یادداشتهای هفتگی
بنیامین و برخورد نزدیک از نوع سوم!
- میثم یوسفی | منتقد موسیقی
موسیقی ما - 1- تا جایی که خاطرم هست محرم سال هشتاد و چهار بود که خوانندهای با روضههای موزیکالش گل کرد. چندماه بعد «دنیا دیگه مثل تو نداره»اش که میگفت برای امام زمان (عج) خوانده دست به دست چرخید و تبدیل به آهنگ سال شد، ولی سر از بیلبوردهای تبلیغاتی شهر در آورد و عید همان سال با آلبوم بنیامین 85 وارد عرصه ی مجاز موسیقی شد. به هر حال کارنامهی کاری بنیامین بهادری با مداحی گره خورده است و شاید این روایت که شاگرد یا هم هیئتی مداح معروف عبدالرضا هلالی بوده است؛ در این بین کم تاثیر نباشد. بنیامین در برههای سعی میکرد از اینکه سابقهی مداحیاش بازخوانی بشود جلوگیری کند، شاهد این مدعا یادداشتی بود که در نشریهی رویش در سال 87 منتشر کردیم و بنیامین در تماس با رضا رشیدپور (سردبیر وقت رویش) خیلی از این موضوع گلایه کرده بود!
2- روزهای ابتدایی محرم امسال بنیامین بهادری با همخوانی سهراب پاکزاد دو قطعهی موسیقی با حال و هوای عاشورایی منتشر کرد که شاید رجعت دوبارهی این خواننده به پیشینهاش بود. من در مسافرتی بین شهری این فرصت را داشتم که دو قطعهی «قلب محرم» و «موج محرم» را چندین بار بشنوم، این قطعات و مقدمهای که نوشتم بهانهای بود برای پرداختن به خواننده و موضوعی بود که همیشه برای خود من جالب بوده است.
3- بنیامین 85 که تبدیل به آلبوم محبوب عام و خاص در آن زمان شده بود، یک مشکل بزرگ داشت که من تا آلبوم بعدی این خواننده، در مقابلش گارد داشته باشم و نتوانم بیطرفانه سراغش بروم. مشکلش همین همگانی بودن بود. دوستانی داشتم که ترانههایی متفاوت و پیشرو مینوشتند و موسیقی روز دنیا را گوش میکردند، اما با این آلبوم هم حال کرده بودند و هیچ دلیل منطقی هم برای این نداشتند و مثل همهی مردم بنیامین را دوست داشتند! برای من که آن روزها حتا هنگام لذت بردن از چیزی هم دنبال دلیل و سند بودم این مسئله تعریف شده نبود! فاصله از این اثر و مواجهه با آلبوم بنیامین 88 کمکم توانست هنرمند پاپیولاری را برای ما بنمایاند که سرشار بود از ایدههای متفاوت و خاص که گاهی اجرای درستی هم داشت و گاهی با اجرا و خروجی ضعیفی آن ایده را از بین برده بود! اینترو و اندینگ چند ثانیهای با ترانههای که انگار برای همین کار سروده شده بودند و چند قطعهی کوتاه دیگر در میانههای آلبوم که به صورت کامل با بافت آلبوم همسو نبودند اما ادامهی همین ایدهی متفاوت بودند، معرفی کنندهی هنرمندی بود که در بدترین حالت «افههای روشنفکری» را خوب بلد است. باز اولین کنسرت بنیامین بود که سلیقهی من را هم با این هنرمند آشتی داد و به شکلی غیرقابل پیشبینی با خوانندهای آشنا شدم که هم مردمی بود، هم دغدغههای پیشرو (ولو در حد آزمون و خطا) داشت، و هم با اعتماد به نفس فراوان و ایدههای اجرایی متمایز، بلد بود که در برخورد نزدیک با طرفدارانش آنها را تهییج کند و فشار خون و ضربان قلبشان را بالا ببرد.
4- «قلب محرم» و «موج محرم» فراتر از ظاهر سوگوارشان، چیزی با خود دارند که من را به بنیامین بهادری متوجهتر میکند! دو قطعه با حال و هوایی نزدیک به هم؛ یکی در سوگواری امام حسین (ع) و دیگری در سوگواری پرچمدار لشکر و برادرش حضرت ابالفضل (ع)، با یک خط ملودی نزدیک به هم ثابت، تم ثابت شعری با تکرار «چه اتفاقی افتاده...» برای ورود با روایتی در هر دو کار، و فرم جالبی سرشار از اجرا در متن است. در «قلب محرم» دو برا به دو شعر معروف از محتشم کاشانی تضمین می شود و در میانههای کار با آوردن اسم محتشم وارد «باز این چه شورش است» میشویم و با فرمی مشابه کار تمام میشود. در «موج محرم» هم در قسمت اوج، کار وارد عزاداری میشود و یک نوحهی معروف را برای حضرت ابالفضل میخواند و بار با اندینگی مشابه کار به اتمام میرسد.
5- در همهی این مثالهایی که زده شد و در همهی زمانهایی که بنیامین حرکتی رو به جلو داشته و ایدهای نوتر را نسبت به جریان حاضر موسیقی با خودش همراه داشته، از نظر تکنیکی گاهی آنقدر ضعیف بوده که بشود در مقابل کارهایش گارد گرفت و ایدهی نوگرایانه و خلاقانهاش را به علت بیان و اجرای ضعیف زیر سوال بود. موضع فردی مثل من در قبال هر اثر هنری تحلیل آن است و هرگز سیاه سیاه یا سفید سفید نمیبینم، اما نمیتوانم از این بگذرم که کاش بنیامین این ایدههای خلاقانه را با خروجی و اجرای درستتری ارائه کند که ما هم بتوانیم از کل کارش لذت ببریم و فقط از دیدن و شنیدن یک اتفاق خلاقانه سرخوش نشویم و بعدش هزارتا مورد دیگر مثل تنظیمهای ضعیف، گروه متوسط در اجراهای زنده، روایتهای ناقص در بعضی از ترانهها و ... باعث شوند از همان اثر فراری باشیم! هنرمند مردی اما پیشرو بودن کار سختیست اما ناممکن نیست. در هفتههای بعدی در این مورد بیشتر خواهم نوشت.