تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 29

نام تاپيک: اشعار امام خمینی

  1. #11
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    پرده‌نشین
    این قافله از صبح ازل، سوی تو رانند
    تا شام ابد نیز به سوی تو روانند
    سرگشته و حیران، همه در عشق تو غرقند
    دلسوخته، هر ناحیه بی تاب و توانند
    بگشای نقاب از رُخ و بنمای جمالت
    تا فاش شود آنچه همه در پی آنند
    ای پرده نشین در پی دیدار رُخ تو
    جانها همه دل باخته، دلها نگرانند
    در میکده، رندان همه در یاد تو مستند
    با ذکر تو در بتکده‏ها پرسه زنانند
    ای دوست، دل سوخته‏ام را تو هدف گیر
    مژگان تو و ابروی تو، تیر و کمانند


  2. 2 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    کتاب عمر
    پیری رسید و عهد جوانی تباه شد
    ایّام زندگی، همه صرف گناه شد
    بیراهه رفته پشت به مقصد، همی روم
    عمری دراز، صرف در این کوره راه شد
    وارستگان، به دوست پناهنده گشته‏اند
    وابسته‏ای چو من به جهان، بی پناه شد
    خودخواهی است و خودسری و خودپسندی است
    حاصل ز عمرِ آنکه خودش، قبله‏گاه شد
    دلدادگان، که روی سفیدند پیش یار
    رنج مرا ندیده که رویم سیاه شد
    افسوس بر گذشته، بر آینده صد فسوس
    آن را که بسته در رسن مال و جاه شد
    از نورْ رو به ظلمتم؛ ای دوست، دست گیر
    آن را که رو سیه به سراشیب چاه شد



  4. 2 کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  5. #13
    پروفشنال Amir..H's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2010
    محل سكونت
    "گااااااا"
    پست ها
    932

    پيش فرض

    در دلم بود که آدم شوم اما نشدم...


    در دلم بود که آدم شوم اما نشدم
    بی خبر از همه عالم شوم امّا نشدم


    بود در پیرخرابات نهم روی نیاز
    تا به این طایفه محرم شوم اما نشدم

    هجرت از خویش کنم خانه به محبوب دهم
    تا به اسماء معلّم شوم اما نشدم

    از کف دوست بنوشم همه شب باده ی عشق
    رسته از کوثر و زمزم شوم اما نشدم


    فارغ از خویشتن و واله رخسار حبیب
    همچنان روح مجسّم شدم اما نشدم

    سر و پا گوش شوم پای به سر هوش شوم
    کز دَمِ گرم تو مُلهَم شوم اما نشدم

    از صفا راه بیابم به سوی دار فنا
    در وفا، یار مُسلّم شوم اما نشدم

    خواستم برکنم از کعبه‌ی دل، هرچه بُت است
    تا بَرِ دوست مکرّم شوم اما نشدم

    آرزوها همه در گور شد ای نفس خبیث
    در دلم بود که آدم شوم اما نشدم


    امام خمینی (ره)
    [COLOR="Silver"]

  6. 4 کاربر از Amir..H بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    عید نوروز


    باد نوروز وزیده است به کوه و صحرا

    جامه عید بپوشند، چه شاه و چه گدا
    بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست
    نازم آن مطرب مجلس که بود قبله نما
    صوفی و عارف ازین بادیه دور افتادند
    جام می گیر ز مطرب، که رَوی سوی صفا
    همه در عید به صحرا و گلستان بروند
    من سرمست، ز میخانه کنم رو به خدا
    عید نوروز مبارک به غنی و درویش
    یار دلدار، ز بتخانه دری را بگشا
    گر مرا ره به در پیر خرابات دهی
    به سر و جان به سویش راه نوردم نه به پا
    سالها در صف ارباب عمائم بودم
    تا به دلدار رسیدم نکنم باز خطا

  8. این کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  9. #15
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    بی خانمان
    پست ها
    2,533

    پيش فرض

    فاطی تو و ره به کوی دلبر؟ هیــهات!

    نــظّاره گــریِّ روی دلـبـر؟ هـیـهـات!

    ایـن راه، رهـی نـیـسـت که پیمایی تو

    جبریل در آن فکنده شهپر، هیـــــهات!

  10. #16
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    پست ها
    160

    پيش فرض

    فریاد ز من

    ای پـیـر، هـوای خـانـقـاهم هوس است

    طاعت نکند سود، گناهم هوس است

    یـاران هـمه سوی کعبه، کردند رحیل

    فـریـاد ز مـن، گناهگاهم هوس است!

  11. #17
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    پست ها
    160

    پيش فرض

    جـز هـسـتـیِ دوسـت در جـهـان، نـتوان یـافت

    در نــیـسـت نـشـانـه‏ای ز جـان نـتـوان یـافـت

    در خانه اگر کس است، یک حرف بس است

    در کـوْن و مـکـان بـه غـیـر آن نـتـوان یـافـت

  12. #18
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    خلوت مستان

    در حلقه درویش، ندیدیم صفایی

    در صومعه، از او نشنیدیم ندایی
    در مدرسه، از دوست نخواندیم کتابی
    در ماذنه، از یار ندیدیم صدایی
    در جمع کتب، هیچ حجابی ندریدیم
    در درس صحف، راه نبردیم به جایی
    در بتکده، عمری به بطالت گذراندیم
    در جمع حریفان نه دوایی و نه دائی
    در جرگه عشاق روم، بلکه بیابم
    از گلشن دلدار نسیمی، رد پایی
    این ما و منی جمله ز عقل است و عقال است
    در خلوت مستان، نه منی هست و نه مایی

  13. #19

    پيش فرض

    خانقاهِ دل



    الا یــــا ایها الســــــــاقى! برون بر حسرتــ دلها

    كــه جامت حل نمایــ د یكسره اسرار مشــكلها

    بــــــ ه «مــــى»، بــــربند راه عقـل را از خانقاه دل

    كــــ ه این دارالجنـــون هرگز نباشد جــاى عاقلها

    اگر دل بسته‏اى بر عشق جانان، جاى خالى كن

    كه این میخانه هــرگز نیست جــــز ماواى بیدلها

    تــــــو گــر از نشئه مى كمتر از آنى به خود آیى

    بـــــــرون شـو بید رنگ از مرز خلـوتـــگاه غافلها

    چــــــ ه از گلهاى باغ دوست رنگ آن صنــم دیدى

    جـــدا گشتى ز بــاغ دوست دریاها و ساحلـها

    تــــــــو راه جنت و فــردوس را در پیش خود دیدى

    جـــدا گشتى ز راه حـق و پیوستى بـــ ه باطلها

    اگـــــــر دل داده‏اى بر عـــــــالم هستى و بالاتر

    بـــ ه خود بستى ز تار عنكبوتى بس سلاســلها


  14. این کاربر از F l o w e r بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  15. #20
    آخر فروم باز
    تاريخ عضويت
    Aug 2008
    پست ها
    2,279

    پيش فرض

    حدیث دل

    قالب : مسمط
    بر سر کوی تو ای می زده، دیوانه شدم
    عقل را راندم و وابسته میخانه شدم
    دور آن شمع دل افروز چو پروانه شدم
    به هوای شکن گیسوی تو شانه شدم
    درد دل را به که گویم که دوایی بدهد

    من که درویشم، میخانه بود منزل من
    دوستیّ رُخش آمیخته اندر گِل من
    از همه مُلک جهان، میکده شد حاصل من
    حق سرافکنده شود در قِبَل باطل من
    کاش میخانه به این تشنه صفایی بدهد

    مژده ای ساکن بتخانه که پیروز تویی
    یارِ آتشکده مستِ جهانسوز تویی
    خادم صومعه فتنه برافروز تویی
    واقفِ سرّ صنمخانه مرموز تویی
    شاید آن شاه، نوایی به گدایی بدهد

    س و سرّی است مرا با صنم باده فروش
    گفت و گویی است که نایش برسد بر دل گوش
    پیر صاحبدل ما گفت: ازین رمز، خموش !
    هر دو عالم نکشد ب-ار امانت بر دوش
    دست‏ تقدیر به میخواره نوایی بدهد

    ای گل باغ وفا، درد مرا درمان کن
    جرعه ای ریز و مرا بنده نافرمان کن
    راز میخوارگی‏ام از همه کس پنهان کن
    گوشه چشم به حال من بی‏سامان کن
    باشد آن شاهد دلدار سرایی بدهد

    یادگاری که در آن منزل درویشان است
    درد عشاق قلندر به همین درمان است
    طایر قدس بر این منزلِ دل، دربان است
    حضرت روحِ قُدُس منتظر فرمان است
    تا که درویش خرابات صلایی بدهد

    پرده برداشت ز اسرار ازل، پیر مغان
    باز شد در برِ رندان، گره فاشِ نهان
    راز هستی بگشود از کرم درویشان
    غم فرو ریخت ز دامان بلند ایشان
    دوست شاید که به دریوزه ردایی بدهد

    ساغر از دست من افتاد، دوایی برسان
    راه پیدا نکنم، راهنمایی برسان
    گر وفایی نبود در تو، جفایی برسان
    از من غمزده ب-ر پیر، ندایی برسان
    که به این می زده در میکده جایی بدهد

  16. این کاربر از M O B I N بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •