نوردهم از چشم افتاده وبه نظر مي رسيد كه هر چيز را مي توان با نظريه موجي بودن نور توجيه كرد و به هيچ وجه معلوم نبود كه نور از نيروي گرانش متاثر باشد.)

    در حقيقت رفتاري همانند آنچه كه در مورد گلوله توپ در نطريه گرانشي نيوتن انجام مي گرفت با مزاج نور سازگاري نداشت زيرا سرعت نور ثابت بود در صورتي كه پرتاب يك گلوله توپ به سمت بالا سرعت گلوله در اثر نيرو جاذبه متدرجا كاستي گرفته و سرانجام آن گلوله متوقف و به زمين بر مي گردد و حال آنكه يك فوتون با سرعتي ثابت همواره به حركت خود به سم بالا ادامه مي دهد ( پس جاذبه نيوتوني چگونه مي تواند بر نوذ موثر باشد؟) از آن به بعد نظريه اي سازگار مشعر بر چگونگي اثر نيروي جاذبه بر نور ارائه نشد تا اينكه در سال 1915 انيشتين نظريه نسبيت را مطرح ساخت و حتي پس از آن هم مدت ها طول كشيد تا اشارات اين نظريه در مورد ستارگان جسيم به تفهيم در آمد.

    براي استنباط اينكه چگونه ممكن است يك سياهچال شگل گرفته باشد نخست نيازمند آنيم كه بدانيم سر گذشت دوران زندگي يك ستاره ، از تولد تا مرگ چه مي باشد. ستاره وقتي شكل مي گيرد كه مقدار عظيمي گاز ( كه اساسا ئيدروژن است ) در اثز جاذبه گرانشي درهم فرونشيند. با آغاز اين همفرونشيني و تراكم گاز ، اتمهاي آن بيشتر و بيشتر و با سرعت هاي زيادتر و زيادتر بهم برخورد كرده و باين ترتيب گرماي گاز افزايش مي يابد و سرانجام ، گاز به حدي داغ مي شود كه وقتي اتمهاي ئيدروژن به يكديگر بر مي خورند نه تنها ديگر واپرشي انجام نمي دهند بلكه در همديگر فرورفته و به هليم تبديل مي شوند. گرمائي كه دراين واكنش آزاد مي شود همانند حرارت كنترل شده يك بمب ئيد روژني است و اين همان حرارتي است كه موجب فروزش آن ستاره مي شود اين حرارت اضافي همچون فشار گاز تا حد هم ترازي با جاذبه گرانش افزايش داده و سبب توقف انقباض گاز مي شود اين تا اندازه كمي شبيه به عمل بالني است كه فشار هواي درون آن كه مي كوشد تا بالن را متسع ساز با تلاش كششي لاستيك بدنه بالن كه سعي دارد آن را در حجم كوچك تري نگه دارد تعادل بر قرار ميكند ، ستاره ها هم به همين نحو با بهره مندي از حرارت حاصله از فعل و انفعالات هسته اي با جاذه گرانشي كه متعادل مي شود مدتي مديد پايدار باقي مي مانند. با اين همه ، ستاره سرانجام از ئيدروژن و ديگر مواد سوختي خود خالي مي شود. نكته اي كه ظاهرا متناقض جلوه مي كند اين است كه هر چه مقدار سوختي كه ستاره با آن آغاز به تشكل مي كند بيشتر باشد ستاره زود تر به خاموشي مي گرايد. اين براي آن است كه هر چه ستاره جسيم تر باشد براي تعادل با جاذبه گرانشي به گرماي خيلي بيشتري نيازمند است و هر چه حرارت زيادتري داشته باشد زود تر سوخت خود را به مصرف مي رساند شايد سوخت خورشيد ما براي يك پنچ هزار ميليون سال ديگر يا چيري در اين حدود كافي باشد ولي بيشتر ستارگان تنومند ممكن است سوخت خود را در كمتر از يكصد ميليون سال به مصرف برسانند يعني در مدت زمان خيلي كمتر از عمر مجموعه كيهان. هنگامي كه سوخت ستاره اي ته مي كشد آن ستاره آغاز به سرد شدن كرده و منقبض مي شود حال آنچه كه بر سر اين چنين ستاره اي در مي آيد چيزي است كه فقط براي نخستين بار دردهه 1920 استنباط گردد و داستان آن از اين قرار است: در سال 1928 يك دانشجوي فارق التحصيل هندي به نام سوبر همنيان چندرا سخار براي تلمذ در محضر منجمي انگليسي موسوم به سر ارترادينكتن كه از خبرگان نظريه نسبيت عام بود با كشتي عازم انگلستان و ورانه كمبريج شد.( بر طبق رواياتي چند ، روزنامه نگاري در اوايل دهه 1920 نظر ادينگتن رفت و به او گفت : من شنيده ام كه در جهان فقط سه نفر هستند كه از نظريه نسبيت عام سر در مي آورند ، ادينگتن درنگي كرد و سپس پاسخ داد كه – دارم مي انديشم كه نفر سوم كيست ؟ - ).چندراسخار در طول مدت سفرش از هند به انگلستان در اين فكر بود كه اندازه ستاره اي كه با وجود به پايان رسيدن سوختش هنوز هم قادر به تحمل نيروي جاذبه خويش است چه مقدار بايد باشد. مبسوط اين نظر چنين بود: وقتي كه ستاره كوچك مي شود ،ذرات ماده آن خيلي به هم ديگر نزديك ترمي شود و آن گاه به موجب اصل نا همانندي پاولي چنين ذراتي بايد داراي سرعت هاي خيلي متفاوتي بشوند. اين اختلافات سرعت موجب دور شدن آن ذرات از يكديگر و در نتيجه سبب انبساط آن ستاره مي شود. در اين انبساط شعاع كره ستاره تا آن حد افزايش مي يابد كه بين نيروي جاذبه و نيرو دافعه ناشي از اصل ناهمانندي پاولي تعادلي بر قرار شده و شعاع كره ستاره در اين حد تثبيت شود يعني به عينه شبيه همان وقايع دوران زندگي ستاره كه نيرو جاذبه اش با حرارت حاصله در آن متعادل مي شد.

    بهر حال چاندراسخار به اين نتيجه رسيد كه در نيرو هاي دافعه اي كه اصل ناهمانندي مبين آنست حد وحصري برقرار است. نظريه نسبيت عام بيشترين اختلاف بين سرعتهاي ذرام مادب موجود در ستاره را به سرعت نور محدود كرده است، اين به معناي آن است كه وقتي ستاره به اندازه كافي چگال شد ، نيروي دافعه ناشي از اصل ناهمانندي ، كمتر از نيروي جاذبه خواهد شد . چاندراسخار حساب كرده بود كه ستاره سردي كه جرمش تقريبا از يك و نيم برابر خورشيد بيشتر باشد نمي تواند متحمل جرم خود باشد ( اين جرم اكنون به حد چاندراسخار معروف است ) تقريبا در همين اوقات نظير چنين اكتشافي توسط دانشمند روسي بنام لف داويدوويچ لانداو بعمل آمد ، اين اكتشاف اشارات ضمني جدي در رابطه با سرنوشت نهايي ستارگان تنومند در برداشت. اگر جرم ستاره اي كمتر از حد چاندراسخار باشد ، آن ستاره سرانجام مي تواند به انقباض خود پايان داده و نهايتا در حالت ممكنه اي همانند ستاره – كوتوله سفيد – باشد كه با شعاعي در حدود چند هزار كيلومتر و چگالي ويژه اي برابر چند صد تن در سانتيمتر مكعب در خود فرو نشيند. ستاره كوتوله هاي سفيد با نيروي دافعه اي كه از اصل ناهمانندي بين الكترون هاي موجود در ماده خودش ناشي مي شود پايدار و برقرار مي ماند. ما شاهد بسياري از اين كوتوله هاي سفيد هستيم و نخستين ستاره اي كه از اين نوع كشف شد ستاره اي است كه در حول شعراي يماني كه درخشان ترين ستاره در آسمان شبانه است گردش مي كند.

    لانداو خاطر نشان ساخت كه امكان وجود حالت نهايي ديگري هم براي ستاره هست كه در آن جرم ستاره تقريبا در حدود يك با دو برابر خورشيد است ولي حجم آن خيلي كوچكتر از حجم يك ستاره كوتوله سفيد است اين ستاره ها از طريق نيروي دافعه ناشي از اصل ناهمانندي كه بين فوتون ها و پروتون ها بيشتر به وجود مِي آيد تا بين الكترون ها ، خود را حفظ و نگهداري مي كنند و به همين دليل هم آنها را ستاره هاي نوتروني مي نامند. شعاع كره اين نوع ستاره ها فقط در حدود هفده كيلومتر و چگالي ويژه اي قريب به صد ها ميليون تن در هر سانتيمتر مكعب دارند ، در نخستين بار كه وجود چنين ستارگاني پيش بيني شد راهي براي مشاهده ستارگان نوتروني وجود نداشت و عملا تا اين اواخر به شناسايي در نيامده بودند.

    از سوي ديگر ستارگاني كه جرم آنها بالاتر از حد چاندراسخار باشد وقتي كه سوختشان به پايان برسد مواجه با مشكل بزرگي مي شوند . در پاره اي از موارد ممكن است تمام شدن سوخت با انفجار آنها بيانجامد و يا آنقدر ماده از خود به بيرون پرتاب كنند تا جرمشان به زير اين حد كاهش يابد و به اين ترتيب از وقوع در همفرونشيني جاذبه اي فاجعه آميزي دوري گزينند ، ليكن اعتقاد به اينكه چنين امري بي توجه به اندازه جرم ستاره هميشه حتمي الوقوع مي باشد مشكل است. حال بايد ديد ستاره چگونه بفهمد كه بايد وزن خود را كاهش دهد؟ وحتي اگر ستاره اي براي اجتناب از در همفرونشيني بقدر كافي از عهده كاهش وزن خود بر مي آمد چه حادثه اي رخ ميداد؟ اگر شما بقدري جرم يك ستاره كوتوله سفيد را افزايش مي داديد تا از حد مذكورپا فراتر گذارد آيا اين ستاره ها الي غير النهايه در هم فرو مي نشستند ؟ ادينگتن از اين اشاره ضمني يكه خورد و از اعتقاد به دستاورد چاندراسخار سر باز زد. ادينگتن فكر مي كرد كه در همفرونشيني يك ستاره تا حد رسيدن به يك نقطه با سادگي امكان پذير نيست. بيشتر دانشمندان نيز چنين نظري داشتند: حتي انيشتين شخصا رساله اي نوشت كه در آن مدعي شده بود ستارگان تاحد صفر منقبض نخواهند شد.

    دشمني دانشمند ديگر ، بويژه عداوت و حسادت ادينگتن كه مرجعي پيشرو در ساختار ستارگان و معلم سابق چاندراسخار بود او را ترغيب و وادار كرد تا تعقيب كار در اين خط دست بردارد و به جاي آن به مسايل ستاره شناسي مانند حركت خوشه هاي ستاره اي بپردازد. با اينهمه ، وقتي كه به او جايزه نوبل سال 1983 اعطا شد دستكم جزيي از موجباتش بخاطر كار پيشين او در تحديد جرم ستارگان سرد بود.

    چاندراسخارا نشان داده بود كه اصل ناهمانندي پاولي نتوانست در همفرونشيني ستاره اي را كه جرمش از حد چاندراسخار بيشتر باشد تحمل كند اما مسئله استنباط اينكه، بر طبق نظريه نسبيت عام ، بر سر چنين ستاره اي چه خواهد آمد نخستين بار در سال 1939 بوسيله جواني آمريكايي به نام رابرت اوپنهايمر حل شد. با وجود اين ، دستاورد او مشعر بر اين بود كه هيچ گونه پيامدي مشاهداتي وجود ندارد كه بتواند از طريق تلسكوپ هاي امروزي آشكار شود. در همين اوان جنگ جهاني دوم پيش آمد و اوپنهايمر خودش در طرح ساخت بمب اتمي گرفتار شد . پس از پايان جنگ مسئله در همفرونشيني جاذبه اي تا حد زيادي به دست فراموشي سپرده شده زيرا بيشتر دانشمندان به رويدادهايي در مقياس اتم و هسته اش روي آورده بودند. با اين وصف ، در اوايل دهه 1960 با افزايش چشمگيري كه در تعداد و حيطه مشاهدات ستاره شناسي با بهره گيري از تكنولوژي نوين حاصل شد توجه به مسايل بلند مقياس نجومي قوت گرفت و علم هييت و دانش كيهاني رونقي تازه يافت و به دنبال آن دوباره كار اوپنهايمر بوسيله تعدادي از علاقمندان طرف توجه قرار گرفت و در طريق گسترش افتاد.

    تصويري كه هم اكنون ما از كار اوپنهايمر داريم به شرح و تفسيري است كع مي خوانيد:

    ميدان جاذبه اي ستاره مسير هاي اشعه نور را در فضا – زمان از امتداد اصلي خود يعني از امتدادي كه بي حضور آن ستاره ميبايد داشته باشد تغيير مي دهد.ميدان جاذبه اي ستاره مخروط هاي نوري را كه مسير هاي افشانه هاي نور صادره از رئوسشان در فضا – زمان تعيين مي كنند اندكي به سمت داخل سطح ستاره متمايل مي سازند ، اين عمل را مي توان به هنگام كسوف خورشيد عينا در خميدگي نور ساطعه از ستارگان دور دست مشاهده كرد. به محض اينكه ستاره منقبض مي شود ميدان جاذبه اي در سطح آن قوي تر شده و خمش مخروط نور به طرف آن بيشتر مي شود اين عمل رهايي نور را از آن ستاره دشوار تر ساخته و نور به نظر ناظري كه از فاصله دور آنرا مي نگرد تارتر و سرختر مي نمايد. سر انجام پس از اينكه شعاع كره ستاره در اثر انقباض آن تا رسيدن به مقداري بحراني كاهش يافت ميدان جاذبه در سطح آن بقدري قوي مي شود كه مخروط هاي نور را آنقدر به سمت سطح ستاره خم مي كند كه ديگر نور نمي تواند از آن بگريزد به موجب نظريه نسبيت عام هيچ چيز ديگري هم نخواهد توانست از چنگ آن رهايي يابد و هر چيزي با كمند ميدان جاذبه اي ستاره به پس كشيده شود.از اينرو در ناحيه اي از فضا – زمان مجموعه عوارضي وجود دارد كه خلاصي از آن براي رسيدن به ناظري دور مكان امكان پذير نيست. اين همان ناحيه اي است كه ما اكنون آنرا سياهچال مي ناميم و مرز آن با محيط پيرامونش را كه در حقيقت حريمي بي امنيت است – افق عارضه اي مي خوانيم كه بر پوشه مسير هاي اشعه نوري كه اكنون از نجات خود از اين سياهچال عاجزند منطبق است.

    براي استدراك اينكه اگر شما ناظر بر در همفرونشيني ستاره اي درجريان تبديل آن به سياهچال بوديد چه مي ديديد بايد بياد بياوريد كه در نظريه نسبيت زمان مطلقي وجود ندارد و هر ناظري زمان را انطور كه اقتضاي او است مي سنجد. زمان براي كسي كه در ستاره اي مكان گرفته با زمان براي آنكه در فاصله دوري نسبت به او قرار گرفته فرق دارد. زيرا ميدان جاذبه اي آن ستاره در اين سنجش و اندازه موثر مي باشد. فرض كنيد فضانورد جسور و بي باكي بر سطح ستاره اي كه درحال همفرونشيني است ايستاده و به اتفاق آن به سوي درون مشغول در هم فرونشيني بوده و در سر هر ثانيه از روي ساعت خود علامتي به سفينه فضايي خود كه در حول آن ستاره مي گردد مخابره كند. اكنون فرض كنيد مثلا در ساعت 00/11 به ساعت او ستاره منقبض شده باشد كه شعاع كره آن به حد بحراني رسيده و ميدان جاذبه اي آن آنقدر قوي شده باشد كه هيچ چيز نتواند از آن بگريزد و علامتي هم ديگر به سفينه فضايي مخابره نشود. هنگامي كه ساعت به 00/11 نزديك مي شود همكاران اين فضانورد كه از سفينه فضايي مراقب او هستند متوجه مي شوند كه فاصله زماني بين علائم خبري متوالي كه از سوي فضانورد صادر مي شود طولاني تر و طولاني تر مي شود ولي آن اثر قبل از لحظه 5959/10 بسيار كوچك است و آنها بايد بين 5958/10و 5959/10 فقط تعداد بسيار اندكي بيشتر از يك ثانيه براي دريافت خبري از فضانورد صبر كنند اما براي دريافت علامتي در ساعت 00/11 بايد تا ابد صبر كنند از نظر ناظراني كه در سفينه فضايي قرار دارند امواج نوري كه از سطح ستاره به وسيله ساعت فضانورد بين لحظات 5959/10 و 00/11 فرستاده مي شوند در دوره اي نامتناهي از زمان به خارج انتشار مي يابد و فاصله زماني بين ورود امواج متواليه به سفينه فضايي طولاني و طولاني تر شده و نوري كه از ستاره ساطع مي شود سرخ تر و سرخ تر و تيره وتيره تر مي شود و سر انجام آن ستاره آنقدر تيره و تار خواهد شد كه ديگر از سفينه فضايي ديدار پذير نخواهد بود يعني : آنچه كه از آن باقي مي ماند سياهچالي است در فضا ، با اينهمه ستاره به اعمال همان نيروي جاذبه اي به سفينه فضايي ادامه مي دهد تا گردش آنرا درحول سياهچالي كه بدست خود ساخته است تداوم بخشد.

    با اين اوصاف اين صحنه سازي به دليل مسئله زير كاملا واقع بينانه نيست : هر چه شما از ستاره دورتر باشيد اثر نيرو جاذبه آم بر شما ضعيف تر مي شود بنابراين نيروي جاذبه وارد بر پاهاي فضانورد جسور ما هميشه بيش از نيروي جاذبه وارد بر سر او خواهد بود اين اختلاف فشار فضانورد ما را پيش از انقباض ستاره تا شعاع بحراني خود و تشكيل افق عارضه همانند اسپاگتي كش داده و يا اورا از هم جر مي دهد! با وجود اين ما بر اين باوريم كه در اين عالم كبير اجسام بزرگتري نطير ناحيه مركزي كهكشان ها وجود دارند كه مي توانند انقباض جاذبه اي را تاحد سياهچال ها تحمل كنند و فضانوردي كه برروي يكي از اينها قرار گرفته باشد پيش از شكل گرفتن سياهچال از هم دريده نخواهد شد و در واقع در موقع حصول شعاع بحراني ، او چيز ويژه اي را احساس نخواهد كرد و مي تواند بي ديدن لحظه اي كه ديگر گريزي از آن محل برايش ميسر نيست آنرا از سر بگذراند. با اين وصف ، در ظرف فقط چند ساعتي كه از ادامه در همفرونشيني آن ناحيه گذشت آنگاه اختلاف بين نيرو هاي جاذبه وارد بر پاها و سر او آنقدر قوي خواهد شد كه باز هم او را خواهد دريد.

    كاري كه راجر پن روز و ن بين سال هاي 1965 و 1970 انجام داديم نشان داد كه به موجب نظريه نسبيت عام بايستي در رابطه با نامتناهي بودن چگالي و بينهايت بودن خميدگي فضا – زمان ، درون يك سياهچال يك تكينگي وجود داشته باشد كه تا اندازه اي شبيه به حالت انفجار بزرگ در آغاز زمان است فقط با اين تفاوت كه اين تكينگي پاياني از زمان براي همفرونشيني ستاره و فضانورد مي باشد.در اين تكينگي قوانين علمي و توانايي ما براي پيشگويي آينده دستخوش از هم فروپاشي مي شود. با وجود اين هر ناظري كه در بيرون سياهچال باشد از نقيصه اي كه درقابليت پيشگويي ما پديد آمده است متاثر نخواهد شد زيرا نه نور و نه هيچ علامت خبري ديگري نمي تواند از اين تكينگي به او برسد. اين حقيقت شايان تامل و در خور توجه راجرپن روزا به آنجا رهنمون شد تا پيش فرض سانسور صفتي كيهاني را عرضه بدارد كه مي شود آنرا به اين گونه تاويل كرد : خداوند از تكينگي عريان و بي پرده متنفر و بيزار است. به ديگر سخن تكينگي هايي كه از طريق در همفرونشيني جاذبه اي بوجود مي آيند فقط در مكان هاي شبيه سياهچال ها بوقوع مي پيوندند كه درآنجا آنها بوسيله افق عارضه اي از چشمرس بيرون به نحو شايسته اي پنهان هستند. دقيقا اين همان چيزي است كه به پيش فرض سانسور صفتي بودن ضعف كيهاني شناخته شده است : اين خصيصه ناظراني را كه در بيرون سياهچال باقي مي مانند از عواقب لغو قابليت پيشگويي كه در موقع تكينگي رخ مي دهد حفظ و حراست مي كند ولي براي فضانورد بدبخت فلك زده كه در آن چاله افتاده به هيچ وجه كاري انجام نمي دهد.

    براي معادلات نسبيت عام كه در آنها براي فضانورد ما امكان ديد يك تكينگي بي پوشش و عريان ميسر باشد راه حلهاي چندي وجود دارند تا : شايد او بتواند از برخورد با اين تكينگي دوري گزيند و بجاي آن با افتادن در يك راه مارپيچ در نقطه ديگري از كيهان سر بيرون آورد. اين امر امكاناتي بزرگي را براي مسافرت هاي فضا – زماني فراهم خواهدساخت اما بدبختانه چنين به نظر مي رسد كه تمام اين راه حلها ممكن است بسيار ناپايدار باشند و كمتر ين اختلالي مانند حضور يك فضانورد ممكن است طوري آنها را تغيير دهد كه فضانورد نتواند تكينگي را تاوقتي كه به آن برخورد نكرده مشاهده كند يعني وقتي كه كار از كارگذشته وزمان براي اوبه پايان رسيده است. به عبارت ديگر ، اين تكينگي هميشه در آينده او وجود خواهد داشت و هرگز در گذشته او موجود نبوده است . تاويل محكم و ميتن پيش فرض سانسور صفتي جهان هستي شارح آنست كه درراه حلي واقع بينانه ، تكينگي ها همواره يا كاملا در آينده قرار دارند ( مانند تكينگي هاي در همفرونشيني جاذبه اي ) و يا كاملا در گذشته وقوع يافته بوده اند ( مانند تكينگي انفجار بزرگ ) بايد اميد بسيار داشت كه برخي از تفسير هاي پيش فرض سانسور صفتي جهان هستي تحقق يابد زيرا شايد مسافرت به گذشته همدوش با تكينگي هاي آشكار و برهنه امكان پذير باشد. با اينكه چنين تفسيري براي نويسندگان افسانه هاي علمي- تخيلي ، نغز و زيبا است ولي معناي آن اين است كه زندگي هيچ كس هميشه ايمن نيست چرا كه : ممكن است كسي به درون گذشته برود و پيش از آنكه شما آگاه شويد پدر و مادرتان را به قتل برساند!

    افق عارضه و يا مرز ناحيه اي از فضا – زمان كه گريز از آن امكان پذير نيست تا اندازه اي همانند سراپرده اي با راه يك طرفه در پيرامون سياهچال عمل مي كند يعني : در آن افتادن همان و تا ابد در آنجا ماندن همان ، چيزهايي مانند فضانورد بي تدبير مي توانند از طريق افق عارضه بدرون سياهچال فروروند ليكن هرگز چيزي نمي تواند از طريق افق عارضه از اين سياهچال به خارج فرار كند.( بياد داشته باشيد كه افق عارضه مسير نوري است در فضا – زمان كه در تلاش رهايي از سياهچال مي باشد و ضمنا هيچ چيز تندتر از نور حركت نمي كند . ) ممكن است كسي افق عارضه را باگفته دانته در مدخل جهنم هم مضمون بداند كه گفت : هر كس كه وارد اين جا شود همه اميدش را از دست مي دهد. هر چيز يا هر كسي كه از طريق افق عارضه در اين چاه ويل فرو افتاد بزودي به ناحيه اي خواهد رسيد كه در آن چگالي به بي نهايت و زمان به غايت رسيده است.

    نظريه نسبيت عام پيشگويي مي كند كه اجسام سنگين و متحرك موجب انتشار امواج جاذبه اي و چين خوردگي هاي در خميدگي فضا مي شوند كه با سرعت نور حركت مي كنند. اينها هم مانند امواج نوراني هستند كه چين خوردگي هاي در ميدان الكترو مغناطيسي مي باشند. ولي آشكار ساختن آنها به مراتب مشكل تر است ، آنها هم مانند نور انرژي اجسام ناشر خودشان را به يغما مي برند. بنابراين ممكن است كسي انتظار اين را داشته باشد كه منظومه از اجسام جسيم سرانجام در هم فرو نشسته و به حالت سكون در آيد ، زيرا انرژي آنها به وسيله امواج جاذبه اي تاراج مي شود. ( اين تا اندازه اي شبيه سقوط چوب پنبه اي به درون آب است يعني : در ابتدا مدتي بر روي سطح آب پايين و بالا مي رود ولي سرانجام پس از اينكه چين خوردگي هاي سطح آب انرژي انرا چپاول كردند بي رمق وناتوان بر روي سطح آب ساكن مي شود ).مثلا حركت زمين در مدار خود به دور خورشيد مولد امواج جاذبه اي است و اثر از بين رفتن انرژي آن سبب تغيير مدار حركت زمين مي شود به قسمي كه اين مدار به تدريج به خورشيد نزديك تر و نزديك تر شده و سرانجام به آن تصادم كرده و به حالت سكون در مي آيد شدت افت انرژي براي خورشيد و زمين بسيار كم و به اندازه اي است كه براي كار اندازي يك نجاري برقي كافي باشد. اين به معني آن است كه تقريبا يك هزار ميليون ميليون ميليون ميليون سال به درازا مي كشد تا زمين در مسيري حلزوني به خورشيد به پيوندد. بنابراين موجبي آني براي نگراني موجود نيست. تغيير مدار زمين بسيار به كندي انجام مي گيرد و قابل مشاهده نيست ليكن همين اثر در چند سال گذشته در مورد منظومه اي موسوم به PSR1913+16 در حال وقوع بوده است. اين منظومه داراي دو ستاره نوتروني است كه هر يك به دور ديگري مي گردد و مقدار انرژي كه آنها از طريق انتشار امواج جاذبه اي از دست مي دهند موجب گردش آنها در مسير مارپيچي به سوي يكديگر مي شود.

    در طول مدت در هم فرونشيني يك ستاره براي تشكيل يك سياهچال ، حركات بسيار تندي خواهند شد و به اين ترتيب شدت انرژي بر باد رفته خيلي بيشتر مي شود بنابراين زمان رسيدن آن ستاره به حالت سكون طولاني نخواهد بود. حال ببينيم اين مراحل پاياني شبيه چيست؟ ممكن است كسي تصور كند كه شباهت اين مرحله به همه كميت ها و كيفيت هاي پيچيده ستاره بستگي دارد كه در شكل گرفتن سياهچال دخالت داشته اند يعني نه تنها به جرم و سرعت دوران ستاره بلكه همچنين به چگالي هاي مختلف اجزاء گوناگون آن و حركت هاي پيچيده گازهاي درون ستاره وابسته مي باشد. و اگر سياهچال ها هم به گوناگوني همان اجسامي بودند كه با در همفرونشيني خود آنها را تشكيل داده اند آنگاه هر گونه پيشگويي درباره سياهچال ها به طور كلي شايد دشوار باشد.

    با اينهمه در سال 1967 دانشمندي كانادايي بنام ورنراسرائيل در مطالعه و بررسي سياهچال ها انقلابي پديد آورد . او نشان داد كه بر طبق نظريه نسبيت عام سياهچالهاي غير دوار بايد خيلي ساده باشند. شكل اين نوع سياه چال ها بايد كاملا كره بوده و ابعادشان بستگي به جرمشان داشته و هر زوج از آنها كه جرمشان با هم برابر باشد يكسان مي باشند.در حقيقت مي توان اين سياه چالها را با راه حل ويژه اي از معادلات انيشتن كه از سال 1917 معروفيت يافته اند توجيه كرد. اين راه حل ، كوتاه زماني پس از عرضه نظريه نسبيت عام ، به وسيله كارل شوارتزشيلد كشف شد. در آغاز افراد بسياري از جمله خود اسرائيل معتقد بودند كه چون سياه چالها بايد كاملا كروي باشند پس سياه چالها فقط مي توانند از در همفرونشيني يك جسم كاملا كروي تشكيل شوند. بنابراين هر ستاره حقيقي كه هرگز نمي تواند كره كاملي باشد – تنها مي تواند درشكل يك تكينگي عريان در همفرونشيند.

    با اينهمه ، تاويل متفارتي از دستاورد اسرائيل وجود داشت كه مورد حمايت راجرپنروز بويژه جان ويلر قرار گرفت. آنان بر اين باور بودند كه حركات سريعي كه مستلزم در همفرونشيني يك ستاره مي باشند به معناي اين است كه امواج جاذبه اي كه اين ستاره منتشر مي كند كرويت آنرا به طور مستمر افزايش مي دهند و زماني كه آن ستاره به حالت سكون برسد كرويتي كامل خواهد داشت. برطبق اين نظر هر ستاره غير دواري با وجود شكل پيچيده و ساختار دروني غامض خود پس از همفرونشيني جاذبه اي به سياهچال كاملا كروي تبديل مي شود كه اندازه اش تنها به جرمش بستگي دارد. محاسبات بعدي مويد اين نظر بودند و به طور كلي مورد پذيرش قرار گرفت.

    دستاورد ورنر اسرائيل سياهچالهايي را در بر مي گرفت كه فقط از اجسام غير دوار شكل گرفته بودند.يكي از شهروندان زلاندنو به نام روي كرا در سلا 1963 موفق به كشف مجموعه اي از راه حلهاي معادلات نسبيت عام شد كه سياهچالهاي دوار را تشريح مي كردند. سياهچالهاي كري با سرعت ثابتي دوران مي كنند و اندازه و شكل آنها تنها به جرم و نر دوران آنها بستگي دارد. اگر اين نرخ صفر باشد آن سياهچال كاملا مدور بوده و راه حل مربوط به آن با راه حل شوارتز شيلد يكسان است. اگر دوران مخالف صفر باشد سياهچال از نزديك خط استوايش به بيرون شكم مي دهد ( عينا مانند شكم دادن خورشيد يا زمين در نتيجه دوران به دورخودشان ) و هر چه تندتر به چرخد بيشتر شكم مي دهد. به اين ترتيب براي تعميم دستاورد اسرائيل به اجسام دوار كمان بر اين است كه هر جسم دواري كه براي تشكيل سياهچالي درهم فرونشيند سرانجام به حالت سكوني كه راه حل ( كري ) آنرا تشريح كرده درمي آيد.

    در سال 1970 يكي از دانشجويان و همكاران پژوهشي من در دانشگاه كمبريج بنام براندون كارتر نخستين گام را درراه ايقان و اثبات چنين گماني برداشت. او نشان دا به شرطي كه يك سياهچال دوار و ساكني داراي محور متقارني نظير محور يك فرفره چرخان باشد اندازه و شكلش فقط به جرم ونرخ دوارنش بستگي دارد. سپس در سال 1971 من ثابت كردم كه هر سياهچال دوار ساكني در واقع داراي چنين محور تقارني هست. سرانجام در سال 1973 ديويد رابينسون از دانشكده پادشاهي لندن از دستاورد هاي كارتر و من براي اثبات صحت آن گمان بهرمند شد: يك چنين سياهچالي در حقيقت بايد پيرو راه حل كري. از اين قرار يك سياهچال پس از در همفرونشيني جاذبه اي بايد به حالتي در آيد كه بتواند در آن دوران كند اما نه ضربان افزون براين شكل و اندازه آن وابسته به جرم و نرخ دورانش باشد نه به جنس جسمي كه با آن در هم فرونشيني خود را آغاز كرده است.اين نتيجه به اين قضيه معروف شد كه : سياهچال زلف ندارد. قضيه بي زلفي واجد اهميت عملي بزرگي است زيرا تنوع سياهچالها را به شدت محدود مي كند بنابراين امكان ساختن مدل هاي اجسامي كه ممكن است شامل سياهچال هاي باشند ميسر مي شود و مقايسه پيشگويي هاي اين مدل ها با مشاهدات انجام پذير ميشود. اين قضيه همچنين گويايي آن است كه هنگامي كه سياهچالي شكل گرفت بايد مقادير بسيار زيادي اطلاعات مربوط به جسمي را كه در همفرونشسته است از دست داده زيرا پس از آن تمام چيز هاي قابل اندازه گيري آن جسم شايد جرم و سرعت دوران آن باشد كه مراد از آن را در بخش بعدي كتاب خواهيم ديد.

    سياهچالها در تاريخ علم يكي از موارد بسيار نادري هستند كه در آن يك نظريه اي همانند يك مدل رياضياتي پيش از وجود هر گونه و مدرك مشاهداتي كه دال بر صحت آن باشد با طول و تفسير زياد بسط و گسترش يافت. و در حقيقت همين به عنوان دليلي اصلي مورد استفاده مخالفان وجود سياهچالها قرار گرفت كه مي گفتند: چگونه ممكن است كسي به اجسامي معتقد باشد كه تنها سند وجودي آنها بر اساس محاسبات نظريه تردد آميز و پرسش بر انگيز نسبيت عام استوار باشد؟ با اين وصف ، مارتن اشميت ستاره شناس رصدخانه پالومر كاليفرنيا در سال 1963 سرخ گرايي يك جسم شبه ستاره تيره رنگ را در راستاي منبع انواج راديوي موسم به 3C273 اندازه گرفت. او كشف كرد كه اين سرخ گرايي از نوع گرانشي باشد آنگه آن شبه ستاره بايد به اندازه اي تنومند و بقدري به ما نزديك باشد كه موجب اختلال در مدارات سيارات منظومه شمسي گردد اما اين قضيه در عوض به ما چنين مي فهمانيد كه سبب اين سرخ گرايي انبساط عالم هستي است كه آن هم به نوبه خود اشاره بر اين داشت كه چنين جسمي بايد در فاصله بسيار دوري قرارداشته وبراي اين كه از اين فاصله بعيد قابل ديد باشد بايستي بسيار درخشان و فروزان بوده و به عبارت ديگر در حال انتشار مقدار عظيمي انرژي باشد. به نظر مي آمد كه تنها مكانيسمي كه مردم مي توانستند در مورد منبع و علت توليد چنين انرژي بزرگي به آن به انديشند نه فقط در هم فرونشيني يك ستاره بلكه در هم فرونشيني كل ناحيه مركزي كهكشان باشد. تعداد اجسام ديگر موسوم به كوازار كشف شدند كه همه آنها به مقدار زياد سرخ گرا بودند ليكن همگي به اندازه اي از ما دور هستند كه مشاهده آنها براي فراهم كردن مدركي قاطع از سياهچال ها بسيار دشوار است . دل گرمي ديگري كه براي يافتن اثر از سياهچال ها حاصل شد از طريق اكتشافي در اجرام آسماني بود كه ناشر ضربان هاي منظمي از امواج راديوي بودند و كاشف آن يك دانشجوي تحقيقاتي كمبريج بنام جاسليمبل بود كه در سال 1967 يافته خود را عرضه كرد. بل و سرپرست او به نام انتوني هيوايش در آغاز خيال مي كردند كه شايد با تمدني بيگانه در كهكشان تماس گرفته اند به ياد دارم كه در سميناري كه آنها يافته خود را اعلام كردند نام نخستين منابع چهار گانه اي راكه كشف كرده بودند ( LGH1_4 ) گذشته بودند ( مخفف آدم كوچولو هاي سبز مي باشد ) با اين وصف درپايان اين سمينار ، هم ايشان و هم ديگران به اين نتيجه كمتر خيالي رسيدند كه اين اجسام كه به آنها نام ستاره هاي طپنده داده شده بود در حقيقت ستاره هاي نوترني دواري هستند كه به دليل فعل و انفعالي پيچيده بين ميدان مغناطيسي خودشان و مواد پيرامونشان در حال انتشار امواج راديوي مي باشند.اين دستاورد براي نويسندگان وسترن هاي فضايي ، خبر بدي بود ولي براي تعداد اندكي از ما كه در آن زمان به سياهچال ها معتقد بوديم مژده اي اميدوار كننده بود يعني : آن نخستين شاهد مثبت از ستاره هاي نوتروني بود يك ستاره با شعاعي در حدود 16 كيلومتر است يعني فقط جند برابر شعاع بحراني كه به ازاء آن ستاره اي تبديل به يك سياهچال مي شود اگر ستاره اي بتواند تا به اين حد كوچكي درهم فرونشيند توقع اينكه ستارگان ديگري هم بتوانند حتي تا اندازه اي كوچكتري در هم فرو نشسته و به سياه چال تبديل شوند غير منطقي نخواهد بود.

    ما چگونه مي توانيم به آشكار ساختن سياه چالي اميدوار باشيم كه همان گونه مه از نامش پيدا ست هيچ نوري از آن ساطع نمي شود؟ اين تا اندازه اي شبيه جستجوي گربه سياهي درذغالدوني است. اما راهي بر اي آن وجود دارد. همانطور كه جان ميچل در سال 1783 در رساله راهگشاي خود خاطر نشان ساخت يك سياه چال هنوز هم به اجسام مجاور خود يك نيرو جاذبه وارد مي كند. ستاره شناسان، منظومه هاي بسياري را مشاهده كرده اند كه در آنها دو ستاره به دور يكديگر گردش مي كنند و با نيروي جاذبه به سوري يكديگر كشيده مي شوند، آنان همچنين منظومه هاي را ديده اند كه در آنها تنها يك ستاره مرئي در حول يك همبازي نامرئي گردش مي كند. بديهي است كه كسي نمي تواند في الفور داوري كند كه آن همبازي يك سياه چال استزيرا شايد: آن صرفا ييك ستاره خيلي كم نوري باشد كه به ديده در نيايد. با اينهمه برخي از اين منظومه ها مانند منظومه معروف به صروت فلكي غرنوق نيز منيع سرشاري از اشعه ايكس هستند بهترين توضيح براي اين پديده اين است كه بگوييم ماده درون اين ستاره نامريي از سطح آن به بيزون فوران كرده است و هنگامي كه اين ماده بدنبال همبازي نامريي خود مي افتد حركتي مارپيچي پديدار كرده ( تا اندازه اي شبيه جهش آب از يك آبپاش يا فواره ) و بسيار داغ و سوزان شده و شروع به انتشار اشعه ايكس مي كند.براي اين كه چنين مكانيسمي به تحقق بپيوندد آن جسن نامريي بايد همانند يك كوازار يا شبه ستاره نوتروني يا يك سياهچال كوچك باشد.كمترين جرم اين جسم ناپيدا را مي توان به وسيله مدار مشهود آن ستاره مرئي تعيين كرد.اين جرم در مورد صورت فلكي غرنوق تقريبا 6 برابر خورشيد مي باشد كه بر طبق دستاورد چاندراسخار براي جسمي نامرئي كه به صورت كوازار باشد اين مقدار بسيار زياد به نظر مي رسد و نيز براي ستاره نوتذوني جرمي عظيمي به شمار مي رودبنابراين اين جسم پرده نشين بايد يك سياهچال باشد.

    براي توضيح صورت فلكي غرنوق مدلهاي ديگري وجود دارند كه سياهچال ها را در بر نمي گيرند لكن همگي تا اندازه اي بلا تشبيه مي باشند ، به نظر مي رسد كه يك سياهچال بايد تنها توضيح طبيعي و راستين در اين مشاهدات باشد. با وجود اين من با انيسيتو تكنولوژي كيپ تورنه كاليفرنيا شرط بسته ام كه صورت فلكي غرنوق شامل سياهچالي نباشد! اين نوع خط مشس به منزله بيمه اي براي من است . من كارهاي بسياري بر روي سياهچال ها انجام داده ام كه اگر معلوم شود سياهچالي وجود ندارد همه زحمات من برباد خواهد رفت ولي در آن صورت تنها مايه دلداري من ارمغاني است كه از برنده شدن در اين شرط بندي عايدم مي شود يعني دريافت چهار سال مجله Private Eye . اما اگر وجود سياه چالي محقق شود سازمان كيپ برنده يكسال مجله Pent House خواهد شد. وقتي كه ما در سال 1975 اين شرط را مي بستيم تا هشتاد در صد يقين داشتيم كه صورت فلكي غرنوق يك سياه چال است و در حال حاضر بايد بگوييم كه يقين ما به نود و پنج درصد رسيده است ليكن آن شرط هنوز باقي و بر قرار است.

    ما اكنون هم مداركي براي سياه چالهاي متعدد ي در منظومه هاي نظير صورت فلكي غرنوق داريم كه در كهكشان خودمان و در دو كهكشان همسايه ما ( ابر هاي ماژلان ) وجود دارند، با اين حال تعداد سياهچال ها تقريبا به طور يقين بايد خيلي بيشتر از اينها باشد ، در طول تاريخ دور و دراز كيهان بايد سوخت هسته اي بسياري از ستارگان به پايان رسيده باشد و گرفتار در همفرونشيني شده باشند. حتي تعداد سياهچالهابايد افزونتر از ستارگان مرئي باشد كه تعدادشان فقط در كهكشان ما تقريبا بالغ بر صد هزار ميليون است. نيروي جاذبه خارق العاده چنين تعداد عطيمي از سياهچال ها مي تواند گوياي اين باشد كه چرا كهكشان ما با چنين سرعتي كه اكنون دارد دوران مي كند؟ زيرا جرم ستارگان مرئي موجود در كهكشان ما براي محاسبه چنين سرعتي به تنهايي كافي نيست. ما همچنين داراي شواهد و مداركي چند مي باشيم مشعر بر اينكه سياه چالي با جرم خيلي بيشتري در مركز كهكشان ما وجود دارد كه جرم آن در حدود يك صد هزار برابر جرم خورشيد است. ستارگان موجود در اين كهكشان كه زياد به اين سياهچال نزديك مي شوند در نتيجه اختلاف حاصل در نيروهاي جاذبه اي در دو سمت دور و نزديكشان از هم دريده خواهند شد وبقاياي آنها و گازي كه از ستارگان ديگر متصاعد مي شود به سوي اين سياهچال كشيده شد و همانند صورت فلكي غرنوق اين گاز ها با هم در مسيري مارپيچي چرخزنان به درون آن فرو خواهند رفت و در اين ضمن گرم هم مي شوند ولي نه به درجه اي كه در آن مورد گرم مي شدند يعني به آن اندازه گرم نمي شوند كه بتوانند اشعه ايكس از خود منتشر سازند ليكن گرماي آن به حدي مي رسد كه بتوانند براي همين منبع متراكم امواج راديويي و پرتو هاي فرو تر از سرخي كه از مركز كهكشانها صدار مي شوند پاسخي فراهم سازند.

    گمان مي رود سياهچال هاي مشابه ولي بزرگتري با جرمهايي نزديك به يكصد ميليون برابر خورشيد وجود داشته باشند كه درمراكز كوازار ها قرار دارند. ماده اي كه درون چنين سياهچال مافوق سنگيني فرو مي افتد يگانه منبع پر قدرتي را بوجود مي آورد كه بتواند آن مقادير عظيمه انرژي را كه اين اجسام در حال انتشار آنها هستند تبيين و تشريح كند ، به محض آنكه ماده به درون سياهچال تنوره مي كشد آنرا در همان جهتي بدوران در آورد كه موجب پيدايش يك ميدان مغناطيسي شود كه تا اندازه اي شبيه ميدان مغناطيسي زمين است. ماده ساقطه در اين سياهچال در نزديكي آن ذراتي بسيار پر انرژي توليد خواهند كرد و كيدان آهن ربايي حاصله به اندازه اي توانمند است كه مي تواند اين ذرات را به صورت افشانه هايي در آورد كه از دو انتهاي محور دوران يعني در امتداد قطبهاي شمال و جنوب سياهچال به بيرون فوران كنند چنين افشانه اي در تعدادي از كهكشانها و كوازار ها واقعا مشاهده شده اند.

    همچنين مي توان سياه چال هايي رامشاهده كرد كه جرمي بسيار كمتر از جرم خورشيد دارند چنين سياهچالهاي نمي توانند از طريق در همفرونشيني جاذبه اي شكل گرفته باشند زيرا جرم آنها پايين تر از حد جرمي چاندراسخار است و ستارگاني با اين جرم كم حتي با پايان رسيدن سوخت هسته ايشان نم مي توانند در برابر نيروي جاذبه اي حافظ خود باشند. تشكيل سياهچالهاي كم جرم فقط در صورتي امكان پذير است كه ماده آنها تحت فشار هاي بسياز زياد تا رسيدن به چگالي هاي فوق العاده بالا در هم فشرده شوند چنين فشار هايي در بمب هاي هيدروژني خيلي حادث مي شود و : جان ويلر فيزيكدان معروف يك بار حساب كرده بود كه اگر كسي تمام آب هاي سنگين اوقيانوس هاي روي زمين را گردآوري كند آنگاه مي تواند از آنها بمب هيدروژني بسازد كه فشار حاصل از انفجار آن بقسمي ماده را به مركزش فشار دهد كه تبديل به سياهچال شود. امكان عملي تر آنست كه يك چنين سياهچالهاي كم جرمي ممكن است در همان اوايل آفرينش كيهان كه بر آن درجه حرارت و فشار زيادي حاكم بوده است تشكيل شده باشند سياهچالها فقط در صورتي مي توانند تشكيل شده باشند كه كيهان در اوايل بوجود آمدنش كاملا هموار و يكنواخت نبوده باشد زيرا فقط در صورتي كه ناحيه كوچكي از آن چگالي از حد ميانگين باشد مي تواند با اين شيوه در هم فشرده شود تا به تشكيل سياهچالي بينجامد فقط ما مي دانيم كه درآن ازمنه بايد بي نظمي هايي وجود مي داشته است زيرا در غير اين صورت ماده موجود در عالم خلقت بايد هنوز هم بجاي اينكه در ستاره ها و كهكشانها بروي هم تل انبار شده باشدبكونه اي يكنواخت در سراسر عالم پخش شده باشد.

    الزامي بودن وجود اين ناهمگوني ها به عنوان خمير مايه اي براي تشكيل سياهچالها رهنمون اين نكته است كه تشكيل سياهچال هاي ابتدايي بطور وضوح بستگي به جزييات شرايط و اوضاع و احوال اوايل كيهان دارد. به اين ترتيب اگر ما بتوانيم تعيين كنيم كه هم اكنون چند سياهچال ابتدايي وجود دارد آنگاه مي توانيم طلاعات بسياري از همان مراحل اوليه كيهان فراگيريم. ساه چال هاي ابتدايي را كه داراي جرمي بيشتر از يك هزار ميليون تن باشند ( يعني برابر با جرم يك كوه بزرگ ) مي توان فقط از طريق اثر جاذبه اي آنها بر ديگران برماده مرئي يا انبساط جهان به شناسايي در آورد .

    به نقل از سي پي اچ

    منبع :almassi.persianblog.com

  4. #14
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض اگر در سياهچاله بيفتم چه اتفاقي براي من مي افتد؟

    فرض كنيد سوار بر فضا پيماي خود به طرف سياهچاله اي كه ميليون برابر خورشيد جرم دارد و در مركز كهكشان ما قرار دارد ،حركت مي كنيد .(واقعا جاي بحث دارد كه آيا در مركز كهكشان ما سياهچاله وجود داشته باشد،فرض كنيد چنين چيزي باشد.)

    در فاصله بسيار دوري از سياهچاله موشك خود را خاموش كنيد.چه اتفاقي مي افتد؟

    اوايل شما هيچ نيروي گرانشي احساس نمي كنيد،ز يرا در حال سقوط آزاد هستيد.همه اعضاي بدن شما و فضا پيما به طور يكساني كشيده مي شوند. به خاطر همين احساس بي وزني مي كنيد.

    (اين واقعا همان چيزي است كه براي فضا نوردان در مدار زمين اتفاق مي افتد.حتي اگر نيروي گرانش فضا نورد را به طرف زمين بكشد،هيچ نيروي گرانشي احساس نمي كند.زيرا همه چيز به طور يكساني كشيده مي شود).همچنان كه به مركز سياهچاله نزديك مي شويد احساس نيروي گرانش كشندي مي كنيد.فرض كنيد كه پا هاي شما نسبت به سرتان به مركز سياهچاله نزديكتر باشند.با نزديك شدن شما به مركز سياهچاله نيروي گرانش بيشتر وبيشتر مي شود ،بنا براين پاهايتان نسبت به سرتان تحت تا ثير نيروي گرانش بيشتري قرار مي گيرند،بنابراين احساس كشيدگي مي كنيد.(اين همان نيروي كشندي است و شبيه همان نيرويي است كه باعث جزر و مد روي كره زمين مي شود).همچنان كه به مركز نزديك و نزديكتر مي شويد اين نيرو قوي و قوي تر مي شود،و سر انجام باعث پاره شدن بدن شما مي شود.براي سياهچاله هاي بزرگي مانند اين سياهچاله اي كه در آن افتاده ايد ،نيروي كشندي تا حدود ششصد هزار كيلومتر (km600000)دورتر از مركز آن قابل توجه نيست.

    اگر در سياهچاله كوچكتري مي افتاديد ،مثلا سياهچاله اي كه جرم آن در حدود جرم خورشيد است ،در شش هزاركيلومتري(km6000) مركز سياهچاله ،نيروي جزر ومدي شما را تحت تاثير قرار مي دهد،وخيلي قبل از آنكه از افق سياهچاله عبور كنيد،بدن شما را پاره مي كند.(به خاطر همين سياهچاله بزرگي را فرض كرديم ،چون مي خواستيم حد اقل تا زماني كه به داخل سياهچاله وارد شويد زنده بمانيد).

    شما در زمان سقوط چه چيزي را مشاهده مي كنيد؟با كمال تعجب چيز خاصي نمي بينيد.تصوير اشياي دور ممكن است به دلايل ناشناسي كج شوند،چون گرانش سياهچاله نور را به طرف خود مي كشد؛ اين درون سياهچاله اتفاق مي افتد.هنگامي كه شما از پيرامون سياهچاله عبور مي كنيد تصوير اشياء خارجي را مي بينيد،زيرا نور اشياءخارجي هنوز به شما مي رسد.هيچ كس از بيرون نمي تواند شما را ببيند،زيرا نور پراكنده از شما نمي تواند از گرانش سياهچاله بگريزد.

    اين سفر شما چقدر طول مي كشد؟ بستگي دارد كه از كجا (چقدر دورتر)شروع كرده باشيد.

    فرض كنيد در حال سكون از جايي شروع كنيد كه ده برابر شعاع سياهچاله باشد.پس براي سياهچاله اي كه ميليون برابر خورشيد جرم دارد ،حدود هشت دقيقه طول مي كشد تا به آنجا برسيد.بعد از آنكه اين فاصله را پيموديد،فقط هفت ثانيه طول مي كشد كه شما با نقطه تكين برخورد كنيد.اين زمان بستگي به اندازه سياهچاله دارد .بنا بر اين اگر در سياهچاله كوچكتري بيفتيد زمان مرگ شما زود تر فرا مي رسد.بعد از آنكه از افق سياهچاله عبور كرديد در هفت ثانيه باقيمانده ممكن است وحشت كنيدو نا اميدانه تمام تلاش خود را بكنيد و موشك خود را روشن كنيد تا از اين نقطه تكين دور شويد.متا سفانه،بي فايده است چون نقطه تكين جلوي شما قرار دارد و هيچ راهي براي دور شدن از آن وجود ندارد.در حقيقت به سختي مي توانيد موشكتان را روشن كنيد و به زودي با نقطه تكين برخورد مي كنيد.تجربه خوبي است به شرطي كه برگرديد و از ادامه مسافرت لذت ببريد.

    منبع :parash.persianblog.com

  5. #15
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    دوست عزيز من هم ورودتون رو تبريك مي گم ... از اين به بعد برو به همون تايپيكي كه Renjer Babi جان معرفي كردن ...

    اما در مورد مقاله من بين آرشيو هام فقط همين رو دارم اما برات تو اينترن مي گردم و پيدا مي كنم و مي زارم ...




    هاوكينگ شرط‌‌بندي سياه‌چاله را واگذار كرد
    منبع: نيوساينتيست

    مترجم: برزويه سلطان

    سياه‌چاله‌ها اطلاعات چيزهايي را كه درونشان سقوط مي‌كنند، معدوم نمي‌كنند، در عوض اطلاعات را خرد مي‌كنند. استفان هاوكينگ مي‌گويد 30 سال درباره تئوري سياه‌چاله‌ها در اشتباه بوده ‌است.

    اين فيزيكدان مجبور شد شرطي را كه در 1997 با فيزيكدان آمريكايي «جان پرسكيل» بسته بود با پرده‌برداري از تئوري جديد خود در روز چهارشنبه گذشته واگذار كند. پرسكيل درباره تئوري هاوكينگ كه سياه‌چاله‌ها هر چيزي را كه درونشان سقوط كند، نابود مي‌كنند، مطمئن نبود. حالا هاوكينگ مي‌گويد كه اطلاعات مي‌توانند از آنها فرار كنند. او تئوري جديد خود را برابر جمع حاضر در تالار كنفرانسي در دوبلين ايرلند فاش ساخت.

    «مي‌خواهم به اطلاع برسانم كه فكر مي‌كنم مشكل بزرگي را در فيزيك نظري حل كردم.» هاوكينگ اين را در حالي كه راه حل پارادوكس سياه‌چاله‌ها را توضيح مي‌داد، اعلام كرد.

    اين پارادوكس از كار خود هاوكينگ سرچشمه مي‌گيرد. در 1970 او اثبات كرد كه سياه‌چاله‌ها با ساطع كردن پرتو، جرم خود را از دست مي‌دهند و در نهايت كاملا تبخير مي‌شوند.

    علمي - تخيلي

    اما اين با قوانين فيزيك كوانتوم تناقض داشت كه حالات كوانتومي جسمي كه به داخل سياه‌چاله‌ سقوط مي‌كند، نمي‌تواند به طور كامل از بين برود. هاوكينگ پيش از اين، استدلال آورده بود كه ميدان‌هاي گرانشي شديد درون سياه‌چاله‌ مي‌تواند قوانين فيزيك كوانتوم را از هم بپاشد، شايد اطلاعات را به جهان‌هاي ديگر پرتاب مي‌كنند. حالا او فكر مي‌كند كه اطلاعات به سادگي دوباره به جهان خودمان رخنه مي‌كنند.

    او منظورش را اين طور توضيح مي‌دهد: «من متأسفم كه هواداران علمي-تخيلي را مأيوس مي‌كنم، اما اگر اطلاعات حفظ بشوند، هيچ احتمال ديگري براي سفر به ساير جهان‌ها از طريق سياه‌چاله‌ها باقي نمي‌ماند. اگر شما به داخل يك سياه‌چاله‌ بپريد، انرژي جرم شما به جهان برمي‌گردد، اما در حالتي از هم پاشيده، كه شامل اطلاعاتي از آنچه كه بوديد در بر دارد، اما در حالتي غيرقابل تشخيص.»

    اگر نتيجه بگيريم كه اطلاعات فرار مي‌كنند، ديدگاه هاوكينگ به صف ايده‌هايي خواهد پيوست كه ساير تئوريست‌ها سال‌ها است كه بر آن اصرار مي‌ورزند.

    براي مثال، اگر سياه‌چاله‌ بر طبق تئوري ريسمان - كه در آن جهان از ريسمان‌هاي بسيار ريز و مرتعش به جاي ذرات تشكيل شده - قالب بندي شود، استدلال‌هاي قانع كننده بسيار زيبايي وجود دارد كه مي‌گويد اطلاعات مي‌توانند بيرون بيايند.

    انتخاب كريكت

    « ما با بكار بردن ابزار مشابه، نتايج مشابهي مي‌گيريم. » - پولچينسكي

    هاوكينگ با در نظر گرفتن آن چه براي سياه‌چاله‌ها در هر شكل و اندازه‌اي اتفاق مي‌افتد، با صرف وقت بسيار به اين نتايج رسيد. او نشان داد كه مقدار اطلاعات در پايان با مقدار اطلاعات در ابتدا برابر مي‌باشد. اما چيزي راجع به اتفاقاتي كه در آن ميان براي آنها مي‌افتد نگفت.

    هاوكينگ هم چنين نتوانست «كيپ تورن»، فيزيكداني از انستيتو تكنولوژي كاليفورنيا و شريك شرط‌بندي خود را كاملاً متقاعد كند كه پارادوكس را حل كرده ‌است.

    اما هاوكينگ آماده بود تا شرطي را كه او و تورن با پرسكيل بسته بودند را واگذار كند. هاوكينگ اظهار نمود: «جان يك آمريكايي تمام عيار است، پس ذاتاً يك فرهنگ جامع بيس‌بال از من خواست. من مشكل بزرگي براي پيدا كردن آن در اين‌جا داشتم، در نتيجه به عنوان يك انتخاب، يك دايرة‌المعارف كريكت به او پيشنهاد دادم، اما جان هرگز برتري كريكت را قبول نمي‌كند!»

    منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]
    Last edited by Mohammad Hosseyn; 26-02-2007 at 01:36.

  6. #16
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    اين هم هست كه همين الان تو سايت هوپا گرفتم :






    چرا نظر استيون هاوكينگ تغيير كرد؟
    حسين جوادي

    اگر ما به روند تكامل نظريه ي سياه چاله ها از سال 1915 كه اينشتين نظريه نسبيت را ارائه كرد تا سال 2004 كه هاوكينگ نظر خود را تغيير داد توجه كنيم به نكات و سئوالات جالبي برخورد مي كنيم.

    هاوكينگ نظر خود را در سال 2004 تغيير داد و اظهار داشت برخي اطلاعات از سياه چاله ها خارج مي شوند. وي سي سال قبل از آن تاكيد كرده بود كه اطلاعات از سياه چاله ها خارج نمي شوند. احتمالاً برخي از مردم تصور مي كنند كه نظريه ريسمانها يا نظريه نسبيت يا مكانيك كوانتوم هاوكينگ را واداشته تا نظر خود را تغيير دهد، در حاليكه چنين نيست .

    حقيقت اين است كه نظريه دو بيگ بنگ الهام بخش هاوكينگ بود تا نظر خود را تغيير دهد.

    دكتر راج بالدويز Dr. Raj Baldev فرضيه خود را در سال 2003 تحت عنوان " دو بيگ بنگ جهان را آفريد" منتشر كرد و هاوگينگ ده ماه بعد نظر خود را در مورد سياه چاله ها تغيير داد.

    دكتر راج بلادو كيهان شناس هندي توضيح مي دهد كه در سال 1915 اينشتين به تشريح اين موضوع پرداخت كه ماده و انرژي فضا را انحنا مي دهند و يك سال بعد شوارتس شيلد نظريه سياه چاله ها را با استفاده از معادلات اينشتين بسط داد. در سال 1965 راجر پنروز نظريه جديدي مطرح كرد كه طبق آن يك نقطه از فضا مي تواند داراي چگالي بينهايت شود.

    در سال 1967 جان ويلر به تجزيه و تحليل اين موضوع پرداخت كه چگونه يك ستاره به يك نقطه تكينگي فرو ميريزد. درست دو سال بعد پنروز يك نظر جديد مطرح كرد كه طبق آن تكينگي در وراي افق حادثه مخفي مي شود.

    توصيح- افق حادثه مرز بين سياه چاله و اطراف قابل رويت آن است.

    در سال 1973 هاوكينگ و ژاكوب بكنشتين به طراحي يك انتروپي پرداختند كه يك نمونه اندازه گيري اطلاعات درون سياه چاله است. دو سال بعد هاوكينگ اظهار داشت كوانتوم مكانيك چنين پيش گويي مي كند كه انرژي از داخل سياه چاله مي گريزد كه به تابش هاوكينگ معروف است.

    نكته مهم در نظريه قبلي هاوكينگ به اين مهم بر مي گشت كه براساس مدل وي سياهچاله نوعي تابش كه به نام تابش هاوكينگ معروف شده است را از خود بروز مي دهد اما تمامي اطلاعاتي كه اين تابش ممكن است به همراه خود از درون سياه چاله به بيرون بياورد، براثر خواص بنيادي سياه چاله ها نابود مي شود. اين مسله با اصول مكانيك كوانتومي در تناقض آشكار بود.

    در سال 1996 آندريو استرومينگر و كامران وفا با استفاده از نظريه ريسمانها به محاسبه ي انتروپي سياه چاله ها پرداختند وبه همان جواب هاوكينگ رسيدند.

    در سال 2004 فيزيكدانان با توجه به نظريه ريسمانها و كوانتوم مكانيك به محاسبه پرداختند و نشان دادند كه اطلاعات مي تواند از سياه چاله ها بگريزد و هاوكينگ نتيجه را پذيرفت.

    دكتر راج بلادو مي گويد :

    من در نظريه " دو بيگ بنگ جهان را آفريد" يك فرمول براي سياه چاله ها دادم كه گامهاي بسيار بالاتري از تمام پيشگويي هاي فيزيكدانان و كيهان شناسان برداشته است. يك منظر جالب در نظريه سياه چاله ها حاوي يكي از رموز بزرگ آفرينش است. در يك طرف ميدان قوي گرانش همه چيز را مي بلعد و در طرف ديگر مسئول توليد و آفرينش ساير اجسام نظير منظومه ي شمسي هستند. نقطه ي آغاز تغذيه گازهاي سبك از جمله هيدروژن و اكسيژن است .

    دكتر راج بلادو چنين ادامه مي دهد :

    ممكن است من اشتباه كنم، اما هيچ نظريه اي نمي تواند مانند نظريه دو بيگ بنگ به توضيح اين پديده بپردازد. تمام اطلاعات در مورد سياه چاله ها كه توسط دانشمندان و كيهان شناسان مختلف داده مي شود، جواب ويژه اي ندارد، اما نظريه دو بيگ بنگ داراي جواب ويژه است.

    بنابر ادعاي دكتر راج بالادو هيچ كس در جهان ادعا نمي كند كه تنها سياه چاله ها به تخريب ماده ودر عين حال به توليد سلير اجسام نظير منظومه شمسي مي پردازند و ستاره ها و سيارات را شكل مي دهند. اما نظريه دو بيگ بنگ نشان مي دهد كه سياه چاله ها نه تنها ماده را تخريب مي كنند، بلكه به توليد ستاره ها مي پردازند.

    دكتر راج بلادو ادعا مي كند :

    اينجا احتمال زيادي وجود دارد كه هاوكينگ از نظريه دو بيگ بنگ الهام گرفته باشد.

    اين بحثي است كه دكتر راج بلادو مطرح كرده است. اما نظريه سي. پي. اچ. نه تنها نحوه ي پيدايش سياه چاله ها را نشان مي دهد، بلكه ميزان رشد، نحوه ي فرار اطلاعات از سياه چاله، بلعيدن گرانش توسط سياه چاله و سرانجام پييدايش سياه چاله هاي مطلق كه حتي آثار گرانشي بروز نمي دهند و سرانجام علت انفجار آنها را توضيح مي دهد.


    منبع : [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  7. #17
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض رشد سیاه‌چاله‌های مرکزی کهکشان‌ها

    جزیه و تحلیل ژرف ترین تصویر تلسکوپ فضایی هابل از کیهان نشان داده است که سیاه چاله های غول پیکر که در مرکز کهکشان ها یافت می شوند، از ابتدا با این اندازه متولد نشده و به دنبال ترکیب کهکشان ها با یکدیگر، رشد کرده و به این اندازه رسیده اند.
    راجیر ویندهورست، از دانشگاه ایالتی آریزونا و عضو یکی از دو گروه انجام دهنده این تحقیق، می گوید؛ «با بررسی کهکشان های دوردست در «تصویر فرا ژرف هابل» (hudf)، نخستین مدارک در مورد ارتباط بین رشد سیاه چاله های بسیار پرجرم و ترکیب کهکشان ها به دست آمده است. سیاه چاله ها از طریق جذب و بلعیدن ستارگان، غبار و گاز رشد می کنند.
    هنگامی که دو کهکشان با یکدیگر ترکیب می شوند این نوع اجرام بیشتر در دسترس سیاه چاله های مرکزی قرار می گیرند. دو تیم تحقیق کننده روی این موضوع نتایج کار خود را در کنفرانس خبری در دهم ژانویه که در دویست وهفتمین جلسه انجمن نجوم آمریکا در شهر واشنگتن برگزار شد، اعلام کردند.
    سیاه چاله جسمی بسیار پرجرم است که به دلیل جرم بالای خود و چگالی بسیار زیاد آن تمایل به بلعیدن تمام اجرام موجود در اطراف خود را دارد. بر اساس یک نظریه، در مرکز کهکشان ها ابرسیاه چاله هایی وجود دارند که باعث می شوند تا کهکشان به شکل منسجم در بیاید و به دور سیاه چاله بچرخد. بررسی های جدید نشان می دهند که این ابرسیاه چاله ها بر اثر ترکیب دو کهکشان و بلعیدن مقدار بیشتری ماده، بزرگ تر می شوند و رشد می کنند. به این عمل «تغذیه سیاه چاله» می گویند.
    مطالعات انجام شده در «تصویر فراژرف هابل»،پیش بینی های شبیه سازی های کامپیوتری را تایید می کند. در این مدل ها، کهکشان های تازه ترکیب شده آنقدر از غبار پوشیده شده اند که منجمان جذب و بلعیده شدن جرم های بسیار بزرگ توسط سیاه چاله مرکزی را نمی بینند. پس از وقوع این ترکیب های کهکشانی، صدها میلیون تا یک میلیارد سال طول می کشد تا غبار ایجاد شده در اطراف کهکشان ترکیبی پاک شود و منجمان تغذیه سیاه چاله مرکزی توسط ستارگان و گازها را مشاهده کنند. یکی از علائم وقوع این تغذیه، تغییر روشنایی این کهکشان ها در طول زمان است.
    دو تیم «تصویر فرا ژرف هابل» معتقدند که در تحول کهکشان ها دو بخش کاملا جدا وجود دارد؛ بخش اول یا مرحله نوزادی که نمایانگر کهکشان هایی است که تازه به هم پیوسته اند و غبار موجود در اطراف آنها مانع از دیده شدن سیاه چاله مرکزی می شود و بخش دوم مرحله تغییرات نوری است که در آن کهکشان ترکیبی آنقدر از غبار پاک شده است که مواد در حال بلعیده شدن در اطراف سیاه چاله اصلی قابل رویت هستند.
    «ویندهورست» توضیح می دهد؛ «تفاوت واضح بین این دو بخش بسیار تعجب آور است چون معمولا عقیده بر این است که ترکیب کهکشان ها و فعالیت سیاه چاله های مرکزی ارتباط نزدیکی با یکدیگر دارند. در اطراف کهکشان ما اکثرا کهکشان های بالغ موجودند که برای درک چگونگی شکل گیری آنها، باید جوانی و نوزادی آنها را بررسی کرد. ما به وسیله «تصویر فرا ژرف هابل» تصاویری از کهکشان های اولیه به دست می آوریم که به ما کمک می کند تا کهکشان های جوان را بررسی کنیم».
    ارتباط بین رشد کهکشان ها در جریان ترکیب آنها و تغذیه سیاه چاله های مرکزی مدت ها مورد بررسی بوده است، اما نتایج، سال ها بی فایده بوده اند. «ست کوهن» از دانشگاه آریزونا و سرپرست یکی از دو تیم می گوید؛ «زمینه ژرف هابل اطلاعاتی با کیفیت بالا فراهم کرده و این نخستین اطلاعاتی است که به وسیله آن، این نظریه آزمایش شده است. ما در این پژوهش روی ۵۰۰۰ کهکشان دوردست در مدت ۴ ماه مطالعه کرده ایم».
    شواهد تصویر فرا ژرف هابل توجه منجمان را به ارتباط بین رشد سیاه چاله های غول آسا و رشد کهکشان ها جلب کرده است. تیمی به سرپرستی «آمبرا استرا» از دانشگاه ایالتی آریزونا، تصویر فرا ژرف هابل را برای یافتن کهکشان های نوزاد جست وجو کردند. این دسته از کهکشان ها به خاطر وجود گره ها و دم هایی که بر اثر ترکیب کهکشان ها ایجاد شده است به این نام معروف اند.
    این قسمت ها (گره و دم) هنگامی پدیدار می شوند که کهکشان ها اثر گرانشی خود بر ستارگان را از دست داده و تعدادی از آنها را در فضا رها می کنند. این تیم در حدود ۱۶۵ کهکشان نوزاد یافت که ۶ درصد کل تعداد این کهکشان ها را تشکیل می دهد. «استران» می گوید؛ «این کهکشان های نوزاد هیچ گونه تغییر در روشنایی از خود نشان نمی دادند. هنگامی که تغییرات روشنایی پدیدار شود، نور از موادی که در اطراف سیاه چاله موجودند تابش می شود.
    این مواد قبل از بلعیده شدن گرم شده و شروع به تابش می کنند. هرچه این مواد به سیاه چاله نزدیک تر می شوند، روشنایی آنها به سرعت تغییر می کند. این مطالعه روی کهکشان های نوزاد بیان می کند که سیاه چاله ها در کهکشان های ترکیبی از غبار پوشیده شده اند و در نتیجه مشاهده ماده بلعیده شده برای ما غیر ممکن است.»
    تیم «کوهن» در مورد روشنایی ۴۶۰۰ جرم در تصویر فرا ژرف هابل مطالعه کرده اند. این تیم در مورد ۴۵ جرم که یک درصد کهکشان های کم نور مطالعه شده را تشکیل می دهند، تغییرات قابل ملاحظه ای در روشنایی را ثبت کردند. این واقعیت نشان می دهد که کهکشان ها احتمالا شامل سیاه چاله های بسیار پرجرمی هستند که از ستارگان و گازها تغذیه می کنند.
    «ویندهورست» می گوید؛ «مدت تغذیه یک سیاه چاله معمولی در حدود چند میلیون سال است. این همانند آن است که این سیاه چاله ۱۵ دقیقه در روز را به تغذیه و بلعیدن اجرام نزدیک خود اختصاص دهد». تجزیه و تحلیل زمینه ژرف هابل نیز مطالعات قبلی تلسکوپ فضایی هابل روی سیاه چاله های غول پیکر در مرکز کهکشان های نزدیک را تقویت می کند.
    این مطالعات نشان داده بودند که ارتباط نزدیکی بین جرم حباب مرکزی و جرم سیاه چاله مرکزی در کهکشان ها برقرار است. کهکشان ها از سیاه چاله های مرکزی با جرمی در حدود چند میلیون تا چند میلیارد جرم خورشید تشکیل شده اند.

  8. #18
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    آموزش مطالب پایه در مورد سیاهچاله ها...
    مقاله اي الكترونيكي در مورد سياهچاله ها كه براي دريافت آن مي توانيد از لينك زير استفاده كنيد

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

  9. #19
    اگه نباشه جاش خالی می مونه Silence so loud's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2006
    پست ها
    470

    5 حل معماي سياهچاله ها

    اين مطلب ماله ساله 1383 است:(به خاطر قديمي بودن معذرت)

    حل معماى سياهچاله ها

    يكى از مشهورترين نظريه هاى فضايى عصر حاضر داير بر اينكه هيچ چيزى قادر به فرار از سياهچاله ها نيست توسط خالق اين نظريه نقض شده است.

    استفان هاكينگ، فيزيكدان مشهور و استاد دانشگاه كمبريج مى گويد نظريه مشهور او درباره سياهچاله ها تاكنون اشتباه بوده است.وى در كنفرانسى با موضوع جاذبه در دابلين گفت كه او در نظريه اش، داير بر اينكه هرچه كه به درون سياهچاله ها (black holes) سقوط كند نابود مى شود، تجديدنظر كرده است.او اكنون به اين نتيجه رسيده است كه سياهچاله ها ممكن است به «اطلاعات» اجازه فرار دهند.تحقيقات تازه او حتى ممكن است به حل «پارادوكس اطلاعات سياهچاله ها» كه يكى از معماهاى مهم فيزيك نوين است كمك كند.او در هفدهمين «كنفرانس بين المللى نسبيت عام و جاذبه» در سالنى آكنده از مخاطبان نظريه تازه خود را در مقاله اى تحت عنوان «پارادوكس اطلاعات براى سياهچاله ها» ارائه كرد.

    او كه از مدت ها قبل فلج شده است از طريق دستگاه سخن ساز رايانه اى تكلم مى كرد.به اين ترتيب او نظريه سال ۱۹۷۵ خود را كه حيرت انگيزترين پيشرفت علمى در زمينه مطالعه سياهچاله ها تلقى مى شود اصلاح كرده است.سياهچاله شى اى فضايى است كه اگر چيزى وارد آن شود امكان فرار از آن نخواهد داشت. مرز سياهچاله «افق رويداد» خوانده مى شود. سياهچاله گاه در اثر فروپاشى ستارگان عظيم به درون خود شكل مى گيرد و گفته مى شود حتى نور قادر به فرار از آن نيست.

    اما اكنون هاكينگ به اين باور رسيده است كه سفر به سياهچاله ممكن است. چنانكه تاكنون تصور مى شد سفرى يك طرفه نباشد.گرى گيبونز، فيزيكدان و استاد دانشگاه كمبريج گفت كه براساس تعريف تازه هاكينگ، افق رويداد سياهچاله ها از مرز مشخصى كه كليه محتويات درونى سياهچاله را از جهان بيرون مجزا كند برخوردار نيست.

    گيبونز گفت: «تصور مى شد زمانى كه چيزى به داخل سياهچاله سقوط كرد براى هميشه گم و ناپديد شده است و تنها اطلاعاتى كه درباره سياهچاله باقى مى ماند، جرم و سرعت چرخش آن است.»اما اين فرض با قوانين فيزيك كوانتوم كه رفتار جهان را در كوچك ترين ابعاد (اجزاى اتم) توضيح مى دهد متغاير است. اين قوانين حكم مى كند كه اطلاعات نمى تواند براى هميشه از دست برود و نابود شود.اينكه اطلاعات از دست مى رود يا نه، داراى پيامدهاى مهم علمى و فلسفى است.

    پروفسور گيبونز گفت: «خيلى ها مى خواستند باور كنند كه اطلاعات مى تواند از سياهچاله ها فرار كند، اما نمى دانستند فرار آن چگونه ممكن است.»استفان هاكينگ براى ساليان دراز استدلال مى كرد كه ميدان جاذبه شديد سياهچاله ها قوانين كوانتوم را به نوعى وارونه مى سازد. او اكنون اين انديشه را كنار گذاشته است.تعريف تازه پروفسور هاكينگ حاكى است كه سياهچاله ها هرگز به طور كامل چيزهايى را كه به داخل آنها مى افتند نابود نمى كنند و اين اجرام تا مدت هاى طويل به ساطع كردن تشعشعات به جهان بيرون ادامه مى دهند و در نهايت سر مى گشايند و اطلاعات درون آنها آشكار مى شود.او گفت: «من براى ۳۰ سال به اين مسئله فكر كرده ام ولى حالا جواب آن را دارم.»جزئيات مطالعه تازه هاكينگ ماه آينده منتشر خواهد شد.

  10. #20
    داره خودمونی میشه khorshid khanoom's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2007
    پست ها
    63

    پيش فرض منحنى هاى زمان گونه بسته در جهان هاى پوسته اى خميده غيرمتقارن يا سفر در زمان!

    مطلبي در مورد يكي از جديد ترين مقاله هاي "هانريش پاس" پيدا كردم كه به روش جديد احتمالي سفر در زمان مي پردازه. به نظرم خيلي جالب اومد. با اجازه ي اساتيد فيزيك اينجا ، تو چند تا پست براتون ميذارم.

    شايد سفر زمانى بسيار راحت تر از آن باشد كه تصور مى كنيم
    احتمالاً عنوان جديدترين مقاله علمى «هانريش پاس» ( Pas.H) براى شما بيش از حد عجيب و غريب و نامفهوم به نظر برسد: «منحنى هاى زمان گونه بسته در جهان هاى پوسته اى خميده غيرمتقارن» ! اما براى آنهايى كه به فيزيك نظرى مسلط هستند اين مقاله از يك حقيقت شگفت انگيز پرده بردارى مى كند. براساس اين مقاله، ساخت ماشين زمان، بسيار راحت تر و دردسترس تر از آن چيزى است كه تاكنون تصور مى شد. پس ديگر كند و كاو طاقت فرسا در جهان براى يافتن سياه چاله هاى چرخان يا كرم چاله هاى عجيب و غريب را ( كه تا پيش از اين به نظر مى رسيد كه تنها راه هاى سفر در زمان باشند) فراموش كنيد. براساس نظر «پاس» و همكارانش در دانشگاه هاوايى، در سفر در زمان، همواره و در همه جا در جهان بر روى ما گشوده است. نكته جالب تر اينكه برخلاف اغلب سناريوهاى قبلى، صحت اين ايده را مى توان همين جا بر روى زمين هم به معرض آزمون گذاشت. «بيل لوئيز» (Louis.B) كه فيزيكدانى از آزمايشگاه ملى لس آلاموس در نيومكزيكو و يكى از مسئولان ارشد آزمايش معروف باريكه نوترينوى MiniBoone در آزمايشگاه شتاب دهنده فرمى است دراين باره مى گويد: «به نظر من ايده اى كه «پاس» ارائه كرده، ايده اى بسيار شگفت انگيز و فوق العاده است. اما هم اكنون مسئله مهم،نشاندادنصحتاينايدهاست.»
    البته فيزيكدانانى نظير «لوئيز» حق دارند كه كمى محتاط باشند. در واقع بايد گفت كه هرچند هيچ يك از قوانين طبيعت امكان سفر در زمان را عملاً رد نمى كنند، اما فيزيكدان ها از ديرباز با اين مسئله ميانه چندان خوشى نداشته اند، چرا كه سفر در زمان مى تواند فرض پذيرفته شده تقدم علت بر معلول را زير سئوال ببرد. از طرفى نقض قانون موجبيت مى تواند اوضاع جهان را به هم بريزد.به عنوان مثال شما مى توانيد به گذشته سفر كرده و از تولد خودتان جلوگيرى كنيد.


    وجود چنين تناقض نماهايى منجر به ارائه حدسى از سوى «استفن هاوكينگ» شد كه اصطلاحاً «حدس حفاظت از تاريخ» ناميده مى شود. براساس اين حدس بايد اصولى در فيزيك (كه هنوز كشف نشده اند) وجود داشته باشند كه از امكان وقوع سفر در زمان جلوگيرى كنند. تا همين سه سال پيش هيچ كس نتوانسته بود جزئيات چنين اصولى را ترسيم كند تا اينكه در سال ۲۰۰۳ گروهى از محققان كه بر روى نظريه ريسمان ها (كه بهترين گزينه براى رسيدن به نظريه اى واحد در فيزيك است) كار مى كردند، مدعى شدند كه براساس اين نظريه، ساز و كارهايى وجود دارند كه مى توانند از سفر در زمان جلوگيرى كنند.
    تا به اينجا ظاهراً همه چيز درست بود. اما حتماً مى دانيد كه فيزيكدان ها در قانع نشدن به يك جواب، شهره خاص و عام هستند. اين گونه بود كه «پاس» و دو نفر از همكارانش به نام هاى «سنديپ پاكواسا» (
    Pakvasa.S) از دانشگاه هاوايى و «توماس ويلر» (Weiler.T) از دانشگاه وندربيلت در تنسى شروع به تجزيه و تحليل مجدد نظريه ريسمان ها كردند. اين نظريه، اجزاى بنيادين جهان را نه به صورت ذرات نقطه اى بلكه به شكل ريسمان هاى مرتعش انرژى مى داند. در اين نظريه، ارتعاش سريع تر اين ريسمان ها معادل جرم بيشتر ذرات است.

    اين ريسمان هاى مرتعش مى توانند نحوه هزاران نوع برهم كنش مابين تمامى ذرات بنيادى نظير كوارك ها و الكترون ها را توضيح دهند. اما نكته اى اساسى در مورد اين نظريه وجود دارد: اين نظريه تنها زمانى جواب مى دهد كه اين ريسمان هاى انرژى به جاى چهار بعد معمول، در يك فضا- زمان ۱۰ بعدى در حال ارتعاش باشند. در واقع براساس نظريه ريسمان ها، اين ابعاد اضافى يا فوق العاده كوچك هستند، به طورى كه تاكنون متوجه حضور آنها نشده ايم و يا بسيار بزرگ و به گونه اى خميده هستند كه باز هم تا به حال از ديد ما پنهان مانده اند.
    بنابر نظريه ريسمان ها، جهان ما در واقع پوسته اى چهار بعدى است كه در يك فضا- زمان ۱۰بعدى شناور است. اما از آنجايى كه تمامى ذرات و نيروهاى جهان ما مقيد به پوسته چهار بعدى اين جهان هستند و امكان خروج از آن را ندارند، بنابراين ما نيز تاكنون از وجود ابعاد بالاتر خارج از جهان خود (يعنى همين چهار بعدى كه تجربه هاى ما محدود به آن است) هيچ اطلاعى نداشتيم. «پاس» در اين باره مى گويد: «اگر واقعاً چنين باشد پس امكان ميان بر زدن از ميان اين ابعاد بالاتر نيز وجود خواهد داشت و همين مسيرهاى ميان بر است كه سفر در زمان را ممكن مى سازد.»
    تجسم چنين ميان برهايى كار چندان دشوارى نيست. فرض كنيد كه پوسته چهار بعدى جهان ما كه در بعد بالاتر (بعد پنجم) جاى گرفته همانند كاغذى باشد كه از وسط تا شده و دو انتهاى آن بر روى همديگر قرار گرفته است. در اين صورت مى توان از نقطه اى واقع بر پوسته جهان، آن را ترك كرده و وارد بعد بالاتر شد و پس از پيمودن مسيرى كوتاه در بعد پنجم دوباره و در نقطه اى ديگر در مقابل آن به جهان بازگشت. جالب اينجاست كه اگر اين صفحه خم شده (يعنى جهان ما) صفحه اى بسيار بزرگ باشد، در اين صورت براى پيمودن همين مسير از روى خود صفحه (يعنى از درون جهان) مى بايست فاصله اى بسيار طولانى را طى مى كرديم اما با خروج از پوسته جهان و عبور از ميان ابعاد بالاتر عملاً ميان برخواهيم زد.
    اما مسئله اى در ارتباط با تصويرى كه ارائه شد وجود دارد. اگرچه اساساً مى توان جهانى را تصور كرد كه بتوان از يك سوى آن به سوى ديگر ميان بر زد اما مسئله آن است كه جهان ما نمى تواند مشابه چنين جهانى باشد. علت اين امر آن است كه فضا- زمان چنين جهانى به شدت خميده بوده و نتيجتاً با نظريه نسبيت خاص اينشتين (كه هندسه فضا را تخت يا اقليدسى مى داند) ناسازگار خواهد بود. از آنجايى كه آزمون هاى تجربى متعددى تاكنون صحت پيش بينى هاى نسبيت خاص را در حوزه محلى موقعيت ما در جهان تا دقتى بالاتر از يك به يك ميليون تاييد كرده اند، بنابراين بسيار بعيد است كه پوسته چهاربعدى جهان ما همانند يك كاغذ تاشده باشد.

    بنابراين پاس، پاكواسا و ويلر از فرض ديگرى استفاده كردند. آنها فضا- زمانى را در نظر گرفتند كه در آن، جهان ما يك پوسته چهاربعدى تخت بوده اما اين پوسته تخت، در ابعاد بالاترى شناور است كه به شدت خميده هستند. از آنجايى كه در اين تصوير، جهان ما تخت است بنابراين نسبيت خاص همچنان در آن معتبر خواهد بود. اما ميزان انحناى ابعاد بالاتر خارج از جهان ما به حدى است كه نسبيت خاص در آن ابعاد ديگر اعتبار خود را از دست خواهد داد. اين امر بدان معناست كه هر چيزى كه بتواند از ابعاد جهان ما خارج شده و وارد بعد پنجم شود قادر خواهد بود يكى از بنيادى ترين اصول نسبيت خاص را زير پا بگذارد: چنين چيزى قادر است با سرعتى فراتر از سرعت نور حركت كند.
    اين امر، نتايج خارق العاده اى را براى ساكنان پوسته جهان ما در بر خواهد داشت. در نظر اشخاصى كه در اين جهان زندگى مى كنند، هر چيزى كه مسيرى ميان بر را از ميان ابعاد بالاتر هستى طى كند، ناگهان از نقطه اى از جهان ما غيب شده و در نقطه اى ديگر در جهان ظاهر مى شود. در نظر برخى از ساكنان جهان، هويت مزبور فاصله مابين اين دو نقطه را حتى سريع تر از نور طى خواهد كرد. اما شگفت انگيزتر آن كه در نظر برخى ديگر، آن چيز حتى در زمان سفر كرده و به گذشته باز خواهد گشت. علت اين امر آن است كه براساس نظريه نسبيت خاص، در برخى از چارچوب هاى مرجع، حركت سريع تر از نور معادل سفر در زمان و بازگشت به گذشته است. «پاس» در اين باره مى گويد: «چنين مسيرهاى ميان برى كه از ابعاد بالاتر هستى در خارج از جهان ما عبور مى كنند اصطلاحاً «منحنى هاى زمان گونه بسته» ناميده مى شوند. يافتن چنين مسيرهايى در واقع معادل دستيابى به رمز ماشين زمان است.»
    ------------------
    از وبسايت خواندني "فيزيك، سلوك در ژرفاي گيتي"

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •