شما در ابتدا با نوشتن رمان فانتزی برای بزرگسالان کار خودتون رو شروع کردید. چی باعث شد که بعد از موفقیت کتابهای کودکانتون، دوباره به این سبک برگردید؟
حس میکردم که یه کار ناتموم دارم. من نوشتن برای کودکان رو دوست دارم، اما همونطور که طرفداران کتابهای من میدونند، من علاقه دارم که در جنبههای تاریک سرشت انسانها سیر کنم. و بخشهای معینی از این تاریکیها وجود داره که از مرز کتابهای کودکان فراتر میرن. من معتقد نیستم که کتابهای بزرگسالان از کتابهای کودکان برتر هستند. هر کدوم از اونا شما رو قادر میکنند که در فضاهای متفاوتی گردش کنید. اکثر نویسندهها دوست دارند فقط بر روی یک دسته از این کتب تمرکز کنند، اما من دوست دارم سهمی تو هر کدوم از اونا داشته باشم.
تجلی مردگان نسخهی ویرایش شدهی Ayuamarcaست. بازبینی اون کتاب چه حسی داشت؟
برگشتن به حال و هوای اون کتاب بعد از چندین سال واقعاً لذتبخش بود. دفعهی اول، حوالی سال 1998 نوشتن این کتاب رو به پایان رسوندم؛ در اون زمان تازه داشتم نویسندگی رو یاد میگرفتم. در طول ده سال گذشته، من خیلی زیاد روی مهارتم – به ویژه بخش ویراستاری- کار کردم. ساختار کلی داستان نقصی نداشت اما من میتونستم اونو بهتر کنم و آهنگ حرکت داستان رو تندتر کنم. میتونستم اونو سریعتر کنم و جذابیت بیشتری بهش ببخشم. عجیبترین چیز برای من این بود که انگار این چند سال وقفه، اصلاً وجود نداشتند. به محض اینکه پای کتاب نشستم، دوباره به اون دنیا برگشته بودم و مثل این بود که فقط چند ماه از اون دور بوده باشم!
سهگانهی شهر ترکیبی از ژانر اکشن، فانتزی و جنایی بود. شما اونو در چه شاخهای قرار میدین؟
هه! همیشه این مسئله برای من یک مشکلساز بوده – من نمیتونم این کتابها رو ردهبندی کنم. اونا واقعاً ترکیبی از چند ژانر هستند. در کل من احساس میکنم که ژانر کارآگاهی بیشتر از همه خودشو در طول داستان نشون میده. هر کتاب بر پایهی یک معما بنا شده که شخصیت اصلی موظف به یافتن راهحلشه. در کتاب اول، اون موظفه که بفهمه چه کسیه و چرا نمیتونه گذشتهش رو به یاد بیاره. در کتاب دوم، اون موظفه قاتل دوستدخترش رو پیدا کنه. و کتاب سوم هم حول جستجو برای پیدا کردن یک مرد گمشده میگرده. اما همهی اونا به جهتهای متفاوتی کشیده میشن و در ردههای مختلفی کار میکنند. نهایتاً من اونا رو رمانهای ترسناک میدونم. اونا به ترس از وضعیت انسانها مربوط میشن. دنیایی که اتفاقات توش به وقوع میپیوندند، یک شهرِ بزرگِ کابوسواره. و کاراکترهای اصلی، انسانهای بیچارهای هستند که توسط شرایط حاکم بر زندگیشون، به مرز رویارویی با شرارتها کشیده میشن.
از نوشتن دربارهی کدوم یکی از کاراکترهای مجموعهی شهر لذت بیشتری بردید؟
ال جیری، راوی داستان که ما در کتاب دوم، افق جهنم، برای اولین بار ملاقاتش میکنیم. در دنیای تاریک و درهمپیچیدهی شهر، ال یکی از انسانهای خوبِ کمیابه. اون کسیه که از جایی تاریک اومده اما داره سعی میکنه همهچیز رو راس و ریس کنه. اون بیرحمانه نادیده گرفته میشه، بهش خیانت میشه و به معنای کلمه هرکس که باهاش ارتباط داره براش پاپوش درست میکنه. اما اون به راهش ادامه میده و سعی میکنه کار درست رو انجام بده. اون یک فرشته نیست – اون در طول مسیرش لغزشهایی میکنه و کارهایی میکنه که هیچ قهرمان واقعیای هرگز انجام نمی ده- اما اون سعی میکنه مرد پاک و نجیبی باشه. در شهر، این خواسته ید طولایی میخواد!
ایدهی سری شهر از کجا اومد؟
با فیلم بارتون فینک شروع شد. من داشتم اونو برای بار دوم یا سوم نگاه میکردم و این فیلم الهامبخش من شد برای نوشتن یک داستان خندهدار تاریک دربارهی مرد جوانی که میخواد مامور بیمه بشه. وقتی که ایده رو روی کاغذ آوردم، تاریکتر شد و کمدی بودنش کمتر. و در نهایت به دنیای مرموز و گانگستریِ تجلی مردگان تبدیل شد. و بعد از اون هم کتابهای بعدی رو نوشتم.
چه تحقیقاتی برای نوشتن این سری انجام دادید؟
من چند تا مستند در مورد سرخپوستهای اینکا نگاه کردم و چند مقاله در موردشون خوندم. اما غیر از اینها تحقیقات خیلی زیادی انجام ندادم.
تا به حال توی این مجموعه صحنه یا لحظهی مورد علاقهای داشتید؟
صحنهی مورد علاقهی من فصل آخر کتاب سوم، شهر مارهاست. زمانی که همهی کاراکترها به آخر راهی که توش در حال حرکت بودند میرسند. من قبول ندارم که همهی کتابها باید یک پایان شسته رفته داشته باشند که توی اون همهی رشتهها به هم وصل بشن، اما توی این کتاب تقریباً این اتفاق میافته. همهی اجزا به آرامی و به شکل قابل باوری به همدیگه میرسند و برخلاف همهی تاریکیهایی که قبل از اون گرفتارش بودند، نقطهی اوج داستان چیز مطلقی رو مشخص نمیکنه. کمابیش این حالت، پایان مورد علاقهی من از بین سایر کتابهاست. هربار که به این بخش میرسم، لبخندی از روی دلتنگی میزنم. من نمیخوام از این کاراکترها خداحافظی کنم اما خوشحالم که تونستم این کار رو به بهترین نحو انجام بدم.
کدوم نویسندهها بیشتر از همه روی نوشتههای شما تاثیرگذار بودهند؟
من میتونم یه لیست خیلی طولانی بنویسم. اما برخی از اونها که تاثیر مستقیم و قویای داشتند استفن کینگ، کلایو بارکر، جاناتان کرول، ری بردبری و جیمز الروی هستند. میتونید اثری از تک تک اینها در سری شهر پیدا کنید.