تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 4 اولاول 1234 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 36

نام تاپيک: پخش سریال lost از شبکه سه جمهوری اسلامی

  1. #11
    آخر فروم باز sd70's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    پست ها
    1,272

    پيش فرض

    حالا موضوع اين سريال چي هست؟

  2. #12
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    سلام !
    پست ها
    6,089

    پيش فرض

    موضوعش هرچی باشه 180 درجه فرق می کنه اونی که تویزیون می خواد نشون بده !!!

  3. #13
    پروفشنال karkan's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    TeHraN
    پست ها
    675

    پيش فرض

    با اين دوبله ايرانيا فكر كنم اون جزيره هم همين قشم يا كيش باشه...

  4. #14
    Banned
    تاريخ عضويت
    Dec 2006
    محل سكونت
    سلام !
    پست ها
    6,089

    پيش فرض

    نه خیر به علت اسلامی کردن "ابوموسی" رو می زارن اسمش !!

  5. #15
    Banned
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    در دل گرما ****** جنسیت :مرد
    پست ها
    1,159

    پيش فرض

    یه چند تا عکس دیگه از سریال بزارین ببینیم لباسشون همش همینه

  6. #16
    آخر فروم باز FarzadSport's Avatar
    تاريخ عضويت
    Aug 2007
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    1,329

    پيش فرض

    یکی از بهترین فیلمهایی که توی عمرم دیدم می تونم بی شک بگم سریال گمشده بوده. این سریال بی نظیر که از سال ۲۰۰۴ شروع به پخش شده من در کمتر از یه ماه دیدم. واقعا این سریال نمیزاره که بیننده از جلوی اون کنار بره. همیشه جذابیت خواص خودشو داره. واقعا متفاوته با هر فیلمی که تا حالا دیدم. همه جوانب توی اون سنجیده شده. طوری که طرفداران ژانر های اکشن٬ رمانس٬ درام و حتی طرفداران فیلمهای مستند نیز می تونن این فیلم رو با دقت دنبال کنند و موضوع مورد علاقه خودشون رو درون اون پیدا کنن. به همه شما دیدن این سریال رو پیشنهاد می کنم. می تونین از طریق اینترنت به سایتهای فروشنده این سریال دسترسی پیدا کنین.

    نظریه پردازی در مورد سریال Lost!

    </B>مقدمه: برای ما که به دیدن سریال‌های با سوژه‌های تکراری و سطحی عادت داریم و شاهد سریال‌هایی هستیم که از دست دادن حتی چند قسمت از آنها، موجب تأسف یا عقب افتادن از داستان سریال نمی‌شود، سریال لاست پدیده‌ای است شگفت‌انگیز!، سریالی که هم می‌تواند دوست‌داران سریال‌های حادثه‌ای را راضی کند و هم کسانی را که دوست‌دار ژانر علمی تخیلی هستند و در این میان و با دیدن فصل‌های مختلف این سریال کم کم متوجه خواهید شد که می‌توانید تعبیرات و تفسیرهای فلسفی را هم از این سریال داشته باشید.
    جای شگفتی بود که من هم تا مدت‌ها و تا دانلود و دیدن قسمت‌های اخیر سریال، تعبیر برزخ را از جزیره‌ای داشتم که گمشدگان اوشنیک 815 را در خود گرفتار کرده بود و کم کم داشتم به این فکر می‌افتادم این سریال حکایت مدرنی خواهد شد از عرفان و فلسفه شرقی!
    هفته‌نامه شهروند در آخرین شماره خود 6 صفحه را به مرور سریال گمشدگان یا Lost اختصاص داده بود. توجه شما را به یکی از این مقالات جالب جلب می‌کنم:
    يكى از بهترين خصوصياتسريال «گم شدگان» در اين است كه بيننده‌اش را ساعت‌ها درگير خود مى‌كند. شايد اين اتفاق براى ما افتاده كه آن را به صورت سريال و هفته‌اى یک بار دنبال نكرده‌ايم. اما تعداد سايت‌ها و هواخواهان سريال و حواشى‌اش آن قدر هست كه متوجه تأثير آن براى تمامى مخاطبان‌اش بشويم، حواشى‌اى كه اگر سريال را هفتگى دنبال كنيد، بسيار از آن لذت خواهيد برد، نكته‌اى كه در قسمت پيشين فاش شده و حالا همه درباره آن حرف مى‌زنند و شما هم مى‌توانید جزئى از اين خيل عظيم نظر دهيد و اين احساس مشاركتى است بسيارلذت‌بخش. «بازماندگان» به ازاى هر گره‌اى که از خيل معماهايش مى‌گشايد، چندين گره ديگر به آن مى‌افزايد و خلق همين دنياى كامل و سراسر رازآلود، تلاش جمعى هواخواهانش برای گفتگو و حل كردن معماهايش آن را واقعا به يكى از بهترين سريال‌هاى تاريخ تلويزيون آمريكا بدل كرده كه حقيقتا نه «خاندان سوپرانو»، نه «سه متر زير زمين»، نه «شهر و رابطه»، نه «حرف لام» و نه حتى سريال سطحى و حادثه‌اى اما خوش‌ساخت «24» به گرد پاى آن نمى‌رسند. مى‌توان بسميارى از اين نكته‌ها و معماها را نديد، اين كه فونت فروشگاهى در یک سكانس دوبار تغييركند، يا ساعت پشت سرفلان شخصيت در یک سكانس به طور نامرتب جلو عقب برود، تابلوى نقاشى روى ديوار شبيه فلان شخصيت باشد و... مى‌توان اين‌ها را نديد و ندانست تمام رفتارهاى جان لاک بر اساس آراى جان لاک فيلسوف طراحى شده يا همين طور ديويد دزموند هيومبر اساس ديويد هيوم، يا ارجاعات آشكار كتاب مقدس را نفهميد يا ارجاع ادبى آشكارتر را و شخصيت «ساير» و حرف زدن‌اش و قرابت‌اش با بافت جامعه آمريكايى، اما باز هم از آن لذت وافر بود.

    «گم شدگان» را چه ساده ببينيد چه پيچيده، باز هم از آن لذت خواهيد برد، چرا كه موقعيتى خلق مى‌كند كه تمام انسانها خواهان تجربه‌اش هستند. گم شدن و فراموش كردن زندگى پيشين، كه می‌تواند شامل تغيير هويت، فراموشى خطاهاى گذشته و آغاز كردنى ديگر باشد، اين گم شدن تنها مكانى نيست و زمانى نيز هست: تئورى كه در فصل سوم قوت گرفت و اينک مسجل شده است. در «مكانى» عجيب كه هيچ كس از جاى آن مطلع نيست و در «زمانى» كه وجود ندارد. چه كسى است كه دوست نداشته باشد بى‌زمان و گذر آن زندگى كند؟
    ]
    با شروع فصل سوم و برخى نشانه‌هايى كه از آغاز در سريال گنجانده شده بود، بسيارى به فكر نظريه برزخ افتادند، نظريه برزخ با توجه به برخى دیالوگ‌ها نظير «تو جهان ديگه مى‌بينمت» (دزموند به جک)، «مهم نيست قبل از اين چه كار مى‌كرديم، سه روز پيش همه‌مون مرديم و يه فرصت ديگه مى خوايم.» (جک به كيت) براى مخاطبان مطرح شد و نيز مرگ آنها كه بعد از حل مشكلات شخصيتى‌شان اتفاق مى‌افتاد. اما نظريه در اواسط فصل سوم ضعيف و در نهايت با قسمت شگفت‌انگیز پايانى مردود شد. هر چند نويسندگان مجموعه و مجريان طرح اين نظريه را از همان ابتدا بى‌اساس مى دانستند. «ديمون ليندلوف» كه از مجريان اصلى طرح است درباره اين نظريه گفته بود: «اين سريال راجع به آدم‌هايى است كه به طور استعارى در زندگى‌شان گم شده‌اند، همگى سوار یک هواپيما مى‌شوند، سقوط مى‌کنند و قدم به اين جزيره مى‌گذارند و اين گونه به طور فيزیكى نيز در كره زمين گم مى‌شوند. به مجردى كه بتوانند به شكل استعارى خود را در زندگى‌شان پيدا كنند، مى‌توانند دوباره به جهان بيرون قدم بگذارند. زمانى كه شما به كل مجموعه نگاه می‌كنيد، اين گونه به نظر مى‌رسد. منظور ما در تمام اين مدت همين بوده است.»
    نظريه زمان نيز از ديگر نظريه‌هايى بود كه مطرح شد و البته نويسندگان باز آن را هم رد كردند، البته آنها تصميم داشتند همه چيز را رد كنند و عجيب است كه بعد از اين انكار قسمت‌هايى ساختند كه شخصيت آشكارا در زمان سفر مى‌كرد. نظريه زمان ابتدا در اين حد بود كه در اين جزيره زمان به شكلى نيوتونى‌اش تجربه نمى‌شود. اما آن چه اكنون مطرح شده و خلاصه‌ای از آن را در زير مى‌خوانيد، بهترين و كامل‌ترين نظريه‌ايست كه تاكنون راجع به «گم شدگان» مطرح شده و به بسيارى از سئوالات پاسخ مى‌دهد.
    اين نظريه از ابتداى سال 1800 شروع كرده و تا سال 2004 پيش مى‌آيد.
    1800 سالى است كه كشتى «بلک راک» به جزيره مى‌خورد. همان كشتى كه جک و كيت و جان و هرلى به رهبرى دانيل داخل‌اش مى‌روند تا ديناميت بياورند. «بلک راک» یک كشتى حمل برده بوده كه مقادير زيادى نيز فلزات كانى با خود حمل مى‌كرده است، فلزاتى كه به شدت به جريان‌هاى مغناطیسى حساس بوده‌اند. جزيره نبز داراى همان جريان مغناطیسى قوى‌اى است كه در آخرين قسمت فصل دوم ديديم، اين جريانها كشتى را به سوى خود كشيدند و منجر به تصادف كشتى با جزيره شدند، كشتى كه جریان شديدى از نيروهاى مغناطيسى را متحمل مى‌شده، در حين برخوردش با جزيره، حفره‌اى در آن حباب نامرئى كه جزيره را احاطه كرده بود، ايجاد مى‌كند با مختصات «5 2 3». همان مختصاتى كه خانم دانیل و همراهان‌اش را به جزيره مى‌رساند و مى‌بينيم آقاى «دانيل فاراداى» در فصل چهارم آن را نوشته بر كاغذ به خلبان هلى‌كوپتر مى دهد و به او تأكيد مى كند كه تنها از این مختصات وارد و خارج شود. بعد از تصادف رهبران «بلک راک» از آن پیاده مى‌شوند، يکی از آنها «آلوار هانسو» نام دارد و شروع به تحقيق روی نيروهاى مغناطيسى جزيره مى‌كنند. نوادگان هانسو اوايل قرن بيستم (1900) دارماى ابتدايى را بنيان‌گذارى مى‌كنند.


    1960: دارماى اوليه كار خود را با هدف بهتر كردن نژاد بشر آغاز مى كند (فيلم‌هايى كه در سريال مى بينيم.)، تحقيقى كوچک و ابتدايى كه بعدتر به پروژه‌اى عظيم و عجيب براى بررسى «سرنوشت» بدل مى‌شود. در طول اين تحقيقات و با كمک نيروهاى مغناطيسى جزيره موفق مى‌شوند زمان و مكان را در اختيار خود بگيرند و به اين ترتيب در سال 1960 ماشين زمان درست مى‌كنند. از سال 1961 اين ماشين قابل استفاده مى‌شود، اما كسى كه داخل آن برود تنها مى‌تواند یک سال عقب برود یعنى زمان راه‌اندازى ماشين. و هرگاه كسى در زمان عقب برود ديگر نمى‌تواند جلو بيايد، در واقع به زمان زنجیر مى‌شود و بايد آن را دوباره زندگى كند و اگر كسى بيمارى‌اى داشته باشد مثلا درسال 1965، وقتى با ماشين زمان به 1960 باز مى‌گردد ديگر آن بيمارى را ندارد. مؤسسه دارما ابتدا براى آزمايش این ماشين از حيوانات استفاده كرد، حيواناتى نظير «خرس قطبى»، كه با محيط استوایى جزيره غریبه باشند، آنها را در زمان به عقب فرستاد و عادت‌هاى آنها را تغيير داد تا ببیند آن‌ها مى‌توانند «زنده بمانند.» آنها درست از همان سیستمى استفاده مى‌كردند كه «دانيل فارادى» در سال 1996 با یک موش آن را انجام مى‌داد (فصل 4). خرس‌های قطبى توانستند خود را با محیط منطبق كنند و به اين ترتیب توانستند زنده بمانند. ساخت و راه‌اندازى ماشين زمان به خاطر قدرتى كه داشت سرى باقى ماند و حتى بسيارى از محققان خود مؤسسه دارما نیز از وجود آن بى اطلاع بودند. بعد از خرس‌هاى قطبى نوبت انسان‌ها بود كه وارد ماشین زمان شوند. دارما مشتاق بود بداند آيا انسان‌ها مى‌توانند آينده‌ای را که پیش از این برایشان نوشته شده، تغيير بدهند. اما این تجربه منتج به شكست شد و آينده افرادى كه سوار ماشین مى‌شدند، تغيیرى نكرد.


    گزينه بعدى درمان بيمارى بود، شرکت دارما مشتاق بود، ببيند كه مى تواند بیمارى‌ها را درمان کند؟ از این رو ويروسى بین مردان خودش كه در جزيره بودند، پخش كرد و بعد ادعا كرد كه درمان آن را يافته و گروهى حاضر شدند براى درمان بيمارى به مرهم دارما پناه ببرند و سوار ماشین زمان شدند، بى آنكه بدانند ماشين زمان چيست. آنها به گذشته رفتند و درمان شدند، اما كمى بعد توسط «دود سياه» يا همان «هيولا» كشته شدند، چرا كه هيولا یک «Physical means» است، یک واسطه فیزيكى كه زمان به واسطه آن خود را تصحیح مى‌كند. به این معنا كه اگر قرار باشد فرد در آینده بميرد، نمى‌تواند از این سرنوشت فرار كند. دارمايى‌ها براى نخستين بار با این «دود سیاه» مواجه مى‌شدند، از ماشين زمان ترسيدند و آن عده از بازماندگان از ماشین زمان كه اساسا نيز ويروس را نگرفته بودند، از دارما جدا شدند و دار و دسته كوچکى راه انداختند و دارمايى‌ها نام «دیگران/دشمن» را بر آنها گذاردند. جيكوب و ريچارد جزو این دسته بودند.
    [

    1985-1970: مادر بن استخدام دارما شده و به جزيره مى‌آيد. او نيز بعد ازچندين سال كار كردن بر ماشین زمان، تسلیم توانايى‌هاى ماشین مى‌شود. او با ريچارد، رهبر دیگران ملاقات می‌کند. ریچارد او را از مقاصد دارما مطلع می‌کند . مادر بن به مرور از دارما متنفر می‌شود، سوار ماشین زمان می شود و پانزده سال به عقب می‌رود، یعنی زمانی که هنوز به جزیره نیامده است، به سال 1970 و به اورگون. او با راجر ملاقات می‌کند، با او ازدواج می‌کند و حامله می‌شود، اما مشکلی وجود دارد او در سال 1985 بچه ندارد، زمان بن را جایگزین مادرش می‌کند، بن تجسد مادرش است و همان کینه و میل به انتقام مادرش را در خود دارد. اندکی بعد از مرگ مادر بن، هوراس از راجر و پسرش می‌خواهد به جزیره بروند، در واقع هوراس با دارما در ارتباط است و موظف بوده مادر بن را تحت نظر داشته باشد و بعد از مرگ مادر بن توجه دارما به پسرش جلپ می‌شود و به جزیره رفتن آنها تنها به خاطر بن و اهمیت اوست، از این رو است که راجر بیچاره تنها یک کارمند ساده می‌شود.بعد از مدتی بن مادر خود را در جزیره می‌بیند و صدایش را می‌شنود، این به خاطر این است که مادر بن در سال 1985 زنده بوده است، پس اگر به خاطر سفر به گذشته تحت هر شرایطی بمیرد، حقیقتا نمرده و «نیم مرده» محسوب می‌شود. بن پس از مادرش با ریچادر برخورد می‌کند، که درست در همان سن و سالی است که در سال 2004، ریچارد در زمان سفر می‌کند تا تنها بن را مجاب کند که دارما را نابود کند. چرا که ریچارد مادر بن را می‌شناخته و از ماجرا آگاه است. بن به همراه ریچارد که در سال 81 دیده تا سال 2007 پیش می‌آید و 37 ساله می‌شود و تصمیم به براندازی دارما می‌گیرد، به سال 1967 برمی‌گردند، تا دارما را نابود کنند و این اتفاق نیز می‌افتد. بن خیالش راحت است که تا 207 زنده می‌ماند و به همین خاطر در هشت قسمت فصل چهار از هیچ چیز نمی‌ترسد. بن تا سال 2007 زندگی کرده و در این مدت نه از اوشنیک 815 خبری بوده و نه از سرطانش.



    1996: بن می‌داند که عوامل دارما در همه جای جهان هستند از جمله پدر پنی، به این ترتیب تصمیم می‌گیرد که جزیره را برای همیشه مصون نگه دارد، پس با کمک جیکوب و ریچارد جزیره را در یک لوپ زمانی قرار می‌دهد و به این ترتیب جزیره همواره سال 1996 را تجربه می‌کند. بن و ریچارد ماشین زمان را از دهلیز ارو به دهلیز سوان منتقل می‌کنند و میخائیل با ذهن مهندسانه اش ماشین را با قدرت مغناطیسی جزیره که هر 108 دقیقه باید تخلیه شود، منطبق می‌کند و به این ترتیب جزیره مدام در سال 1996 می‌ماند، جهان پیش می‌رودو جزیره تکرار می‌کند و تنها راه دستیابی به جزیره همان مختصات «5 2 3» است. جایی بن به ریچارد می‌گوید: «یادته زمانی که تولدها را جشن می‌گرفتیم.» پس اگر همواره 1996 باشد دیگر لزومی بر گرفتن جشن تولد نیست.
    با ثابت ماندن زمان «سرنوشت» دیگر کاری از پیش نمی‌برد. زمان حامله می‌میرند و در واقع رحم‌های بسیار سالخورده آنها در اثر ماشین زمان، سفر در آن و تکرار یک سال توانایی خود را از دست داده‌اند، جیکوب نیز زمانی که می‌خواسته جزیره را در حلقه زمانی قرار دهند مرده، اما حیات جیکوب تا سال 2007 این امکان را به او می دهد، تا روحش همچنان در ارتباط با ریچارد و بن بماند. در سال 2004، اوشنیک در جزیره سقوط می‌کند و مسافران بی‌انکه بدانند به سال 1996 برمی‌گردند، به این ترتیب پدر جک زنده است، لاک دیگر معلول نیست و رز نیز سرطان ندارد.

    - آزمایش دانیل فارادی با توپ در ابتدای فصل چهارم، اثبات اختلاف زمان جزیره و خارج آن است.
    - بعد از انفجار دهلیز سوان، جزیره شروع به پیش آمدن در زمان می‌کند.
    - قواعد ماشین زمان تابع قواعد فیزیکی نیست و تابع قواعد سرنوشت است. سرنوشت از هر راه ممکنی استفاده می‌کند تا نگذارد شما کاری کنید که آینده را عمیقا تغییر دهید.
    -اگر فرزندی نداشته باشید، نمی‌توانید به عقب بروید و فرزندی به دنیا بیاورید. سرنوشت اجازه نمی‌دهد که حیات جدیدی وارد زندگی شود، مگر آنکه کودک یا مادر را جایگزین کس دیگری کند.
    - در سفر به گذشته، تنها می توان چیزهایی را تغییر داد که تأثیری بر سرنوشت نداشته باشند، چیزهایی غیرعملی است که بر باورها تأثیر بگذارند، نه بر فعالیت‌های روزمره.
    اما خوبه که نظر یکی از منتقدین سریال گمشده رو هم بخونیم:
    چرا Lost شاهکار نیست؟


    فصل اول «Lost/ گمشدگان» را تمام کردم؛ قابل توجه رفقایی که تو این دوسال دق دادم‌شان تا این سریال محبوب‌شان را ببینم. حالا هم با عرض معذرت باید بگویم هم‌چنان سر حرفی که قبل از دیدن‌ش هم می‌زدم هستم. این‌که اصولا سریالی مثل «۲۴» بیشتر با ذائقه‌ی من هم‌خوان است و بیشتر درک‌ش می‌کنم و راحت‌تر با پلات بی‌نظیر داستان‌هاش کنار می‌آیم.
    برخلاف آن‌چه همه‌ی رفقای طرفدار Lost سرش متفق‌القول بودند -این که فیلمنامه‌ی بی‌نظیری دارد و تو که فیلم‌نامه‌نویسی، حسابی ازش استفاده خواهی کرد- فکر می‌کنم Lost بیشتر مدیون اجرای فوق‌العاده و بازیگران‌ دوست‌داشتنی‌ش است تا فیلمنامه‌اش. اتفاقا چیزی که باعث می‌شود Lost را آن‌قدرها دوست نداشته باشم شکل روایت‌ش است. در این که قصه یک‌سری جاهای مشخص ایست می‌کند و یک داستان قدیمی -اغلب بی‌ربط- را با امتداد زندگی در جزیره پیش می‌برد و البته در ترفند دم‌دستی‌ و بیش‌ازحد دست‌مالی‌شده‌ی نویسندگان‌ش -توقف روی یک چهره و برگشت به عقب؛ که حالا یعنی او چه فکر می‌کند- هیچ نکته‌ی تازه و بکری پیدا نمی‌کنم. تازه یک مشکل بزرگ‌تر هم با کل قضیه دارم. این‌که ته برخی قسمت‌ها یک‌جور تمام می‌شود و سر قسمت بعد اصلا همه‌چیز از یاد فیلمنامه‌نویس‌های محترم می‌رود؛ یا بهتر بگویم ترجیح می‌دهند از یادشان برود. یک‌جور تقلب آشکار که شاید در پخش هفتگی خیلی توی ذوق نزند ولی خب دی‌وی‌دی‌ها بدجوری این‌وقت‌ها دست آدم‌ها را رو می‌کنند. مثال می‌خواهید؟ جایی که جان لاک روی دریچه خوابیده و منتظر است و در جواب عجز و لابه‌هاش نوری از دریچه به بیرون می‌تابد و بعد... ابتدای قسمت بعد دریچه هم‌چنان یک جسم سخت نفوذناپذیر است که هیچ‌کس هیچ‌چیز از آن نمی‌داند.
    از این بدتر هم هست. ته فصل اول، قصه آشکارا نیمه‌کاره رها می‌شود و حتی یک پایان موقت هم برای تماشاگر تدارک نمی‌بینند. نگویید نمی‌شد کاری‌ش کرد. در همین پلات فعلی، فکر کنید قصه همان زمانی که مایکل و گروه‌ش یک قایق نجات را در دریا پیدا می‌کردند و هم‌زمان سعید و چارلی به محل دود سیاه می‌رسیدند و چارلی می‌گفت دود سیاه را خود دانیل برپا کرده تمام می‌شد؛ آن غافلگیری‌ها و معطل‌گذاشتن تماشاگر هم می‌ماند به عنوان معمای چگونگی شروع فصل دوم. در این شکل فعلی، قسمت بیست‌وچهارم -شاید بیشتر از هر قسمت دیگری در فصل اول- گره کور و انتظار برای فصل بعد درست می‌کند.
    این‌ها را نوشتم برای این‌که روی حرف‌م پافشاری کنم که Lost شاهکار نیست. یک سریال خوب است با داستانی پرکشش که ضعف‌های معمول کارهای تلویزیونی را هم دارد. Lost سریال موقعیت همیشه جذاب «قهرمان در خطر» است و مدیون بازیگران‌ش که همذات‌پنداری تماشاگر را تا بی‌نهایت به دست می‌آورند.
    ************************************************** ********************
    معرفی قسمتی از فیلم :
    شروع فیلم با سقوط هواپیما اوشن ۸۱۵ به یه جزیره دور افتاده در مسیر سیدنی به لوس آنجلس شروع می شه که یه سری از مسافرین جان سالم به در می برند و چند روز اول کنار ساحل اسکان می کنن به این امید که گروه نجات بیاد و پیداشون کنه. اما بعد از چندی که از آمدن کمک نا امید می شن و خیلی بی انضباطی بر اردوگاه بازمانده ها حاکم می شه سعی می کنن که شرایط جزیره رو برای زندگی مهیا کنن. در این بین سعی می کنن که با ماهیگیری و شکار و همینطور پیدا کردن آب شرب زندگی خودشون رو ادامه بدن اما به مرور متوجه می شن که این جزیره یه جزیره عادی نیست و اتفاقات خیلی عجیبی توش اتفاق می افته. که من این اتفاقات رو شرح نمی دم تا اگه سریال رو دیدین واستون تکراری نشه. اما خب بدونین که این سریال گاهی وقتها به شما یه حس ترس و وحشت٬ گاهی حس هیجان٬ گاهی حس غم٬ گاهی حس شادی می ده. و گاهی هم شمارو وادار می کنه که شخصیت داستان رو تحسین کنین به خاطر کاری که انجام داده. واقعا یکی از ویژگی های این سریال اینه که شخصیت های داستان قهرمان های خیالی و زائیده ذهن نویسنده سریال نبوده اند که در جامعه کمتر بشود آن شخصیت ها را یافت. بلکه تمام افراد کسانی هستند که شبیه آنها بسیار در کنار ما در جامعه های مختلف قابل رویت هستند. و هیچ کدام از آنها قهرمان بازی های خاص فیلمهای اکشن رو دنبال نمی کنند. بلکه با توانایی های در حد انسان های کاملا عادی و در حیطه تخصص خودشون به دیگران کمک می کنند تا بتونند گذران زندگی بهتری داشته باشند و خیلی وقتها تیم این افراد باعث می شود که کارهای بسیار مهمی صورت گیرد و ما از این ویژگی سریال بسیار لذت می بریم که انسانهایی مثل کسانی که ما صبح تا شب در جامعه می بینیم قادر هستند در دنیایی که دیگر پول و مقام و شغل معنایی ندارد قادر هستند شخصیت واقعی خودشون رو بدون هیچ گونه رنگ و ریایی به عرصه ظهور بگذارند. و درواقع در این جزیره تاثیر گذاری هر کس در جمع بسته به توان شخصی خود اوست نه به وضعیت شغلی و نه مالی و نه معروفیت او. تا این حد که یه هنرپیشه که از بازماندگان بوده در این سریال ۲۸۰۰ دقیقه ای تنها ۴۰ دقیقه نقش داره که این نشون میده در اتفاقات جزیره تنها کسانی حضور دارند که توانایی شخصی بالایی دارند.....
    اما به معرفی شخصیت های مهم می پردازم:
    جک شفرد: دکتر متخصص جراحی ستون فقرات. که در این داستان نقش کلیدی و مهی داره و از همون ابتدای فیلم به عنوان لیدر و رهبر این گروه معرفی می شه. و در واقع تمام سریال روی این نقش می چرخه.

    کیت: دختری که شخصیت بسیار عجیبی داره. و گذشته او را که متوجه می شویم بسیار شگفت آوره. چون کمتر کسی باور می کنه که این فرد با این ذات آروم چنان پیشینه ای داشته باشه. کسی که به خاطر قتل نا پدریش تحت تعقیبه و اتفاقا در این هواپیما به همراه پلیس داشته به زندان منتقل می شه که با خوش شانسی و با سقوط هواپیما این قضیه به تعویق می افته. یکی از مهمترین ویژگی های کیت اینه که آدم نمی تونه تشخیص بده که بالاخره اون از کدوم مرد خوشش میاد!!!!

    ساویر: شخصی که در ابتدا بسیار بیننده از اون بدش میاد اما هر چه بیشتر می گذره و بیشتر بیننده با شخصیت ساویر آشنا می شه بیشتر از اون خوشش میاد شخصیتی که از لحاظ فرهنگی در سطح پائینیه ولی خیلی خیلی دوست داشتنیه. کسی نیست که راحت با همه چیز کنار بیاد. اون قبل از سقوط هواپیما آدمی بوده که مشغول کلاهبرداری بوده و کلا زندگی سالمی نداشته

    جان لاک: آدمی که در ابتدای داستان به شخصه خیلی ازش خوشم میومد. آدم واقعا با عرضه ایه و خیلی از معما های سریال رو حل می کنه. اون در گذشته معلول بوده و روی ویلچر می نشسته اما به محض این که وارد این جزیره می شه می فهمه که می تونه راه بره و دیگه پاهاش فلج نیست

    هارلی: انسان ساده ولی فوق العاده مهربان که به همه کمک می کنه. اون قبل از این که به این جزیره بیاد یه خوش شانسی بزرگ میاره و توی قرعه کشی مبلغ بسیار زیادی رو می بره. اون که کارمند یه مرغ کنتاکی بوده بعد از آن اتفاق این پول رو در چند جا سرمایه گذاری می کنه که هر کدام به نحوی به شکست می خورن و اون متوجه می شه دچار بد شانسی بزرگی شده و اون هم برنده شدن اون پوله چرا که اعتقاد داره اون پولا باعث شده که اون نفرین بشه و به زودی خواهد مرد. بنابراین بعد از کلی کنکاش آخر کارش به تیمارستان می کشه.

    سان و جین: زن و شوهر کره ای که قبل از این که وارد این جزیره بشن با هم مشکلات زیادی داشتن.

    چارلی: یکی از بهترین شخصیت های این فیلم چارلیه. کسی که توی ۶۹ قسمت فیلم هیچ کار مفیدی برای کمک به جمع انجام نمی ده در قسمت های آخر دست به یک کار بزرگی می زنه که منجر به اتفاقات بسیار خوشایندی برای اهالی جزیره می شه. چارلی یک نوازنده گیتار بوده که گروه کنسرت داشتن و همچنین به مواد مخدر اعتیاد داره.

    سعید: سعید جراح واقعا یکی از دوست داشتنی شخصیت های فیلمی بوده که من توی عمرم دیدم. به نظر من انتخاب بازیگرش هم عالی بوده. واقعا انسای آچار فرانسه ای که همه کار ازش بر میاد. من که خودم به شخصیه باهاش خیلی حال کردم. قبل از این که وارد این جزیره بشه بازجوی ارتش عراق بوده. و یک آدم نظامی فوق العاده زبده ایه. من ازش خوشم میاد. شمارو نمی دونم.

    مایکل: یکی از منفور ترین شخصیت های این داستانه. اوایلش خوشتون میاد. اما به آخرای سریال که میرسین متوجه می شین که حق با منه.
    دزموند: شخصیتی که از ابتدا داخل سریال نیست. بنابر این در موردش چیز نمی گم که سریال دیدنتون خراب نشه.
    Last edited by FarzadSport; 09-08-2008 at 17:01.

  7. 4 کاربر از FarzadSport بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده اند


  8. #17
    آخر فروم باز Viren's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jan 2007
    محل سكونت
    Rasht
    پست ها
    3,960

    پيش فرض

    یعنی 3 شنبه ها بزاره؟؟

  9. #18
    پروفشنال sagh_moha's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    محل سكونت
    نصف جهان
    پست ها
    697

    6

    واقعا متاسفم ...
    Last edited by sagh_moha; 09-08-2008 at 18:27.

  10. #19
    پروفشنال zooey's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2008
    محل سكونت
    Tehran
    پست ها
    879

    پيش فرض

    من که باورم نمی شه که بخوان همچین سریالی رو پخش کنند....واقعا من هرجور که فکر می کنم می بینم نمی شه ...؟! چه جوری آخه ....؟!
    خودتون واقعا تیزر و زیرنویسش رو دیدید...؟! مطمئنید....؟!

    یه چند تا عکس دیگه از سریال بزارین ببینیم لباسشون همش همینه
    بفرمایید این هم چند تا عکس از این سریال....






  11. #20
    آخر فروم باز alizshah's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    محل سكونت
    فعلا هیچ کجا
    پست ها
    5,618

    پيش فرض

    راستی فکر نکنم بخشش کنن این خیلی .....
    امپراطور دریا که هیچی نداره از همه جاش میبرن الکی زوم میکنن
    شایدم فردا زیرنویس نوشت که فیلم lost پنجشنبه ساعت 8:00 برنامه بعدی ساعت 9:30
    نکنه فوتوشاپه !

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •