تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




مشاهده نتيجه نظر خواهي: نظر سما در مورد اشعار اردلا سرفراز چیسه ؟

راي دهنده
14. شما نمي توانيد در اين راي گيري راي بدهيد
  • فوق العاده

    10 71.43%
  • خوب

    4 28.57%
  • معمولی

    0 0%
  • بد

    0 0%
  • خسته کننده

    0 0%
صفحه 2 از 3 اولاول 123 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 22

نام تاپيک: اردلان سرفراز

  1. #11
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    با تشکر از همکار خوبم ...

    ---------------------------------

    دو راهی

    شدیم از یاد یکدیگر فراموش دو راهی بین ما بگشوده آغوش
    از آن عشقی که در ما شعله می زد به جا مانده اجاقی سرد و خاموش
    میان من و تو دوراهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته
    به لب های خموش این دوراهی نشسته قصه ی غمگین رفتن
    همیشه راه ما با هم یکی بود ولی راهت جدا شد دیگر از من
    اگر در چشم هم اشکی ببینیم توان رفتن از ما می گریزد
    برو بگذار ایندیوار کهنه به نام عشق ما در هم بریزد
    میان من و تو دوراهی نشسته صدایی نمانده به لب های بسته






    اسم تو

    این همه شهر عاشقونه هق هق گریه شبونه
    این همه قصه از یک اسمه اسمی که مثل یک طلسمه
    یک اسمه طلسمه
    یاد تو یاد تو روزهای رفته
    اسم تو اسم تو اسم هر روز هفته است
    شیشه ی عمر من افسون این یه اسمه
    زندگیم بسته ی جادوی این طلسمه
    دنیای من طلسمه یک اسمه یک اسمه
    سب های چوبی تکیده بادبادک های پر کشیده
    این همه خاطره طلسمه یاد یک عمره و ی ه اسمه
    طلمسه ، یک اسمه
    اسم تو اسم دریا ، کبوتر
    بوی تو بوی گل گل های سرخ پرپر
    اسم تو ،‌ رو تن هرسنگ و هر درخته
    گفتنش ، خواستنش مثل عشق تو سخته
    کی گفته این یک اسمه ... طلسمه ... طلسمه




    دستای تو

    بی تو خودمو
    تک و تنها می بینم
    هر جا که پا می ذارم
    تو رو اونجا می بینم
    یادمه چشمای تو
    پر درد و غصه بود
    قصه ی غربت تو
    قد صد تا قصه بود
    یاد تو هر جا که هستم با منه
    داره عمر منو آتیش می زنه
    یاد تو هر جا که هستم با منه
    داره عمر منو آتیش می زنه
    تو برام خورشید بودی
    توی این دنیای سرد
    گونه های خیسمو
    دستای تو پک می کرد
    حالا اون دستا کجاست
    اون دو تا دستای خوب
    چرا بی صدا شده
    لب قصه های خوب
    من که یاور ندارم
    اون همه خاطره مرد
    عاشق آسمونا
    پشت یک پنجره مرد
    آسمون سنگی شده
    خدا انگار خوابیده
    انگار از اون بالاها
    گریه ها مو ندیده
    یاد تو هر جا که هستم با منه
    داره عمر منو آتیش می زنه
    یاد تو هر جا که هستم با منه
    داره عمر منو آتیش می زنه

  2. #12
    حـــــرفـه ای Mohammad Hosseyn's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2005
    محل سكونت
    ...
    پست ها
    5,651

    پيش فرض

    چشم من
    چشم من بیا منو یاری بکن
    گونه هام خشکیده شد ، کاری بکن
    غیر گریه مگه کاری می شه کرد
    کاری از ما نمی آد ، زاری بکن
    اون که رفته ، دیگه هیچ وقت نمی آد
    تا قیامت دل من گریه می خواد
    هر چی دریا و زمین داره خدا
    با تموم ابرای آسمونا
    کاشکی می داد همه رو به چشم من
    تا چشام به حال من گریه کنن
    اون که رفته ، دیگه هیچ وقت نمی آد
    تا قیامت ،‌ دل من گریه می خواد
    قصه ی گذشته های خوب من
    خیلی زود مثل یه خواب تموم شدن
    حالا باید سر رو زانوم بذارم
    تا قیامت اشک حسرت ببارم
    دل هیچ کی مثل من غم نداره
    مثل من غربت و ماتم نداره
    حالا که گریه دوای دردمه
    چرا چشمم اشکشو کم می آره
    خورشید روشن ما رو دزدیدن
    زیر اون ابرای سنگین کشیدن
    همه جا رنگ سیاه ماتمه
    فرصت موندنمون خیلی کمه
    اون که رفته ،‌ دیگه هیچ وقت نمی آد
    تا قیامت دل من گریه می خواد
    سرنوشت چشاش کوره نمی بینه
    زخم خنجرش می مونه تو سینه
    لب بسته سینه ی غرق به خون
    قصه ی موندن آدم ها اینه
    اون که رفته دیگه هیچ وقت نمی آد
    تا قیامت ، دل من گریه می خواد



    اون منم
    اون که هر چی ابر دنیاس ، خونه داره تو چشاش
    اون که ناچاره بخنده ، اما گریه س خنده هاش
    اون که تو شهرش غریبه ،‌ با یه عالم آشنا
    هیچ کدوم باور نکردن ، غربت تلخ صداش
    اون منم ،‌ اون منم ، اون منم
    بغضمو تو گلوم می شکنم
    دیروز من ، مثل امروز ، مثل فرداس
    هر روز دستام ،‌سرد و تنهاس
    دیروز ، امروز ، فردا
    خیلی سخته ،‌ این تنهایی ، بی فردایی
    تنها موندن ، تنها خوندن
    تنها ،‌ تنها ، تنها
    اون که خیلی قصه داره ، رو لبای بی صداش
    مونده فریادش تو سینه ،‌در نمی آد از لباش
    قد یه دنیا کتابه ، با یه عالم گفتنی
    هر کدوم از غصه هاشون ، هر کدوم از قصه هاش
    اون منم ، اون منم ، اون منم
    بغضمو تو گلوم می شکنم



    غروبا قشنگن
    وقتی خورشید میره تا چشماشو رو هم بذاره
    رنگ خورشید غروب چشماتو یادم میاره
    همیشه غروب برام عزیز و دوست داشتنیه
    واسه اینکه رنگ خوب چشمای تو رو داره
    غروبا قشنگن ،‌ با چشات یه رنگن
    قشنگ ترین غروبو تو چشای تو می بینم
    تموم عالمو پر از صدای تو می بینم
    تو چه پکی ، تو چه خوبی
    تو شکوه یه غروبی
    مث دریای پر آواز جنوبی
    تو برام دیدنی هستی مث دریای جنوب
    که پر از رازی و آوازی و قصه های خوب
    دیدنت برای من همیشه تازگی داره
    مث جنگل مث ساحل ، مث دریا تو غروب

  3. #13
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Jul 2007
    محل سكونت
    زندان
    پست ها
    54

    پيش فرض

    حداقل خودتون تو نظر سنجي شركت مي كردين
    شعراي اردلان سرفراز
    سالاره

  4. #14
    اگه نباشه جاش خالی می مونه amir_infernal's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    Tehrun ... En nuestra casa
    پست ها
    269

    پيش فرض

    غزل

    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    ایینه ای به پکی سر چشمه ی یقین
    با اینکه روبروی منی و مکدری
    تو عطر هر رسیده و نجوای هر نسیم
    تو انتهای هر ره و آن سوی هر دری
    لالای پر نوازش باران نم نمی
    خک مرا به خواب گل سرخ می بری
    انگار با من از همه کس ‌آشناتری
    از هر صدا خوب برایم صداتری
    درهای ناگشوده ی معنای هر غروب
    مفهوم سر به مهر طلوع مکرری
    هم روح لحظه های شکوفایی و طلوع
    هم روح لحظه های گل یاس پرپری
    از تو اگر که بگذرم ، از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من ،‌ تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری
    من غرقه ی تمای غرقاب های مرگ
    تو لحظه ی عزیز رسیدن به بندری
    من چیره می شوم به هراس غریب مرگ
    از تو مراست وعده ی میلاد دیگری
    از تو اگر که بگذرم از خود گذشته ام
    هرگز گمان نمی برم از من تو بگذری
    انگار با من از همه کس آشناتری
    از هر صدای خوب برایم صداتری



    بهت

    توی بهت چشم من درد ناباوریه
    فصل سرد عشق ما رنگ خکستریه
    دردی که من می کشم اگه کوه هم می کشید
    ذره ذره می تکید قطره قطره می چکید
    می تونست با دست تو بهت من ویرون بشه
    فصل زرد قصه هام ظهر تابستون بشه
    قصه یقین عشق توی دفترم بودی
    توی ایینه ی شعر شکل باورم بودی
    من از خوش باوریهام به ویرونی رسیدم
    تو را یک لحظه نزدیک یه لحظه دور می دیدم
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه چکه چکه آب شدن
    دروغ آخرینی که من از تو شنیدم
    خودت بودی که از تو به ویرونی رسیدم
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه چکه چکه آب شدن
    از تب ناباوری گر گرفته تن من
    سهم من از تو اینه
    چکه چکه آب شدن

    دو از تا ترانه ي خيلي خيلي زيباي اردلان كه البته با صداي گرم ستار به آثار ماندگاري بدل شدند

  5. #15
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    قلندر

    دربدر همیشگی،‌ کولی صد ساله منم
    خاک تمام جاده هاس، جامه ی کهنه ی تنم
    هزار راه رفتم، هزار زخم خوردم
    تا تو مرا زنده کنی، هزار بار کرده ام
    شب از سرم گذشته بود
    در شب من شعله زدی
    برای تطهیر تنم
    صاعقه وار آمده ای
    قلندرم، قلندرم
    گمشده ی دربدرم
    فروتر از خاک زمین
    از آسمان فراترم
    قلندرانه سوختم، لب از گلایه دوختم
    برهنگی خریدم و خرقه ی تن فروختم
    هوا شدی نفس شدم
    تیشه زدی، ریشه شدم
    آب شدی، عطش شدم
    سنگ زدی شیشه شدم
    قلندرم قلندرم
    تهی ز قهر و کین شدم
    برهنه چون زمین شدم
    مرا تو خواستی این چنین
    ببین که این چنین شدم
    سپرده ام تن به زمین
    خون به رگ زمان شدم
    سایه صفت در پی تو
    راهی لامکان شدم
    هیچ شدم تا که شوم
    سایه ی تو وقت سفر
    مرا به خویشتن بخوان
    به باغ ایینه ببر
    قلندرم قلندرم

  6. #16
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    میراث

    همه ی ما وارثیم
    وارث عذاب عشق
    سهم اونکس بیشتره
    که میشه خراب عشق
    سوختن و فریاد زدن
    اینه رمز و راز عشق
    وقت از خود مردنه
    لحظه ی آغاز عشق
    واسه این صدای نی

    موندنی ترین شده
    که به لطف زخم عشق
    حنجره ش خونین شده
    سهم من گلوی زخمی منه
    یه صدا واسه همیشه موندنه
    کوله بار سهم من رو شونمه
    کوله باری که پر از شکستنه
    گرمی می عشقو تکرار می کنه
    ناله ی می عشقو فریاد می زنه
    گرمی مستی و ضجه های نی
    جوهر تمام شعرای منه
    قیمتی ترین عذابه درد عشق
    غم ناب و شعر نابه درد عشق
    نطفه ی تمام عاشقانه ها
    جوشش روح شرابه درد عشق
    ذات هر قطره ی قیمتی اشک
    سهم این دل خرابه درد عشق
    زندگی کتاب شعر لحظه هاست
    بهترین فصل کتابه درد عشق

  7. #17
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    شانه هایت

    سر بر روی شانه های مهربانت می گذارم
    عقده ی دل می گشاید گریه ی بی اختیارم
    از غم نامردمی ها بغض ها در سینه دارم
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم، دوست دارم
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
    بی تو بودن را برای تو بودن دوست دارم، دوست دارم
    خالی از خودخواهی من،‌ برتر از آلایش تن
    من تو را و.الاتر از تن،‌ برتر از من دوست دارم
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
    بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم، دوست دارم
    عشق صدها چهره دارد،‌ دست تو ایینه دارش
    عشق را در چهره ی ایینه دیدن دوست دارم
    در خموشی چشم ما را قصه ها گفتگوهاست
    من تو را در جذبه ی محراب دیدن دوست دارم
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
    بی تو بودن را برای با تو بودن دوست دارم
    در هوای دیدنت یک عمر در چله نشستم
    چله را در مقدم عشقت شکستن، دوست دارم
    بغض سرگردان ابرم، قله ی آرامشم تو
    شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم، دوست دارم
    عمق چشمان تو این دریای شفاف غزل را
    بی نیاز از این زبان لال گفتن دوست دارم

  8. #18
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    آشفته بازار

    دلم تنگ است
    دلم می سوزد از باغی که می سوزد
    نه دیداری
    نه بیداری
    نه دستی از سر یاری
    مرا آشفته می دارد
    چنین آشفته بازاری
    تمام عمر بستیم و شکستیم
    به جز بار پشیمانی نبستیم
    جوانی را سفر کردیم تا مرگ
    نفهمیدیم به دنبال چه هستیم
    عجب آشفته بازاریست دنیا
    عجب بیهوده تکراریست دنیا
    میان آنچه باید باشد و نیست
    عجب فرسوده دیواریست دنیا
    چه رنجی از محبت ها کشیدیم
    برهنه پا به تیغستان دویدیم
    نگاهی آشنا در این همه چشم
    ندیدیم و ندیدیم و ندیدیم
    سبک باران ساحل ها ندیدند
    به دوسش خستگان باریست دنیا
    مرا درموج حسرت ها رها کرد
    عجب یار وفاداریست دنیا
    عجب خواب پریشانی ست دنیا
    عجب آشفته بازاریست دنیا
    عجب بیهوده تکراریست دنیا
    میان آنچه باید باشد و نیست
    عجب فرسوده دیواریست دنیا

  9. #19
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    برای دیدن تو از حادثه ها گذشتم

    هنوز ای یار تنهایم
    به دیدار تو می ایم
    باز می ایم
    اگر که فرصتی باشد
    مجال صحبتی باشد
    حرف خواهم زد
    برای دین تو از
    حادثه ها گذشتم
    کفر اگر نباشد این
    من از خدا گذشته ام
    من از خدا گذشته ام
    برای دیدن تو از
    حادثه ها گذشتم
    کفر اگر نباشد این
    من از خدا گذشته ام
    من از خدا گذشته ام
    عذاب این دریده ها
    مرا شکسته بی صدا
    دستی بکش به زخم من
    که از شفا گذشته ام
    که از شفا گذشته ام
    باورم کن باورم کن
    من که با تو صادقم
    اگه خستم، یا شکستم
    هرچه هستم، عاشقم
    هر چه هستم، عاشقم
    برای دیدن تو از
    حادثه ها گذشتم
    کفر اگر نباشد این
    من از خدا گذشته ام
    من از خدا گشذته ام
    منو بشناس و باور کن
    که خسته ام، خیلی خسته ام
    اما هستم
    تهی ماند و نشد آلوده دستم
    من به دنیا
    دل نبستم
    باورم کن، باورم کن
    من که با تو صادقم
    اگه خستم، یا شکستم
    هر چه هستم، عاشقم
    هر چه هستم، عاشقم
    هر چه بلا کشیده ام
    من از وفا کشیدم
    چه از وفاداری این
    اهل وفا گشته ام
    من از وفا گذشته ام
    برای دیدن تو از
    حادثه ها گذشتم
    کفر اگر نباشد این
    من از خدا گذشته ام
    کفر اگر نباشد این
    من از خدا گذشته ام

  10. #20
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    در سال 1329 در شهري کويري به نام "داراب" ديده به جهان گشود. او فرزند ارشد خانواده بود و اميد و آرزوي يک پدر و مادر جوان. شروع زندگي شاعرانه اش در سال اول دبيرستان در مدرسه امير کبير بود، با کمکهاي استادي به نام "دانشمند" کسي که براي اولين بار او را به بهاي قلم و نوشته هايش آشنا کرد. پس از مادرش که -خود شاعر، شعرش را از برکت دست و دامان او مي داند- بزرگ آموزگار و دوستي ديگر بنام " عبدالرحيم معزي " در مقوله شعر شاعري در زندگي اردلان سرفراز کم تاثيرنبود. او به پيشنهاد پسرعموي مادرش (حسين سرفرازي، شاعروروزنامه نگار معروف آن زمان) براي گذران زندگي با راديو ايران و ارکستر جوانان کار خود را به عنوان ترانه سرا آغاز نمود و پس از يک سال به دلايلي موجه راديو ايران را ترک کرد . در طول زندگي شاعرانه اش با آهنگسازان توانمندي همچون: واروژان، فريد زلاند، بابک افشار، تورج شعبانخاني، محمد حيدري، منوچهر چشم آذر، حسن شماعي زاده و بزرگواران ديگري همکاري داشت.

    در سال 1362 متحمل درد دوري از وطن شد وبه آلمان رفت. در همين سال پيشنهادهاي کتبي و شفاهي زيادي از امريکا به سمت او سرازير بود اما او نمي خواست ونمي توانست بگونه ترانه هاي رايج، ترانه بسازد واعتماد مخاطبانش را، کساني که از آغاز تا به امروز با ترانه هاي او زندگي کرده اند- در قماري حقير براي گذران زندگي وبه خاطر يک مشت دلار از دست بدهد. او ترجيح داد در يک شرکت قاب سازي به عنوان کارگر ساده کار کند، با تني خسته و وجداني آسوده.

    او در طول زندگي در کشور هاي مختلفي همچون آلمان، اتريش، يونان، ترکيه، ايتاليا، آمريکا و ... روزگار گذرانده است و شايد برخي از اين اشعار زاده اين سفرها باشد.

    او با خوانندگاني همچون : ابراهيم حامدي ( ابي )، داريوش اقبالي، و گوگوش همکاريهاريهاي فراواني داشته است. از جمله خوانندگان ديگري که همکاريهاي انگشت شماري با اردلان سرفراز داشته اند مي توان از : فرهاد، ستار، مازيار، معين، هايده، شکيلا و ... ياد کرد.

    لازم به ذکر است که مدتي پيش دو کتاب شامل گزيده اي از ترانه هاي وي به نامهاي "از ريشه تا هميشه" و "سال صفر" چاپ و منتشر شد که بخش عمده اي از زندگي نامه فوق برگرفته از اين دو کتاب است.
    ابراهيم حامدي (ابي) در سالهاي آغازين کار خود با اردلان سرفراز آشنا شد و کار خود را با او شروع کرد. ابراهيم حامدي (ابي) با ترانه مشهور "شب" که سومين ترانه او مي باشد و از آثار اردلان سرفراز مي باشد به شهرت رسيد. اين همکاري با گذشت بيش از سي سال همچنان ادامه دارد و از تلفيق هنر اين دو هنرمند آثاري ماندگار در تاريخ ترانه نوين ايران خلق شده است.

    اميدواريم که اين ستاره پرفروغ هميشه در آسمان شعر و ادبيات ما پر نور باشد.



    Year:1950 Month:8 Day:15






    اردلان سرفراز اولین فرزند خانواده ای اهل ادبیات بود و امید و آروزی پدر و مادری جوان. اولین بار شوق نوشتن و سرودن را مادرش در او به وجود آورد اما شروع زندگی شاعرانه ی او در سال اول دبیرستان در دبیرستان فردوسی با تشویق یکی ازاستادانش به نام دانشمند شروع شد. استادی که برای اولین بار او را با ارزش نوشته ها و اشعارش آشنا کرد . استادانی دیگر هم بودند که نقششان در شکل گیری زندگی شعری او کم نبوده است که عبدالرحیم معزّی از جمله ی آن استادان است. فعالیت حرفه ای اردلان سرفراز از زمانی آغاز شد که او به پیشنهاد پسرعموی مادرش (حسین سرفرازی شاعر و روزنامه نگار آن زمان) کارش را به عنوان ترانه سرا با رادیو ایران و ارکستر جوانان آغاز کرد و پس از یک سال به خاطر مشکلاتی آنجا را ترک کرد . اما همان فعالیت ها کافی بود که اردلان سرفراز جوان را وارد دنیای حرفه ای ترانه و ترانه سرایی کند.

    کارنامه هنری :

    او فعالیتش را با ترانه سرایی برای خوانندگانی مانند فائقه آتشین (گوگوش)، داریوش اقبالی، فرهاد و... پی گرفت که ترانه های غریب آشنا، جاده، دستای تو و آینه از جمله ی آن ترانه ها می باشند. او ترانه ی غریب آشنا را در ستایش عشق پاک مادرش به پدرش سرود که همیشه بی صبرانه منتظر بازگشت همسرش به خانه بود. در سال های اوج فعالیت ناگهان پدرش فوت کرد و او ناچار شد به زادگاه خود بازگردد آن هم برای سوگواری در غم پدر در راه همین سفر به زادگاه بود که ترانه ی جاده خلق شد. ترانه ای که به خوبی حال او را در آن لحظه توصیف می کند. همچنین ترانه های دستای تو و چشم من نیز حاصل همان سفر است و اندوه بی پایان او برای از دست دادن پدر. یکی دیگر از نقطه های عطف فعالیت او را می توان ترانه ی ماندنی دو پنجره با صدای گوگوش دانست، ترانه ای که سرفراز آن را در کافه ای در خیابان شریعتی با دیدن دو پنجره در کنار هم بر روی دیوار مقابل آن کافه سرود.

    منبع: ایران تمدن
    Last edited by دل تنگم; 27-02-2008 at 02:10.

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •