تبلیغات :
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی، صداگیر ماینر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 6 اولاول 123456 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 57

نام تاپيک: جوایز ادبی

  1. #11
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض پونتو پیدان / Ponto Pidane - Henrik

    پونتو پیدان / Ponto Pidane - Henrik

    هنریک پونتو پیدان، یکی از نویسندگان دانمارکی می باشد وی در روز 24 ژوئیه 1857 متولد گردید پس از اتمام تحصیلات در رشته مهندسی در دانشگاه کپنهاک، از آلمان و ایتالیا دیدار کرد. در 1917 به سبب ارائه تصویرهایی کامل از زندگی معاصر دانمارکی ها در کنار کارل گیلروب برندگان جایزه نوبل اعلام شد. وی به سال 1943 در شارلوتن لوند جان سپرد
    .............................................
    1.خاک
    2. سرزمین موعود
    3. روز قضاوت
    4. پیتر خوشبخت
    5. پادشاهی مردگان
    6. بهشت بشر
    7. بال های قطع شده
    8. ساندینگه
    9. تصویرهایی از روستا
    10. از درون کلبه های کاهی
    11. خرس قطبی
    12. ابرها
    13. ارض موعود
    14. پر نیکبخت
    15. ملکوت مرگ
    16. خاطرات.

  2. #12
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض هامسون / Hamsun - Knut

    کنوت هامسون نویسنده بزرگ نروژی در سال 1859 در شمال نروژ در یک خانواده فقیر روستایی پا به عرصه وجود نهاد. دوران کودکی و قسمتی از زندگانی اولیه خویش را در نردلند گذرانده و سپس به پایتخت رفت. دوران بدبختی «هامسون» از این پس آغاز شد، چه که مدت ها با فقر و بدبختی به آوارگی عجیبی دچار شد. تحصیلات اولیه اش چندان استحکامی نداشت و به هر کاری که دست می زد به زودی آن را رها می نمود و اعمالش به صورتی درآمده بود که همه فکر می کردند او شخصیت مهمی در زندگی خویش ندارد. بیست ودو ساله بود که وطن خویش نروژ را ترک گفت و به آمریکای شمالی رفت. از ابتدای جوانی هامسون که می دانست صاحب قریحه ای است گاهگاه ذوق خویش را در ادبیات آزمایش می کرد، تا آنکه از سال 1883 به بعد حرفه اصلی خویش را نویسندگی قرار داد و به تدریج آثاری منتشر کرد، که او را در جهان ادب ممتاز بود. با انتشار کتاب گرسنه در سال 1885 شهرت هامسون به اوج خویش رسید. در سال 1920 هامسون برنده جایزه نوبل گردید و بالاخره در سال 1952 در 93 سالگی زندگی را بدرود گفت.

    هامسون بی تردید یکی از بزرگترین نویسندگان اسکاندیناوی به شمار می رود.

    .................................................. ......................
    آثار منتشر شده :

    1.تمنای زمین
    2. ویکتوریا
    3. پان
    4. گرسنگی
    5. در آستانه مرز و بوم ما
    6. بازی حیات
    7. شفق سرخ.

  3. #13
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض فرانس / France - Anattol

    «آناتول فرانس» نويسنده و منتقد بزرگ فرانسوى است كه از جمله اديبان برجسته و تاثيرگذار اواخر قرن ۱۹ و اوايل قرن ۲۰ فرانسه به شمار مى رود. او در سال ۱۹۲۱ جايزه نوبل ادبى را از آن خود كرد. او از همان ابتدا روحيه اى ضد مذهب داشت كه در همان آثار اوليه اش عيان است. به تدريج «فرانس» به ضديت با نمادهاى بورژوازى پرداخت كه در نهايت به حمايت او از حزب كمونيست فرانسه منجر شد. آثار و نوشته هاى او در سال ۱۹۲۱ در زمره كتب ممنوع الانتشار كليساى كاتوليك ايتاليا قرار گرفت.
    «آناتول فرانس» با نام واقعى «ژاك آناتول فرانسوا تيبالت» در آوريل سال ۱۸۴۴ در پاريس ديده به جهان گشود. پدرش صاحب يك كتابفروشى بزرگ به نام «كتابخانه فرانسه» بود و الهام بخش اين نويسنده بزرگ در برگزيدن نام مستعار ادبى خود شد. «فرانس» از همان اوان كودكى، كتابخوان و اهل مطالعه بود با اين حال در مدرسه دانش آموزى متوسط بود. او در خلال دوره دبيرستان عقايدى ضدمبلغان دينى پيدا كرد كه تا آخر عمر همراه او بود و حتى به مخالفت شديد او با كليسا و تئورى هاى مذهبى منجر شد. سال هاى جوانى «فرانس» همان طور كه در «كتاب دوست من» مى نويسد درخوشى گذشت، با اينكه او در امتحان دوم دبيرستان چندين بار مردود شده بود و عاقبت در ۲۰سالگى آن را پشت سر گذاشت. او سپس مدتى را به عنوان دستيار پدرش در كتابخانه فعاليت كرد و اندك زمانى را نيز نزد يك انتشاراتى مشغول به كار شد. با از كارافتادگى پدر، «فرانس» به مشاغل گوناگونى پرداخت و مدتى را نيز به تصحيح كتب گذراند. او در اين هنگام به عضويت گروه شاعران پارناسى درآمد و در جوامع ادبى صاحب شهرت شد. در سال ۱۸۷۵ روزنامه اى فرانسوى از «فرانس» براى نوشتن نقدهايى بر آثار نويسندگان معاصر دعوت به عمل آورد و او يك سال بعد اين پيشنهاد را پذيرفت و ستون نقد ادبى خود را هفته اى يك بار منتشر كرد و تا ۳ سال نوشتن اين ستون را ادامه داد كه بعدها مجموعه ۴ جلدى آن گردآورى و منتشر شد.


    در سال ،۱۹۷۶ «فرانس» به كمك يكى از شاعران برجسته گروه به نام «لوكنت دوليزل» توانست در كتابخانه مجلس فرانسه صاحب شغلى شود كه ۱۴ سال به آن مشغول بود. او به اصرار دوست شاعر خود، اولين مجموعه شعرش را در سال ۱۸۷۹ به چاپ رسانيد.
    «فرانس» در مقام يك رمان نويس، كار خود را با نگاشتن «جنايت هاى سيلوستر فوبارد» به سال ۱۸۸۱ آغاز كرد. در اولين گام «فرانس» طعم موفقيت را چشيد چرا كه نثر غنى و ساختار قوى داستان، بسيارى را به تحسين واداشت و جايزه آكادمى ادبيات فرانسه را براى او به ارمغان آورد. او در خلال سال هاى ۱۸۹۷ تا ۱۹۰۱ چهار جلد رمان تحت عنوان «تاريخ معاصر» به رشته تحرير درآورد. «فرانس» در سال ۱۸۹۰ از شغل خود استعفا داد و در سال ۱۸۹۶ به رياست آكادمى ادبى فرانسه انتخاب شد. سال هاى آخر عمر «فرانس» بيشتر در سايه مشكلات شخصى اش گذشت. همسر دومش در سال ۱۹۱۰ از دنيا رفت و ۷ سال بعد دخترش «سوزان» جان خود را از دست داد و در سال ۱۹۱۱ معشوقه آمريكايى اش خودكشى كرد. او كه در اين سال ها زنان را مايه رنج خود مى ديد در يكى از آثار خود مى نويسد: «داروهاى زيادى براى به حرف آوردن زنان وجود دارد اما هيچ دوايى آنها را ساكت نخواهد كرد.»
    در ميان آثار برگزيده «فرانس» مى توان به «جزيره پنگوئن ها» اشاره كرد. همچنين «زندگى ژاندارك»، «شورش فرشتگان» و «خدايان تشنه اند» نيز از آن جمله اند.
    «آناتول فرانس» در ۱۲ اكتبر ۱۹۲۴ ديده از جهان فروبست. مراسم تدفين او مملو از شخصيت هاى برجسته حكومتى بود. نكته جالب اينكه سخنرانى مراسم به شاعر برجسته «پل والرى» محول شد و او به جاى تعاريف معمول در چنين مراسمى به شدت به آثار و عقايد «فرانس» حمله كرد.
    .................................................. ............

    1.بالتازار
    2.تاتيس
    3. جلد صدف
    4. بريان پزي ملكه صبا
    5. زنبق سرخ
    6. مستي خاموش تفكر
    7. باغ اپيكور
    8. قضيه كرنكوبيل
    9. كليسا و جمهوري
    10. به طرف يك عصر نوين
    11. سرگذشت مضحك
    12. بر سنگ سفيد
    13. چزيره پنگوئن ها
    14. هفت زن ريش آبي
    15. زندگي ژاندارك
    16. خدايان تشنه اند
    17. عصيان فرشتگان
    18. راه افتخار
    19. پير كوچك
    20. بهار زندگي .

  4. #14
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض ريمونت / Reymont - Wladyslaw Stanislaw

    (1867-1925)
    ولاديسلاو استانيسلاو ريمونت دوران کودکي خود را در تنهايي و فقر در يکي از مزارع لهستان تحت سلطه روسيه تزاري گذراند . در مدرسه نتوانست تحصيلاتش را ادامه بدهد و ولگردي آغاز کرد و در سراسر لهستان آواره مي گشت. در سال 1893 دست از آوارگي برداشت و استقرار يافت و به نوشتن داستان پرداخت.

    بسياري از داستان هاي او در مجلات لهستاني به چاپ رسيد. اثر درخشان والاي او به نام (دهقانان)تصويري است از زندگي و رسوم روستاييان لهستان .از کتاب هاي ديگر او مي توان (کمدين) (ارض موعود ) (خواب بيننده )(پيش از طلوع آفتاب) و (آخرين پارلمان لهستان) را نام برد.
    در سال 1924 جايزه ادبي نوبل به او اعطا شد.داستان (مرگ) او از کتاب (جهان داستان هاي ممتاز) يكي نوول هاي وي مي باشد .

  5. #15
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض باتلر بيس / Butler Yates - W.J

    ویلیام جونز باتلربیس، از زمره نویسندگان و شاعران ایرلند می باشد. وی در سال 1865 پا به عرصه وجود گذاشت. در سال 1923 جایزه ادبی نوبل را کسب کرد. او در سن 74 سالگی در سال 1939 از جهان رفت.

    ..................................................
    آثار منتشر شده :

    1.آب های تاریک
    2. سرزمین هوس
    3. آب های ظلمت
    4. سرگردانی اویزین
    5. دیر دره
    6. قهرمانان ملی ایرلند
    7. قوهای وحشی دکول
    8. منظره
    9. خانه به دوشی های اویسین
    10. کنتس کاتلین
    11. آب های زودگذر
    12. مسؤولیت ها
    13. برج، پلکان مارپیچ
    14. اشعار آخر
    15. سرزمین آرزوهای قلبی
    16. آب های ظلمت
    17. ساعت شنی
    18. دیزی آبگوشت
    19. در آنجا هیچ چیز نیست
    20. بارگاه شاه
    21. اسب تک شاخ و ستارگان
    22. ملکه بازیگر
    23. تنها حسادت ایمر
    24. پادشاه بزرگ برج ساعت
    25. کالوری
    26. ادیپوس در کلنوس
    27. مرگ کاچلاین
    28. برزخ
    29. دیر دره
    30.سفرهای اویزین
    31. باد در نیزارها
    32. در هفت جنگل
    33. کلاه خود سبز
    34. سرزمین دلخواه.

  6. #16
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض شاو - جورج برنارد



    جورج برنارد شاو كه زمانى گفته بود «عده بسيار كمى از مردم در طول سال بيش از دو يا سه بار فكر مى كنند. من به شهرتى بين المللى دست يافتم چون يك يا دو بار در هفته فكر مى كنم» يكى از بزرگترين و بحث انگيزترين نمايشنامه نويسان بريتانياست در سال ۱۸۵۶ در دابلين ايرلند به دنيا آمد. مشهورترين نمايشنامه او پيگ مالون (۱۹۱۳) است كه به زندگى دخترى اهل كاكنى (بخش صنعتى لندن) مى پردازد كه با كمك يك معلم خصوصى به بانويى متشخص تبديل مى شود. اين نمايشنامه دقيقاً يك قرن پس از تولد شاو به صورت نمايشى موزيكال به نام بانوى بى شيله و پيله من به روى صحنه رفت.
    پدر جورج برنارد شاو، جورج كار شاو تاجر عمده فروش غلات و مادرش لوسينا اليزابت (گورلى) شاو كه شانزده سال از پدرش (همسرش) كوچكتر بود، دختر يك زمين دار بازنشسته بود.
    جورج در دوران بچگى زندگى سختى را از سر گذراند. پدرش معتاد به الكل بود و همين مسئله باعث شد كه پسرش مخالف سرسخت مشروبات الكلى باشد. وقتى پدر شاو در سال ۱۸۸۵ مرد، نه مادر و نه هيچ يك از فرزندانش در مراسم خاكسپارى او شركت نكردند.
    شاو به همراه دو خواهرش در يكى از محله هاى پايين شهر دابلين بزرگ شد. مادر شاو خانه را به قصد كار ترك كرد و به آوازه خوانى و آموزش موسيقى پرداخت. در سال ،۱۸۶۶ خانواده شاو به محله اى بهتر رفتند. شاو ابتدا به مدرسه وسليان رفت و سپس تحصيلاتش را در مدرسه اى خصوصى در نزديكى دالكى و پس از آن در سنترال مدل اسكول دابلين ادامه داد. او تحصيلات رسمى اش را در مدرسه علوم انگليسى و تجارى دابلين به پايان رساند.در پانزده سالگى شاو، كارش را به عنوان يك كارمند جزء آغاز كرد. پنج سال بعد، در سال ۱۸۷۶ او به مادر و خواهرش ملحق شد و تقريباً تا سى سال بعد به ايرلند باز نگشت.طى دو سال بعد، شاو در موزه بريتانيا به تحقيق و مطالعه پرداخت. او حرفه ادبى اش را با نوشتن نقد موسيقى و نمايش آغاز كرد. اولين رمان او، كتاب نيمه خودزندگينامه كم تجربگى، بدون جنجال و هياهو و توجه منتقدين منتشر شد كه داستان زندگى مرد گياهخوارى است كه از مصرف الكل و سيگار دورى مى كند.
    شاو به انجمن فابين پيوست كه گروهى سوسياليست متعلق به طبقه متوسط بود. اچ دى ولز و ديگر متفكران بزرگ آن زمان عضو اين انجمن بودند. او از سال ۱۸۸۵ تا ۱۹۱۱ عضو كميته اجرايى اين انجمن بود. شاو- مردى با آرمان هاى متنوع _ از مفاهيم متنوعى نظير برچيدن مالكيت خصوصى، تغييرات اساسى در سيستم راى گيرى، املاى ساده و اصلاح الفباى زبان انگليسى حمايت مى كرد و به خاطر فعاليت هاى اينچنينى اش در انگليس از محبوبيت زيادى برخوردار بود. در مقالاتش درباره برابرى درآمدها بحث مى كرد و خواهان تقسيم منصفانه زمين و سرمايه مى شد. او اعتقاد داشت كه مالكيت، دزدى است و همچون كارل ماركس احساس مى كرد كه سرمايه دارى عميقاً دچار نقص شده و مانند گذشته نيست اما برخلاف ماركس او اصلاحات تدريجى را بر انقلاب ترجيح مى داد. در يكى از مقالاتى كه در سال ۱۸۹۷ نوشت او پيش بينى كرد كه سوسياليسم به ملال قوانين عمومى و مديريت عمومى پارلمان ها، كليساها، شهردارى ها، انجمن هاى محلات و هيات مديره هاى مدارس و... دچار خواهد شد.
    در سال ،۱۸۹۲ برنارد شاو اولين نمايشنامه اش را با عنوان خانه بيوه مردها نوشت. اين نمايش درباره شرارت هاى صاحبخانه هاى بى مروت بود. كسانى كه مخالف سياست هاى او بودند وحشيانه به او حمله كردند. اينجا بود كه او فهميد نمايشنامه نويس خوبى است كه توانسته عده زيادى از مردم را با گزارش هاى اجتماعى خود برآشفته كند. شاو با متمركز شدن بر مسايل اجتماعى در آثار خود، آن هم در زمانى كه بيشتر نمايشنامه نويسان مزخرفات احساساتى مى نوشتند، انقلابى در تئاتر انگلستان به وجود آورد.
    در سال ،۱۸۹۸ شاو با ولسى شارلوت پين تاونشند ازدواج كرد. او در سال ۱۹۰۶ در روستاى هرتفورد شاير اقامت گزيد. شاو و همسرش چهل و پنج سال زندگى شاد را در كنار هم گذراندند كه با توافق طرفين بدون ارتباط جنسى بود. با حمايت پول و مديريت همسر شاو بود كه او توانست در عين اينكه بارها عاشق بازيگران زن شود، همچنان موفق باشد.پس از پايان زندگى مشترك با ولسى، شاو رابطه عاشقانه اش را با خانم اتريك كمبل آغاز كرد. اين بيوه تنها بازيگرى بود كه حاضر شده بود در ملاء عام كلمه خونخوار را به زبان بياورد. كلمه اى كه ديگر بازيگران از اداى آن سر باز مى زدند. اليزا دوليتل، بازيگر اصلى نمايش پيگ مالون مى بايست اين كلمه را بر زبان مى آورد.
    شاو در نوشته هايش هميشه به مشكلات اخلاقى زمان خود مى پرداخت و سعى مى كرد با استفاده از طنز و كنايه مقصودش را بيان كند. بسيارى از بهترين آثار او شامل بشر و فوق بشر (۱۹۰۲)، جزيره ديگر جان بول (۱۹۰۴) و ميجر باربارا (۱۹۰۵) كه داستان زنى آزاد در ارتش آزاديبخش در سال هاى كشمكش براى تساوى حقوق زنان و مردان است، از نظر فلسفى بحث مسئوليت فردى و آزادى روانى و رويارويى اين مفاهيم را با خواسته هاى اجتماعى نشان مى دهد. نمايش هاى شاو با مسايلى همچون مالكيت و حقوق زنان سروكار دارد و در آنها تاكيد مى شود كه سوسياليسم مى تواند مشكلات خلق شده توسط سرمايه دارى را حل كند. در جريان جنگ جهانى اول بسيارى از اروپاييان اين نگاه را دگرانديشانه مى پنداشتند.
    با ژاندارك مقدس (۱۹۲۳) كه شاهكار او محسوب مى شود، شاو به ظرافت هاى هنرمندانه هم سن و سال هايش وفادار ماند. ناگهان او را شكسپير دوم ناميدند و ادعا كردند كه او انقلابى در تئاتر ايستاى بريتانيا به وجود آورده است. نمايش براساس زندگى ژاندارك نوشته شده و شاو او را نه قهرمان يا شهيد بلكه زن جوان كله شقى تصوير كرده بود كه از ارتباط جنسى دورى مى كرد و روحى عجيب و غريب داشت. عجيب اينكه شاو قضاوت هايش را با نوعى احساس همدردى همراه مى كرد. نمايش چهار سال پس از آنكه ژاندارك، مقدس ناميده شده بود، نوشته شد و اولين بار در سال ۱۹۲۳ در نيويورك و يك سال بعد در لندن به روى صحنه رفت و براى شاو جايزه نوبل سال ۱۹۲۵ را به ارمغان آورد.در كل شاو در تمام عمرش، شصت و پنج نمايشنامه نوشت و تا نود سالگى هم بدون فراز و نشيب به كارش ادامه داد.در كنار نمايشنامه هاى بسيار قوى، شاو مهارت خاصى هم در نامه نگارى داشت. به طورى كه در عمرش حدود دويست و پنجاه هزار نامه نوشت. او نگاه نكته سنجى به همه چيز داشت و هرگز از اظهار نظر امتناع نمى كرد. سرانجام هم او را بيشتر نه به عنوان يك نويسنده بلكه به عنوان يك شخصيت و نقطه نظرهاى اجتماعى اش مشهور شد. شاو همه را با طنز خشم آلود و روح قابل احترامش تحت تاثير قرار مى داد. روزنامه نگارى جوان كه به مناسبت جشن تولد نود سالگى شاو با او گفت وگو كرده بود آرزو كرده بود كه بتواند در جشن صد سالگى اش با او مصاحبه كند. اما شاو پاسخ داده بود: نمى فهمم چرا اين اتفاق نبايد رخ بدهد. من به اندازه كافى سالم هستم. شاو حتى تا آخرين ما ه هاى زندگى اش، از نوشتن و فعاليت هاى سياسى اش دست نكشيد. وقتى دكترش گفت اگر بيشتر به برنامه هاى درمانى اش توجه كند ممكن است تا صد سالگى هم زنده بماند، شاو با رفتن به خانه پاسخ او را داد.
    جورج برنارد شاو در دوم نوامبر سال ۱۹۵۰ در سن نود و چهار سالگى در هرتفورد شاير درگذشت.
    •جورج برنارد شاو گفته است
    شهادت تنها راهى است كه يك مرد مى تواند بى دغدغه مشهور شود.
    - دموكراسى ابزارى است كه اطمينان مى دهد حكومتى بر ما تحميل مى شود كه سزاوار بهتر از آن نيستيم.
    - هگل راست مى گفت كه ما از تاريخ درس مى گيريم چرا كه هيچ وقت كسى از تاريخ چيزى ياد نمى گيرد.
    - جهنم پر از آماتورهاى عالم موسيقى است.
    - انگليس و آمريكا دو كشورى هستند كه با يك زبان مشترك از هم جدا شده اند.
    - اگر تاريخ خودش را تكرار كند و وقايع غيرمنتظره اتفاق بيفتند چقدر سخت است كه از تجربياتمان درس بگيريم.
    - مى توانم آلفرد نوبل را به خاطر اختراع ديناميت ببخشم اما تنها شيطانى در لباس انسان مى توانست جايزه نوبل را اختراع كند.
    - همه چيز براى همه اتفاق مى افتد، ديرتر يا زودتر. اگر زمان كافى در اختيار داشته باشيد.
    - آمريكايى ها مرا مى پرستند و آنقدر مرا ستايش خواهند كرد تا چيز خوبى درباره شان بگويم.
    - تخيل آغاز خلق است. آنچه را كه دوست داريد به خيال مى آوريد. آرزوى چيزى كه در خيالتان وجود دارد را مى كنيد و سرانجام چيزى كه آرزويش را داريد خلق مى كنيد.
    - فقر ريشه همه شرارت هاست.
    - زندگى از خنده دار بودن دست بر نمى دارد وقتى مردم مى ميرند. همان طور كه چيزى از جديتش كم نمى شود وقتى مردم مى خندند.
    - وقتى چيزى خنده دار است با دقت در آن حقيقتى پنهان را جست وجو كنيد.
    -زندگى اى كه به اشتباه گذشته باشد افتخارآميز نيست. اما سودمندتر از زندگى اى است كه به هيچ تلف شده باشد.
    -هر مردى كه در بيست سالگى كمونيست نباشد احمق است و هر مردى كه در سى سالگى كمونيست باقى بماند احمق تر است. دو تراژدى در زندگى وجود دارد: اول اينكه به آرزويتان نرسيد. ديگرى اينكه به آرزويتان برسيد.
    آدم منطقى خودش را با شرايط وفق مى دهد... اما آدم غيرمنطقى شرايط پيرامونش را با خودش هماهنگ مى كند. كل پيشرفت بشر بسته به آدم هاى غيرمنطقى است.
    •چطور نمايشنامه اى مخاطب پسند بنويسيم
    برناردشاو: فرمول نوشتن نمايشى خوش ساخت آنقدر آسان است كه آن را در اختيار هر خواننده اى كه وسوسه شده بختش را در اين راه بيازمايد قرار مى دهم. اول از همه شما ايده اى در شرايط دراماتيك داريد. اگر به نظرتان ايده اى تازه و چشمگير بيايد با وجود آنكه تا حد ممكن قديمى باشد بهتر است. براى مثال شخص بى گناهى كه از سوى جامعه پيرامونش گناهكار شناخته مى شود بستگى به شرايط دارد. اگر آن شخص، زن باشد، او بايد محكوم به زنا باشد، اگر افسرى جوان باشد بايد متهم به فروش اطلاعات به دشمن شده باشد. اگرچه يك جاسوسه دلفريب او را به دام افكنده و اسنادش را دزديده است. اگر همسر بى گناه از خانه اش طرد شده باشد از غم دورى از فرزندانش رنج مى برد و وقتى يكى از آنها در حال مرگ است (به علت ابتلا به يكى از بيمارى هاى كشنده كه نمايشنامه نويس انتخاب مى كند) تغيير چهره مى دهد و به عنوان پرستار بر بالين فرزندش حضور مى يابد. دكتر كه شخصيتى جدى _كميك دارد (ترجيحاً تحسين كننده زن ها باشد) همزمان سلامت بچه را اعلام مى كند و به همه مى گويد كه پى برده زن بى گناه است. اگر نمايشنامه نويس فوت و فن خاصى در كارش به كار بسته باشد موفقيت نمايش تضمين شده است. كمدى دشوارتر است چرا كه به طنز و سرزندگى نياز دارد اما جريان كلى در همه آثار نمايشى يكسان است. نمايش، سوءتفاهم مى آفريند. اوج نمايش را بايد در پرده آخر قرار داد، جايى كه در واقع خلق نمايش آغاز مى شود. در پرده اول از ارائه توضيحات ضرورى درباره شخصيت ها به تماشاگران اجتناب كنيد. پس از بسط توضيحات بوسيله خدمتكاران، مشاورين حقوقى و ديگر شخصيت هاى دون پايه زندگى بايد به بقيه رسيد. (شخصيت هاى اصلى بايد دوك، سرهنگ يا ميليونر باشند) در آخرين پرده بايد به رفع سوءتفاهم پرداخت. حالا لطفاً دچار اين سوء تفاهم نشويد كه اين جريان بيش از اندازه مكانيكى است و فرصتى براى به كارگيرى استعداد نمى گذارد. برعكس، فرايند نوشتن نمايش آنقدر مكانيكى هست كه بدون استعداد قابل توجه نمى توان با آن به شهرت رسيد اگر چه بعضى ها توانسته اند با آن به زندگى شان سر و سامانى بدهند. اين مسئله اغلب باعث مى شود كه قشر تحصيل كرده گمان كنند كه تمام نمايشنامه ها را نويسندگان با استعداد مى نويسند. در واقع اكثر كسانى كه در فرانسه و انگليس از راه نوشتن نمايش، زندگى خود را مى چرخانند مشهور نيستند و بى سواد هستند. نامشان ارزشى ندارد كه در پوسترهاى تئاتر نوشته شود. چون اكثر تماشاگران اصلاً توجهى ندارند كه نويسنده نمايش كيست. تماشاگران اغلب فكر مى كنند كه بازيگران كل نمايش را بداهه گويى مى كنند كه در واقع گه گاهى بداهه گويى هم هست. براى رهايى از اين گمنامى بايد نويسنده خوبى باشيد و ضرورتاً يك كار مهم انجام دهيد. واقعيت دارد اما اگر اين كار را صادقانه و با بذله گويى در لحظات شاعرانه انجام دهيد، شمه هايى از شخصيت هاى واقعى را در اختيار اهالى تئاتر مى گذاريد...
    •چرا منتقدين هميشه اشتباه مى كنند
    برناردشاو:استعداد باعث مى شود كه منتقدين به اشتباه بيفتند. آنها آنقدر به فرمول عادت كرده اند كه نمى توانند نمايشى را كه به طور طبيعى خلق شده باشد بفهمند و نظر مساعدى درباره اش داشته باشند. آنها نمى توانند ونوس ميلو را بپسندند چون كفش پاشنه بلند نپوشيده است. آنها مثل دهاتى هايى هستند كه عادت كرده اند غذايشان بوى تند سير بدهد و اگر غذايى جلويشان بگذارند كه سير نداشته باشد مى گويند كه مزه اى ندارد و اصلاً غذا نيست. به اين دليل است كه منتقدين تمام دنيا نمى توانند نمايشنامه نويسان بزرگى همچون ايبسن را بپذيرند. همان قدر كه يك آدم سالم به عصا نياز دارد يك نويسنده به فرمول نمايشنامه نويسى احتياج دارد، در ساده ترين حالت وقتى نويسنده صرفاً به دنبال سرگرم كردن است نيازى به خلق طرح ندارد بلكه قصه مى گويد. او هيچ مشكلى در قراردادن آدم ها روى صحنه در حالى كه با هم حرف مى زنند و هيجان انگيز و سرگرم كننده بازى مى كنند، نمى بيند. او شخصيت هايى و ايده هايى دارد كه به خودى خود جالب هستند و هيچ لزومى نمى بيند كه آنها را در قالب طرحى همچون معماهاى چينى بپيچاند.
    • مترجم زندگى
    برناردشاو:اما نمايشنامه نويس جداى از سرگرم كردن خود يا تماشاگران هدف ديگرى هم دارد. او بايد زندگى را ترجمه كند. زندگى آن طور كه در تجربيات روزانه ما اتفاق مى افتد مجموعه اى از اتفاقات بى نظم غيرقابل فهم است. از كنار اتللو در بازار حلب سوريه و اياگو روى موج شكن قبرس و دزدمونا در ناو كليساى مارك استريت ونيز مى گذريد بدون اينكه كمترين توجهى به سر نخ روابط آنها با همديگر داشته باشيد. مردى كه مى بينيد به داروخانه آمده تا وسيله ارتكاب يك جنايت يا خودكشى را بخرد از نظر شما تنها براى خريد مسواك يا قرص كبد به آنجا آمده است. سياستمدارى كه هدفش كسب رأى شما به نفع حزبش در انتخابات آينده است شايد دارد شما را به جنگ يا انقلاب يا يك بيمارى همه گير و يا اتفاق ديگرى مى كشاند كه پنج سال از عمرتان را كم مى كند. پدرى كه جنايت هولناكى مرتكب مى شود در ابتدا خانواده اش و بعد هم خودش را مى كشد يا رانندگى دخترى جوان در خيابان ها، شايد نتيجه اخراج يكى از كارمندانتان در يك ماه گذشته باشد. تلاش براى فهميدن زندگى از خلال آنچه صرفاً در خيابان ها اتفاق مى افتد همان قدر بيهوده و نااميدكننده است كه سعى كنيد به استناد عكس هايى كه از راهپيمايى هاى عمومى گرفته شده به پرسش ها و خواسته هاى عمومى برسيد. اگر مجموعه عكس هايى از اعدام هاى دوران حكومت وحشت داريم، اين عكس ها شايد هزار بار به نمايش گذاشته شود بدون اينكه براى تماشاگر معنا و مفهوم انقلاب را ذره اى روشن كند. روبسپير همچون يك آقا و مرى آنتونيت همچون يك «خانم» مردند. زندگى آن طور كه اتفاق مى افتد بى معنى است. يك پليس شايد زندگى را ببيند و سى سال در خيابان ها و دادگاه هاى پاريس كار كند و از آن چيزى بيشتر از آنچه يك بچه يا راهبه از يكى از نمايش هاى خوب مى فهمد، دستگيرش نشود. چرا كه هنر نمايشنامه نويس اين است كه اتفاقات مهم را از مجموعه بى نظم اتفاقات روزانه انتخاب مى كند و جورى آنها را كنار يكديگر مى چيند كه رابطه آنها با يكديگر اهميت داشته باشند. اين بهترين نقشى است كه انسان مى تواند برعهده بگيرد. بزرگترين كارى كه مى تواند دستش بگيرد و به همين دليل است كه نمايشنامه نويسان بزرگ جهان از آريستوفان و اوريپيد تا شكسپير و مولير و ايبسن شأنى شاهانه يافته اند كه بسيار بالاتر از بازيگران سيار و نويسندگان نمايشنامه هاى معمولى است.
    •چطور نمايشنامه نويسان بزرگ مردم را عذاب مى دهند
    برناردشاو:حالا كه منتقدترين در اشتباهند كه گمان مى كنند فرمول نوشتن نمايش خوش ساخت نه تنها فاكتورى لازم در نمايشنامه نويسى است بلكه براى خود نمايش ضرورت دارد، اگر اين تفكر اشتباه آنها تو نمايشنامه نويسان بزرگ حتى زمانى كه براى سرگرم كردن خودشان مى نويسند و به قصه گويى پناه مى برند مردود شمرده مى شود، چه اتفاقى بايد براى اين فرمول هاى نگون بختى رخ دهد كه به طور وقيحانه به نمايشنامه نويسى كه نقش خودش را به عنوان مترجم زندگى پذيرفته است پيشنهاد مى شود؟ نمايشنامه نويس نه تنها نبايد از اين فرمول استفاده كند بلكه بايد به آن حمله و نابودش كند. يكى از اولين درس هايى كه او بايد به عموم مردم ياد بدهد اين است كه سنت هاى رمانتيك كه فرمول ها در درونشان رشد مى يابند همه اشتباه هستند و در اين روزها كه هر كسى داستان هاى عشقى را مى خواند و به تئاتر مى رود بسيار آسيب رسان است. درست همان طور كه مورخ تا زمانى كه خوانندگانش را درمان نكند و اين توهم رمانتيك را از ذهنشان دور نكند كه بزرگى يك ملكه به خاطر زيبايى اش است نمى تواند چيزى به آنها ياد بدهد، نمايشنامه نويس هم بايد در درجه اول به تماشاگرانش بياموزد كه به صحنه، به عنوان يك سوراخ كليد چشم بدوزند و با شور چهار گوشه صحنه را بو بكشند. مردم علاقه اى به درمان ندارند. تماشاگر همچون دائم الخمرى كه از تلاش براى ترك عادت رنج مى برد از تربيت عذاب مى كشد. منتقدينى كه به فراخور حرفه شان در تمجيد از نمايش هايى سرشار از ضعف زياده روى كرده اند، زمانى كه تمام بعدازظهر، توهين و بدوبيراه بار نمايشنامه نويسى مى كنند كه عذابشان مى دهد، رنج مى برند.

  7. #17
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض دلدا / Deledda - Grazia

    گراتسیا دلدا، یکی از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم است که موفق به گرفتن جایزه ادبی نوبل گردید. وی اهل ساردنی است و تقریباً در تمام آثار ادبی خود به تشریح زندگانی مردم این ناحیه پرداخته است. رمان ها و نوول های گراتسیا دلدا امروزه مقامی خاص در ادبیات این کشور داراست به طوری که جزو آثار «کلاسیک» ایتالیا درآمده و غالب آنها به زبان های زنده دنیا ترجمه گردیده اند.

    به طورکلی نویسندگان ایتالیایی غالباً محلی هستند و روحیات و افکار و طرز زندگی مردم ناحیه ای را که در آن ساکن هستند بیشتر در آثار خود نقاشی می نمایند.

    موفقیت ادبی گراتسیا دلدا با انتشار داستان «درخت کش» شروع شد. جایزه نوبل در سال 1927 به خاطر نوشته هایش که به طور ایده آلیستیک الهام گرفته بود و تحلیل وضع زندگی در جزیره بومی و وضوح تشریح و مسائل انسانی که با عمق و احساس زیاد بیان کرده بود به وی تعلق گرفت.

    .................................................. ........................

    آثار منتشر شده :

    1.وسوسه
    2. مريم منزوي
    3. پس از طلاق
    4.الياس پورتولو

  8. #18
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض هانري برگسون Bergson


    اين متفكر بزرگ معاصر كه بخاطر ديدگاههايش در مورد «تكامل خلاق» و «محدوده هاي عقل بشري» شهرت جهاني پيدا كرد، در سال ۱۸۵۹ متولد شد.
    وي پس از سال ها تحصيل و تدريس در كلرمون - فران، در سال ۱۹۰۰ به كولژ دوفرانس پيوست. درس هاي او در كولژ دوفرانس با تحسين و استقبال فراواني روبرو شد تا جائيكه تا سال ۱۹۲۱ كه بازنشسته شد هر روز در كلاس هاي او بسياري از دانشجويان و علاقه مندان فلسفه شركت مي كردند. برگسون در سال ۱۹۱۸ در آكادمي فرانسه پذيرفته شد. طي سال هاي جنگ جهاني اول، كوشيد از طريق نوشتن مقاله هاي سياسي آمريكا را در جنگ وارد كند.
    وي در سال هاي پس از جنگ جهاني از تأثيرگذارترين افرادي بود كه در پايه گذاري سازمان يونسكو همكاري كردند.
    او در آخرين سال هاي زندگي اش به بيماري آرتروز شديدي مبتلا شد، به طوري كه در سال ۱۹۲۷ كه جايزه نوبل ادبيات به او تعلق گرفت، نتوانست در مراسم شركت كند و جايزه اش را بگيرد.
    برگسون در اولين سال هاي حيات فكري اش به شدت تحت تأثير رياضيات قرار داشت؛ بطوريكه مصمم بود اين رشته را به عنوان گرايش تخصصي اش برگزيند؛ اما هنگاميكه تز پايان نامه دكتري اش را با عنوان «زمان و اختيار» در سال ۱۸۸۹ ارايه مي داد، ديگر چندان به برتري رياضيات و مفاهيم رياضي باور نداشت.
    او معتقد بود كه شخصيت انسان همانطور كه در طول زمان متحول مي شود، حالتهايي بخود مي گيرد كه از قبل قابل پيش بيني نيستند.
    او در كتاب هاي «ماده و ذهن» و «مقدمه اي بر متافيزيك» به بررسي رابطه متقابل ذهن و بدن پرداخت و بر رويكردي از دانش تأكيد كرد كه حول محور شهود شكل مي گيرد.
    برگسون در كتاب «تكامل خلاق» مكانيسم دارويني را به زير سئوال كشيد و با اين ديدگاه كه «تمام حالات مختلف زندگي بشر و كلا موجودات داراي اختيار را مي توان از پيش تعيين كرد» به شدت مخالفت كرد. هانري برگسون در سال ۱۹۴۱ در سن ۸۲ سالگي درگذشت.

  9. #19
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض



    توماس مان نویسنده عالیقدر آلمانی 6 ژوئن 1875 در بندر «لوبك Lubeck» واقع در شمال آلمان متولد شد و 12 اوت سال 1955 در اثر عارضه قلبی پس از یك دوره بیماری ، در بیمارستان ایالتی «زوریخ » چشم از جهان فرو بست.

    پدرش بازرگان غلات بود كه بعدها به مقام سناتوری شهر آزاد لوبك رسید. توماس تحصیلات متوسطه خود را در همین شهر انجام داد تا بالاخره در سال 1894 دوره ی دوم دبیرستان را به پایان رساند، اما هر گز شاگرد ممتاز نبود.

    پس از مدتی در یك شركت بیمه در شهر مونیخ مشغول به كار شد و در ساعات فراغت نیز گاهی قلم به دست می گرفت و داستانهایی می نوشت تا اینكه اولین اثر او به نام «افتاده ها» در مجله ی ادبی «كزلد شانت» به چاپ رسید و با انتشار این داستان سبك وی مشخص گردید. توماس در همین زمان در دانشگاه مونیخ در رشته های تاریخ و ادبیات نام نویسی نمود و مدتی هم به هنر نقاشی پرداخت اما هیچ كدام از این رشته ها را به پایان نرسانید. توماس مان در سال 1895 كتاب «فریدمن كوچك» را منتشر ساخت. در سال 1897 مدتی همراه برادرش ، هانریش ، به رم رفت و درهمان سال نگارش كتاب «برودن بروكس» را شروع كرد.

    این كتاب كه در حقیقت زندگی خانوادگی خود نویسنده است، سرگذشت خانواده ای بورژوا است كه به تدریج دچار انحطاط و تباهی می گردد و شیوه نگارش این اثر با توصیف زیبایی كه از شهرهای شمالی آلمان و آداب و رسوم مردم آن دارد؛ بسیار با ارزش است. این كتاب در سال 1901 منتشر و موجب شهرت توماس گردید. سپس وی در سال 1903 «تونیو كروگر» و «تریستان» را منتشر ساخت.



    دوران اوج كار نویسندگی توماس مان ، مقارن با سلطنت گیوم دوم و بسط اقتصادی و سیاسی آلمان بود. در این زمان نویسنده بزرگ به سیاست و مسائل سیاسی بی اعتنا بود. در آثارش استحكام شكل و قدرت بیان به خوبی آشكار است و توصیف و واقعيت گرايي با مطالعات عمیق روانشناسی به طرزی عالمانه و دقیق بیان شده است ولی از سال 1912 كه مقدمات جنگ جهانی اول تدارك می شد، توماس مان نیز تحت شرایط زمان درگیر كار سیاسی شد و به نگارش شاهكار فناناپذیر خود به نام «كوه جادو» پرداخت كه دوازده سال بعد انتشار یافت و چنان اهمیتی به وی بخشید كه در سال 1929 جایزه ادبی نوبل به او اهدا گردید.

    سال 1913 كتاب «مرگ در ونیز» و در سال 1924 «كوهستان سحرآمیز» را منتشر ساخت. آثار دیگری كه وی در این دوران نوشته است عبارتند از: «فردریك و اتحاد كبیر»، «تفكرات مرد غیر سیاسی» و یك اثر تحقیقی به نام «تولستوی و گوته».

    بر اثر تحولاتی عمیقی كه با وقوع جنگ دراندیشه ی توماس پیدا شد ، كتاب معروف «تلاش ها» را نوشت. سال 1925 آغاز دوره ی درخشان و با عظمت تفكرات وی بود. در این دوران كه نهضت ناسیونالیستی آلمان به شكل حزب نازی مسخ می شد ، تفكر او به جنبه های فلسفی گرایید و در سال 1926 به پاریس مسافرت نمود و كتاب «رنج ها و عظمت ریچارد واگنر» را به نگارش در آورد. وی سپس در سال 1930 كتاب «ماریو و جادوگر» و در سال 1933 «یوسف و برادرانش» را منتشر نمود.

    1933 ، سال گسترش «نازیسم» و قدرت حزب نازی بود و حكومت به دست این حزب افتاد. مان مردانه به مبارزه با عملیات وحشیانه و غیر انسانی هیتلر و همكارانش برخاست، به دستور كمیته مركزی حزب نازی كتاب های توماس مان تحریم شد و نسخه های موجود آن جمع آوری و سوزانیده شد و حتی نزدیكان وی كه در آلمان بودند، دستگیر شدند و مورد شكنجه قرار گرفتند. در این هنگام وی از سویس به چكسلواكی رفت و تابعیت آن كشور را پذیرفت.



    مقارن حمله ی هیتلر به خاك چكسلواكی در سال 1938 ، مان به فرانسه و سپس به انگلستان رفت و چون جنگ جهانی دوم سراسر اروپا را فرا گرفت به آمریكا مهاجرت كرد و چندی بعد تابعیت آمریكا را پذیرفت.

    توماس مان در عین مبارزه آشتی ناپذیر با «هیتلریسم» از راه ِقلم و دستگاه های فرستنده ، هرگز یك لحظه كار اصلی خود را فراموش نكرد. وی كتاب «نوكتورن» را در سال 1934، «مبادله نامه ها» را در 1937 «آینده دمكراسی» و بیو گرافی های «فروید – گوته و واگنر» و همچنین «این صلح» و «یوسف در مصر» را در سال 1938 منتشر ساخت.

    تماس مان كتاب «این جنگ» را در سال 1940 و كتاب «دكتر فاوست» را در 1947 انتشار داد. «مان» از سال 1952 در قریه كوچك «ارلنباخ» در نزدیكی شهر زوریخ اقامت گزید و تا آخر عمر اوقات خود را همان جا گذرانید.
    .................................................. .......................
    آثار دیگر توماس مان عبارتند از:
    1.آشفتگی زودرنج
    2. یادداشتهای پاریس
    3. خلاصه زندگی
    4. شوپنهاور
    5. اروپا هوشیار باش
    6. فروید و آینده
    7. سرهای عوض شده
    8. اصالت فكر
    9. قانون
    10. اعترافات فلیكس كرول
    11. گوته نماینده بورژوازی
    12. شارلوت درویمار.

  10. #20
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض

    ايلنا، يوجين گلداستون اونيل، در سال 1888 در نيويورك متولد شد.
    “يوجين اونيل” بيش از هر نمايش نامه نويس ديگري رئاليسم نمايشي را كه آنتوان چخوف، هنريك ايبسن و آگوست استريندبرگ پيشگامان آن بودند به حوزه نمايش هاي آمريكا معرفي كرد.
    شخصيت هاي آثار او اغلب حاشيه نشينان جامعه اند كه سعي در حفظ اميدها و آرمان هاي خود دارند اما سرانجام به دام ياس و اسيتصال مي افتند.
    نخستين اثر منتشر شده اونيل،” فراسوي افق”، در سال 1920 عرضه شد و با استقبال فراوان مواجه شد از جمله اين كه جايزه “پوليتزر” را دريافت كرد او در سال 1936 نيز برنده نوبل ادبيات شد.
    .”اونيل” در سال 1953 در هتل شرايتون بوستون درگذشت.
    .................................................. ..................................

    از ديگر آثار مي توان به :
    1. ميمون پشمالو 1922
    2. امپراطور جونز
    3. آنا كريستي 1922
    4. آرزو زير درختان نارون 1925
    5. ميان پرده عجيب 1928
    6.آه برهوت 1933
    7.آدم برفي مي آيد 1939
    8.سفر طولاني روز به شب 1941 .

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •