تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: نظرتون در مورد موضوع تاپیک

راي دهنده
10. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • عالی

    8 80.00%
  • متوسط

    1 10.00%
  • ضعیف

    1 10.00%
  • حس خاصی ندارم

    0 0%
صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 27

نام تاپيک: نامه هایی که هرگز فرستاده نخواهند شد...

  1. #11
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    خوب همین کارارو کردین دایناسورا قهر کردن منقرض شدن

    بابا این نامه هارو من میبینم نا امید میشم از خودم از کجا در میارین این چیزارو مینویسین

    یه کلاس باید برم اینجوری نمیشه
    شما یه نامه بنویس...اگر بد بود من میگم که دیگه ننویسی

  2. این کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    باشه ولی نامم زیاد نیست چند خط بیشتر نمیشه بنویسم؟

  4. این کاربر از S@nti@go_s&k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    حـــــرفـه ای piishii's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2005
    محل سكونت
    myshots.ir
    پست ها
    13,061

    پيش فرض

    سلام
    ===
    فرستنده من
    گیرنده ناشناس
    متن : روزها داره میگذره از اون روزی که اومدی توی خیالم نمیدونم ولی چند روز گذشته ,فقط میدونم من اینجا سانت سانت بند های بدنم در نبود تو داره میلرزه ,دیشب که به خوابم اومدی به قدری شوق داشتم که صورتت رو نتونستم ببینم ,باز هم برام ناشناس موندی.اون دفعه قول دادی بهم میگی کی هستی و کجا هستی ,از اون دفعه خیلی روز گذشته ,از این روزا چقدر دیگه آخه میخواد بگذره ؟
    من هرروز در نبود تو دارم ویران تر میشم ,دیروز علی رو دیدم بعد از 8 سال ! بهم گفت خودتی ؟! از توی قبر پاشدی اومدی بیرون ؟ دست کشید روی سینم فقط قفسه سینم رو لمس میکرد باورش نمیشد ,به صورتم نگاه کرد توی صورتم چیزی موج میزد که براش قابل درک نبود,نگاه کرد بهم گفت چی به سرت اومده ؟ جوابی نداشتم.
    یادم میاد همون شب چقدر در نبود تو زیر لحافتم توی اتاقی که شده بود چهار دیواری دنیای من گریه کردم.
    اسمت رو نمیدونم ناشناس,هیچ نمیدونم چی خطابت کنم ,کی هستی چی هستی .
    من و دل منتظر اون روز خوب هستیم که تو خودت رو نشون بدی .
    ولی تو رو قسم به همه ی زیبایی های دنیا ,زودتر بیا .
    اگه یکروز اومدی من نبودم ,آدرس مزارم رو بگیر ,میتونی اونجا ببینی روی سنگ قبرم نوشته : روزها گذشت و تو نیومدی.
    ناشناس من نمیدونم اونروزی که حس کردم باید باشی و نبودی کی بود و نمیدونم این حس تا کی طول میکشه ولی دارم اذیت میشم ,الان که دارم این نامه رو برات مینویسم شاید ببینی یکجاش جوهر خودکار انگار روش آب پاشیده شده ,تعجب نکن اون بعض درونی من در نبود تو بوده که ترکیده و جاری شده .
    خیلی سعی دارم میکنم بازم بنویسم اما نمیتونم دست هام داره میلرزه,دیروز میخواستم برم پیش روانشناس اما نتونستم ,دیدم به هیچ حرفی که ممکنه بهم بزنه ایمان ندارم چون همه ی حرف هاش رو میدونم .
    من از خودم دارم میترسم ,دیروز زمانی که ماشین میومد توی خیابون نزدیک بود خودم رو کنار نکشم.
    تو هم نیستی و من روز ها در بهت این نبودنت دارم کوچه باغ های شهر کوچکمون رو طی میکنم.
    تو به من بگو چطور میتونم در نبود تو حواسم رو روی زندگی متمرکز کنم ؟
    امضا : من
    تاریخ : فردای روزی که تو هنوز نیومدی بودی .


  6. 8 کاربر از piishii بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  7. #14
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض حیف که از دستتان دادم...

    pishii واقعا نامه ی قشنگی بود...امیدوارم نامه های دیگری هم بنویسی.

    و این نامه ایی است برای بعضی از چیزهایی که در گذشته بودند و من از دستشان دادم
    همه رو گذاشتم یه جا
    ----------------------------------------------
    سلام از دست زفته هایم.می دانم که میدانید که ساهاست حسرت اینکه شما را از دست داده ام]می خورم.می خواهم با بعضیهایتان تک تک صحبت کنم.پس به صف و آرام بنشینید و نامه را بدید به کسی تا برایتان بخواند.شما را عادلانه و به ترتیب زمان چیده ام پس عجله نکنید.

    کیف نازنینم از تو شروع میکنم.هنوز تو را به یاد دارم.برای دوم دبستان تو را به من جایزه دادند.یک سال تمام با من راه آمدی.همدم حرفهای بچه گانه ام بودی.هیچ وقت از حرف هایم که معنی ایی نداشت خسته نشدی.همیشه تحل تمام بار های سنگینی که بر دوشت بود را داشتی.کاش من هم تحمل باری که بر دوشم هست را داشتم.دلم برای آن رنگ های قشنگت و دسته های مهربانت تنگ شده است.حیف که از دستت دادم.

    و حال نوبت شماست اسباب بازی هایم.دلم برایتان لک زده است.کنارم نیستید.هر چند که اگر هم بودید جرات نمیکردم که حتی اسمتان را هم بیاورم.آخر در این سن و سال بازی کردن با شما عیب است عیب.یاد شبهایی که تنها و با شما خاله بازی میکردم،به خیر.یاد آن چایی های الکی که با شما خوردم،به خیر.یاد درد و دل های بچه گانه ام که با هر کدام از شما کردم ،به خیر.در تمام دوران کودکی ام شما همدمم بودید.حیف که از دستتان دادم.

    خنده ها و شادی هام یادتان بخیر.من از دیگران انتظاری ندارم چون به آنها بهایی ندادم و رفتند.به شما بیشتر از همه بها دادم اما حال کجایید شما؟چرا سالهاست که خبری از من نمیپرسید؟دلتان برام تنگ نشده است؟چطور دلتان آمد مرا تنها بگذارید؟با شما تمام لحظه های کودکی ام گذشت.حیف که از دستتان دادم.

    کاشی های حیاتمان.آخ که بیشتر از همه دلم برای شما تنگ شده است.دلم برای تمام دقیقه هایی که بر روی شما قدم می گذاشتم و می پریدم و لی لی بازی می کردم تنگ شده است.شاید سالها و سالها گچ های من را به تن کشیدید و آخ نگفتید.و تمام اشک هایی را که کنارتان ریختم،بلعیدید تا کسی آن را نبیند.هنوز هم دوستتان دارم.حیف که از دستتان دادم.

    و حال نوبت توست کودکی.تو بزرگترین چیزی هستی که با حسرت از دست دادنش سالهاست زندگی میکنم.رفتی فقط با یک چشم به هم زدن.اگر میدانستم به این زودی میروی هیچ وقت چشمانم را بر هم نمیگذاشتم.رفتی و هیچ وقت دلت برای من تنگ نشد.و من همچنان در فکرت هستم و با یادت لبخند میزنم.خوشبحالت که من بهترین و بدترین روزهای زندگی ام را با تو شریک بودم.جای خای ات را تا ابد حس خواهم کرد اما حیف که از دستت دادم.

    و خداحافظ تمام از دست رفته هایم.سعی من در این است که شما را فراموش کنمو ای کاش که مرا ببخشید.زیرا نمی خواهم داشته های اکنون را هم از دست بدهم


    از طرف:صاحب گذشته شما....نیلی
    برسد به دست:تمام از دست رفته هایم

  8. 6 کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    آخر فروم باز rosenegarin13's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    پست ها
    1,419

    پيش فرض

    به نام خدا
     
    فرناز جان،
    این روزها که خاطرات گذشته ام را ورق می زنم جز تصویر تو چیز دیگری به ذهن ندارم. تو تمام خاطرات کودکی من را پشت چشمان سیاهت پنهان کرده ای. می خواهم بگویم دلم برایت تنگ شده است اما نه...دلم برای تو تنگ نشده...دلم برای آن فرناز شش ساله لک زده و برای آن وقت های خودم...حالا دیگر هم من بزرگ شده ام هم تو...حتی بزرگتر از آنکه بتوانیم برای به یاد آوردن خاطرات مشترکمان وقت بگذاریم...فرناز...دیدی چه زود بزرگ شدیم؟
    هنوز هم وقتی صحبت از حیوان خانگی میشود اردکت را به یاد می آورم! یادت هست؟ یک اردک طلایی که همیشه آرزوی داشتنش را داشتم. تنها چیزی که آن وقت ها باعث میشد به تو حسودی کنم همان اردک بود که آخر هم از پشت بام پرت شد پایین و مُرد! چه خرگوش های نازی داشتی. یادم است سر اینکه کداممان به خرگوشت کاهو بدهیم دعوایمان می شد!
    حس می کنم هنوز هم می توانم بچه باشم. هنوز هم می توانم به اندازه خاطراتم کوچک شوم و روی تابی که توی حیاط بابا برایمان بسته بود جا شوم. عاطفه را یادت هست؟ همان دختر مو طلایی...که همکلاس من بود و من خیلی دوستش داشتم. یادم هست که تو هم به عاطفه حسودیت می شد...فرناز...دلم برای حسودی ها و قهرهای بچگانه مان ضعف می رود. قهرهای ما خیلی طول می کشید نیم ساعت بود. الان مطمئنم اگر دعوایمان بشود و قهر کنیم ماه ها طول خواهد کشید. من نمی خواستم بزرگ شوم؛ اما شدم....خیلی چیزها در زندگیم اتفاق افتاد که نمی خواستم بیفتد. زندگی جزنه سال اولش برای من پر از حادثه بود. معنی جدایی را وقتی فهمیدم که تو و خانواده ات از پیش ما رفتید. یادت هست؟ آنقدر گریه کردیم که نزدیک بود عمو منصرف شود! ولی باز بعد از آن کیف می داد...یه هفته من خانه شما بودم یه هفته تو اینجا بودی...چه کارها که نمی کردیم! استانبولی که درست کردیم را یادت هست؟ هم من نمک ریخته بودم هم تو....انقدر شور شده بود که زن عمو نون و ماست خورد!
    وقتی یاد این خاطرات میفتم ناخودآگاه لبخندی بر لبانم می نشیند. نمی دانم تو هنوز به گذشته فکر می کنی یا نه...
    اسم فامیل تنها بازی ای بود که جفتمان دوست داشتیم...یادت هست هر چه اسم می گذاشتی یک "ی" بهش اضافه می کردی میشد فامیل! گاهی چقدر خنده دار از آب درمیومد! فرنازی...!
    دلم هوای آن روزها را کرده...به زودی خبرت می کنم که بیایی و یک هفته با هم بچگی کنیم...درست مثل همان روزهای رنگی...
     
    فرستنده: من
    گیرنده: فرناز؛ دخترعمو و دوست دوران بچگی


  10. 5 کاربر از rosenegarin13 بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    آخر فروم باز S@nti@go_s&k's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2008
    محل سكونت
    Jan 2008
    پست ها
    6,077

    پيش فرض

    نامه به گوگل

    سلام گوگل جون امیدوارم هر جا که هستی خوب و خوشو بدون فیلتر باشی

    خانم گوگل من شمارو خیلی دوست دارم و هر روز بالای 60 بار به شما سر میزنم واز الکی

    هی سرچ میکنم تا در کنار شما باشم

    چند شب پیشا کابوس بدی دیدم که ذهن منو خیلی ناراحت کرد دیدم شما فیلتر شدین از شدت ناراحتی هی میرفتم دستشویی

    میومدم .

    نمیدونستم باید چکار کنم ولی یهو از خواب پریدم اومدم نگاه کردم دیدم زنده اید بعد رفتم بخوابم دوباره ........

    ولی لامصب مگه خوابم میبرد .

    خلاصه پاشدم یکم لاست نگاه کردم بعدش گرفتم خوابیدم . به هرحال هر جا هستی باش از جات تکون نخور و گرنه stop

    خووووووووب گیرت اوردم چرا وقتی نشون میداد درصدو آقای فردوسی پور میخند چرا دیر نشون دادن ؟

  12. 7 کاربر از S@nti@go_s&k بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  13. #17
    آخر فروم باز BioHazard's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    cmd| echo tehran
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    یک سوال ، زبان نامه مهمه ؟ میتونه به هر زبانی باشه یا فقط پ(ف)ارسی؟

  14. #18
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض

    یک سوال ، زبان نامه مهمه ؟ میتونه به هر زبانی باشه یا فقط پ(ف)ارسی؟
    سلام
    البته خب اینجا هم به انگلیسی مسلط نیستند ولی خب شاید با زبان انگلیسی هم کمک کنه که دست هممون بازتر باشه
    فقط خواهاشا دیگه فرانسه و اینا نیاد وسط...

  15. این کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  16. #19
    آخر فروم باز BioHazard's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2006
    محل سكونت
    cmd| echo tehran
    پست ها
    1,044

    پيش فرض

    سلام
    البته خب اینجا هم به انگلیسی مسلط نیستند ولی خب شاید با زبان انگلیسی هم کمک کنه که دست هممون بازتر باشه
    فقط خواهاشا دیگه فرانسه و اینا نیاد وسط...
    ای بابا ، خواستم روسی بنویسم

    حالا این پست رو رزو میکنم شاید یک نامه ای بنویسم

  17. این کاربر از BioHazard بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  18. #20
    آخر فروم باز RoYaYeEe_NiIiLi's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2009
    محل سكونت
    >>زندان<<
    پست ها
    1,193

    پيش فرض سلام خدا...

    سلام خدا.دیگر تعداد نامه هایی که برایت فرستادم از تعداد موهای سرم بیشتر شده است.نمیداانم که چرا همیشه برایت نامه مینوسم به جای اینکه مستقیما با تو صحبت کنم.شاید دلیلش این است که از رور در رو شدن با تو میترسم و خجالت میکشم.
    همیشه و هر روز در دلم آرزو میکنم که خدایا کاری کن که تغییری در زندگی ام رخ دهد و بالاخره آن تغییر رخ میدهد ولی آن قدر دیر که آن چیزی به عنوان تغییر به چشمم نمی آید.نمیدام که چرا اگر تو قرار است چیزی را برآورده کنی دیر برآورده میکنی؟شاید این هم داستان مصلحت است.
    خدایا دستگیره ی خانه ی دلم سالهاست خاک میخورد و حتی کسی به آن نگاه هم نمیکند چه برسد به باز کردنش..پس تو کجا هستی که آن را باز کنی؟که دستگیره را از جا بکنی که دیگر نتوانم آن را قفل کنم..
    سالهاست که منتظر یک نامه از توام.و میدانم که اگر نامه ای به من ندادی،جور دیگر جبرانش کردی و من از تو متشکرم.
    ولی چزی که نمیدانم این است.که چرا من هنوز از تو میترسم؟چرا تو که اینقدر مهربانی،برای خیلی از ماها موجب ترس هستی؟من هیچ وقت در زندگی ام نخواسته که از تو بترسم ولی همیشه چیزی در دلم است که هر وقت میخواهم به سویت بیایم لرزشی بر اندامم می اندازد..شاید شیطان است. و شاید هم خودم هستم که برای اینکه خودم متهم نشوم این را گردن شیطان می اندازم
    و هنوز هم خیلی چیز هاست که من نمیدانم و اینها تمامی ندارند
    منتظر نامه ی بعدی ام باش.زنبیلم را از همین حالا میگذارم پشت درت..
    از طرف:من رو خوووب میشناسی
    برسد به دست:ای نامه خودت خوب میدانی که مقصدت کجاست

  19. 5 کاربر از RoYaYeEe_NiIiLi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •