توی یکی از کلیساهای بزرگ لندن نوشته ای وجود داره : «پیرمردی میگفت، وقتی که بچه بود دلم میخواست دنیا رو تغییر بدم، ولی وقتی کمی بزرگتر شدم و به سن نوجوانی رسیدم دیدم دنیا خیلی بزرگه، پس بهتره که انگلستان رو تغییر بدم، اما وقتی به سن جوانی رسیدم دیدم انگلستان خیلی بزرگه، پس باید لندن رو تغییر بدم، اما وقتی به سن میانسالی رسیدم دیدم لندن هم خیلی بزرگه و من نمیتونم لندن رو تغییر بدم، پس تصمیم گرفتم که خانوادم رو تغییر بدم، اما وقتی به سن کهنسالی رسیدم دیدم خانوادم رو هم نتونستم تغییر بدم، اون لحظه بود که فهمیدم اگر از ابتدا خودم رو تغییر میدادم، میتونستم به هر چیز که میخوام برسم.»
بعضی ها میگن من تا نبینم باور نمیکنم، بدونید قرار نیست ببینید تا باور کنید، باید باور کنید تا بتونید ببینید. بگین من باور دارم که میبینم موفق شدم. پس خودتون رو باور داشته باشید.