تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 11 از 11

نام تاپيک: »»» داستانهایی از زندگی نویسندگان، دانشمندان، متفکران و ...

  1. #11
    آخر فروم باز mili_k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    ! My Dreams
    پست ها
    1,516

    پيش فرض داستان های عجیب از عرفا ، شعرا و صوفیان قرن های گذشته . ( قسمت اول : ذوالنون مصری )

    ابوالفیض ذوالنون مصری ، ثوبان بن ابراهیم یا فیض بن ابراهیم ، از معروفترین صوفیان و عارفان است و از کسانی است که شیخ عطار در تذکرة الاولیا در فصلی مشبع و کامل شرح حال و سخنان او را نقل کرده است .

    اهل مصر او را زندیق می خواندند و از او نزد متوکّل خلیفه ی عباسی سعایت کردند ، متوکّل او را به بغداد آورد و بند بر پای او نهاد و او را چهل شبانروز به زندان افکندند ؛ پس از آنکه از زندان بیرونش آوردند ، شرحی درباره ی خود و کراماتش گفت ، متوکّل بگریست و جمله ی ارکان دولت در فصاحت و بلاغت او حیران ماندند و خلیفه مرید او شد .

    عطار کرامات و اعمال او را بتفضیل بیان کرده است ؛ از جمله درباره ی اینکه چرا او را ذوالنون نام نهادند ، نوشته است : با جماعتی در کشتی نشست و گوهری از بازرگانی گم شد ، همه گفتند که با اوست و او را می رنجانیدند و استخفاف می کردند ، چون کار از حد بگذشت ذوالنون گفت : « خداوندا تو می دانی » ، پس از آن هزار ماهی از دریا سر برکردند هریک گوهری در دهان گرفته ، ذوالنون یگی بگرفت و بدیشان داد ، اهل کشتی چون چنان دیدند در پایش افتادند و عذر خواستند ؛ از این سبب نام او را ذوالنون نهادند .

    پیش از این هم یک داستان از ذوالنون در ضمن شرح « قرب » از حالات صوفیه آورده ایم .

    ذوالنون می گوید در یکی از سفرها زنی را دیدم از او سؤال کردم از غایت محبت ، گفت : ای بطّال ، محبت را غایت نیست ؛ گفتم چرا ؟ گفت : از آن که محبوب را غایت نیست .

    او گفت آنکه عارفتر است به خدا ، تحیّر او به خدا سخت تر است و بیشتر ، از جهت آنکه هرکه به آفتاب نزدیکتر بود ، تا به جایی رسد که او ، او نبود .

    نزدیکان را بیش بود حیرانی ... کایشان دانند سیاست سلطانی

    ذوالنون در سال 245 هـ . ق . وفات یافته است . در وقت نزع ، او را گفتند ما را وصیتی کن ، گفت : « مرا مشغول مدارید که در تعجب مانده ام از احسان او » پس وفات کرد .

    درباره ی ذوالنون نوشته اند که علم کیمیا می دانسته و در تذکرة الاولیا هم داستانی در تبدیل سه مهره به سه پاره یاقوت از او نقل شده است : به دستور او جوانی از دارویی سه مهره ساخت و هر یک را به سوزن کرد و ذوالنون آن مهره ها را در دست مالیده و باد در او دمید تا سه پاره یاقوت شد . قفظی هم در تاریخ الحکما کیمیادانی او را تأیید کرده . ابن الندیم نیز دو کتاب الرکن الاکبر و الثقه فی الصنعة را در علم کیمیا از ذوالنون نام برده است .


    پ ن : همه رو خودم از کتاب درسی " مقدمه ای بر عرفان و تصوف " رشته ی الهیات ( که دانشجو ـشم ) تایپ کردم . « برای اولین بار در اینترنت در پی سی ورلد منتشر میشه » از کسانی که کپی می کنند خواهش می کنم منبع « یعنی [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] و نام کاربری من رو ذکر کنند » . با سپاس

  2. این کاربر از mili_k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •