روزی روحم از من جدا می شود از دیگران چه انتظار![]()
روزی روحم از من جدا می شود از دیگران چه انتظار![]()
میگن دل نبند ، مگه میشه؟! اصلا خانواده چطور بوجود میاد با همین آشنا شدنا
مشکل از یک رنگی باید هفت خط باشی تا خوشبخت بشی
هیچی ...
فقط تنها فرق اونا با ما اینه از زندگی لذت میبرن...
سلام دوست عزیز
تقریبا میتوم بگم که این اتفاقی که برای شما افتاده, برای دیگر دوستان هم رخ داده. هیچکس نیست که طعم تلخ شکست عشقی رو نکشیده باشه.
واقعیت ماجرا اینکه طبیعتا شما مدتی رو بدین شکل باید سپری کنید. نوعی سوگواری که انسان دچارش میشه. تایم مشخصی نداره ولی خوب به مرور تموم میه مسیر زندگی شمارو به جاهایی میبره که این مسئله کاملا برات بی اهمیت میشه
توصیه اول من اینکه توی نت از تجربیاتی که دیگران داشتند استفاده کنی . اینطوری هم میتونی حالت رو بهتر کنی و هم متوجه میشی که این مشکل فقط مختص شما نبوده و خیلی ها تجربه اش کردن و الان همه حالشون کاملا خوبه
توصیه دوم اینکه بری سمت مطالعه. مطالعه کردن تو حوزه های فلسفی و تاریخ و علوم اجتمای و علوم انسانی به شدت حالتو خوب میکنه
توصیه سوم همراهی بیشتر با اعضای خانواده اس. خانواده رکن اصلی یک زندگی سالمه. هرچقدر به پدر و مادر و برادر و خواهر نزدیک تر بشی, حالت زودتر خوب میشه
پیاده روی . یادگیری زبان . افزایش مطالعه . افزایش مهارت های مختلف . غرق شدن در تخیل و رمان . ورزش بویژه بدنسازی و کارهای خیلی زیاد دیگه ای که حالتو جا میاره.
مهمترین نکته ای که میتونم بگم اینکه سعی کنی شاد باشی. شاد بودن بشه همه چیزت. غرق شادی شو و به خدا توکل کن. خدا بنده هاشو شاد میکنه. به زودی شما میایی و بعد از احوال خوشت همین حرفارو به نفر بعدی میزنه که از رفتن کسی نارحت شده
Last edited by hamid_diablo; 05-05-2020 at 16:21.
زرنگ بودن خوبه اما هفت خط باشی هرچی هم بدست بیاری چیز مهمتری رو از دست میدی مهم حال دلته که باید خوبه باشه. همه نگران این هستن که جسمشون پیر میشه اما کمتر کسی هست که نگران پیر شدن روحش باشه خدا نیاره اون روزی رو که روح و روانت پیر بشه خیلی بدتر از پیری جسمه.
انتقام تو این مورد که اصلا درست نیست چون حتما یه سری نکات منفی هم داشتی که نتونستی طرف رو عاشق خودت کنی پس خودت هم تا یه حدی مقصری. الان هم زیاد تنها نمون برو سریع تر شاید یه بهترش رو پیدا کردی زیاد تو این نخ ها نباشی هم بهتره به نظرم فقط فکر پول و کار و موقعیت اجتماعی اینها باش.
ب ایدی بنده در تل پیام بدید بگم چکارکنید
دیکه خوشم ازش نمیاد ولی نمیدونم چرا میبینمش تپش قلب میگیرم. برام مهم نیست ولی وقتی اونو کنارش میبینم ناراحت میشم میرم تو فکر و خیال.
ممنون روی حرفات فکر میکنم
میدونی یمدته احساس تنهایی بدی میکنم و دلم میخواد با یکی وارد رابطه بشم اما بمحض اینکه کسی پیدا میشه سراسر وجودم تردید و غم میشه . احساس ترس و خفگی میکنم و یجورایی انگار زده شدم.
ببخشید اینو میگم ولی نیاز به همسر دارم اما میگم من که شانس ندارم ، منکه اینهمه خوب بودم چی گیرم اومد ولش کن ، برو یجور دیگه خودتو قانع کن فلانی...
Last edited by یک.دوست; 05-05-2020 at 18:04.
بهترین انتقامی که می تونی بگیری فراموش کردنه
اون 14 میلیون هم ضرر نکردی، به چشم یه تجربه 14 میلیونی بهش نگاه کن. تو یه تجربه 14 میلیونی داری!
و اینکه همه تقصیر رو گردن دختره ننداز! ببین کجا رو اشتباه کردی؟ اینکه میگی خوب بودی، برای دختره خوب بودی یا برای خودت خوب بودی؟ تو رابطه باید برای خودت خوب باشی. دختره خوشش اومد باهات میمونه، نیومد هم به سلامت! دختر فحطی که نیست!
قرار نیست بابای دختر باشی که براش خوب باشی و یه همچین مبلغ سنگینی هزینه کنی! اینجوری هر کسی باشه دیر یا زود بهت به چشم کیف پول نگاه می کنه!
از یه طرف دیگه بیش از حد خوب بودن علامت تظاهر هست و دخترها رو مشکوک می کنه. تو رابطه خودت باش. دوست داری هدیه بدی؟ به اون انداره ای که دوست داری بده، نه به اون اندازه ای که فکر می کنی دختره خوشحال میشه
توصیه من برای رابطه بعدی اینه که در مورد روش های جذب کردن جنس مخالف تحقیق کنی. از اون مهمتر فرق بین رابطه و توهم رابطه رو پیدا کنی.
باید ببینی واقعا برای دختره مهم هستی و تو رو وارد حریمش کرده یا صرفا برای وقت گذرونی بهت نگاه می کنه؟
دوست گرامی زنها ذاتن موجوداته پستی هستن متاسفانه تو دنیایی که ما مردها زندگی میکنیم اصلا زنها انگار زمینی نیستن سریع دل میدن سریعتر دل میکنن اصلا براشون مهم نیست که وی به سر اونی که بهش دلداده میاد
من هم احمق تر از تو هستم (تو رو خدا ببخش میگم احمق )دختر عمه ام رو میپرستیدم بهش پیشنهاد ازدواج دادم قبول خرد تو عقد بودیم کهفهمیدم خیانت میکنه نتونستم تحمل کنم با هر بدبختی بود طلاقش دادم ۵ سال رفتم تو کما از عالم و ادم بریدم کم کم حالم خوب شد دوباره پیشرفت کردم با یه دنیا بدبهتی پول کنار گذاشتم دیدم دیکه وقتشه ازدواج کنم یه روز اتفاقی دیدمش و دیدم شدیدا مفلوک شده از صبح ۶ تا ۱۰ شب کار میکرد شدیدا داغون شده بود رفتم پیشش بهش گفتم هنوز دوستت دارم حاضرم ببخشمت بعد از ۱۰ سال به شرطی که قول بدی انسان باشی
گفت تو فرشته نجات منی تو بهترینی اگه تو دوباره نمیومدی من بد جور تومنجلاب کثافت میرفتم به خودم گفتم اون موقع بچه بوده ۱۴ سالش بود حتما دیگه فرق کرده و قدر عشق من و میدونه با نهایت عشق دوباره رفتم سراغش هر چی دیگران گفتن و سرزنش کردن گفتم توکلم به خداست هم دوسش دارم هم دارم کار ثواب میکنم
خلاصه بگم ازدواج کردیم متاسفانه یه بچه معلول خدا نصیبم کرد اینش مهم نیست تا اینکه ۳ سال پیش بعد از ۱۲ سال زندگی مشترک فهمیدم دوباره بهم داره خیانت میکنه مثل اب خوردن
اون هم با یه پسر معلول چند بار خودکشی کردم ولی موفق نبوددهر چی داشتم ونداشتم بهش دادم تا دوباره اجازه بده جدا بشیم اون هم همه چی رو گرفت و طلاق رو قبول کرد الان ۴۵ سالمه نهایت داراییم بعد ۳ سال که دوباره دارم جون میکنم ۲۰ تومنه اون وقت اون خانوم فقط وسایلی که گذاشتم و اومدم ۵۰ تومنه
جالبتر این که بعدها فهمیدم تو دوران عقد دوم هم داشته خیانت میکرده واصلا ایشون دختر نبوده
حالا هی غصه بخور هیچ فایده ای نداره
دوباره شروع کن دوباره
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)