تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 46

نام تاپيک: نزار قبانی

  1. #11
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    نامه هایی برای تمام زنان جهان
    این نامه ی آخر است .....
    پس از آن نامه یی وجود نخواهد داشت
    این واپسین ابر پر باران خاکستری ست
    که بر تو می بارد ؛
    پس از آن دیگر بارانی وجود نخواهد داشت

    این جام آخر شراب است بانو ؛
    و دیگر نه از مستی خبری خواهد بود ؛
    نه از شراب ...

    آخرین نامه ی جنون است این
    ... آخرین سیاه مشق کودکی
    دیگر نه ساده گی کودکی را به تماشا خواهی نشست ؛
    نه شکوه جنون را .....

    دل به تو بستم گل یاس ِ دلپذیر ....
    چون کودکی که از مدرسه می گریزد
    و گنجشک ها و شعرهایش را
    در جیب شلوارش پنهان می کند

    من کودکی بودم ؛
    گریزان و آزاد
    بر بام شعر و جنون
    اما تو زنی بودی ؛
    با رفتارهای عامیانه
    زنی که چشم به قضا و قدر دارد
    و فنجان قهوه
    و کلام فالگیران
    .... زنی رو در روی صف خواستگارانش

    افسوس ....
    از این به بعد در نامه های عاشقانه ؛
    نوشته های آبی نخواهی خواند
    در اشک شمع ها ؛
    و شراب نیشکر
    ردّی از من نخواهی دید

    از این پس در کیف نامه رسان ها
    بادبادک رنگینی برای تو نخواهد بود
    دیگر در عذاب زایمان کلمات
    و در عذاب شعر حضور نخواهی داشت

    جامهء شعر را بدر آوردی
    خودت را بیرون از باغهای کودکی پرتاب کردی
    و بدل به نثر شدی .....ا


  2. 2 کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    هر گاه شعری به رنگ سیاه نوشتم

    گفتند که آن را از چشمانش رو نویسی کرده ام.

  4. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    پــس از مــن

    کســي اگــر تــرا ببــوســد،

    روي لبهــايــت

    تــاکستــانــي را خــواهــد يــافــت

    کــه مــن کــاشتــه ام . . .

  6. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #14

    پيش فرض

    .

    " نقاشی با واژه هــا "



    بیســــــت سال در سفــر عشـــــق

    اما جـاده هنـــوز نـاشنـاختـــه / .

    گاه پیـــروز شدم

    اغلب از پــا افتــادم / ..

    بیســـــــت سال سر در کتـــاب عشــق

    و هنــــــوز در نخســتــیــــن بــرگ / .




    " در بنــدر آبــی چشمانـت "

    .

  8. 2 کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    کاربر فعال انجمن ادبیات m_kh111's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    پست ها
    297

    پيش فرض

    بدون زن
    مردانگی مرد
    شایعه ای بیش نیست..

  10. 2 کاربر از m_kh111 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    چشمانت کارناوال آتش بازیست!

    یک روز در هر سال

    برای تماشایش میروم

    و باقی روزهایم را

    وقت
    خاموش کردن آتشی میکنم

    که زیر پوستم شعله میکشد!

  12. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #17
    در آغاز فعالیت MaRiPoSa's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Iran , Tehran
    پست ها
    18

    پيش فرض

    پزشک توصیه کرده است
    بیش از پنج دقیقه
    لبانم را در لبانت رها نکنم
    و بیش از یک دقیقه
    خو را در معرضِ آفتابِ داغِ سینه‌ات قرار ندهم
    پس لطفن
    بیش از این دیگر
    وابسته‌ام نکن!

    "نزار قبانی"

  14. 2 کاربر از MaRiPoSa بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    بــاشــه بــانــو، بــرو!

    مــي‌دانــم ايــن
    انتخــاب تــو نيســت!

    بــاشــه، امــا،

    امــا،

    رفتنــت،

    آن‌قــدرهــا کــه فکــر ميکنــي

    فــاجعــه نيســت!


    مــن مثــل بيــدهــاي مجنــون،

    ايستــاده
    مــي ميــرم . . .

  16. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  17. #19
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    پست ها
    2,264

    پيش فرض

    راه حلــي داري؟!

    راه نجــاتــي بــراي کشتــي
    شکستــه

    کــه نــه غــرق مــي شــود،

    نــه نجــات پيــدا مــي کنــد . . .


  18. این کاربر از part gah بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  19. #20
    کاربر فعال انجمن ادبیات Puneh.A's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    فیس آباد
    پست ها
    1,303

    پيش فرض

    برای مــ . ح


    عهد کردم که دوستت نداشته باشم
    سپس در برابر اين تصميم شگرف ! ترس مرا فرا گرفت
    عهد کردم که برنگردم و برگشتم
    و از دلتنگي نميرم و مردم
    بارها عهد کردم
    و بارها تصميم گرفتم که کنار بکشم
    و يادم نمي‌‌آيد که کنار کشيده باشم
    عهد‌هايي کردم بزرگ‌تر از خودم

    .
    .
    .
    عهد کردم که هيچ نامه عاشقانه‌اي برايت ننويسم
    ولي ...بر خلاف ميلم ... نوشتم
    عهد کردم جايي که تو هستي پيدايم نشود
    ولی...
    عهد کردم که دوستت نداشته باشم
    چگونه؟
    کجا؟
    اصلاً کي ديدي که من عهد کرده باشم؟
    دروغ مي‌گفتم از فرط راستگويي
    و خدا را شکر که دروغ مي‌گفتم...
    عهد کردم
    با نهايت سردي... و با نهايت حماقت
    که تمام پل‌هاي پشت سرم را خراب کنم
    مخفيانه تصميم گرفتم که تمام_تو را در تمام_خودم بکشم
    و عليه تو اعلام جنگ کردم

    .
    .
    عهد کردم
    که به تو زنگ نزنم
    و به تو فکر نکنم، وقتي ...
    و دلواپست نباشم
    و برایت گل نگیرم
    و دستانت را نبوسم
    و بر خلاف ميلم
    و گل ...
    و ما بین ديدگانت را بوسيدم، تا ...
    عهد کردم که نه ... و نه ... و نه ...
    و وقتي به حماقتم پي بردم !
    خنديدم...
    عهد کردم
    همچون تو که چهل باز ذبحم کردی ذبحت کنم
    و آنگاه که لباسم را غرق خون ديدم
    يقين کردم اين منم که ذبح شده‌ام
    پس مرا بر کجاوه جديت منشان
    هرگاه خشمگين شدم..
    هرگاه متأثر شدم..
    هرگاه شعله‌ور شدم..
    هرگاه خاموش شدم..
    دروغ مي‌گفتم از فرط راستگويي
    و خدا را شکر که دروغ مي‌گفتم

    .
    .
    عهد کردم که سرکشي جنونم را مهار کنم
    و خوشا به سعادتم که هنوز
    گرم_گرمم وقتي عاشقت مي‌شوم
    کاملاً مثل دفعات قبل
    خیس_ حرارت
    عهد کردم
    که تا يک سال، عشق را با تو در ميان نگذارم
    و تا يک سال، چهره‌ام را پنهان نکنم
    در جنگل گيسوانت
    و تا يک سال از ساحل چشمانت صدف نگيرم
    چگونه چنين حرف احمقانه‌اي زدم؟
    در حالي که چشمان تو خانه من است
    خانه امن من ...
    چگونه به خود اجازه دادم؟؟؟؟؟

    .
    .
    عهد کردم
    که برنگردم.. و برگشتم
    که از دلتنگي نميرم و مردم
    عهد‌هايي کردم بزرگ‌تر از خودم
    چه کردم با خودم ؟؟؟؟؟؟؟؟
    دروغ مي‌گفتم از فرط راستگويي
    و خدا را شکر که دروغ مي‌گفتم..


    نزار قبانی
    Last edited by F l o w e r; 17-09-2012 at 07:17. دليل: افزودن نام شاعر

  20. 4 کاربر از Puneh.A بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •