تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 9 اولاول 123456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 82

نام تاپيک: خسته شدن از زندگی ، ارایه راهکار ...

  1. #11
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Aug 2016
    پست ها
    734

    پيش فرض

    درنهایت اینم بگم که تصمیم برای خودکشی نباید یه شبه گرفته بشه! الان اگه کسی بخواد تغییر جنسیت بده، این عمل رو حداقل 6 ماه بعد از اینکه درخواست داد انجام میدن تا فرد فرصت کافی برای فکر کردن به تصمیمش داشته باشه. کسی که می خواد خودکشی کنه هم باید حداقل یک سال نسبت به تصمیمش فکر کنه و بعد اگه بازم نظرش عوض نشده بود، این کار رو انجام بده.
    اینطور نیست. تصمیم به خودکشی یک شبه گرفته نمیشه...
    چندین سال درگیر این مسئله هستن.

    گفتم که رنگ و بوی خود کشی عوض شده.
    خودکشی های ناگهانی مربوط به حوادث ناگهانیه. مثل ازدواج کردن دوست دختر یا پسر. مثل فوت پدر و مادر.
    اینها خودکشی های ناگهانی هستند و آمارشون خیلی کمه و تو روزنام ها همیشه چاپش میکردن که آمار رو خیلی بالا نشون بدن و حتی سعی نمیکردن یک مورد رو هم از دست بدن.

    اما الان یک جوان بعد از مدتها فکر کردن، بعد مدتها سختی های روزگار رو چشیدن، دیگه راهی برای خودش نمیبینه... و معمولا به جایی میرسه که حتی فردارو هم نمیتونه تحمل کنه.

    بعضی ها منتظر یک اتفاق میشن. منتظر یک تلگر میشن برای عملی کردن کارشون.
    یعنی در اثر یک ناراحتی کوچیک که اصلا ربطی هم به موضوع قبلی خودش نداره تصمیم به خودکشی رو عملی میکنن. چونکه از نظر استقامتی سست شده و هیچ بهانه ای برای به تاخیر انداختن پیدا نمیکنه.

    خیلی از جوانهای پسر، منتظر هستند که مادرشون فوت کنه تا اینکار رو بکنن. این دلیل ناشی از اینه که نمیخوان مادرشون از فوتشون ناراحت باشه.
    خیلی از پسرها که با خواهرشون تنها زندگی میکنن منتظر هستند که خواهرشون ازدواج کنه یا ازشون جدا بشه تا اینکار رو بکنن.
    منتظر یک تلنگرن...

    چیزی که من فهمیدم اینه که چند عامل مانع از خودکشی جوانها ناشی از بیکاریه...!
    یکیش ناراحتی عزیزانشونه. نمیخوان با کارشون عزیزشون رو ناراحت کنن. و اهمیتی به دیگران نمیدن.
    مورد دیگه اینه که دورو ورشون آدمهای بیکار زیادن...
    به این فکر میکنن این همه آدم بیکار هنوز هستن. ما هم چند وقت دیگه باشیم، اگه نشد بعدا اینکار رو کنیم.
    فرصت به تاخیر انداختن دارن.
    اما یکی یکی ضعیفتر هاشون دارن از ته صف امیدشون رو از دست میدن...
    اونایی که در شرایط خیلی بدی قرار دارن، اونها حتی به این مسئله هم فکر نمیکنن.
    اینطور اشخاص در مرز قرار دارن و یک تلنگر همه چی رو برای اینها به تاریکی تبدیل میکنه.
    در این مورد شرایط مالی خیلی تاثیر گذار نیست. خیلی ها هستن که پول دارن، نمیگم زیاد، ولی روزمرگیشون رو میتونن سپری کنن. اما باز هم قصد خودکشی دارن. البته روزمرگی از دیدگاه خودشون. نه از دیدگاه واقعی.
    دیدگاه واقعی هزینه روزمرگی: پرداخت هزینه برای یک سقف و جای خواب، غذا و لباس مناسب.
    از دیدگاه اونها الان که بیکارن پول سیگارشون جور میشه. و پول لباس حالا یه جوری بهشون میرسه. در همین حد
    Last edited by siava5h; 01-01-2017 at 19:54.

  2. این کاربر از siava5h بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    کاربر فعال انجمن موسیقی donkeyoxte's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2013
    محل سكونت
    پشت سیگار (درحال ترک...) نه نشد
    پست ها
    1,926

    پيش فرض

    سلام

    نقش عواملی که در پست 6 ذکر شد صحیحه و هیچ حرفی درش نیست اما اینها تنها مزید بر علت هستن، اما ریشه اینا نیست، خیلیا هم هستن که در این عوامل زندگی میکنن اما به فکر خودکشی نمیوفتن، و بر عکس پولدارهایی هستن که از زندگی خسته میشن و خودکشی میکنن، پس عامل اصلی چیه؟

    عامل اساسی اینه که انسان ها متخصص فرار از واقعیت شدن، و هر کاری میکنن که به واقعیت فکر نکنن، واقعیت همون چیزیه که در تنهایی به سراغ انسان میاد و در نگاه اول خیلی ترسناکه، اینکه انسان چیه و من برای چی اینجام و هدف چیه و... برای فرار از این واقعیته که انسان هرکاری میکنه که سرش گرم بشه تا به این نقطه نرسه، همه کارهایی که انسانها میکنن مثل کار، خوشگذرونی، دنبال سرگرمی شدن رفتن و... میکنن واسه اینه که سرشون گرم بشه و به واقعیت فکر نکنن، که البته همه این کارها خوبه و لازم و ضروری، اما این کارها نباید عاملی برای عدم تفکر باشه. انسان ها تا سرگرم هستن به این نقطه نمیرسن، اما کسی که مشکلات، بیکاری و عواملی که در پست 6 به سراغش میاد باعث میشه اجبارن با این واقعیت روبرو بشه و اینجاس که ممکنه راه رو فقط پایان دادن به زندگی ببینه. وگرنه پولدارهایی هستن که تمام خوشگذرونی هاشون و سفرها و تفریحاتشون واسه همینه که سرشون گرم باشه و اگه یه روز بیکار باشن دیوونه میشن. واسه همینه که میگم عامل اساسی اون مشکلات نیست چراکه اگه اون مشکلات هم حل بشه تنها انسان سرگرم میشه اما در نهایت همه با اجبار با این واقعیت روبرو خواهند شد، دیر و زود داره سوخت و سوز نداره، پس چه بهتر که انسان با میل و در زمانی که فرصت داره بر ترسش غلبه کنه و شجاعت داشته باشه و به این واقعیت فکر کنه و این راه قدم برداره، و فقط از این طریقه که انسان به آرامش میرسه، فارق از اینکه شرایط خارجی چی باشه، به کجای دنیا بره، درآمدش چقدر باشه و سرگمیش چقدر باشه و...

    البته این واقعیت چیزیه که هرکسی فقط و فقط خودش باید بهش برسه و به هیچ وجه امکان نداره کسی با حرف زدن یا نصیحت در ابتدا بتونه این رو به کسی منتقل کنه، تنها راه اینه که انسان بخواد، اگه انسان خواست اونموقع صحبت های دیگران هم میتونه تاثیر داشته باشه، اونموقع هست که تکه های پازل یکی یکی در ذهن انسان چیده خواهد شد و به مرور آرامش پیدا میکنه، و حتی اگه در بدترین شرایط قرار بگیره میتونه مقاوم باشه و نشکنه، وگرنه تمام ثروت و سرگرمی های دنیا هم نمیتونه به انسان آرامش بده.

    ما اینجاییم که این پازل رو حل کنیم و کسب آگاهی کنیم، هرکس در حد توانش، پایان دادن به زندگی به عمد فقط این روند رو ناقص میکنه و ادامه کار رو سخت، مثل به دنیا اومدن جنین زودتر از موعد خودش.

    اینجا صحبت از دلیل این اتفاقات شد من هم نظر خودمو گفتم، اما من معمولا در این بحثها شرکت نمیکنم چون میدونم این حرفها به مذاق خیلیا خوش نمیاد، چون همون واقعیتیه که داریم ازش فرار میکنیم...
    زیبا بود عزیز
    متاسفانه این بعد از زندگی در عموم مردم به شدت ناشناخته است, وقتی هم در مورد رسیدن به خود و اصالت درون لب به سخن باز میکنیم انگه دیوانگی میزنند و تنها جوابشون اینه "آقا دنیا دو روزه عشق و حالتو کن"
    البته در مورد اینکه گفتید مردم برای اینکه به این حقیقت نزدیک نشند فرار میکنند واسه من جالب بود
    این فرار از واقعیت و درک عرفان و اصالت وجود به نظر من درون تمام مردم نیست البته به صورت آگاهانه, چون ناخودآگاه رو نمیشه تحلیل کرد بعید نیست که درون هر انسانی این سیرت کاشته شده باشه

  4. 2 کاربر از donkeyoxte بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز Gregar's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2009
    محل سكونت
    The North
    پست ها
    5,193

    پيش فرض

    صحبت های خوبی شد . واقعا نمیشه گفت دقیقا چه عاملی باعث این کار میشه . ولی قطعا افزایش بیکاری و ... که صحبتش شد از عوامل مهمیه که تو جامعه امروز زیاد شده و همراه با اون میبینیم که خودکشی هم زیاد شده .

    ولی میخوام یه سوال بپرسم .
    انسان یا هر موجودی به طور غریزی از مرگ فراریه . غیر از کسی که عامل دیگه ای رو داره برای غلبه بر ترس از مرگ . کسی که با اشتیاق به سمت شهادت میره . کسی که خودکشی میکنه . همه بر اون ترس غلبه کردن .
    باید قبول کنیم که یکی از عوامل ایجاد تمایل به خودکشی در فرد اطرافیان هستن . اطرافیانی که اون فرد رو از جامعه طرد میکنن . با گفتارشون . با رفتارشون . با نگاهشون . وقتی تاثیرپذیری اون فرد از جامعه زیاد باشه این رفتارها چنان تاثیر مخربی میذارن که فرد به خودکشی فکر کنه .

    نمیخوام دنبال راه چاره برای اون فرد باشم . ممکنه اصلا این قضیه به دلایل پزشکی برگرده که در حوصله این تاپیک نمیگنجه
    ولی سوال من در مورد جامعه است که در شاید سوال جامع تری باشه . چرا اینطوری شده رفتار مردم ؟ همه هم داریم انتقاد میکنیم از رفتارهای تو جامعه و همه هم شاهدشیم .
    دقیقا چرا مردم ما بی رحم شدن ؟ چرا میزان محبت کم شده ؟ چرا با تمام وجود سعی در نابودی شخصیت افراد دارن .افرادی که ضعیف تر از خودشونن .
    یه فرد ثروتمند فرد فقیر رو خرد میکنه . یه فرد باکار یه فرد بیکار رو سرزنش میکنه . چرا یه فردی که از قدرت بهره منده دست اون فرد رو نمیگیره ولی به جاش اونو تحقیر میکنه . چرا به جای کمک به هم فقط حرف میزنن . به نظرم دقیقا این رفتارهاست که فکر خودکشی رو تو ذهن یه فرد بی انگیزه میندازه .

    یه چیزی تو خط پایین میگم خیلی ارمانی ولی واقعا میتونستیم بهش نزدیک بشیم ولی ازش دور شدیم و برای همین دچار مشکلات عدیده ای شده جامعه مون که خودکشی فقط یکی از خطرناکترین و شدیدترین اونهاست .
    چیزی که میخواستم بگم و شاید توضیح واضحات باشه اینه که اگه میزان محبت تو جامعه بالا بره امار خودکشی به شدت پایین میاد . جامعه ارمانی با محبت 100% وجود نداره ولی اگه وجود داشت فکر میکنم خودکشی تو اون جامعه معنایی نداشت .
    حالا جامعه ما اصلا از محبت نکردن هم رد شده . رسیده به ظلم کردن . دولت ظلم میکنه که هیچ مردم هم شدیدتر ظلم میکنن به همدیگه . به قول یکی از دوستان تو همین فروم ملت به دولته و از رفتارهای دولت طبعیت میکنن . دولت ظالم ملتش هم ظالم میشن . مگر در صورت وجود یک رهبر که جایگزین اون دولت بشه .

    بگذریم بحث سیاسی نشه . حرفم همینه که میزان محبت تو جامعه بالا بره این افکار خودکشی کم میشه . نه فقط اون بلکه خیلی از مشکلات دیگه کم میشن و به نظرم مقصر نظام حاکم بر اون جامعه است .

  6. 2 کاربر از Gregar بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Dec 2010
    پست ها
    116

    پيش فرض

    قرار دادن خود در مقابل هر حادثه ای که شانس مرگ در اون بالا باشه، بدون هیچ دلیل دیگه ای، خودکشیه. بنابراین این فرد اگر خودکشی رو گناه میدونه محکوم به زندگیه!
    مثلا کسی که در تلاش برای زدن یه رکود گینس کشته میشه حداقل با یه انگیزه ای وارد اینکار میشه که مرگ نیست!. شاید ایشون اگر مذهبی هستن بد نباشه داوطلب جنگ در سوریه بشه (هرچند با آتش بس اخیر یکم شانسش پائین اومده!).
    ولی ایشون فکر نمیکنن اگر سعی کنن جوری زندگی کنن که ازش لذت ببرن براشون بهتر باشه؟

    Sent from my GT-N5100 using Tapatalk
    نگران آتش بس نباش شما چون اصلا در كار نيست، راه برا مزدورى كاملا بازه بسم الله

  8. این کاربر از flashpoint1985 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #15
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    پست ها
    718

    پيش فرض

    شرکت در جنگ سوریه بد نیست. هم پول میدن بهت هم هیجانش یکم بیشتره هم اگه شهید شدی شاید بری بهشت.
    ولی درکل مرگ سخته و خالق این سختی رو در مرگ قرار داده که انسان از مرگ دوری کنه ...
    شرایط خاصی داره برای اعزام به سوریه؟

    در مورد سخت بودن مرگ، وقتی خالق ترجیح می ده فعلا برای مخلوقش کاری نکنه، مخلوق بالاخره خسته می شه و مرگ که سخت هست رو به زندگی که ظاهرا آسون هست ترجیح می ده.

  10. #16
    كاربر فعال اتومبیل، متفرقه، سبک زندگی MOHAMMAD_ASEMOONI's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    زمین پهناور خدا (أرضُ اللّٰه الواسعة)
    پست ها
    9,826

    پيش فرض

    سلام
    فرض کنین یک نفری وجود داره که به دلایلی از زندگی کردن خسته شده و هیچ دلیلی برای ادامه دادن نداره و تموم انگیزه هاشو از دست داده.این فرد به دلایلی مانند گناه بودن و جنبه منفی، خودکشی نمی کنه.ولی دنبال راهیه که زندگی اش تموم بشه.
    حالا شما راهی به نظرتون می رسه که این فرد بمیره بدون این که خودش این کارو انجام بده؟
    یعنی توی یه حادثه بمیره که وقوع اون حادثه دست خود این شخص نباشه.مثلا از بالای ساختمون یه چی پرت شه رو سر این بنده خدا یا ماشین بزنه بهش.
    دنبال راهی هست که احتمال مرگش خیلی زیاد بشه و زودتر بمیره.
    نمی دونم تونستم منظور این شخص رو درست بهتون منتقل کنم یا نه؟
    ممنون
    سلام
    هیچ کدوم از احساسات بشر پایدار و ماندنی نیست پس از روی احساس نباید تصمیم گرفت
    نه لحظه های خوش و شیرین ماندنی هست نه لحظه های تلخ و سخت
    پس نه دل خوش باشید به لحظاتِ خوش نه دلتنگ باشید از لحظات سخت چون هر دو میگذره و تموم میشه
    وقتی احساس بد دارید فقط صبر کنین تا بگذره و تمام بشه . برای صبر کردن هم به امید احتیاج دارید و برای امید به علم و دانش احتیاج دارید و برای علم دانش باید انرژی و وقت صرف کنین و شاید هم مقداری پول . کسی که نمیخواد وقت و انرژی صرف کنه پس دیگه هر چه بر سرس بیاد دست پختِ خودشه
    ===================================
    فرار از بیهوده مردن کمتر از شهادت نیست

  11. این کاربر از MOHAMMAD_ASEMOONI بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #17
    آخر فروم باز sasan.69's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2012
    محل سكونت
    رشت
    پست ها
    3,204

    پيش فرض

    من الان مرگ رو ب زندگى ترجيح مى دم ولى هنوز تصميم جدى براى خودکشى نگرفتم... اميدى هم ندارم همه چى درست شه و هيچ اتفاقى نمى افته ک من خوشحال بشم و باشم، اميدوارم مث خيلى ب هردل و اتفاقى بميرم و جوانمرگ بشم... زندگى بايد همراه اسايش و ارامش باشه. ن اينکه از صب چشاتو وا کنى عذاب بکشه و ببينى تاااا شب! دنيا برمبناى مادى گرايى و ماديات. قشر من و امثال من فقط بى هوده نفس مى کشيم و تماشاچى خوشيهاى دگران هستيم و کار مى کنىم براى اونا....
    مرگ و نبود شدن سعادت بزرگه... زندگى بعدمرگ هم وجود نداره و نخواهد داشت و حداقل دوس دارم اينجورى باشه!!! کاش راهى بود بدون درد ادم جانش گرفته مى شد...

  13. 2 کاربر از sasan.69 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  14. #18
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Feb 2011
    پست ها
    718

    پيش فرض

    سلام
    هیچ کدوم از احساسات بشر پایدار و ماندنی نیست پس از روی احساس نباید تصمیم گرفت
    نه لحظه های خوش و شیرین ماندنی هست نه لحظه های تلخ و سخت
    پس نه دل خوش باشید به لحظاتِ خوش نه دلتنگ باشید از لحظات سخت چون هر دو میگذره و تموم میشه
    وقتی احساس بد دارید فقط صبر کنین تا بگذره و تمام بشه . برای صبر کردن هم به امید احتیاج دارید و برای امید به علم و دانش احتیاج دارید و برای علم دانش باید انرژی و وقت صرف کنین و شاید هم مقداری پول . کسی که نمیخواد وقت و انرژی صرف کنه پس دیگه هر چه بر سرس بیاد دست پختِ خودشه
    ===================================
    فرار از بیهوده مردن کمتر از شهادت نیست

    من همیشه برام سوال بود که در تصمیم گیری هام کجا باید حرف عقلمو گوش کنم کجا حرف احساساتمو؟
    آیا باید در تصمیم گیری فقط از عقل استفاده کرد و تصمیمات عقلانی گرفت یا باید احساس رو هم دخالت داد؟
    آیا تصمیمات صرفا عقلانی، تصمیم گیری های درستی هستند؟

    اگر با این فرض که احساسات گذرا هستن، در تصمیم گیری ها ازشون استفاده نکنیم در آینده پشیمون نمی شیم که کاش در فلان انتخاب یکم احساس به خرج می دادم؟



    وقتی احساس بد دارید فقط صبر کنین تا بگذره و تمام بشه
    چقدر باید صبر کرد؟ اگر کسی مدت ها منتظر اتفاقی بوده و در راه رسیدن بهش تمام سعی و تلاششو کرده ولی هنوز بهش نرسیده و دچار بی انگیزگی شده، چی کار باید بکنه؟

  15. #19
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    من همیشه برام سوال بود که در تصمیم گیری هام کجا باید حرف عقلمو گوش کنم کجا حرف احساساتمو؟
    آیا باید در تصمیم گیری فقط از عقل استفاده کرد و تصمیمات عقلانی گرفت یا باید احساس رو هم دخالت داد؟
    آیا تصمیمات صرفا عقلانی، تصمیم گیری های درستی هستند؟

    اگر با این فرض که احساسات گذرا هستن، در تصمیم گیری ها ازشون استفاده نکنیم در آینده پشیمون نمی شیم که کاش در فلان انتخاب یکم احساس به خرج می دادم؟




    چقدر باید صبر کرد؟ اگر کسی مدت ها منتظر اتفاقی بوده و در راه رسیدن بهش تمام سعی و تلاششو کرده ولی هنوز بهش نرسیده و دچار بی انگیزگی شده، چی کار باید بکنه؟
    قبل هرچیز باید دونست که مرز بین احساس و عقل اصلا این شکلی نیست. حداقل از وقتی که بشر فهمید همه ی احساسات و تفکرات تو مغز شکل میگیره این نوع نگاه هم باطل شده. علم عصب شناسی میگه مغز دو مکانیزم برای تصمیم گیری داره. یکی تصمیم گیری سریع، بر مبنای اطلاعات کم (تصمیم احساسی عملا تو دایره همین مکانیزمه) و یکی هم بر مبنای اطلاعات بیشتر ولی با سرعت کندتر(شاید بشه بهش گفت تصمیم.گیری بر مبنای منطق ولی اینکه فکر کنیم تو این مکانیزم احساس نقشی نداره هم غلطه). وقتی یه حیوان وحشی به ما حمله میکنه مکانیزم اول زندگی مارو نجات میده.
    بجای تفکیک تصمیم ها به عقلی و احساسی، بهتره تلاش کنیم بفهمیم چطور به یه تصمیم رسیدیم. هیجان یا احساسات پشت اون تصمیم چی هستن و عواقب کوتاه مدت و بلندمدت اون چی بوده یا میتونه باشه.

    در مورد صبر برخلاف دوستمون معتقدم اصلا نباید صبر کرد مگر اینکه راه حل در مورد یک مشکل پیدا نشه. وگرنه حتما باید کاری کرد... البته منظور ایشون از صبر بیکار بودن نیست ولی خود مفهوم صبر درسته نیازه ولی نباید پیش فرض ذهن ما باشه.
    من الان مرگ رو ب زندگى ترجيح مى دم ولى هنوز تصميم جدى براى خودکشى نگرفتم... اميدى هم ندارم همه چى درست شه و هيچ اتفاقى نمى افته ک من خوشحال بشم و باشم، اميدوارم مث خيلى ب هردل و اتفاقى بميرم و جوانمرگ بشم... زندگى بايد همراه اسايش و ارامش باشه. ن اينکه از صب چشاتو وا کنى عذاب بکشه و ببينى تاااا شب! دنيا برمبناى مادى گرايى و ماديات. قشر من و امثال من فقط بى هوده نفس مى کشيم و تماشاچى خوشيهاى دگران هستيم و کار مى کنىم براى اونا....
    مرگ و نبود شدن سعادت بزرگه... زندگى بعدمرگ هم وجود نداره و نخواهد داشت و حداقل دوس دارم اينجورى باشه!!! کاش راهى بود بدون درد ادم جانش گرفته مى شد...
    همینکه شما زنده هستی یعنی ترجیح دادی زندگی رو بخصوص اینکه راه های بدون درد مرگ وجود داره. فکر میکنم شما دردهای زندگی رو درک میکنید ولی فکر نکنم به حدی رسیده باشه که مرگ رو ترجیح داده باشید...

    Sent from my GT-N5100 using Tapatalk

  16. 2 کاربر از Mohammad Hosseyn بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  17. #20
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Aug 2016
    پست ها
    734

    پيش فرض

    واقعیت همون چیزیه که در تنهایی به سراغ انسان میاد و در نگاه اول خیلی ترسناکه، اینکه انسان چیه و من برای چی اینجام و هدف چیه و... برای فرار از این واقعیته که انسان هرکاری میکنه که سرش گرم بشه تا به این نقطه نرسه
    متاسفانه این مساله در ادیان بسیار دیده شده و ادیان نقش اساسی در اینگونه باورها ایجاد میکنه و تاثیر این مساله یک واقعیته و به شدت گریبان گیر انسانها شده.
    اما این مساله در مورد اشخاصی که قصد خودکشی ناشی از بیکاری دارن به یک معیار تغییر یافته تبدیل شده. و این معیار تغییر یافته تشدید هم شده. (در اینجا میخوام منحصرا به این نوع خودکشی ها بپردازم چون از نوع سریع و گذرا نیست. و نوع شایع در بین جوانان به خصوص پسرها هست)

    ما در ادیان داریم که پس از مرگ عذابهای سخت و مارها و اژدهای و آتشها و اینگونه تفاسیر که به روح فرد اعمال میشه و در لحظه مرگ چهره ترسناکی به سراغش میاد و وحشتی عظیم برای فرد رو رقم میزنه که از تحمل هر انسانی خارجه...
    اما از اونجا که بیکار یک فرد بلاتکلیف و الافیه.. و اسم بیکار خودش گویای فعالیت روزمرگیشه، این اشخاص به یک سری شرایطی که جامعه حساسیت شدیدی به اون نشون میده گرایش پیدا میکنن و به سمت اون مسائل جذب میشن.
    دو نوع از این مسائل سیاست و ادیان هستند که جامعه به شدت به اینها حساسیت نشون میده. دقیقا در همین 8-10 سال اخیر آمار فعالین سیاسی چشمگیر شده و هر کسی رو میبینی به طریقی با انواع مختلف مسائل سیاسی همسو شده و امار دستگیری و زندانی شدن تقریبا در هر شهری دیده میشه.
    مورد دوم ادیانه و واقعا فعالیتهای ادیان در جامعه مدرن و امروزی مجازی به طرز چشم گیری فراگیر شده و بسیار هم موثر واقع شدن.
    اما اثیر ادیان در اینه که اونهایی که در مورد ادیان فعالیت کردن رفته رفته باورهاشونو از دست دادن و دیگه به اون داستاهای غول شاخ دار و مار و اژدها و عذاب آتش باوری ندارن و خودکشی رو یک آرامش ابدی تلقی میکنن و اون ترس و وحشتی که در گذشته داشتن رو از دست میدن. در اینجا این اشخاص نه تنها اون خود شناسی ترسناک رو که در تنهایی به سراغ انسان میاد که دوستمون عنوان کردن ندارن، بلکه بیکاری باعث این عقیده شده. و این سبب میشه شجاعت این کار در فرد دوبرابر بشه. یعنی یکی یکی تمام معیارهای خودکشی نکردن کنار میرن و فرد به اون درب سیاه تاریکی نزدیک میشه.

    نقش عواملی که در پست 6 ذکر شد صحیحه و هیچ حرفی درش نیست اما اینها تنها مزید بر علت هستن، اما ریشه اینا نیست
    فرض کنین یک نفری وجود داره که به دلایلی از زندگی کردن خسته شده و هیچ دلیلی برای ادامه دادن نداره و تموم انگیزه هاشو از دست داده.
    در پست اول میبینیم که فرد ابراز بی مصرفی میکنه و دلیلی برای ادامه حیات در خودش نمیبینه و یک موجود اتلاف کننده انرژی تلقی میکنه .
    در واقع کار یک موضوع اصلی و ریشه ای در انجام عمل خودکشی نیست.
    شما ممکنه کار داشته باشی ولی پدرت رو از دست بدی یا بچتون رو از دست بدی یا سرمایه زندگیتو از دست بدی یا اصلا آواره نشین بشی اما کار رو داشته باشی. اینها میتونه شمارو به یک خودکشی گذرا یا ناگهانی وادار کنه ولی اگه در یک پروسه زمانی مشخص اگه انجام نشه، بعد اون دیگه انجام نمیشه.
    اما شما همه رو داشته باشی. خانواده رو داشته باشی.. خونه هم باشه. محل زندگی باشه. تمام عناصر مرتبط به انسان باشه اما کار نباشه. دلیلی بر انجام خودکشی دیده نمیشه. اما همه اون عناصر اطراف منتظر عملکرد شما هستن. همه به فرد نگاه میکنن. پدر، مادر، برادر، فامیل، دوست و آشنا، همسایه، همه به فرد نگاه میکنن که کار چی شد. امرزو، فردا، ماه بعد، سال بعد...!
    اگه مادرت بمیره یک هفته میگن مادرت چی شد؟!
    اما اگه بیکار باشی هر روز بهت میگن کار شد..!
    به این ترتیب، کار که یک عامل برای خودکشی نبود، رفته رفته انگیرزه این کار رو در فرد در اثر نگاهها و تحقیرها ایجاد میکنه. فشار روحی ناشی از تحقیر و احساس بی مصرف بودن.
    چرا میزان محبت کم شده ؟ چرا با تمام وجود سعی در نابودی شخصیت افراد دارن .افرادی که ضعیف تر از خودشونن .
    یه فرد ثروتمند فرد فقیر رو خرد میکنه . یه فرد باکار یه فرد بیکار رو سرزنش میکنه . چرا یه فردی که از قدرت بهره منده دست اون فرد رو نمیگیره ولی به جاش اونو تحقیر میکنه . چرا به جای کمک به هم فقط حرف میزنن
    دقیقا مسئله بیکاری موضوعی که فرد بیکار در تمام عمرش در تلاشه که از این موضوع فرار کنه. حالا به هر طریقی. اگه شد با بدست آوردن کار و اگر نشد با فراموش کردن این مسئله. اما هیچ کدوم از این دومسئله برای فرد بیکار شدنی نیست. نه کاری هست، ونه اطرافیان میزارن که فراموش کنه. و هر و هر روز وهر روز....
    اطرافیان به جای اینکه برای اون فرد راه حلی ارائه بدن و اون رو کمک کنن، کمکی که درخور شرایط فرد باشه، فقط فرد رو مورد سرزنش و سوال قرار میدن که چرا کار نمیکنه. چرا دنبال کار نمیره. ویا با پیشنهادهای بد شرایط روحی فرد رو بیشتر تخریب میکنن.
    من دیدم که کسی فوق لیسانس الکترونیکه و پدرش بهش میگه برات تاکسی میخرم برو سر تاکسی کار کن.
    نه تنها این پدر مشکل این جوون رو حل نکرد، بلکه دلیلهای خودکشی نکردن رو برای فرد کم کرد.

    اینکه بگیم دولت مقصره معنا و مفهومی نداره. ملت میتونه بدون دولت باشه. اما دولت نمیتونه بدون ملت باشه. اینکه دولت رو مسبب این اتفاقات بدونیم در واقع انداختن تقصیر به گردن اینو اونه.
    اول بیایم به خودمون فکر کنیم که آیا در تعیین دولت و تصمیمهای دولت وظایف خودمون رو درست انجام دادیم؟
    اگه درست انجام دادیم، پس سیاستهای رفتاری دولت و جامعه نسبت به یک فرد بیکار رفتار درستیه.
    اگه درست انجام ندادیم، درستش رو انجام بدیم. و منتظر بازده های بلند مدت نباشیم، چراکه فردی که در حال فکر کردن به مراحل خودکشی هست انتظار نتایج سریع و تغییرات سریع داره. و فرصت فکر کردنش دیگه تموم شده.
    Last edited by siava5h; 02-01-2017 at 15:26.

  18. این کاربر از siava5h بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •