تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 18 از 18

نام تاپيک: نادر ابراهیمی

  1. #11
    اگه نباشه جاش خالی می مونه ツツツ's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    Թեհրանը
    پست ها
    341

    پيش فرض

    من هرگز نخواستم
    از عشق افسانه اي بيافرينم
    باورکن

    من مي خواستم که
    با دوست داشتن زندگي کنم
    کودکانه و ساده و روستايي

    من از دوست داشتن
    فقط لحظه ها را مي خواستم
    آن لحظه اي که تو را بنام مي ناميدم

    من هرگز نمي خواستم از عشق برجي بيافرينم
    مه آلود و غمناک ، با پنجره هاي مسدود و تاريک


  2. 3 کاربر از ツツツ بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  3. #12
    داره خودمونی میشه Miss Shirin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    52

    پيش فرض

    عزيز من! (همسرم)
    خوشبختي، نامه يي نيست كه يكروز، نامه رساني، زنگ در خانه ات را بزند و آن را به دستهاي منتظر تو بسپارد. خوشبختي ، ساختن عروسك كوچكي ست از يك تكه خمير نرم شكل پذير... به همين سادگي، به خدا به همين سادگي؛ اما يادت باشد كه جنس آن خمير بايد از عشق و ايمان باشد نه از هيچ چيز ديگر...
    خوشبختي را در چنان هاله يي از رمز و راز، لوازم و شرايط، اصول و قوانين پيچيده ي ادراك ناپذير فرو نبريم كه خود نيز در شناختنش شويم...
    خوشبختي، همين عطر محو و مختصر تفاهم است كه در سراي تو پيچيده است...
    نادر ابراهیمی

  4. این کاربر از Miss Shirin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    در آغاز فعالیت moongairl's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    در خلوت خود
    پست ها
    19

    پيش فرض



    اما اگر قرار باشد که ما فقط یک بار زندگی کنیم٬ زندگی٬
    چیزی بسیار زشت و مبتذل خواهد شد ــ
    همانطور که اگر دوبار عاشق شویم٬ عشق چیزی بی اعتبار و بی معنی می شود.
    وای بر آن روزی که چیزی ــ
    حتی عشق ــ عادتمان شود.
    عادت٬ همه چیز را ویران می کند ــ از جمله عظمت دوست داشتن را ...
    یک عاشقانه ی آرام . نادر ابراهیمی

  6. این کاربر از moongairl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  7. #14
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض یا برو یا بمان

    فعل رفتني در کار باشد

    محبت خراب مي شود
    محبت ويران مي شود
    محبت هيچ مي شود
    باور کن

    يا برو يا بمان
    اما اگر رفتي
    هيچ وقت برنگرد
    هيچ وقت


    نادر ابراهيمي

  8. 2 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  9. #15
    حـــــرفـه ای raha bash's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2010
    محل سكونت
    در خیال ترش کامی های ذهن سرکشم
    پست ها
    1,349

    پيش فرض

    پدرم ميگويد از سولماز بگذر
    که رنج ميآورد
    مادرم گريه مي کند از سولماز بگذر
    که مرگ مي آورد
    خواهرهايم به من نگاه مي کنند باخشم
    که ذليل دختري شده ام
    آه سولماز
    اينها چه مي دانند که عاشق سولماز بودن چه درد شيريني است
    به کوه مي گويم سولماز را مي خواهم
    جواب مي دهد من هم
    به دريا مي گويم سولماز را مي خواهم
    جواب مي دهد من هم
    در خواب مي گويم سولماز را مي خواهم
    جواب مي شنوم من هم
    اگر يک روز به خدا بگويم سولماز را مي خواهم
    زبانم لال ، چه جواب خواهد داد ؟

    نادر ابراهيمي

  10. 2 کاربر از raha bash بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  11. #16
    در آغاز فعالیت moongairl's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2009
    محل سكونت
    در خلوت خود
    پست ها
    19

    پيش فرض


    تلخ ترین حوادث عالم ، وقتی از صافی زمان بگذرند دیگر به قدر زمان واقعه تلخ نیستند !
    سهل است شیرینی هایی هم پیدا می کنند که محصول همان گذشت زمان است ...
    "برگرفته از سه دیدار نادر ابراهیمی"

  12. این کاربر از moongairl بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  13. #17
    حـــــرفـه ای Atghia's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2011
    محل سكونت
    تهران کثیف
    پست ها
    5,812

    پيش فرض

    داستان کوتاه «قلب کوچک»



    من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو.
    مادربزرگم می‌گوید: قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، ‌مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.

    برای همین هم، مدتی ست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم؛ یعنی، راستش، چطور بگویم؟ ‌دلم می‌خواهد تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم...
    یا... نمی‌دانم...

    کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.

    خب راست می‌گویم دیگر . نه؟
    پدرم می‌گوید:‌ قلب، مهمان خانه نیست که آدم‌ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه‌ی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد...

    قلب، راستش نمی‌دانم چیست، اما این را می‌دانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است. برای همیشه ...

    خب... بعد از مدت‌ها که فکر کردم، تصمیم گرفتم قلبم را بدهم به مادرم، تمام قلبم را تمام تمامش را بدهم به مادرم، و این کار را هم کردم اما...

    اما وقتی به قلبم نگاه کردم، دیدم، با این که مادر خوبم توی قلبم جا گرفته، خیلی هم راحت است، باز هم نصف قلبم خالی مانده...

    خب معلوم است. من از اول هم باید عقلم می‌رسید و قلبم را به هر دوتاشان می‌دادم؛ به پدرم و مادرم.
    پس، همین کار را کردم.
    بعدش می‌دانید چطور شد؟ بله، درست است. نگاه کردم و دیدم که بازهم، توی قلبم، مقداری جای خالی مانده...

    فورا تصمیم گرفتم آن گوشه‌ خالی قلبم را بدهم به چند نفر؛ چند نفر که خیلی دوستشان داشتم؛ و این کار را هم کردم:
    برادر بزرگم، خواهر کوچکم، پدر بزرگم، مادر بزرگم، یک دایی مهربان و یک عموی خوش اخلاقم را هم توی قلبم جا دادم...
    فکر کردم حالا دیگر توی قلبم حسابی شلوغ شده... این همه آدم، توی قلب به این کوچکی، مگر می‌شود؟

    اما وقتی نگاه کردم،‌خدا جان! می‌دانید چی دیدم؟
    دیدم که همه این آدم‌ها، درست توی نصف قلبم جا گرفته‌اند؛ درست نصف!
    با اینکه خیلی راحت هم ولو شده بودند و می‌گفتند و می‌خندیدند. و هیچ گله‌یی هم از تنگی جا نداشتند...
    من وقتی دیدم همه‌ی آدم‌های خوب را دارم توی قلبم جا می‌دهم، سعی کردم این عموی پدرم را هم ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم... اما... جا نگرفت... هرچی کردم جا نگرفت...
    دلم هم سوخت... اما چکار کنم؟ جا نگرفت دیگر. تقصیر من که نیست حتما تقصیر خودش است. یعنی، راستش، هر وقت که خودش هم، با زحمت و فشار، جا می‌گرفت، صندوق بزرگ پول‌هایش بیرون می‌ماند و او، دَوان دَوان از قلبم می‌آمد بیرون تا صندوق را بردارد...

    نویسنده: نادر ابراهیمی

  14. 3 کاربر از Atghia بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  15. #18
    داره خودمونی میشه Miss Shirin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2013
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    52

    پيش فرض



    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ] مگذار که عشق،


    مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود
    مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه،
    به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود
    عشق، عادت به دوست داشتن
    و سخت دوست داشتن دیگری نیست،
    پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته،
    خواهان نو شدن است ودگرگون شدن
    تازگی ذات عشق است،وطراوت بافت عشق
    چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت
    و عشق همچنان عشق بماند؟
    عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد،
    مگر یک بار برای همیشه جام بلور، تنها یک بار می‌شکند
    می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.

    اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.
    احتیاط باید کرد
    همه چیز کهنه می‌شود
    و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.
    بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..



    (نادر ابراهیمی)




  16. این کاربر از Miss Shirin بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

برچسب های این موضوع

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •