پرویزپرستویی
(یادداشتی درباره فیلم نامه زنجیری)
اِی کاش آنچه را فکر میکردم میتوانستم به روی کاغذ بیاورم، امّا بگذار خیلی راحتُ با زبونِ ساده بِهِت بگم: شاید... چرا شاید؟
بهترین، صادقترین، سالمترین، انسانیترین، اجتماعیترینُ سادهترین سناریویی بود که به عُمرم خونده بودم!
راستش فکر نمیکردم تو سناریو هَم میتونی بنویسی! من تو رُ همیشه به عنوانِ یه شاعرِ باشعورُ فرهیخته میشناختم، امّا سناریونویس... به هرحالتوصیهی من اینه که تو رُ به تمامِ مقدسّات بنویس! سناریو بنویس!
اصلاً فکر نمیکردم با دیالوگهای اصیلُ روان رو به رو بشم! گرههایی که در قطعات وجود داره خیلی قابلِ باوره! فقط احساس میکنم ترانههای کارِتبعضی جاها خیلی طولانیه! باور کن اونقدر قصّه جذّابه وُ تماشاچی رُ درگیر میکنه که شاید ضرورتی نداشته باشه اینقدر ترانه در کارت خونده بشه! در محلِ تیمارستان سکانسِ بسیار خوبی داری که با آلاتِ موسیقی خیالی ترانه خوانده می شه . راحت بگم که من به عنوانِ تماشاچی دوست دارم قصه رُ دنبال کنم. حجمِ ترانه ها زیاد طولانیه. اگرچه فیلم موزیکاله ولی اونقدر موضوع تاثیرگُذاره که میشه خودِ موضوعُ قالب کرد! یا حداقل ترانهها رُ یه کم کوتاهتَر کرد!
خسته نباشی! خسته نباشی! خسته نباشی...
پرویز پرستویی
23 / 4 / 1381