تبلیغات :
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 11 اولاول 123456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 102

نام تاپيک: مقالات علوم اجتماعي

  1. #11
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    جامعه ، روایت ، خوانش


    � وضعی - موجودی - کشفی � بر مؤلّفه های � آرمان - عمل - اندیشه � بار شده و امکان پیدایش " روایت " را فراهم می آورد . این سه دسته کنشگر عبارتند از :
    مؤلّفان ، مصنِّّفان ، متفکّران .
    مؤلفّان به عنوان سرمشق گران ، بازنمای بُعد تکلیفی ( آرمانی ) ، حامل کارکردهای مشخّص؛
    مصنِّفان به عنوان مشق گران ، بازنمای بُعد عملی ( اجرایی ) ، حامل کارکردهای جاری ؛ و
    متفکّران به عنوان تحلیل گران ، بازنمای بُعد اندیشه ای ( تفهّمی ) ، حامل کارکردهای شناختی می باشند .
    مؤلفّان به مثابه نخبگان ؛ مصنِّّفان به مثابه توده و متفکّران به مثابه آگاهان در نظر گرفته می شوند . پس � نخبه - توده - آگاه � در وجه نهایی عامل ایجاد روایت به سه سهم � آرمان - عمل - اندیشه � در مقام برآیند بیانی جامعه در دو ساحت � پیشاهنگ - پساهنگ � است . انعکاس روایت در پیشاهنگ ، موجد پیشا روایت به عنوان تصویر درونی و در پساهنگ موجد پسا روایت به عنوان تصویر بیرونی ِ قرائت جامعه است . پیشا / درون - روایت ، مبیّن " ذهنیّت " و پسا / برون - روایت مبیّن " عینیّت " جامعه می باشد .
    � ذهنیّت / عینیّت � ِ جامعه وانمود تجلیّات شکلی- ماهوی � ایده / مادّه � ی جامعه است .
    این دو بنا به بستر پیدایی خواننده در موضوع خوانش ، موقعیّتی تقدّمی / تأخّری می پذیرند .
    درون - روایت که خود وابستۀ ذهنیّت جامعه است ، بی پروا نمایشگرعملیّات مرحله ای جامعه به مثابه زنجیرۀ اتّفاقات و برون - روایت که خود وابستۀ عینیّت جامعه است ، نمایشگر عملیّات زمینه ای جامعه به مثابه بستر ماجرایی می باشد .
    " خیزش " ِ � مسئله � ( به عنوان شکل تصویری و برآیندی ِ فعل و انفعالات پویا ) عمدتاً از ناحیۀ پیشا روایت و " نمایش " آن از ناحیۀ پسا روایت رُخ می دهد . به عبارتی " شیمی " ِ � مسئله � در درون - ساخت ، پیشانمای تعیّن روایی در ذهنیّت جامعه و " فیزیک " ِ� مسئله � در برون - ساخت ، پسانمای تعیّن روایی در عینیّت جامعه می باشد . لذا تحلیل مسئله در زیربنا شکلی مضمونی - ایده ای و توصیف مسئله در روبنا شکلی ساختی - مادّه ای می پذیرد ؛ و این هر دو در هیأت بیانی ( روایت ) ، خود حامل رویکردهای سه گانۀ � تألیفی - تصنیفی - تحلیلی � ِ کنشگران کلان - روایت ِ جامعه می باشند . هرچند نقش ، وزن و سهم هر یک از این نگاه ها می تواند در تجلیّات متغیّر روایی ، متفاوت باشد ؛ تا جایی که آرمان ، عمل یا اندیشه نقش محوری در تلقّی روایت و متعاقباً خوانش مسئله پیدا کنند .
    پس نبض کنترل روایی جامعه در مضمون - ساخت برعهدۀ این سه مؤلّفۀ بنیادی با آیین متجلّی در اهداف ، رویکردها و کارکردهای سه گانۀ کنش ورزان در سه قطب و زاویۀ جامعه است . در این میان ،" مسئله " در� مضمون - ساخت � ِ جامعه ، روایتی سه گانه و قرائتی دوگانه می یابد . روایت سه گانه ناظر بر تعیّن ، تشکّل و تفهّم و قرائت دوگانه ناظر بر تخیّل دو منظوره می باشد . بُعد اوّل تخیّل مسئله در درون - ساخت در پی برداشت زنجیره ای ( مرحله ای ) و بُعد دوّم در برون - ساخت در پی برداشت زمینه ای ( کلّی ) از پدیده های اجتماعی است . قرائت پیشینی ، [ تعیّن - تشکّل - تفهّم ] ِ مسئله را در ترکیبات مستمر ، دیالکتیک و پویای اغلب ماهوی و قرائت پسینی ، این سه گانه را در هیأت نظم آیینی کل و در عین حال دیالکتیک و منعطف در کنش ورزی - واکنش گری با نگاه اغلب شکلی پدیدار است.
    بدین ترتیب خوانش نخست ، میزان روایتمندی مسئله را بیشتر بر نشیمن مضمون گرایی و خوانش دوّم این روایتمندی را بیشتر بر نشیمن ساخت گرایی وفادار است .
    در خود اجزای مبیّن روایت ، تعیّن تقاضا محور ، تشکّل عرضه محور و تفهّم فی ذاته مبادله محور است و بدون هر یک ، کنترل روایی برهم خورده و متعاقباً " مسئله " هم به عنوان یک برآیند روایی امکان و مجال بروز نمی یابد .
    برای یافتن نقطۀ تعادل باید بر محور� تفهّم - تخیّل � متمرکز شد . چرا که نقطۀ باز پرداخت روایت و همچنین نقطۀ اتّکای قرائت ( به مثابه حجم ایستاری خاستگاه خوانش ) بر این دو استوار است . تفهّم ، درک بلا واسطه و تخیّل ، چینش بلا واسطه را متعیّن می سازد و این هر دو اهمیّت " اندیشه سازی " را متذکّرند . " اندیشه سازی " خود مضمون - ساختی است که مضمونش ( اندیشه ) مدیون قوّۀ تفهّم و ساختش ( سازی ) مدیون قوّۀ تخیّل است . مضمون - ساختی که به مثابه راه حلّ برآیندی تعادل در پیکره های موازی � روایت - قرائت � ِ خوانش جامعه ، گویای هر دو وجه پیشا نهاد - پسا نهاد با تنظیم گفتمانی اقناع - اشاعه دور از کج فهمی ِ [ تشکّلی ( توده ای واپس گرا ) - تعیّنی ( طالب پیش رونده ) ] می باشد . این کج فهمی ناظر بر افراط در استقرار وضعیّتی ِ تعیّن - تشکّل به واسطۀ حضور نامتجانس پیشانهاد - پسانهاد در پیکرۀ روایی جامعه است . در وجه عینی - انضمامی ، " آگاهان تحلیل گرا " به مثابه کنشگران حامل وضعیّت تعادلی ِ " اندیشه سازی " ، کارآمد می شود .
    در جهت تکمیل بازوی اجرایی - عملیّاتی در سنجش و برقراری تعادل شیمیایی ِ [ روایت - قرائت ] ِ خوانش جامعه باید اندیشید که نیاز ِ [ متصوّر- متجلّی - حدّاقلّی ] ِ دستگاه توازن در موقعیّات زیست اجتماعی به چه سویی نشانه گر است . در پی پیدایش " نشانه ها " ، دستگاه های کنترل وضعیّت - موقعیّت در سه گانۀ رفتاری ِ [ وضعی - موجودی - کشفی ] فعّال شده و [ تکلیف ( آرمان ) - عمل - اندیشه ] را در عملیّاتی درونی و دیالکتیک و نه برونی و یکسان ساز به سامان موقّتی ِ � روایت - قرائت � در � پیشاهنگ - پساهنگ � و مشخّصاً موضوع " مسئله " می رساند .
    این واقعه ، " نظم از درون " خوانده می شود که بر خلاف " نظم از بیرون " ( که ایجابی ، متعیّن ، متشکّل و ساخت مند ِ ارادی - رسمی است ) ، واجد خصلت اصلی تعامل پویا در بسترهای چهارگانۀ � تقابل / چالش / تعارض / تضاد � ، یعنی " دیالکتیک " می باشد . این دیالکتیک به سبب دسترسی به رویکرد درون ساز سیاسی - فرهنگی ، عناصر قطبی ِ اقتصادی - اجتماعی را ملازم کرده و در نگرۀ مادّه انگارانۀ اجتماعی به آنها سمت و سوی پویای مبادله محور و توسعه یاب انضمامی می بخشد . حال آنکه دیالکتیک به سبب اتّکا به عنصر پیشینی ( پیشاهنگی / تقدّم ) پیش از تأخّر انضمامی دارای قابلیّت انعطاف ایده محور در ساحت انتزاعی ِ درون یاب و متعاقباً درون - ساختی ِ اجتماع است که اغلب شکلی نا متعیّن و غیر رسمی می یابد ، امّا به سبب رویکرد " اندیشه ساز " با پیشینۀ انرژیتیک ِ تفهّم - تخیّل ، بازیاب جامعه و احیاگر آن در� روایت - قرائت � ِ هارمونیک ، هرمنوتیک و پیش رونده است . خصلت هارمونیک ، بازنمای تأثیر کنشگران مؤلّف ( نخبه ) ، خصلت هرمنوتیک بازنمای تأثیر کنشگران متفکّر( آگاه ) و خصلت پیش رونده ، بازنمای تأثیر کنشگران مصنِّّف ( توده ) در صورت نهایی خوانش ِ روایی - قرائی ِ جامعه می باشد .

    با احترام/ به کوته نشینان بلند جای
    سیّد حمید میرهادی/ تهران / اسفند 1385

  2. #12
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    جوامع برندي، بازاريابي و رسانه


    ادبيات نام هاي تجاري و تحقيقاتي که در اين زمينه صورت گرفته است، بحث هايي را در مورد چند نمونه اوليه از جوامع برندي، مطرح ساخته اند : موتورسواران هارلي ديويدسن و رانندگان ساب، هوداران کامپيوتر اپل يا مصرف کنندگان استارباکس. انتخاب اين نام هاي تجاري از آن جهت بوده است که شناسايي مشتريان آنها براي محققين به سادگي امکان پذير بوده است و بدان معنا نمي باشد که هر نام تجاري براي داشتن يک جامعه برندي بايد همچون هارلي ديويدسن يا استارباکس باشد.حتي مشتريان چاي و قهوه پيت يا ساير نام هاي تجاري کوچک محلي، ممکن است نسبت به نام تجاري منتخب خود بسيار علاقمند و مشتاق باشند. به نظر ميرسد حداقل ملزومات داشتن يک جامعه برندي عبارتند از :

    � نام تجاري که مشتريان خود را کاملاً متمايز سازد.

    � مکانيزم هايي که آن ها (مشتريان) را درگير تجربه مشترکي از نام تجاري مربوطه نمايد.

    مثال هاي ارائه شده، نشان دهنده اين هستند که مشخصه هاي کيفي يک نام تجاري، در مشتريان آن منعکس مي شود و آنچه که مشتريان مي خواهند در کيفيت آن نام تجاري بازتاب مي يابد. مثلاً نام تجاري هارلي ديويدسن با مفاهيمي چون آزادي فردگرايي و نافرماني شناخته مي شود، پس خيلي عجيب به نظر نمي رسد که اين مفاهيم در رفتارها و منش موتورسوران چرم پوش هارلي ديويدسن به عرضه ظهور برسد.

    آنچه که اين تحقيقات به خوبي نشان نمي دهند، ميزان تمايل مشتريان براي نزديک شدن به مشخصه هاي خاص يک نام تجاري مي باشد و توجه به اين مسئله در تبديل اعضاي کنوني و آينده يک جامعه برندي، از جايگاه يک مشتري بي تفاوت و غير متعهد به هوادار واقعي و وفادار، از اهميت بسزايي برخوردار است.

    يکي از مدل هاي جامعه بندي در بازاريابي شامل چهارگروه افراد مي شود : گروه اول ناظرين ناميده مي شوند و آن دسته از افراد هستند که تنها با نام تجاري آشنا هستند، دسته ديگر غير متعهدين مي باشند افرادي که بدون هيچگونه ترجيح خاصي از محصول يک نام تجاري خريد کرده اند اما تعهدي نسبت به آن نام تجاري براي تکرار خريد ندارند. گروه بعد، تحسين کنندگان هستند که نام تجاري مذکور را به سايرين ترجيح مي دهند و در نهايت هوادران مي باشند که هم نام تجاري را ترجيح داده و هم به آن وفادار مي مانند.

    بنابراين بخشي از وظيفه يک بازارياب سوق دادن مصرف کننده از پيرامون به مرکز جامعه برندي (در جهت افزايش وفاداري و درآمد حاصل از هر مشتري ) و همچنين جذب مشتريان جديد مي باشد. اين مسئله نيازمند تعريف گسترده اي از جامعه برندي است بطوري که تمامي هواداران موجود يک نام تجاري، تحسين کنندگان و متمايلاني که واقعاً نام تجاري را ترجيح مي دهند و غير متعهدين (که تصادفي نام تجاري را برگزيده اند) و ناظرين (هنوز تصميم به خريد نگرفته اند) را در بر گيرد. نکته ديگري که ادبيات نام تجاري به آن اشاره مي کند و توصيه هاي ضروري به مالکان نام هاي تجاري است :

    زماني که ادعا شود هواداران يک نام تجاري، کنترل شديدي روي پيام آن دارند، قادر خواهد بود که بر عليه مالک آن نام تجاري طغيان کرده و محصولات جديد يا نوآوري هايي را که مطابق با ارزش هاي آنها نيست را متوقف سازند. پورشه چنين بحراني را با آغاز معرفي محصولات جديد و متفاوت خود Cayenne SUV, Boxter تجربه کرد.

    شما مي توانيد مثال هاي مشابهي را در جوامع برندي کامپيوتر اپل، BMW و... بيايد. جوامع برندي ثابت کرده اند که نيروهاي قدرتمندي در دست بازاريابان هستند تا با اعضاي آن ها ارتباط برقرار کرده و اشتياق و علاقه مشتريان را همسو با منافع نام تجاري مربوطه سازند.

    دو تفسير عمده از قدرت جوامع برندي وجود دارد :

    1. اعضاي يک جامعه برندي به عنوان مشتريان يک نام تجاري خاص که در جامعه ديده مي شوند، مي توانند بهترين ترويج کنندگان باشند. آنها پيام نام تجاري (و اشتياق خود نسبت به آن) را به بازار منتقل مي سازند و همچنين مجرايي مناسب براي نمايش بازخورد بازار مي باشند. براساس تحقيقات، گروه هاي کانون و تحليل هاي صورت گرفته (در مورد مضامين جذاب) اعضاي يک جامعه برندي مي توانند منبع ارزشمند تحقيقات مصرف کننده باشند.

    2. يک جامعه برندي نماينده گروه منسجمي است، در نتيجه بازاريابان قادر خواهند بود با مشتريان همچون اعضا رفتار کرده و برنامه هاي مخصوص اعضا که مي تواند ارتباطات مشتريان را عميق کند، را گسترش دهد.

    ـ در يک مدل عضويت، بازارياب نام تجاري تشويق به کارگيري برنامه هاي يکپارچه ارتباطي در مجلات، وب سايت ها، وب بلاگ ها، ايميل هاي خبري، کتاب هاي الکترونيکي، رويدادهاي زنده و ساير انواع رسانه ها، مي نمايد. هر يک از اين برنامه ها، فرصت ترويج نام تجاري را به تنهايي مهيا مي سازند. حال آن که بازاريابان با ترکيب آن ها با يکديگر قادر خواهند بود علاوه بر افزايش اثرگذاري هزينه هاي خود را نيز کاهش دهند.

    ـ جوامع برندي، راه جديدي را براي يافتن خريداران فعال به بازاريابان ارائه مي دهند. با استفاده از اين جوامع به عنوان يک شاخص آماري حقيقي (در مقايسه با جنسيت، سن يا درآمد) بازاريابان قادر خواهند بود در برنامه هاي ارتباطي مالکان براي دستيابي به خريداران فعال در رسانه هاي سنتي ارزان، مشارکت داشته باشند.


    مشتريان به عنوان اعضاء

    بازاريابي جامعه برندي بحث جديدي نمي باشد، به طوري که سالهاست ناشران مجلات و سازمان هاي عضو پذير به آن مشغول مي باشند. بويژه مجاري سازمان هايي که در اموري چون شبکه هاي فروش مجدد، همايش و نشريات و غيره، پيشرو و پيشگام بوده اند. همه اينها برنامه هاي ساخت يک جامعه در مقياس صنعتي (B2B) مي باشد. آنچه که در زمينه تکنولوزي اطلاعات جديد است، جمع آوري اطلاعات مهم مشتريان توسط بازاريابان نام هاي تجاري مصرفي است که از آنها در جهت ساخت برنامه هاي ارتباطات بازاريابي حول محور اعضاء استفاده مي نمايند.

    از تقاطع دو مفهوم جوامع برندي و تکنولوژي اطلاعات اين سوال پيش مي آيد : �اگر بازاريابان براي بدست آوردن اطلاعات مشتريان از طريق رسانه ها رقابت مي کنند، پس ذات ساخت يک نام تجاري چيست ؟� اين بيشتر شبيه توسعه مخاطبان تحت پوشش است در حالي که اساس رقابت، توانايي جذب و حفظ اعضاي از دست رفته ايست که علايق خود به نام تجاري محبوب شان را با انتظارات جديد جايگزين خواهند کرد.

    در اين جا مي توان از تجربه انتشار مجموعه هايي که براي ايجاد صميميت با مشتري مورد استفاده قرار گرفته است، ياد کرد : اين مطالب براي ارائه خدمات به اعضاء جامعه برندي شکل گرفته و مرتباً اخبار مفيد و اطلاع رسان را بدست آنها ميرساند و سبب تغيير ديدگاه آن در راستاي اهداف نام تجاري ميگردد. مالکان نام هاي تجاري مي توانند :

    ـ زماني را که مصرف کنندگان از يک نام تجاري لذت مي برند را افزايش دهند.

    ـ پيام نام تجاري را به گونه اي مطرح نمايند که مشتريان برداشت هاي جديدي از آن داشته باشند.

    ـ کانال هاي تحقيقاتي و ارتباطي بوجود بياورند که در طول زمان علايق اعضاء را رديابي نمايند.

    ـ هزينه هاي تبليغات و ترويج را بوسيله برنامه هايي که براساس هر يک از آنها ساخته مي شود، کاهش دهند.

    به عنوان مثال ، برنامه رسانه اي يک جامعه برندي مي تواند شامل چاپ دوره اي يک مجله و توزيع آن ميان 000ر100 تا ميليون ها نفر از مشتريان و ناظرين باشد. چنين سطحي از توليد سبب صرفه جويي ناشي از مقياس توليد ميگردد و مهمتر آن که باعث هدايت مشتريان به سوي وب سايت هايي مي گردند که در آن جا، بازاريابان مي توانند اطلاع از وقايع و ترفيعات بيشتر، مضامين غني تر، بحث هاي عمومي و خبرنامه هاي الکترونيکي را در اختيار مشتريان قرار دهند. مخاطبان رسانه هاي چاپي همچين مي توانند به عنوان يک منبع اطلاعاتي براي پيگيري بازاريابي مستقيم مانند يک آزمون تحقيقاتي که بستري بوسيله تحقيقات پيمايشي و پانل هاي مصرف کننده مي سنجد، مورد استفاده قرار گيرد.

    در اين مثال، توزيع رسانه هاي چاپي، همانند اهرمي براي رسيدن به يکپارچگي رسانه اي است که مي تواند شامل وب سايت، کتاب الکترونيکي، وقايع زنده، خبرنامه هاي الکترونيکي، تحقيقات مشتريان و خدمات بازاريابي مستقيم باشد. رسانه هاي چاپي بخصوص براي فائق آمدن بر محدوديت بازاريابي الکترونيکي در جذب مشتريان جديد بسيار مناسب و مفيد مي باشند. زماني که آدرس مشتريان در اختيار هستند مي توان از خبرنامه هاي الکترونيکي براي استحکام روابط بهره گرفت.

    براي اجراي چنين برنامه هايي در روش هاي سنتي بازاريابي مستقيم بايد حدود 50 سنت به ازاي هر کارت پست شده تا چند دلار براي ارسال بروشور و کاتالوگ هزينه نمود. نمونه سه تکه اي پستي (بروشور، پاکت نامه و وسيله ارسال پاسخ) حدود 2 دلار هزينه دارد. در حالي که نرخ پاسخ هاي قابل قبول تنها دو درصد مي باشد. برعکس، يک مجله 68 صفحه اي و يک وب سايت مرتبط قادرند مشتريان را به واکنش هاي عميق تر، ورود آنها به بحث هاي محرک و اقدام به خريد وا دارند و در نهايت هزينه کمتري نسبت به روش هاي سنتي پست مستقيم که 98 درصد آنها يا مورد غفلت واقع مي شوند يا دور انداخته مي شوند، خواهد داشت.


    نتيجه :

    بازاريابان بايد براي آزاد ساختن تمامي پتانسيل هاي موجود در جوامع برندي، روش هايي را در پيش گيرند که سبب افزايش تجربيات ارزشمند مصرف کنندگان گردد. بدين ترتيب مي توانند توجه آنها را خارج از بحث خريد و استفاده نيز، جلب نمايند. در صورت اجراي دقيق و صحيح اين روش ها، رسانه جامعه برندي به واسطه ارسال متون مفيد و اطلاع رساني براي مخاطبان خلق ارزش نموده و توجه مصرف کنندگان را جلب، آنان را به خريد تشويق مي نمايد. بازخوردي که از اين روش بدست مي آيد بسيار ارزشمند بوده و کل اين سيستم باعث ايجاد وفاداري در تحسين کنندگان، غير متعهدين و حتي ناظرين مي گردد.

    منبع : جامعه برندي Brand Cammunity نوشته A.M.Muniz.J.r و T.C.O�Guinn

    پژوهش نامه تحقيقات مشتري مارچ 2001



    سمیه صفری

    سيامک ميراحمدي

  3. #13
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    سيزده بدر


    سبزه گره زدن
    افسانهً آفرينش در ايران باستان و مسئلهً نخستين بشر و نخستين شاه و دانستن رواياتي دربارهً کيومرث حائز اهميت زيادي است. در اوستا چندين بار از کيومرث سخن به ميان آمده و او را اولين پادشاه و نيز نخستين بشر ناميده است. گفته هاي حمزه اصفهاني در کتاب سني ملوک الارض و انبياء و گفته هاي مسعودي در کتاب مروج الذهب جلد دوم و بيروني در کتاب آثار الباقيه بر پايهً همان آگاهي است که در منابع پهلوي وجود دارد. مشيه و مشيانه که پسر و دختر دوقلوي کيومرث بودند روز سيزده فروردين براي اولين بار در جهان با هم ازدواج نمودند. در آن زمان چون عقد و نکاحي شناخته شده نبود آن دو به وسيله گره زدن دو شاخه پايهً ازدواج خود را بنا نهادند. اين مراسم را بويژه دختران و پسران دم بخت انجام ميدادند و امروز هم دختران و پسران براي بستن پيمان زناشويي نيت مي کنند و علف گره مي زنند. اين رسم از زمان کيانيان تقريباً متروک شد ولي در زمان هخامنشيان دوباره شروع شده و تا امروز باقي مانده است. در کتاب مجمل التواريخ چنين آمده " اول مردي که به زمين ظاهر شد پارسيان او را کل شاه گويند. پسر و دختري از او ماند که مشيه و مشيانه نام گرفتند و روز سيزدهً نوروز با هم ازدواج کردند و در مدت پنجاه سال هيجده فرزند بوجود آوردند و چون مردند جهان نود و چهار سال بي پادشاه بماند " . چنانکه در بحث جشن نوروز اشاره شد کردهاي ايران و عراق که زرتشت را از خود مي دانند روز سيزدهم فروردين را جزو جشن نوروز به حساب مي آورند.
    درباره سیزده بدر
    در کتابهاي تاريخي و ادبي سده هاي گذشته، که رسم ها، آيين جشن هاي نوروزي کهن را ياد و يادداشت کرده اند، چون تجارب الامم، آثار الباقيه، التفهيم، تاريخ بيهقي، مروج الذهب، زين الاخبار و نيز در شعر شاعران به ويژه شاعران دورهً غزنوي که بيشترين توصيف جشن ها را در بر دارد اشاره اي به " سيزده بدر " نمي يابيم. پرسش اينجاست که اگر در کتاب هاي تاريخي و ادبي گذ شته اشاره اي به سيزده بدر و هفت سين نمي يابيم آيا اين رسم ها را بايد پديده اي جديد دانست و يا اين که، رسمي کهن است، و به علت عام و عاميانه بودن در خور توجه نبوده و با معيارهاي مورخان زمان ارزش و اعتبار ثبت و ضبط نداشته است؟ نگارنده حالت دوم را باور دارد. زيرا رسم و آييني که بدين گونه در همه شهرها و روستاهاي ايران همگاني است و در بين همهً قشرهاي اجتماعي عموميت دارد، نمي تواند عمري در حد دو نسل و سه نسل داشته باشد. ديگر اين که مي دانيم کتابهاي تاريخي و شعرهاي شاعران، رويدادها و جشن هاي رسمي را که در حضور شاهان و خاصان دستگاه حکومتي بود، بيان و توصيف مي کرد. ولي سيزده بدر، رسمي خانوادگي و عام و به بياني ديگر پيش پا افتاده و همه پسند ( و نه شاه پسند ) بود. از طرف ديگر، نوشتن رويدادهاي روزي که رفتارها و گفتارهاي خنده دار و غير جدي، براي خود جايي باز کرده، تا " نحسي سيزده " آسانتر " در " برود، توجه مورخ و شاعر را به خود جلب نمي کرد. و شايد " نحس " بودن هم عاملي براي بيان نکردن بود. نحس و ناخوشايند بودن عدد 13 و دوري جستن از آن، در بسياري از کشورها و نزد بسياري از ملت ها، باوري کهن است. مسيحيان هيچ گاه سيزده نفر بر سر يک سفره غذا نمي خورند. در باور تازيان سيزدهمين روز هر ماه ناخوشايند است. ابوريحان بيروني در جدول " روزهاي مختار و مسعود و مکروه " در ايران کهن، روز سيزدهم ماه تير را که ( تير نام دارد ) منحوس ذکر کرده است. سالهاي زيادي فروردين ماه اول تابستان بود. يکي از نويسندگان در خاطره هاي هفتاد ساله اش از باور مردم شهر خود، قزوين، دربارهً سيزده بدر مي نويسد : روز سيزده بدر جايز نبود براي ديد و بازديد، به يک خانه رفت، هم صاحب خانه به فال بد ميگرفت و مي گفت نحوست را به خانه من آوردند و هم رونده، نمي خواست مبتلا به نحوست آن خانه شود. روز سيزده بايد به صحرا رفت. زيرا آنچه بلا در اين سال بيايد، امروز مقدر و تقسيم مي شود. پس خوب است ما در شهر و خانه خود نباشيم، شايد در تقسيم بلا، فراموش شده و از قلم بيفتيم. شباهتي که بين سيزده بدر و برخي از رسم هاي کاتارها( بازماندگاه مانويان در اروپا، که ترکيبي از انديشه هاي زردشتي، فلسفهً باستان و مسيحيت دارند ) اين پرسش را به ذهن مي رساند که آيا هر دو ريشهً مشترک باستاني ندارند؟ کاتارها در روز عيد " پاک " ( که برخي از سال ها به روز سيزده فروردين نزديک است ) از خانه بيرون آمده و روز را در دامن صحرا و کنار کشتزار مي گذرانند، و براي ناهار با خود تخم مرغ ميبرند. در اين روز پنهان کردن تخم مرغ در گوشه و کنار و پيدا کردن آنها سرگرمي کودکان است. سه شباهت ، يا سه ويژگي مشترک اين دو عبارتند از :
    1- آغاز محاسبهً هر دو از آغاز بهار و اعتدال ربيعي است.
    2- در روز سيزده و عيد پاک کاتارها به صحرا و دامان طبيعت مي روند.
    3- بازي و سرگرمي کودکان با تخم مرغ فقط در روزهاي عيد بهاري رسم است، نه فصلهاي ديگر سال.
    شباهت ديگر دروغ هاي روز اول آوريل، با شوخي هاي سيزده بدر است. روز اول آوريل، هر چهار سال يکبار مصادف با روز سيزده فروردين است ( و سه سال با 12 فروردين ). پيشينه و انگيزهً برگزاري سيزده بدر، هر چه باشد، در همهً شهرها و روستاها و عشيره هاي ايران، سيزدهمين روز فروردين، رسمي است که بايد از خانه بيرون آمد و به باغ و کشتزارها رو آورد و به اصطلاح نحسي روز سيزده را بدر کرد. خانواده ها در اين روز به صورت گروهي و گاه چند خانواده با هم غذاي ظهر را آماده کرده و نيز آجيل ها و خوردني هاي سفرهً هفت سين را با خود برداشته، به دامان صحرا و طبيعت مي روند و سبزهً هفت سين را با خود برده و به آب روان مي اندازند. به دامن صحرا رفتن، شوخي و بازي کردن، دويدن، تاب خوردن و در هر حال جدي نبودن، از سرگرمي ها و ويژگي هاي روز سيزده است. گره زدن سبزه، به نيت باز شدن گره دشواري ها و برآورده شدن آرزوها، از جمله بيرون کردن نحسي است. اين باور، معروف است که " سبزه گره زدن " دختران " دم بخت "، شگوني براي ازدواج و همسر يابي، مي باشد. در فرهنگ اساطير براي رسم هاي سيزده بدر، معني هاي تمثيلي آورده : شادي و خنده در اين روز به معني فروريختن انديشه هاي تيره و پليدي، روبوسي نماد آشتي و به منزله تزکيه، خوردن غذا در دشت نشانهً فديه گوسفند بريان، به آب افکندن سبزه هاي تازه رسته - نشانه دادن هديه به ايزد آب يا " ناهيد " و گره زدن سبزه براي باز شدن بخت و تمثيلي براي پيوند زن و مرد براي تسلسل نسلها، رسم مسابقه ها به ويژه اسب دواني - يادآور کشمکش ايزد باران و ديو خشکسالي است.
    اين باور همگاني چنان است که اگر خانواده اي نتواند به علتي تمام روز را به باغ و صحرا برود، به ويژه با دگرگوني هاي جامعه شهر امروز در بعد از ظهر، هر قدر هم مختصر، " براي گره زدن سبزه و بيرون کردن نحسي سيزده " به باغ يا گردشگاه عمومي مي رود. با دگرگوني هاي صنعتي، شغلي، بزرگ شدن شهرها، فراواني وسيله هاي آمد و رفت سريع السير، وسيله هاي ارتباط جمعي و ... به ناگزير شهرداري هاي شهرهاي بزرگ، دشواريهاي آمد و رفت را پيش بيني مي کنند. فراواني اتومبيل و ديگر وسيله هاي آمد و رفت موتوري و نيز وسعت خانه سازي ها و شهرسازي ها، باعث شده که خانواده ها، سال به سال راه دورتري را براي " سيزده بدر " پشت سر بگذارند، تا سبزه و کشتزاري بيابند.
    http://www.farhangsara.com/f13bedar.htm

  4. #14
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نگاه جشنى به وسعت يك فلات


    �نوروز� روز ملى و جشن همه كسانى است كه در فلات ايران (ايران زمين)، خود يا نياكانشان به دنيا آمده اند و تاريخ و فرهنگ مشترك دارند، از جمله تاجيك ها، افغان ها، قفقازى هاى جنوبى، كردها و ساكنان سرزمين هايى كه در طول قرون و اعصار، امپراتورى ايران را تشكيل داده بودند.
    نزديك به دو قرن است كه امپراتورى ايران بر اثر توطئه استعمارگران اروپايى از ميان رفته است، اما فرهنگ مشترك و مدنيت غنى قوم ايرانى باقى مانده و نوروز همچنان روز ملى همه مردمى است كه از كوه هاى پامير و بدخشان تا انتهاى كوه هاى كردستان سوريه و از قفقاز تا رود سند و منطقه خليج فارس سكونت دارند.نوروز، هدف هاى آن و وقايعى كه در طول قرون و اعصار در اين روز روى داده است در خور توجه فراوان است.در بسيارى از آثار گذشته نگاران، از جمله در تاريخ طبرى، شاهنامه فردوسى و آثار بيرونى، نوروز به جمشيد، شاه افسانه اى و در پاره اى ديگر به كيومرث نسبت داده شده و آن را به دليل آغاز بهار، برابر شدن روز و شب و از سر گرفته شدن درخشش خورشيد و اعتدال طبيعت، بهترين روز در سال دانسته اند.به نوشته برخى از مورخين بر پايه افسانه ها، سه هزار سال پيش در چنين روزى، جمشيد از كاخ خود در جنوب درياچه اروميه (منطقه باستانى حسنلو) بيرون آمد و عميقاً تحت تاثير آفتاب درخشان و خرمى و طراوت محيط قرار گرفت و آن روز را �نوروز�، روز صفا، پاك شدن زمين از بدى ها و روز سپاسگزارى از خداوند بزرگ ناميد و خواست كه از آن پس، بدون وقفه هر سال در اين روز آيين ويژه اى برگزار شود. آيينى كه هنوز ادامه دارد و از گزند زمانه و هر گونه تحول سياسى و اجتماعى مصون مانده است.لازم است بدانيم كه مهاجرت آرين ها به صورت سه دسته مادها، پارس ها، پارت ها به سرزمين ايران در قرن هشتم پيش از ميلاد تكميل شد. اين گروه از آرين ها از گروهى كه به اروپا رفتند، جدا شده بودند كه مورخان آنان را آرين هاى جنوبى مى خوانند. مادها در منطقه غرب رى (تهران امروز) تا مرز ايلام از جمله آترپاتكان (آذربايجان) و كردستان مستقر شدند و بعداً حكومتى به پايتختى همدان تاسيس كردند كه به احتمال زياد جمشيد از ميان آنان برخاسته بود. زيرا پارس ها در جنوب و جنوب شرقى �رى� تا سواحل خليج فارس و بيشتر افغانستان و بلوچستان امروز اسكان گرفته بودند و پارت ها در شرق درياى مازندران از جمله خراسان بزرگ، دامغان، خوارزم و گرگان _ تپورستان (مازندران) و نواحى اطراف استقرار يافته بودند.ترويج آموزش هاى زرتشت _ تنها پيامبرى كه از ميان آرين ها برخاسته _ به نوروز جنبه معنوى ترى بخشيد، زيرا زرتشت بر كردار، گفتار و پندار نيك تاكيد داشت و هر عمل خلاف عدالت را نفى مى كرد و تحولات تاريخ را نتيجه كشمكش بدى و خوبى مى دانست كه سرانجام با شكست قطعى بدى، آرامش، صفا، شادى، صميمت و عدالت جهانيان تامين خواهد شد، نوروز فرصت خوبى براى زدودن افكار بد از روح، پايان دادن به دشمنى ها از طريق تجديد ديدارها و نيز شاد كردن دوستان و بستگان، مخصوصاً سالخوردگان با دست بوسى آنان و مبادله هديه بوده است.كوروش بزرگ موسس امپراتورى ايران كه از مادر، ماد و از پدر، پارس بود نخستين حكمران ايرانى بود كه به نوروز جنبه رسمى داد و در سال ۵۳۴ پيش از ميلاد دستورالعملى براى آن تدوين كرد كه شامل ترفيع نظاميان، ابلاغ انتصابات تازه، سان ديدن از سربازان، عفو مجرمين پشيمان، ايجاد فضاى سبز و پاكسازى محيط زيست _ از منازل شخصى گرفته تا اماكن عمومى _ بود. چهار سال پيش از آن، كوروش پس از تصرف بابل، نوروز را در آنجا جشن گرفته بود و به اين سبب برخى از مورخان، زمان اعلام رسمى و عمومى شدن نوروز به عنوان عيد ملى را سال ۵۳۸ قبل از ميلاد نوشته اند. بابل در ۲۹ اكتبر سال ۵۳۹ پيش از ميلاد به تصرف ايران درآمده بود.

  5. #15
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نگاه شبيه صوراسرافيل


    �به غير از سحرگاه هاى ماه رمضان و اتفاقات خاص، موقع زوال خورشيد، بيست دقيقه زودتر شروع مى كنيم. آنهايى كه نماز عصرشان را نخوانده اند هم مى فهمند آفتاب در حال غروب است. صبح هم نقاره زنى را تا رويت خورشيد ادامه مى دهيم. در واقع با اين كار هر روز طلوع و غروب و اوقات شرعى را اعلام مى كنيم. به غير از ايام محرم و صفر و عزادارى هاى مذهبى، تمام روزهاى سال اين كار انجام مى شود. امسال هم چون لحظه تحويل سال نو در ايام محرم و صفر است اين مراسم به دليل تقدس و حرمت اين ايام در حرم برگزار نمى شود. ما به طور كلى در ايام عزادارى ها نقاره زنى دوگانه روزانه را هم اجرا نمى كنيم تا بعد از روز شهادت حضرت امام رضا(ع) كه دوباره برنامه هاى روزانه و احياناً ويژه، نقاره زنى به طور مرتب آغاز مى شود.�
    اينها را يكى از آنها مى گويد.اينجا براى كسانى كه به زيارت بارگاه سلطان على بن موسى الرضا مى آيند همراهى نواى نقاره، قبل و يا بعد از اذان صبح و مغرب هنگام قدم زدن در صحن هاى تودرتوى حرم، صحن جامع رضوى، طول مسير مسجد گوهرشاد و صحن امام، از صحن انقلاب و كنار پنجره اميد بيماران در صحن عتيق و حتى تا خود ميدان فلكه آب و يا خيابان هاى پشت ايوان ساعت كه هنوز به گوش مى رسد جزيى از زيارتشان مى شود.وقتى كه بعد از نماز صبح اولين روز زيارت آرام و قدم زنان براى پيدا كردن منبع اين صداى آشنا، تودرتوى صحن ها گم مى شوى و بعد خودت را سر به هوا، وسط صحن عتيق، روى صندلى كنار حوض بزرگ صحن، روبه روى نقاره خانه روى پشت بام پيدا مى كنى كه چشم و گوش بسته، ميخ نواى طبل و كرنايى هستى كه اين بار از حنجره مناره بلند رضوى مى شنوى.نوايى از همان جنس موسيقى معروف، با مليتى ايرانى و سنتى كه اينجا، نسبتش با حنجره مكان، شكوه زمان و صاحب نفس، تقدس اش داده و موسيقى متن روحانيت زيارت تو مى شود.مى گويند نواختن طبل و به اصطلاح بوق و كرنا زدن، توسط يك گروه مخصوص نقاره زن سنت دربار و حكومت پادشاهان ايران بوده و جزيى از جلال و شكوه بارگاه سلطنت و احياناً از وقتى كه اولين بار، شاه عباس براى گسترش حرم امام رضا(ع) به مشهد مى رود بعد از ساخت و سازهاى بارگاه و به واسطه عنوان سلطان خراسان و جلال و شكوه بارگاه آن حضرت، اين سنت ايرانى كه نشانه اى از عظمت و بزرگى بوده به آن بارگاه منتقل مى شود و بعد از قاجار تا به امروز نيز ادامه دارد. هر چند كه به نظر مى رسد اين رسم ايرانى ريشه و قدمت تاريخى بيشترى داشته باشد.
    فووديه _ پزشك فرانسوى _ كه همراه ناصرالدين شاه از سفر فرنگ (فرانسه) به ايران مى آيد در ميان خاطرات خود در كتابى با عنوان سه سال در دربار ايران وقتى كه خيابان هاى تهران و سردرهاى آنها را توصيف مى كند مى گويد: �در بالاى يكى از اين سردرها، آنكه به ميدان ارك راه دارد نقاره خانه اى قرار گرفته كه در آنجا هر صبح و عصر يك عده طلوع و غروب خورشيد را با شادى تمام اعلان مى كنند و شايد اين يكى از آداب پرستندگان آفتاب ايرانيان قديم باشد كه از آيين مهر به جا مانده. همچنين محتمل است كه آهنگ هايى كه اين جماعت مى زنند و وسيله و آلات نواختنشان مثل شعر و شيپور و كرناهاى شبيه آنكه در تعزيه ها هم به كار مى برند از خيلى قديم و از نسلى به نسلى منتقل شده باشد.�اين يك رسم و سنت ايرانى است اما شايد تكرار آن براى زائران حرم و يا نواختن آن در لحظه تحويل سال و تولد دوباره زمين نماد يا چيزى شبيه صوراسرافيل است �كه چون دميده شود جز آنكه خدا بقاى او را خواسته باشد، ديگر هر كه در آسمان ها و زمين است همه يكسره مدهوش شوند و آنگاه چون صيحه ديگرى در آن دميده شود ناگاه خلايق همه برمى خيزند و زنده مى شوند و همه آنگاه نظاره گرند.�

  6. #16
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نوروز به وقت تخت جمشيد خاطره سه هزار ساله نوروز


    در روز نوروز، مردم نخست به ديدن سالخوردگان خانواده، بيماران و ازكارافتادگان و قبور نياكان و بزرگان مى رفتند و اداى احترام مى كردند. (احترام و رعايت احوال سالخوردگان و نسل بازنشسته، در ميان ايرانيان همواره نهايت اهميت را داشته است). سپس عيدديدنى آغاز مى شد. پيش از ديد و بازديدها، در لحظه تحويل سال هر فرد از خدا مى خواست كه در سال نو روان او را پاك و آرام نگه دارد. اين مراسم پس از ۲۵ قرن به همين صورت ادامه دارد و باعث اعجاب ملل ديگر شده است.سران دولت هخامنشى در آداب و رسوم و قوانين سرزمين هاى غيرآريايى نشين كمتر مداخله مى كردند ولى در مصر كه بيش از يك قرن يكى از ايالات ايران به شمار مى رفت، آيين هاى نوروز را رواج داده بودند و با اعزام سفير به حبشه (اتيوپى) از رئيس انتخابى اين كشور خواسته بودند كه نوروز را به رسميت بشناسد و برگزار كند. آلودن محيط زيست (آب و هوا و زمين) را منع، و براى دروغ گفتن و سوءنيت مجازات در نظر بگيرد.
    داريوش بزرگ كه در گسترش آيين هاى نوروزى در ميان متصرفات غير آرين امپراتورى ايران سعى بليغ داشت در مراسم نوروز ۵۱۵ پيش از ميلاد (هفت سال پس از آغاز فرمانروايى اش) تصميم خود را در زمينه ايجاد سنگ نبشته بيستون _ حاوى آرزوها، اندرزها و شرح قلمرو ايران _ اعلام كرد كه مورخان با توجه به اين سنگ نبشته گفته اند كه ايران تنها كشور جهان است كه سند مالكيت دارد. بزرگترين آرزوى داريوش كه در اين كتيبه آمده است، اين است كه خداوند ايران را از آفت دروغ و خشكسالى مصون بدارد.پس از تكميل ساختمان عظيم و زيباى تخت جمشيد در پارس و گشايش آن، آيين هاى رسمى نوروز، باشكوه بى مانندى در آنجا برگزار مى شد. مراسم نخستين نوروز در تخت جمشيد دو هفته طول مى كشيد. مردم عادى در تالار صد ستون و سران ايالات و مقامات تراز اول در تالارهاى ديگر اين كاخ حضور مى يافتند. كار ساختن تخت جمشيد (يونانى ها پرس پوليس = شهر پارس خوانده اند) ۵۱ سال طول كشيد. داريوش اول تصميم به ساختن آن، در محلى نه چندان دور از پاسارگاد گرفت، ولى پادشاه سوم بعد از او آن را گشود و به اين ترتيب ايران داراى دو پايتخت شد: شوش پايتخت ادارى و تخت جمشيد پايتخت سياسى و شهر همدان پايتخت ييلاقى (تابستانى نسبت به شوش). عنوان �تخت جمشيد� را قرن ها بعد، عوام الناس به آن دادند، حال آنكه اين كاخ با جمشيد افسانه اى ارتباطى نداشته است. از اين كاخ كه گوياى تمدن و پيشرفت ايرانيان باستان است بر قلمروى ميان سند، دانوب، مديترانه و نيل فرمانروايى مى شد، حسادت اسكندر مقدونى نسبت به اين شكوه و عظمت، عامل عمده ويرانى اين كاخ به دست او شد. افراد خاندان سلطنت و درباريان در هر كجاى كشور كه بودند پيش از فرا رسيدن نوروز خود را به تخت جمشيد مى رسانيدند و بهار را در آنجا به سر مى بردند.
    � برخى از رويدادهاى نوروزى
    داريوش دوم به مناسبت نوروز، در سال ۴۱۶ پيش از ميلاد سكه زرين ويژه اى ضرب كرد كه يك طرف آن شكل سربازى را در حال تيراندازى با كمان نشان مى دهد. ضرب سكه زر و سيم يك قرن پيش از آن، توسط داريوش اول آغاز شده بود. سكه هاى داريوش اول به �داريك� يا �دريك� موسومند. بايد توجه داشت كه رسم دادن سكه به عنوان عيدى از زمان هرمز دوم _ شاه ساسانى در سال ۳۰۴ ميلادى آغاز شده است. ۱۵ سال پيش از آن (مارس ۴۰۱ پيش از ميلاد) چون ايران در آستانه جنگ داخلى (مخالفت كوروش كوچك با شاه شدن برادرش اردشير دوم) بود مراسم نوروزى به صورت خصوصى برگزار شده بود.
    مهستان (مه: بزرگ)، پارلمان ايران در عهد اشكانيان نخستين جلسه خود را در نوروز سال ۱۷۳ پيش از ميلاد با حضور مهرداد اول _ شاه وقت _ برگزار كرد و اولين مصوبه آن انتخابى كردن شاه بود. عزل شاه نيز در اختيار همين مجلس قرار گرفت. البته طى شرايطى از جمله خيانت به كشور، ابراز ضعف و نيز جنون، بيمارى سخت و از كارافتادگى. ايران در آن زمان داراى دو مجلس بود. مجلس شاهزادگان و مجلس بزرگان كه جلسه مشترك آنها را �مهستان� مى خواندند.
    در سال ۵۲ ميلادى، مهستان كه از نحوست ۱۳ فروردين مى ترسيد، چند روز ايران را بدون شاه گذارد و روز ۱۵ فروردين �بلاش� را از ميان شاهزادگان اشكانى به شاهى برگزيد كه از همه آنان كوچك تر بود و استدلال كرد كه �مصلحت� انتخاب بلاش را ايجاب مى كرد، شاه قبلى در ايام نوروز مرده بود، نحوست رقم ۱۳ از يونانيان است كه با اسكندر وارد ايران شده است.
    نوروز ايرانى برحسب سال مصادف است با يكى از اين سه روز در تقويم ميلادى؛ ۲۰ ، ۲۱ و يا ۲۲ مارس (مارچ)، در مارس ۴۴ پيش از ميلاد ايران خود را براى دفاع در برابر حمله احتمالى �سزار� آماده مى كرد كه خبر رسيد سزار ۱۵ مارس (هفت روز پيش از نوروز) در سناى روم ترور شده است و شاه جريان را به اطلاع رجال كشور رسانيد كه ايام عيد را در دلواپسى به سر برده بودند، سپهبد سورنا فرمانده كل ارتش ايران ۹ سال پيش از آن (سال ۵۳ پيش از ميلاد) در �حران� ارتش روم را درهم شكسته بود، در اين جنگ، كراسوس كنسول روم و فرمانده اين ارتش كشته شده بود و سزار تصميم به انتقام گيرى داشت.اردشير پاپكان _ كه در سال ۲۲۶ ميلادى سلسله ساسانيان را تاسيس كرده بود چهار سال بعد از دولت روم كه در جنگ از وى شكست خورده بود، خواست كه نوروز ايرانى را به رسميت بشناسد و سناى روم نيز آن را پذيرفت و از آن پس نوروز ما در قلمرو روم به Lupercal معروف شد.
    در دوران اشكانيان ايام نوروز به پنج روز كاهش يافته بود اما اردشير به تقاضاى �تنسرTansar� موبد موبدان (روحانى ارشد زرتشتيان) روز ششم فروردين _ زادروز زرتشت _ را بر آن اضافه كرد و چون ايرانيان روز هفتم فروردين را خوش يمن مى دانستند و بيشتر ازدواج ها را به اين روز موكول مى كردند، از آن زمان ايام نوروز كه روزهاى روح ابدى، شادى ها و پاكى ها به شمار مى آمدند، به هفت روز افزايش يافت و ايرانيان در اين هفت روز دست از كار مى كشيدند.
    در طول حكومت ساسانيان اهميت نوروز افزايش يافت. نه تنها يك عيد ملى بود بلكه ايام تميز كردن محيط زيست، پوشيدن لباس نو، تميز كردن بدن، استغفار از گناهان، دلجويى از پيران، تجديد دوستى ها، استحكام خانواده و بيرون كردن افكار بد و پليدى ها از روح و روان به شمار مى آمد. در اين عهد، تشريفات نوروزى مفصل شد، از جمله روشن كردن آتش روى بام ها در شب نوروز به منظور سوزاندن پليدى ها كه اينك اين رسم به روشن كردن شمع سر سفره هفت سين تبديل شده است. ساسانيان معتقد بودند كه هدف كوروش بزرگ از اعلام نوروز به عنوان يك روز ملى، برقرارى عدالت، نظم، برادرى، انسان دوستى و پاكدامنى بوده و بايد تحقق يابد.در مارس ۳۲۶ ميلادى ميان ارتش ايران به فرماندهى شاپور دوم و ارتش روم به فرماندهى كنستانتينوس دوم امپراتور اين كشور جنگى خونين و پرتلفات درگرفته بود. با اينكه پيروزى با ارتش ايران بود، شاپور دوم ۲۰ مارس (شب عيد نوروز) به رغم مخالفت افسرانش كه در شرف بردن جنگ بودند، آتش بسى دوهفته اى اعلام كرد تا سربازان بتوانند آئين هاى نوروزى را برگزار كنند. كنستانتينوس دوم كه نيروهايش تلفات شديد داده بودند، پس از اين آتش بس موقت حاضر به ادامه جنگ نشد و روز دهم آوريل ميان دو امپراتور پيمان صلح به امضا رسيد.در مراسم نوروز سال ۳۹۹ ميلادى، چند مسيحى ايرانى كه موفق به ورود به كاخ يزدگرد شاه وقت (ساسانى) شده بودند، فى البداهه از او تقاضاى آزادى مذهبى براى خود كردند. اين آزادى كه مورد درخواست دولت روم هم بود به تمامى مسيحيان در قلمرو امپراتورى ايران داده شد.در نوروز سال ۵۰۱ ميلادى (۱۳۴۹ سال پيش از انتشار مانيفست كمونيست به قلم كارل ماركس) مزدك _ روحانى زرتشتى _ جنبش سوسياليستى خود را بر پايه مالكيت عمومى دارايى ها، استفاده از توليدات و ثروت برحسب نياز فرد و برابرى اجتماعى _ اقتصادى همه مردم علنى ساخت كه مورد توجه مردم كه گرفتار جامعه اى طبقاتى و وجود شكاف عظيم ميان فقير و غنى بودند، قرار گرفت و حتى شاه وقت ايران _ قباد _ متمايل به افكار او شد.بعد از اسلام تا مدتى مراسم نوروز در ايران به صورت خصوصى و خانوادگى برگزار مى شد. با وجود اين نوروز ايرانى از طريق مسلمانان تا اندلس (اسپانيا) گسترش يافت. از زمان عباسيان به دليل بسط نفوذ ايرانيان در دستگاه خلفاى اين دودمان مراسم نوروز به اين دستگاه راه يافت ولى عيدى رسمى نبود. در روايت است كه هارون الرشيد خليفه معروف عباسى هزاران سكه نقره كه يك طرف آنها را رنگ زده بود (علامت گذارى كرده بود) در مراسم نوروز (سال ۲۱۱ هجرى) در شهر بغداد به بزرگانى كه به ديدن او رفته بودند هديه داد و به آنان تاكيد كرد كه سال آينده كسى سكه دريافت خواهد كرد كه سكه هاى امسال را با خود بياورد و به او نشان بدهد. هدف هارون اين بود كه سكه هاى عيدى را كه داده بود خرج نكنند.۲۴ مارس ۷۲۱ ميلادى (در جريان آئين هاى نوروزى) �پوشان� از شاهزادگان ساسانى، هشتاد سال پس از جنگ نهاوند ادعاى سلطنت و احياى حكومت ساسانيان را كرد و گروهى گرد او جمع شدند ولى كارى از پيش نبردند. چهار سال پس از پوشان در مارس سال ۷۲۵ ميلادى (ايام نوروز ايرانى) يك شاهزاده ديگر ساسانى به نام خسرو از نوادگان يزدگرد سوم در شهر مرو خود را شاه ايران خواند. كار اين شاهزاده هم با اين كه علاوه بر گروهى ايرانى جمعى از تركان مهاجر نيز به او پيوسته بودند به جايى نرسيد. مورخين ناكامى اين دو شاهزاده را به سبب خودخواهى آن دو نوشته اند و اضافه كرده اند كه اگر هدفشان فقط ايران دوستى و احياى استقلال وطن بود شايد به پيروزى هايى دست مى يافتند.مردآويز زيارى (مازندرانى) از قهرمانان ملى ايرانيان كه بر قسمت بزرگى از ايران زمين حكومت مى كرد و اصفهان را پايتخت خود قرار داده بود كمر به برگزارى آئين هاى ملى ايران از جمله تيرگان، مهرگان، سده، چهارشنبه سورى و مهمتر از همه نوروز درست مطابق عهد ساسانيان بسته بود و در اين راه سخت گيرى زياد و افراط بيش از حد از خود نشان مى داد به گونه اى كه در سال ۹۳۴ ميلادى دست به تنبيه كاركنانى زد كه در آذين بندى اصفهان براى نوروز سليقه كافى به كار نبرده بودند و همين امر سبب شد كه خدمه غيرايرانى كه مورد انتقاد قرار گرفته بودند از بيم جان خود او را در حمام كشتند. مردآويز همان سال جشن سده را در اصفهان برگزار كرده و در آن شركت جسته بود. وى بود كه پس از راندن دست نشاندگان عربان از مناطق مركزى ايران دستور اكيد داده بود كه ايرانيان جز به فارسى نگويند و ننويسند.اميراسماعيل سامانى از دودمان ژنرال بهرام مهران (بهرام چوبين، متولد رى و نابغه نظامى ايران) كه به تجديد حيات زبان فارسى و فرهنگ ايرانى كمك فراوان كرد در سال ۸۹۲ ميلادى از رياضيدان هاى خراسان خواست كه تقويم ساسانى را دوباره نويسى كنند تا �نوروز� در ساعت درست هنگام عبور خورشيد از استوار آغاز شود و حلول سال دقيق باشد. اين آرزو سال ها بعد توسط �عمر خيام� تحقق يافت و تقويم هجرى خورشيدى و لحظه دقيق حلول سال نو تهيه شد. ملك شاه سلجوقى كه عمرخيام نيشابورى در دوران حكومت او تقويم خورشيدى را تنظيم كرده بود از همان زمان دستور رعايت آن را داد كه طبق قانون از نوروز ۹ دهه پيش نوشتن تاريخ مكاتبات در ايران با تقويم خورشيدى رسمى شده است.۲۲ مارس سال ۹۷۸ ميلادى (۳۵۷ خورشيدى) بيمارستانى كه به دستور عضدالدوله ديلمى در شهر بغداد ساخته شده بود به مناسبت نوروز گشايش يافت. اين بيمارستان را به نام عضدالدوله بيمارستان عضدى خواندند. در زمان ديليمان حكومت بغداد در دست ايرانيان بود. عضدالدوله شهر شيراز را پايتخت خود قرار داده بود.شاه اسماعيل صفوى روز ۱۱مارس (در سال ۱۵۰۲ ميلادى) و ۹ روز مانده به نوروز را براى تاجگذارى خود تعيين كرده بود تا آئين هاى نوروزى را در كسوت شاه ايران برگزار كند. وى كه در تبريز خود را شاه ايران اعلام كرده بود در همين مراسم گفته بود كه مكلف به احياى امپراتورى ايران است.
    در سال ۱۵۹۷ ميلادى شاه عباس صفوى آئين نوروز را در عمارت �نقش جهان� برگزار كرد و در نطق خود به اين مناسبت اعلام داشت كه اصفهان پايتخت هميشگى ايران خواهد بود و تصميم دارد آن را به صورت زيباترين و امن ترين شهر جهان درآورد و به نمايندگان كشورهاى خارجى كه به شركت در مراسم دعوت شده بودند اجازه داد كه براى كشور خود در اصفهان سفارتخانه بسازند. شاه عباس اول اكتبر سال ۱۵۸۸ ميلادى رئيس كشور ايران شده بود. وى در رعايت اعياد ملى و مذهبى شيعه دقت كامل به عمل مى آورد.
    نادر شاه به نوروز و آئين هاى آن علاقه مندى فراوان داشت. وى سكه خود موسوم به سكه نادرى را در سال ۱۷۳۵ ميلادى، در مراسم سلام نوروز رايج ساخت و قطعاتى از آن را به رسم عيدى به منشى ها و افسران خود داد كه در يك طرف سكه نقش شده بود: �الخير فى ما وقع� و در طرف ديگر سكه اين عبارت ديده مى شد: �نادر ايران زمين�. اين عبارت نشان مى دهد كه نادر خواهان احياى امپراتورى ايران در چارچوب مرز هاى عهد ساسانيان، اشكانيان و هخامنشيان بوده است. نادرشاه در سال ۱۷۳۹ در جريان لشكر كشى به هند، پس از شكست دادن ارتش ۳۶۰ هزار نفرى اين كشور و دريافت تاج شاه هند، براى ورود به دهلى منتظر فرارسيدن نوروز شد تا در روزى سعد به اين آرزو برسد و روز ۲۰ مارس (نوروز) وارد دهلى شد و مراسم عيد را در كاخ دهلى برگزار كند.كريم خان زند (وكيل مردم) پس از اعلام شهر شيراز به پايتختى ايران، از سال ۱۷۶۱ ميلادى به بعد سلام نوروزى را در عمارتى كه اينك موزه پارس ناميده مى شود، برگزار مى كرد و سپس به ديدن مردم عادى (كوچه و خيابان) مى رفت. وى در نخستين نوروز در شيراز، از جيب خود چند نوازنده را اجير كرد كه در ميدان هاى شهر بنوازند و مردم را شاد كنند كه بعداً اين رسم شامل روز هاى ديگر هم شد. كريم خان براى شاد كردن مردم و زدودن غم هايشان هر اقدامى را كه مى توانست، مى كرد.آغا محمد خان قاجار با همه سفاكى و داشتن ريشه و تبار مغولى، �نوروز� را براى تاجگذارى اش تعيين كرد. وى در نوروز سال ۱۱۷۴ هجرى شمسى (مارس ۱۷۹۵ ميلادى) در تهران تاجگذارى كرد و اين شهر را پايتخت قرار داد كه هنوز پايتخت است.تهرانى ها سال ۱۳۳۲ را در سايه ترس از تيفوس آغاز كردند و نوروز خوبى نداشتند. بيمارى مسرى و كشنده تيفوس كه نتيجه فقر ناشى از جنگ و اشغال نظامى ايران بود از اواخر سال ۱۳۲۱ بر بيچارگى مردم افزوده بود و هر روز صدها تن از اين بيمارى و بعضاً در گوشه كوچه و خيابان هاى پايتخت جان مى سپردند. از ترس اين بيمارى كه بعداً به نقاط ديگر كشور سرايت كرد كسى جرات دست زدن به كاسه ديگرى و رفتن به مهمانى شام و ناهار را نداشت. با وجود اين، مراسم عيد ديدنى با احتياط تمام انجام شد.دكتر محمد مصدق نخست وزير وقت و مبارز راه ملى شدن نفت ايران روز ۲۹ اسفند هر سال را روز ملى شدن نفت، يك روز ملى و تعطيل عمومى اعلام كرد.
    ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ طرح ملى شدن نفت ايران به صورت قانون درآمده بود كه در اجراى آن پس از پنج دهه از انگلستان در نفت ايران خلع يد شد و اين دولت را چنان برآشفت كه تا بر اندازى حكومت دكتر مصدق در مرداد ۱۳۳۲ دست از مخالفت، تحريك، تحريم و توطئه نكشيد.يك روز پيش از اعلام روز ۲۹ اسفند به عنوان يك روز ملى، دكتر مصدق جزئيات ظلم هاى انگلستان به ملت ايران در طول ۱۵۰ سال و مداخلات اين دولت از جمله انحصار نفت ايران در دست خود را براى ده ها روزنامه نگار آمريكايى كه به تهران آمده بودند تشريح كرده بود و چند روز پيش از آن هم آب پاكى روى دست نمايندگان بانك جهانى كه براى ميانجيگرى به تهران آمده بودند، ريخته بود.

  7. #17
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نوروز عصر قجر


    با تمام زيبايى هايش. عيد آن روزگار نزد مردم كوچه و بازار و اعيان و اشراف و درباريان چگونه بود؟ به يك قرن قبل مى رويم تا نوروز گمشده اين شهر را در عالم خيال زنده كنيم. عيد نوروز با سبزه سبز كردن، كوزه شكستن و آن را از �سردر نقاره خانه� به پايين انداختن، لباس هاى رنگارنگ به تن كردن براى مردم كوچه و بازار معنا مى يافت.
    �از اوايل اسفند در بازارها مخصوصاً دكان هاى پارچه فروشى و كفش و كلاهدوزى ازدحام مى شد. هر كسبه قدر توانايى خود به فكر لباس عيد براى افراد خانواده خود بود. خياط ها منتها تا نيمه اسفند كار تازه قبول مى كردند. از بيستم اسفند به بعد پاره اى از دكان دارها كه سروكار مستقيم با عيد داشتند، دكان هاى خود را تزئين مى كردند. بقال ها طبق هاى معلق از سنجد ساخته و دسته هاى شمع پيهى كه با جوهر سبز و قرمز روى آنها را نقش و نگار انداخته بودند، به سرتاسر پيشانى دكان خود مى آويختند.
    كپه هاى فرسوده سال قبل را نو و سرطاس هاى برنجى پشت آنها را براق و از حبوبات مملو مى كردند و در فاصله هر كپه كاغذ سبز و آبى و زرد و سفيد لوله كرده مى گذاشتند ... آجيل فروش ها با طبق هاى معلق بزرگ و كوچك از فندق و بادام و پسته و تخمه هندوانه و تخمه كدو، پيشانى و با مخروطى هايى كه از انواع آجيل به هم چسبيده ساخته بودند، جلوى دكان را زينت مى دادند.
    ميوه فروش ها گذشته از آرايش دكان با ميوه هاى الوان، پياز نرگس و سنبل در گلدان هاى شيشه اى سبز كرده همچو انگاره مى گرفتند كه در حدود شب عيد گل هاى اوليه آنها به بار آيد...
    مفصل تر از همه آئين بندى دكان هاى قنادى بود. زيرا سروكار اين دكان ها با عيد نوروز بيشتر از سايرين است. در جلوى دكان دو اصله تير سروته، يكى كه روى آن را با كاغذ الوان نقش و نگار انداخته بودند، به دو جرز طرفين دكان تكيه داده سر آنها را به هم نزديك و جناقى در جبهه دكان احداث مى كردند. بعد از كله قند كه در ته آن نارنج و بعد از آن شيشه ميمندى آب ليمو و آخر همه شيشه گلاب كه به آنها زرورق زده بودند، رشته هايى ترتيب مى دادند و آنها را تنگ درز به اين جناقى مى آويختند.
    سپر و شمشيرى از نبات مى ريختند و دو طرف جناقى به جبهه دكان نصب مى كردند. در جلوى دكان از گچ مخروط هاى سرزده اى مى ساختند و دور آنها را اقسام شيرينى مى چيدند و روى سرزده مخروط، جارهاى چندشاخه مى گذاشتند...
    در عيد نوروز مردم از طبيعت تقليد كرده به همه چيز زندگى نو و تازگى مى دادند. ظروف مسى خانه حكماً به سفيدگرى فرستاده مى شد. بايد مس ها براى روز عيد رويگرى شده و براق و درخشان باشد. آب حوض و آب انبار خانه را حكماً عوض مى كردند... فرش ها را تكان داده گرد ديوار اتاق ها را اگر گل سفيد نزده بودند، مى گرفتند و قبل از تحويل خورشيد به برج حمل، رخت هاى نو را پوشيده، سر سفره عيد مى رفتند.۱
    آنچه آمد مختصرى بود از زندگى عامه مردم، در استقبال از نوروز كه در پايان آن را به گونه اى ديگر ادامه خواهيم داد، اما در نزد اعيان و اشراف و درباريان عيد چگونه بود؟
    �مراسم نوروز در دربار قاجارها شكوه خاصى داشت. از زمان هاى بسيار قديم شاهان ايرانى در اين روز با جاه و جلالى جشن مى گرفتند و اين آئين ايرانى قديم تا آن زمان پايدار مانده بود... نوروز سلطانى يا نوروز عامه روز اول فروردين و نوروز خاصه يا نوروز بزرگ روز ششم فروردين [بود].
    مراسم دربارى در همان روز اول فروردين يعنى نوروز سلطانى يا نوروز عامه برقرار مى شد. در موقع تحويل سال شاه در تالار برليان و گاهى در تالار موزه مى نشست و سران پايتخت به حضور او مى رفتند.
    اين مجلس بسيار باشكوه بود و از زمان فتحعلى شاه معمول شده بود. جواهرات مهم سلطنتى را در حضور شاه روى سفره اى مى چيدند و قليان مرصع و كاسه هاى جواهرنشان را پيش روى او مى گذاشتند. همه حاضران لباس تمام رسمى پوشيده بودند.
    تا مدتى كسانى كه درجات نظامى نداشتند به اصطلاح �شال و كلاه� كرده حاضر مى شدند و شال و كلاه عبارت بود از شال كشميرى گرانبهايى كه گرداگرد كلاه بلندى مانند عمامه خيلى درازتر از آن به شكل استوانه مى پيچيدند و جبه يا لباده اى از ترمه كه به آن خرقه مى گفتند مى پوشيدند...در سلام عام كه شاه بر تخت مى نشست برادران و پسران و نزديكان او در دو سوى تخت به ترتيب سن مى ايستادند و صدراعظم روبه روى او جا مى گرفت. نخست شاه خطاب به صدراعظم مى كرد و عيد را به همه تبريك مى گفت. سپس صدراعظم از طرف مردم و كارمندان دولت تبريك مى گفت و جواب مى داد. پس از آن شاعرى كه سمت �ملك الشعرايى� داشت قصيده اى را كه به مناسبت همين جشن سروده بود، با صداى شمرده و بلند مى خواند و پس از او كسى كه از خاندان محترم يا از سادات يا از پيرمردان محترم بود و اين منصب مهم را به او داده بودند، روبه روى تخت مى ايستاد و خطبه مخصوص آن روز را از حفظ مى خواند و او را �خطيب� مى گفتند و حتى القابى مانند �خطيب الممالك� و �خطيب السلطان� به ايشان مى دادند.يكى از پيران محترم منتصب �مخاطب سلام� داشت كه هر وقت لازم مى شد، شاه چيزى بگويد رو به او مى كرد و مثل اين بود كه به وسيله او به مردم پيغام مى دهد، پس از آن كه اين مراتب برگزار مى شد، عده اى از نظاميان كه گرداگرد حياط بزرگ صف كشيده بودند، به آهنگ موسيقى نظامى به حال احترام از پيش تخت مى گذشتند.سلام نوروز يا روز تولد و يا جلوس شاه در حياط تخت مرمر برپا مى شد كه در زمان فتحعلى شاه ساخته بودند و سلام هاى ديگر در باغ گلستان بود. شاه روى تخت مرمر بر بساط زربفت و جواهرنشان چهار زانو مى نشست و تاج يا كلاه جيقه دار بر سر مى گذاشت و لباس رسمى با همه نشان ها و امتيازات خود دربرداشت و شمشير جواهرنشان خود را بر روى دو زانو مى گذاشت. پشت سر او دو متكاى مرواريددوزى و جواهرنشان گذاشته بودند كه بر آنها تكيه مى داده، در تمام مدت مراسم سلام به همين حال نشسته بود...
    اين مراسم در حدود دو ساعت طول كشيد ... در تمام مدتى كه شاه به سلام نشسته بود، توپ در مى كردند و معروف بود به عده سال هاى عمر او توپ مى اندازند، اما اين نكته مسلم نيست.�۲
    دوستعلى خان معيرالممالك نوه دخترى ناصرالدين شاه روايت زنده ترى از مراسم نوروز در دربار قاجار را پيش روى ما مى گذارد. او مى گويد: �باكيفيت ترين اعياد از حيث آداب و عوالم عيد نوروز بود. از يك ماه به عيد مانده در سراسر شهر خاصه در اندرون شاهى ولوله شعف آميزى حكمفرما و بساط عيش و سرور برپا بود. اتاق ها رفته و تميز مى شد و هر كس به قدر مقدور در فكر تهيه جامه هاى نو و زيور و آرايش هاى نوين بود.سه روز به نوروز مانده فراشان سرخ پوش از جانب ديوان براى هر يك از دختران شاه كه به شوهر رفته بودند، خوانچه محتوى شيرينى و نقل و كله قند و آجيل و غيره مى بردند. پنجاه تومان شاهى سپيد در كيسه اى از تافته سرخ در يكى از خوانچه ها بود و دو خوانچه ديگر را �گل باغچه� مى ساختند بدين معنى كه ديواره اى مشبك از موم زرين به ارتفاع نيم ذرع دور خوانچه ترتيب داده انواع ميوه و گل و گياه از موم و سقز الوان در گلدان هاى بلورين زرورق زده در آن قرار مى دادند و يك خوانچه را نيز با اسپند الوان و عناب هاى زراندود زينت مى كردند...
    ترتيب آراستن موزه و ايستادن اشخاص بدين عنوان بود: از چند گام به در ورودى تالار مانده سفره سپيد بزرگى گسترده، بساط هفت سين را روى آن مى چيدند و دامنه آن تا شاه نشين وسيعى كه تخت مرصع فتحعلى شاه در آن قرار داشت كشيده مى شد. بالاى تخت مسندى زربفت كار هندوستان مى گستردند، روى آن تشكچه اى از مخمل ارغوانى مرواريد دوزى ما نهادند و كنارش دو متكاى جواهر دوزى با ريسه و منگوله مرواريد قرار مى دادند.چهار شمعدان مرصع با آويز هاى درشت از سنگ هاى قيمتى در چهار گوشه تشك نهاده، شمع ها را مى افروختند. خواه روز و خواه شب، ساير جار ها و چلچراغ ها را نيز روشن مى كردند و مجلس شكوهى به خود گرفته، جواهر تخت و نشان هايى كه بر سينه حاضران نصب بود، در پرتو چراغ ها درخشيدن مى گرفت. در شاه نشين هاى اطراف تخت روساى ايل قاجار با سروارى هاى ترمه و شمشيرهاى مرصع و روساى كشيك خانه و سواران مهديه و منصور و غلام پيشخدمت ها و قورچيان و روساى زنبورك خانه با لباس هاى رسمى مى ايستادند...
    يك ربع به تحويل [سال] مانده پرده دار، پرده را بالا گرفته، به آواز بلند ورود شاه را اعلام مى داشت. در دم گفت و شنود غلغله اى كه ميان حاضران برپا بود، به سكوت محض مبدل مى گشت و نظاميان در حال احترام ايستاده و ديگران سر به تعظيم فرود مى آوردند... شاه غرق در جواهر و نشان هاى سلطنتى، با چهره اى گشاده و لبان خندان به درون آمده، با قدم هاى آهسته از ميان صفوف گذشته و به تخت برمى شد، ولى بنابر احترام آقايان علما بر صندلى مرصعى كه روى تخت بود، نمى نشست و بر مسند زربفت جا گرفته، شمشير جهان گشاى نادرى را روى زانو مى نهاد، گروهى از خواجه سرايان و خواص كه به دنبال شاه آمده بودند، در كنارى قرار مى گرفتند.پس از جلوس شاه خطيب الممالك از صف خارج شده، نزديك تخت مى آمد و خطبه مختصرى ايراد مى كرد و چون به نام مبارك حضرت رسول اكرم(ص) و حضرت امير(ع) و شاه مى رسيد، سر ها به تعظيم خم مى شد. پس از پايان خطبه، منجم باشى ساعت به دست پيش مى آمد و اندك زمانى خيره به صفحه آن نگريسته، آنگاه به آواز رسا مى گفت: به مباركى و ميمنت و اقبال وجود مسعود شاهنشاه در اين ثانيه آفتاب به برج حمل تحويل گرديد.همان دم شيپورچى كه در بيرون منتظر ايستاده بود باد به شيپور مى كرد و در ميدان مشق توپ هاى تحويل به غرش در مى آمد. شاه نخست به علما و بعد به سايرين تبريك مى گفت.آنگاه قرآن مجيد را به دست گرفته تيمناً صفحه اى تلاوت مى كرد. سپس حاج نظام الاسلام كه از خاندان محترم و محرر امام جمعه بود برابر شاه زانو زده، اندكى از تربت مخصوص در آب ريخته، تقديم مى داشت و شاه آن را لاجرعه مى نوشيد... و بعد به دادن كيسه هاى عيدى به علما مى پرداخت و فرزندانشان را نيز بى بهره نمى گذاشت. چون علما بيرون مى رفتند چند دسته موزيك كه اطراف حوض برابر موزه ايستاده و به احترام آقايان خاموش بودند، به نواختن آهنگ هاى دلكش مى پرداختند...
    روز دوم عيد سلام عام تخت مرمر منعقد مى گشت. شاه پس از بيرون آمدن از اندرون در اتاق كوچكى جنب تالار برليان جلوس مى كرد، تا ايشيك آقاسى باشى حضور سفيران را براى شرفيابى اعلام دارد. آنگاه بر تالار برليان مى آمد و برابر سفير كبير عثمانى ايستاده از سلطان و خود او احوال مى پرسيد و شرح مختصرى مبنى بر روابط و يگانگى دو دولت ايراد مى كرد و سپس رو به سفير انگليس كرده و مى گفت: احوال خواهرمان ملكه انگلستان چطور است؟ و به همين ترتيب با ديگر سفرا صحبت داشته، به همگان عيدى مى داد كه با نهايت ادب مى پذيرفتند.�۳
    يكى از شركت كنندگان در اين مراسم، اعتمادالسلطنه وزير انطباعات ناصرى است. او بار ها در سلام نوروزى شاه قاجار حضور داشته است. او مى گويد: اول سنه تخاقوى ئيل تركى و ماه پنجم عربى يعنى ۳ جمادى الثانى سنه ۱۳۰۲ هجرى قمرى مطابق ۲۱ مارس ۱۸۸۵ مسيحى، هفت ساعت و هفت دقيقه از روز جمعه گذشته آفتاب داخل برج حمل شد... امروز صبح به عادت معهود دربخانه رفتم... سلام تحويل در تالار موزه منعقد شد.
    اما چه سلام؟! طورى بى نظم كه هيچ وقت اين قسم بى نظم كه ما فوق نداشت. بلى ايشيك آقاسى باشى بيست ساله بايد همين طور نظم سلام بدهد. من به عادت معهوده كه آخر از همه شاهى مى گيرم، يعنى شاه مخصوصاً صدا مى زنند، رفتم و گرفتم.�۴
    آن روزگار مردم بود و اين روزگار دربار اما عيد واقعى را مردم بر پا مى داشتند.�كسانى كه زندگانى چهل پنجاه سال پيش ايران را هنوز به ياد دارند، چيزى كه هميشه بر آن دريغ دارند و افسوس مى خورند، دلخوشى و قناعت و زندگى ساده اى بود كه همه با كمال سرور و شادى از آن لذت مى بردند و حالا سال ها است از ايران رخت بربسته است.زندگى آسان بود، ارزان بود، تجمل و خود فروشى و نادرستى در كار نبود، هر كس به اندازه درآمد خود، اگر هم بسيار ناچيز بود، مى توانست زندگى آرام و آسوده اى داشته باشد. اين رقابت ها و همچشمى هاى زيان بخش در ميان نبود. زندگى خانوادگى بسيار احترام داشت. هر كس از خاندان خود مغرور بود و به كار خود دلبستگى داشت. به همين جهت مردم به مراتب دلخوش تر از امروز بودند. انواع تفريح و سرگرمى براى مرد و زن فراهم بود و هر كس به فراخور استطاعت خود از آن بهره مند مى شد.�۵ و يكى از بهترين اين روز ها و تفريح ها عيد نوروز بود. روز هايى چون چهارشنبه سورى با آجيل اين شب، عيدى هاى روز اول عيد، سيزده به در و باور هاى مردم، فال گوش ايستادن، قاشق زنى، برپايى هفت سين و آداب خاص آن قصه ها و افسانه هاى عمو نوروز، حاجى فيروز و شادى هايش و بازى هاى عيد، تخم مرغ بازى، جفتك چاركش، بقچه گردانى، انگشتر پرانى، رخت عوض كردن و چلتوپ و الك دولك.اينها همه متعلق به مردم بود كه با نوروز زنده مى شدند و شادابى و سرزندگى را از سر مى گرفتند.سال نو بود و دل خوش. چنين باد.
    پى نوشت ها:
    ۱- شرح زندگانى من، تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، عبدالله مستوفى، جلد اول، صص ۶-۳۵۴.
    ۲- خاطرات سياسى، ادبى، جوانى، به روايت سعيد نفيسى، ص ۵۲۵ به بعد، نشر مركز، ۱۳۸۱.
    ۳- يادداشت هايى از زندگانى خصوصى ناصرالدين شاه، ص ۵۳ به بعد، نشر تاريخ ايران، ۱۳۷۲.
    ۴- روزنامه خاطرات اعتماد السلطنه، ص ۳۴۹.
    ۵- سعيد نفيسى، ص ۵۱۶. به ياد داشته باشيد اين حرف را نفيسى نيم قرن پيش به رشته تحرير درآورده و امروز بايد گفت اين گفته ها مربوط به يك قرن پيش است.

  8. #18
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    ديرين شناسى نوروز قبطى


    اين عيد با همان نام و آداب و سنن ايرانى در مصر برگزار مى شود. مصريان در اين روز شادى كرده، آتش مى افروزند و آب بر روى يكديگر مى پاشند كه از مراسم ايرانيان به مراتب مفصل تر است. مردم شام نيز همين آئين را در اول ماه نيايش كه يكى از ماه هاى رومى است برگزار مى كنند.در رابطه با پيدايش نوروز در مصر روايت هاى مختلفى وجود دارد. عده اى معتقدند كه نوروز از زمان كمبوجيه وارد اين سرزمين شده است، يعنى از سال ۵۹۵ قبل از ميلاد كه كمبوجيه سرزمين مصر را تسخير كرد. گروهى نيز معتقدند كه نوروز در زمان خسرو پرويز در سال ۶۱۹ وارد مصر شده و برخى بر اين عقيده اند كه نوروز پس از ورود اعراب در مصر متداول شده است.�ليوى� (Levy) در كتاب �ميراث باستانى ايران� درباره آئين هاى نوروزى در مصر آورده است: �در خيابان هاى شهر هاى مصر و عراق بازى هاى خشنى توسط اسب ها صورت مى گرفت كه برگرفته از آداب و سنن ساسانيان بوده است. در اين بازى هاى تابستانى و پرهياهو كسى جرأت نمى كرد كه با لباس هاى تميز و ظاهرى آراسته به خيابان برود. مصريان در آغاز سال نو جشن نوروز را با شكوهى هرچه تمام تر برگزار مى كردند، هرچند كه زمان برگزارى آن بر اثر تحولاتى كه در تقويم مصر صورت گرفت تغيير يافته است.او ادامه مى دهد: مردم مصر عيد نوروز را در آغاز ماه توت جشن مى گيرند، آتش مى افروزند و بر يكديگر آب مى پاشند. به كارمندان دولت و خانواده هايشان لباس و پوشاك داده مى شود و طبق عادت ديرينه مردم نيز به همديگر هديه مى دهند. حتى پس از فتح مصر از طرف اعراب نيز اين جشن باستانى ادامه داشت.در زمان حكومت فاطميان عيد نوروز به يك جشن ملى تبديل شده بود. در اين عيد رسمى خليفه و خانواده اش و تمام مسئولان كشورى شركت مى كردند. خصوصاً در زمان ظهور حكومت شيعيان در ايران، چرا كه رابطه فاطميان با ايران در تمام طول حكومتشان قطع نشده بود. �مقريزى� درباره عيد نوروز در ميان فاطميان مى گويد: نوروز يكى از اعياد رسمى مصر در آن زمان بود. در آن روز بازار ها تعطيل مى شد، رفت و آمد در راه ها كم مى شد، لباس و پوشاك بين كارمندان و خانواده شان تقسيم مى شد، عيدى و نيازهاى نوروز به آنها داده مى شد و مردم در آن روز آتش مى افروختند و آب بر سر و روى يكديگر مى پاشيدند.مقريزى مى گويد: در زمان خلافت �الآمر با لله� در عيد نوروز لباس هاى مردانه، زنانه و مايحتاج نوروز از قبيل مواد غذايى مانند خربزه، انار، خوشه هاى موز، سبد هاى خرما، به، حليم با گوشت مرغ، گوسفند، گاو و نان ميان مردم تقسيم مى شد. مردم در اين مراسم از ميان خود مردى را به نام مير نوروز انتخاب مى كردند و او معمولا صورت خود را با آرد يا زغال مى پوشاند، سوار بر الاغ مى شد و جامه قرمز به تن مى كرد و در كوچه و بازار شروع به گشت و گذار مى كرد.اين مير نوروز از مردم طلب عيدى مى كرد و مانند مامور ماليات دفتر مخصوصى در دست مى گرفت و در صورت عدم دريافت پول و عيدى، به صورت آنها آب مى پاشيد. مردم در آن روز به شوخى مى پرداختند و به طرف يكديگر پوست و آشغال پرتاب مى كردند. در آن روز معمولاً فقرا در خيابان ها به گشت و گذار مشغول مى شدند و اغنيا و ثروتمندان از خانه هاى خود بيرون نمى آمدند.اگر كسى از اين موضوع اطلاع نداشت و به خيابان مى رفت ديگران به عنوان مزاح به او آب مى پاشيدند و لباس هاى او را آلوده مى كردند مگر اينكه به آنها پولى مى پرداخت و خود را از اين مخمصه نجات مى داد. چه بسا محصلان در مدارس به عنوان شوخى به معلمان خود هجوم آورده و آنها را تهديد به انداختن در چاه مى كردند مگر آنكه پولى به آنها مى دادند و خود را رها مى ساختند.

  9. #19
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    نگاه جشنى در جاده ابريشم


    البته پس از گذشت سال ها و به ويژه قدرت دولت شوروى به اين سرزمين تا حدودى مراسم نوروز كمرنگ بود كه خوشبختانه پس از فروپاشى اتحاديه جماهير شوروى و استقلال كشور تاجيكستان به رغم قوانين و ضوابط دولت روسيه، جشن نوروز مانند گذشته هاى دور با شكوه ويژه اى اجرا مى شود. در تاجيكستان ايام نوروز تنها دو روز ادارات، موسسات و دانشگاه ها تعطيل است و تاجيكى ها تعويض سال را تنها در تحويل سال نو يعنى عيد نوروز مى دانند. اما مراسم عيد مسيح را تعطيل دو هفته اى اعلام كرده و آغاز سال نو به حساب مى آورند. زيرا سال ها اين كشور تحت نفوذ قدرت و سياست شوروى بوده است. گفتنى است كه جمهورى تاجيكستان كشور كثيرالملت بوده و در اين كشور ملل و اقوام گوناگون از قبيل ازبك ها، روس ها، اوكراينى ها، قرقيزها و... سكونت دارند كه آئين نوروز بر اين اقوام نيز تاثير چشمگيرى داشته و اقوام گوناگونى _ حتى روس ها _ نيز به اين آئين احترام مى گذارند و در جشن تاجيك ها شركت مى كنند. در شهرهاى باستانى تاجيكستان شهرهايى مانند خجند، پنچبكين، اوراتپه و كولاب آئين جشن نوروز با شكوه بيشترى برگزار مى شود و ويژگى هاى اين روزها به طور دقيق تر به مرحله اجرا در مى آيد. براى نمونه هفت سين در شهر دوشنبه مفهوم ويژه اى ندارد؛ اما در خجند كه ايرانيان بيشترى زندگى مى كنند هفت سين را به طريق كاملاً ايرانى تهيه و تدارك مى بينند. دانشمندان باستان شناس از بسيارى ممالك جهان تلاش مى كنند تا در ناحيه پنجكبنت باستانى خدمات و پژوهش هاى علمى انجام دهند و به ويژه عبور راه بزرگ ابريشم از سراسر تاجيكستان به اهميت انتقال فرهنگ در اين مسير كمك شايانى كرده است. �اسروشنه� كه امروز با نام اوراتپه معروف است، در كهن ترين روايات و آثار مكتوب ثبت شده است كه تجليل از جشن نوروز را در سراسر قلمرو خود متداول مى كند. ويژگى هاى باستان شناسى و آثار مكتوب دال بر آن است كه قرون چهارم و پنجم ميلادى مصادف با دوران اتحاد و تقويت قوم تاجيك بوده است.در اين زمان كه سرزمين، آئين و زبان واحد قوم تاجيك شكل گرفته و نخستين شعر در قرن پنجم سروده شده و همزمان با تاسيس دولت ساسانيان در قرن نهم تمدن والا و باستانى در همين دوران به مرحله عظمت و شكوه خود رسيد و قبايل كثيرالعده كوچى و نيمه كوچى ساكن بدخشان نيز به جرگه تاجيكستان پيوستند. بخارا و سمرقند شهرهاى باستانى آسياى مركزى كه امروز بخشى از سرزمين ازبكستان به شمار مى آيند حساسيت و تمايل ويژه اى به آئين نوروز داشته و در حال حاضر نيز دارند كه مردم تاجيكستان وقتى از اين دو شهر صحبت مى شود، با تاسف و اندوه ويژه اى به صحبت خود ادامه مى دهند و اين دو شهر را متعلق به خود مى دانند كه ناجوانمردانه در تقسيم بندى به ازبكستان ملحق شده است. طبيعت تاجيكستان را نمى توان بدون استفاده مكرر از الفاظ �بى نظير� و �بى همتا� توصيف كرد و اين طبيعت با شروع سال و آئين نوروز زيبايى خاصى را به خود اختصاص مى دهد كه در هيچ لفظى نمى گنجد. در بدخشان ناحيه اى اصيل از تاجيكستان نيز جشن نوروز را با شكوه خاصى برگزار مى كنند عيد نوروز براى بدخشانيان عيد ملى اجدادى است و به عنوان رمز دوستى و زنده شدن كل موجودات به شمار مى رود و آن به اسم �خيدير ايام� يعنى عيد بزرگ معروف است. معمولاً بدخشانيان به ويژه در محلات �روشان� و �شغتان� عيد را �ايام� مى خوانند و هر يك از آنها سنت هاى ويژه اى دارند. از جمله اين كه در بعضى از مناطق نوروز را در نيمه دوم ماه فوريه يا همزمان با مراسم �خفت براران�؛ اما معمولاً جشن عيد نوروز هنگام برابرى شب و روز به وقوع مى پيوندد. چنانچه از پيشينيان ميراث مانده است هر خانواده چند روز قبل از نوروز براى برگزارى عيد آماده مى شوند. خانه را پاك كرده، تمام ظرف هاى خانه را تميز مى كنند تا گردى از سال كهن باقى نماند. روز نوروز را خليفه ده (خادم مذهبى) معين نموده به همه اعلام مى دارد. برابر رسم، دو روز قبل از نوروز كدبانوى خانه وقتى كه خورشيد به اندازه يك قد نيزه بالا آمد دو جارو را بسته آن را جايى راست مى گذارد. مى گويند اين جارو از جاروهاى معمولى نيست رنگش سرخ است و آن را در فصل پائيز از كوه و پشته براى نوروز جمع كرده و تا جشن نوروز نگاه مى دارند. اين به آن خاطر است كه رنگ سرخ براى بدخشانيان رمز نيكى و پيروزى است و جارو را هم در سر چوبى كه ارتفاع آن به اندازه يك نيزه است با پارچه سرخ مى بندند. كودكان، جوانان و كهنسالان با بى قرارى منتظر فرارسيدن نوروز هستند. ناهار عيد نوروز با روزهاى ديگر تفاوت دارد و در روز عيد نوروز از خوردنى هاى شيرى مثل حلوا، باشير، شيربرنج، غوز حماچ مى خورند و آن را نشانه بخت نيكو و پرفيضى سال مى دانند.

  10. #20
    آخر فروم باز sajadhoosein's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jul 2010
    محل سكونت
    iran
    پست ها
    1,893

    پيش فرض

    هرات در جشن گل


    بر اين عقيده اند كه با خوردن رشته پلو و گوشت خروس سررشته زندگى به دستشان خواهد آمد و در شب عيد مراسم نوروزى نو عروسان نيز برگزار مى شود و تازه دامادها براى نامزدهايشان هديه نوروزى كه معمولاً شامل يك عدد خروس، مقدارى برنج، شيرينى محلى، تنقلات و يك دست لباس است تهيه مى كنند.اين هدايا را در ظرف بزرگى كه به آن �خوانچه� مى گويند قرار مى دهند. دو سه نفرى خوانچه را روى سر مى گذارند و با نواختن ساز و دهل روانه خانه عروس مى شوند. در مقابل خوانچه داماد، پدر و مادر عروس هم هدايايى به عنوان عيدى به داماد مى دهند.ساعتى مانده به لحظه تحويل سال مردم در تكايا جمع مى شوند تا بتوانند در آخرين لحظات سال، ناملايمات و كاستى ها و نيز غبار سال كهنه را از تن و روح خود بشويند و اين شست وشوى روان با تلاوت قرآن و خواندن دعا و نيايش صورت مى گيرد.مراسم ويژه سال تحويل به اين صورت انجام مى گيرد كه افراد حاضر گرداگرد هم مى نشينند و تعدادى تشت مسين پر از آب را فراروى خود قرار مى دهند. ملا در حين دعا و نيايش آياتى مخصوص با آب زعفران روى كاغذ مى نويسد و پس از اتمام دعا آن را داخل تشتى از آب مى اندازند تا كاملاً خطوط نوشته شده با آب زعفران محو شود. بعد از آن تمام تشت هاى آب را داخل ظرف بزرگى به نام آبدان مى ريزند و مقدارى ديگر نيز به آن افزوده و ملاى محل به تك تك افراد حاضر كاسه اى آب به عنوان تبرك مى دهد كه اين تقسيم پيوسته همراه با صلوات است. حاضرين مقدارى از آب متبرك و زعفرانى را نوشيده و مقدارى را به خانه خود مى برند تا ساير اعضاى خانواده از آن بنوشند و نيز به افراد مريض مى دهند و بر اين باورند كه با شروع بهار و سرسبزى دشت و دمن سلامتى به تن مريض بازخواهد گشت. اين آب را تا سه چهار روز در خانه نگه مى دارند و معتقدند كه باعث بركت خانه مى شود.در هنگام تحويل سال، علاوه بر آب زعفرانى، ملا به بزرگان خانواده نوشته اى با متن دعا مى دهد كه از آن براى رفع بلا استفاده مى كنند. به اين صورت كه دعا را داخل پارچه مى بندند و از سردر ورودى خانه آويزان مى كنند تا خانه از گزند كوخ (مار، عقرب و...) مصون بماند و اهل خانه با هربار رد شدن از زير آن تا برگشت مجدد به منزل از هرگونه بلا در امان باشند.
    � برپا كردن جده
    از ديگر مراسم سال تحويل برپا كردن جده (jedda) است. به اين صورت كه قبل از سال تحويل چوبى بزرگ كه معمولاً تنه درختى به درازاى حدود ۱۵ متر است آماده مى كنند و پارچه سبزرنگى به گرداگرد چوب مى پيچند كه اصطلاحاً به آن جده مى گويند. در قسمت بالاى جده، پنجه فولادين مى بندند، آن گاه آن را به صورت عمودى در حياط تكيه مى گذارند.افراد مراجعه كننده به تكيه جهت مراسم سال تحويل هر كدام تكه پارچه اى رنگى به نيت برآوردن حاجت به جده مى بندند. بعد از پايان مراسم سال تحويل و تقسيم آب زعفرانى، مردم دور جده كه شبيه علم ايرانى ها است گرد مى آيند و به وسيله چندين طناب، جده را عمود بر زمين محكم مى بندند. بعضى ها جده را در گردى حياط تكيه برپا مى كنند و برخى ديگر به گوشه ديوار تكيه مى دهند. جده كه بين شيعيان به جده حضرت على و بين اهل تسنن به جده نسخى شاه مردان مشهور است به مدت چهل شبانه روز برافراشته باقى مى ماند. روز چهلم تمام كسانى كه پارچه اى به نيت برآوردن حاجات به جده بسته اند در تكيه جمع مى شوند و با صلوات فرستادن و پخش شيرينى محلى جده را پايين مى آورند و هركسى پارچه اش را از جده باز مى كند و به عنوان تبرك به خانه مى برد و از آنها روسرى، پيراهن و... مى دوزند و آن را مى پوشند. به خصوص دختران دم بخت و افراد مريض با اين عقيده كه نيتشان برآورده خواهد شد. عده اى هم پارچه را نذر جده مى كنند و به همراه جده و پارچه پوشش آن در تكيه نگهدارى مى كنند. بزرگ ترين جده در مزارشريف افغانستان علم مى شود كه در تمام افغانستان شهرت دارد.
    � ديد و بازديد
    پس از انجام مراسم سال تحويل در تكايا، مردم به خانه بازمى گردند. ابتدا پدران و مادران عيدى كوچكترها را مى دهند كه عموماً پول و يا تخم مرغ آب پز رنگ آميزى شده است.زنان و دختران در خانه مى مانند و تا سه روز اول از خانه بيرون نمى روند و از مهمانان پذيرايى مى كنند. در اين مدت مردان به ديد و بازديد افراد فاميل مى روند. ابتدا به خانه ريش سفيدان مى روند و در سه روز اول بازديدهاى خود را تمام مى كنند. البته ريش سفيدان طوايف و افراد متمول در خانه مى مانند و ساير افراد از آنها بازديد مى كنند. ريش سفيدان و بزرگان از روز دوم و سوم به ديدن كوچك ترها مى روند؛ چرا كه در روز اول پذيراى مهمانان هستند و كمتر فرصت مى كنند بازديد خود را كه دينى بر گردن خود مى دانند پس دهند.از روز چهارم تا روز سيزده فروردين، زنان به ديد و بازديد اقوام مى روند كه متقابلاً همان رسمى كه مردان رعايت مى كنند زنان هم رعايت مى كنند. عيدانه اى كه مادربزرگ ها به نوه ها و فرزندان خود مى دهند، عموماً تخم مرغ رنگ شده و تنقلات است. عيدى دختران هم بيشتر دستمال يا روسرى است.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •