تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 25

نام تاپيک: چه زمانی توی زندگی از ته دل گریه کردی؟

  1. #11
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    Mashhad
    پست ها
    87

    پيش فرض

    چند با ر اتفاق افتاده:

    اخرین بار یه سال پیش فوت یکی از دوستام بود که تو تصادف فوت کرد.
    دو سه بار هم وقتی دلم می گرفت می رفتم کوه و خوب گریه می کردم.این گریه ها نقطه عطفی شد تو زندگیم

    یکیش هم زمانی بود که معشوقه ام بعداز چندماه که ازدواج کرده بود باهام تماس گرفت.خیلی ناراحت شدم از این که میدیم مثل زن هایی شده که به شوهرش خیانت میکنه و ... .

  2. 4 کاربر از shahin7580 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    اگه نباشه جاش خالی می مونه miss_ava7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    366

    پيش فرض

    راستش من برعکس اکثر دخترها اهل گریه نیستم و واکنش دیفالتم ساکت شدن و توی خودم بودنه.
    با وجود اتقاقهای بدی که برام تا به حال افتاده می تونم بگم اولین و آخرین باری که از ته دل گریه کردم به خاطر فوت دختر عموم بود.
    ما دو تا هم سن بودیم و مثل خواهر صمیمی، هر جا بودیم کنار هم می نشستیم و هر روز بهم زنگ میزدیم طوری که توی فامیل سر این مساله زبونزد بودیم.
    23 ساله بودیم که توی راه دانشگاه تصادف کرد و همونجا کنار ماشین تموم کرد..
    بدترین و گیج کننده ترین اتفاق عمرم بود.. تا یک سال هر شب از دلتنگی گریه می کردم و خیلی شبها نفسم می گرفت .. خیلی سوال توی ذهنم بود و نمی تونستم بخوابم..
    3-4 سال از فوتش میگذره و منم به زندگی عادی م برگشتم اما این قضیه کاملا تصوراتم رو از مرگ و شیوه زندگی کردن توی این دنیا عوض کرد و
    همون طوری که میگن: what doesn't kill you makes you stronger

  4. 9 کاربر از miss_ava7 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Jun 2012
    پست ها
    1,916

    پيش فرض

    همین امروز صبح ساعت 5

    باز دوباره کابوس ... از خواب پریدن و فریاد و بعدشم بغض و هق هق ...

    3 4 ساله که وضعم همینه... با قرص زنده ام...

    لعنتی ... چی کار کردی با من زنده گی ؟! چرا این زخم مث خوره افتاده توی جونم ؟!
    Last edited by banii; 17-02-2015 at 22:06.

  6. 4 کاربر از banii بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    کاربر فعال انجمن مشکلات نصب و اجرای بازیها clau's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2011
    محل سكونت
    rasht
    پست ها
    2,560

    پيش فرض

    خیلی پیش اومده سر فوت پدرم سال 78

    وقتی دلم میگیره و اهنگهای حضرت داریوش گوش میکنم

    دیگه گریه کردن تو کشوری که از 12 ماه سال 13ماهش عزا و ماتم دارن چیز عادی به نظر میرسه
    Last edited by clau; 17-02-2015 at 22:13.

  8. 8 کاربر از clau بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    4 سال بعد فوت مادرم یه شب خیلی تنها شدم و کمبودش رو حس کردم که تا صبح گریه کردم.
    خدا رحمتش کنه

    بعد سکته مغزی مادرم البته ایشون خداروشکر در قید حیاتند...

  10. 2 کاربر از Mehrshad-msv بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    یه دوره تو زندگیم داشتم که کارم در حد تخصصم نبود به عبارتی .. کار یک بیسواد رو میکردم . شبها که خسته خونه میرسیدم زودی میخوابیدم تا صبح زود برم سرکار قبل خواب هنزفری میذاشتم و دکلمه های غمناک خسرو شکیبایی رو گوش میکردمو ذار ذار ..طوری که بالشم خیسِ خیس میشد ..... ولی دورانی بود که یادش میوفتم حس خوبی بهم دست میده غم شیرینی داشت.
    آره خیلی بده تا صبح خیسش کنی... اصلا یه وضع ناجوریه...

  12. این کاربر از Mehrshad-msv بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #17
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    همین امروز صبح ساعت 5

    باز دوباره کابوس ... از خواب پریدن و فریاد و بعدشم بغض و هق هق ...

    3 4 ساله که وضعم همینه... با قرص زنده ام...

    لعنتی ... چی کار کردی با من زنده گی ؟! چرا این زخم مث خوره افتاده توی جونم ؟!
    داش یه سر به روانشناس بزن نه روانپزشک. قرصی نشی یه وقت البته فکر کنم یک دیر گفتم!

    حمله های پنیکه منم داشتم خیلی فجیعی عامل اصلیش هم پرورش پوچی و نیستی در ضمیر ناخوداگاهته سعی کن عادتو عوض کنی. تغییای بزرگو تو زندگیت را بده... نترس پرواز کن فوقش می خوری زمین ولی حداقل می دونی تا حداکثر توانت زوررو زدی حالا مهم نیست چه مشکلت. ولی ...

  14. #18
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    راستش من برعکس اکثر دخترها اهل گریه نیستم و واکنش دیفالتم ساکت شدن و توی خودم بودنه.
    با وجود اتقاقهای بدی که برام تا به حال افتاده می تونم بگم اولین و آخرین باری که از ته دل گریه کردم به خاطر فوت دختر عموم بود.
    ما دو تا هم سن بودیم و مثل خواهر صمیمی، هر جا بودیم کنار هم می نشستیم و هر روز بهم زنگ میزدیم طوری که توی فامیل سر این مساله زبونزد بودیم.
    23 ساله بودیم که توی راه دانشگاه تصادف کرد و همونجا کنار ماشین تموم کرد..
    بدترین و گیج کننده ترین اتفاق عمرم بود.. تا یک سال هر شب از دلتنگی گریه می کردم و خیلی شبها نفسم می گرفت .. خیلی سوال توی ذهنم بود و نمی تونستم بخوابم..
    3-4 سال از فوتش میگذره و منم به زندگی عادی م برگشتم اما این قضیه کاملا تصوراتم رو از مرگ و شیوه زندگی کردن توی این دنیا عوض کرد و
    همون طوری که میگن: what doesn't kill you makes you stronger
    البته سخته. اینقدر درگیر زندگی می شیم که یادمون می ره که اومدیم تا بریم زمانی نداره رفتن همونطور که زمانی نداره اومدن.
    راستی اون جمله اخر اصلا جالب نیست و به نظر معنیش سنگدل شدنه نه قوی تر شدن پس اگرم گفتید اینجوری بگید:

    what doesn't kill you makes you HARDER!

  15. این کاربر از Mehrshad-msv بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #19
    اگه نباشه جاش خالی می مونه miss_ava7's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    366

    پيش فرض

    البته سخته. اینقدر درگیر زندگی می شیم که یادمون می ره که اومدیم تا بریم زمانی نداره رفتن همونطور که زمانی نداره اومدن.
    راستی اون جمله اخر اصلا جالب نیست و به نظر معنیش سنگدل شدنه نه قوی تر شدن پس اگرم گفتید اینجوری بگید:

    what doesn't kill you makes you HARDER!
    این جمله از من نیست. به نیچه نسبت دادنش و هنوزم توی آهنگها و صحبت روزمره ازش استفاده میشه و اتفاقا بار معنایی مثبت داره؛ یعنی که وقتی یه اتفاق بدی برات میفته و در نهایت ازش جون سالم به در ببری و بتونی اون روزهای سخت رو رد کنی و نشکنی، در واقع آدم قوی تر و پخته تری میشی و اون اتفاق در کنار ضربه ای که بهت میزنه تو رو رشد میده و ازت یه آدم محکم تر میسازه نه که سنگدلت کنه..

  17. 2 کاربر از miss_ava7 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  18. #20
    پروفشنال Mehrshad-msv's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    زمین - کرج
    پست ها
    752

    پيش فرض

    این جمله از من نیست. به نیچه نسبت دادنش و هنوزم توی آهنگها و صحبت روزمره ازش استفاده میشه و اتفاقا بار معنایی مثبت داره؛ یعنی که وقتی یه اتفاق بدی برات میفته و در نهایت ازش جون سالم به در ببری و بتونی اون روزهای سخت رو رد کنی و نشکنی، در واقع آدم قوی تر و پخته تری میشی و اون اتفاق در کنار ضربه ای که بهت میزنه تو رو رشد میده و ازت یه آدم محکم تر میسازه نه که سنگدلت کنه..
    آدمای محم همیشه سنگدلن.. چون خودخواهند! دوست خوبم کلا با فلسفه کلامی و اخلاقیش مشکل دارم که اونم شخصیه!زیبا باش اما نشکستنی... دریا باش اما جاری...سیل باش اما بساز. عزیزمی! شکلکش نبود شرمنده!

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •