تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 8 اولاول 123456 ... آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 73

نام تاپيک: هوشنگ ابتهاج ( ه. ا . سایه)

  1. #11
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    هنوز

    هر چند که گرد من برانگیخته ای
    باران بلا بر سر من ریخته ای
    چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
    چون ناله به دامان دل آویخته ای

  2. #12
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    تاسیان

    خانه دل تنگ ِ غروبی خفه بود
    مثل ِ امروز که تنگ است دلم
    پدرم گفت چراغ
    و شب از شب پر شد
    من به خود گفتم یک روز گذشت
    مادرم اه کشید
    زود بر خواهد گشت
    ابری آهسته به چشم لغزید
    و سپس خوابم برد
    که گمان داشت که هست اینهمه درد
    در کمین ِ دل ِ آن کودک ِ خرد ؟
    آری آن روز چو می رفت کسی
    داشتم آمدنش را باور
    من نمی دانستم
    معنی هرگز را
    تو چرا بازنگشتی دیگر ؟
    آه ای واژه ی شوم
    خو نکرده ست دلم با تو هنوز
    من پس از این همه سال
    چشم دارم در راه
    که بیایند عزیزانم، آه !

  3. #13
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...
    ناله ای بر هجران

    گل می رود از بستان، بلبل ز چه خاموشی
    وقت است که دل زین غم، بخراشی و بخروشی
    ای مرغ، بنال ای مرغ، آمد گه نالیدن
    گل می سپرد ما را دیگر به فراموشی
    آه ای دل ناخرسند در حسرت یک لبخند
    خون جگرم تا چند می نوشی و می نوشی
    می سوزم و می خندم، خشنودم و خرسندم
    تا سوختم چون شمع می خواهی و می کوشی
    تو آبی و من آتش وصل تو نمی خواهم
    این سوختنم خوش تر از سردی و خاموشی

  4. #14
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...

    زنده وار

    چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
    نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری،
    غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
    که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
    چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
    که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری
    دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
    چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری
    نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
    دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری
    همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
    دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری
    سحرم کشیده خنجر که ، چرا شبت نکشته ست
    تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
    به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من ؟
    که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری
    چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
    بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری
    نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
    منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
    سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
    که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری
    به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
    بنگر وفای یاران که رها کنند یاری


    در پناه حق

  5. #15
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...

    تنگ غروب



    یاری کن ای نفس که درین گوشه ی قفس
    بانگی بر آورم ز دل خسته ی یک نفس
    تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
    نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
    خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
    ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
    صبر پیمبرانه ام آخر تمام شد
    ای ایت امید به فریاد من برس
    از بیم محتسب مشکن ساغر ای حریف
    می خواره را دریغ بود خدمت عسس
    جز مرگ دیگرم چه کس اید به پیشواز
    رفتیم و همچنان نگران تو باز پس
    ما را هوای چشمه ی خورشید در سر است
    سهل است سایه گر برود سر در این هوس

  6. #16
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...



    زبان نگاه

    نشود فاش کسی آنچه میان من و توست
    تا اشارات نظر نامه رسان من و توست
    گوش کن با لب خاموش سخن می گویمپاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست
    روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید
    حالیا چشم جهانی نگران من و توستگر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
    همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست
    گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه
    ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست
    این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
    گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست
    نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
    هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توستسایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
    وه ازین آتش روشن که به جان من و توست


    درپناه حق

  7. این کاربر از دل تنگم بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #17
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    عزیز تر از جان

    یارا حقوق صحبت یاران نگاه دار
    باهمرهان وفا کن و پیمان نگاه دار
    در راه عشق گر برود جان ما چه باک
    ای دل تو آن عزیز تر از جان نگاه دار
    محتاج یک کرشمه ام ای مایه ی امید
    این عشق را ز آفتت حرمان نگاه دار
    ما با امید صبح وصال تو زنده ایم
    ما را ز هول این شب هجران نگاه دار
    مپسند یوسف من اسیر برادران
    پروای پیر کلبه ی احزان نگاه دار
    بازم خیال زلف تو ره زد خدای را
    چشم مرا ز خواب پریشان نگاه دا
    رای دل اگر چه بی سر و سامان تر از تو نیست
    چون سایه سر رها کن و سامان نگاه دار

  9. #18
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...

    گل افشان خون

    بلندا سرِ ما که گر غرق خونش
    ببینی، نبینی تو هرگز زبونش
    سرافراز باد آن درخت همایون
    کزین سرنگونی نشد سرنگونش
    تناور درختی که هر چه َش ببری
    فزون تر بود شاخ و برگ فزونش
    پی آسمان زد همانا تبرزن
    که بر سر فرو ریخت سقف و ستونش
    زمین واژگون شد از آن تا نبیند
    در آیینه ی آسمان واژگونش
    بلی گوی عهدش بلا آزماید
    زهی مرد و آن عهد و آن آزمونش
    ز چندی و چونی برون رفت و آخر
    دریغا ندانست کس چند و چونش
    خوشا عشق فرزانه ی ما که ایدون
    ز مجنون سبق برده صیت جنونش
    از آن خون که در چاه شب خورد بنگر
    سحرگاه لبخند خورشید گونش
    خم زلفش آن لعل می نماید
    نگر تا نپیچی سر از رهنمونش
    بهارا تو از خون او آب خوردی
    بیا تا ببینی گل افشان خونش
    سماعی است در بزم او قدیسان را
    دلا گوش کن نغمه ی ارغنونش
    به مانند دریاست آن بی کرانه
    تو موجش ندیدی و دیدی سکونش
    نهنگی بباید که با وی بر اید
    کجا سایه از عهده اید برونش

    در پناه حق

  10. #19
    پروفشنال malakeyetanhaye's Avatar
    تاريخ عضويت
    Sep 2007
    محل سكونت
    in my mind
    پست ها
    804

    پيش فرض

    براي محمدرضا شجريان :


    رفتي اي جان و ندانيم كه جاي تو كجاست
    مرغ شبخوان كـــجايي و نـواي تو كجاسـت

    آن چه بيگانگي و اين چه غريبي است كه نيست
    آشـــنايـــي كــه بپرســيم ســـراي تو كـــجاســت

    چه پريشانم از اين فكر پريشان شب و روز
    كه شـب و روز كجايي و كـجاي تو كجاست

    هـــنر خـــويش به دنيا نــفروشــــي زنهار
    گوهري در همه عالم به بهاي تو كجاست

    كــــوه از اين قــصه پر غصه به فريـاد آمـــد
    آه و آه از دل سنگ تو ، صداي تو كجاست

    دل ز غم هاي گلوگــير گره در گره است
    سايه آن زمزمه گريه گشاي تو كجاست

    هوشنگ ابتهاج - ه.ا. سايه

    محمدرضا شجريان


    غزلي كه خوانديد ، بخشي از شعري است كه هوشنگ ابتهاج براي محمدرضا شجريان سروده است .
    حتما مي دانيد كه ابتهاج يا همان سايه معروف ، ساليان سال دوست صميمي محمدرضا شجريان بوده است و اين دو با هم چه داستان ها و خاطره ها كه ندارند . غزل زيباي ابتهاج ، مانند همه غزل هاي ديگرش است . به راستي كه سايه در غزلسرايي در تعقيب حافظ است .

    هوشنگ ابتهاج ه .ا . سايه

  11. #20
    آخر فروم باز دل تنگم's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    13,674

    پيش فرض

    و سلامی...
    توتیا
    مهی که مزد وفای مرا جفا دانست
    دلم هر آنچه جفا دید ازو وفا دانست
    روان شو از دل خونینم ای سرشک نهان
    چرا که آن گل خندان چنین روا دانست
    صفای خاطر ایینه دار ما را باش
    که هر چه دید غبار غمش صفا دانست
    گرم وصال نبخشند خوشدلم به خیال
    که دل به درد تو خو کرد و این دوا دانست
    تو غنچه بودی و بلبل خموش غیرت عشق
    به حیرتم که صبا قصه از کجا دانست
    ز چشم سایه خدا را قدم دریغ مدار
    که خاک راه تو راعین توتیا دانست

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •