تبلیغات :
خرید لپ تاپ استوک
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 47

نام تاپيک: داستان هاي عجيب تر از علم ( فرانک ادواردز )

  1. #11
    اگه نباشه جاش خالی می مونه yas30n's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    مکران makka
    پست ها
    204

    پيش فرض

    خوندم داستان جالبی بود ممنون دوست عزیز

  2. #12
    اگه نباشه جاش خالی می مونه yas30n's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2007
    محل سكونت
    مکران makka
    پست ها
    204

    پيش فرض

    واسه امروز هنوز تاپیکو اپدیت نکردی ؟//////// یا من زود به زود سر می زنم ؟

  3. #13
    اگه نباشه جاش خالی می مونه احمدزاده's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    221

    پيش فرض (4) يك ماجراي بسيار عجيب

    بيست و دو تن سرنشينان كشتي براي نجات زندگي شان با امواج خشمگين دريا در نبرد بودند ، ليكن هربار كه برآن غلبه مي يافتند ، حادثه اي ديگر در انتظارشان بود . در دفاتر شركت بيمه لويد(Lvoyd ) لندن ماجراي كشتي حوري درياي(Mermaid) و بيست و دو تن سرنشينان آن ثبت شده است . البته در پرونده هاي اين شركت حوادث عجيب بسياري به ثبت رسيده ، هيچيك به اندازه ماجراي كشتي حوري دريايي شگفت انگيز نيستند . در صبحدم 16 اكتبر 1829 زمانيكه كشتي حوري دريايي از خليج كوچكي در بندر سيدني به مقصد خليج كالير(Callier) حركت كرد ، هوا كاملا مطبوع و دلپذير بود . در اين قسمت از ساحل غربي استراليا نسيم جانبخشي مي وزيد و انوار درخشان خورشيد بر نوك امواجي كه كشتي حوري دريايي سينه آنها را مي شكافت تا پيش رود ، مي تابيد .

    سرنشينان كشتي كه شامل 18 ملوان ، 3مسافر و يك ناخدا بنام ساموئل نالبرو(Samuel Nolbrow) بودند ، بر روي عرشه ديده مي شدند . اين عده ندانسته دست به سفري زده بودند كه شايد در تاريخ دريا نوردي بي نظير باشد .

    در چهارمين روز سفرشان ناخدا ، سكان را به يكي از معاونينش سپرد و براي نوشيدن يك فنجان قهوه به سمت پايين كشتي رفت . ملوانان كاري نداشتند و بيكار بودند در گوشه كنار عرشه لم داده بودند و استراحت مي كردند . فشار سنج هيچ علامتي از آنچخ كه در شرف وقوع بود نشان نمي داد . تا دقايقي پيش از ساعت دو بعد از ظهر هوا ظاهرا خوب بود و كشتي به آرامي و بدون اشكال در مسير خود پيش مي رفت . اما در اين هنگام بود كه وضعيت هوا دگرگون شد و ابرهاي خاكستري و تيره خورشيد را پوشاندند . كاپيتان نالبرو كه ناگهان متوجه كاهش سرعت حركت كشتي شده بود ، سراسيمه به عرشه كشتي برگشت و دريافت كه فسارسنج به سرعت پايين آمده است . كمي پيش از تاريك شدن هوا ، آرامش دريا با تندبادهاي شديد در هم ريخت و چيزي نگذشت كه طوفان سهمگيني برپا شد . كشتي حوري دريايي كه در ان هنگام در تنگه پرپيچ و خم تورس(Torres) قرار داشت ، براي نجات خويش با امواج خروشان درگير شد . امواج خشمگين كه دماغه كشتي را خرد كرده بودند در اطراف سكان دار، كه از ترس جانش سكان را رها كرده و براي اطمينان بيشتر خودش را به دكل بسته بود مي جوشيدند .

    كاپيتان توانست تا با استفاده از روشنايي اي كه صاعقه ايجاد مي كرد اوضاع را بررسي نمايد و دريابد كه مبارزه با اين طوفان سهمگين كاريست بيهود و حاصلي جز شكست نخواهد داشت .

    امواج پر تلاطم كشتي را از هر سو محاطره كرده بودند تا اينكه بالاخره يك موج عظيم كشتي حوري درياي را به صخره اي كوبيد و آن را مانند خربزه اي رسيده از وسط به دو نيم كرد . دقايقي بعد ، بيست و دو تن سرنشينان كشتي شكسته در تاريكي خوفناك شب در ميان امواج دريا دست وپا مي زدند و در اين ميان تنها اميدشان صخره اي بود كه در حدود يكصد متري آنا سر از سينه آبهاي تيره بيرون آورده بود .

    هنگاميكه اولين روشنايي روز پديدار شد ، معجزه اي رخ داده بود همه سرنشينان كشتي غرق شده به اين صخره چسبيده بودند و حتي يك نفر هم در آن شب تيره و تار در ميان امواج دريا گم نشده بود ! اين مردان سه روز در ميان سرما و رطوبت سرگردان بودند تا اينكه كشتي سويفت شور(Swiftsure) كه از ان تنگه عبور مي كرد ، انان را ديد و نجات داد . تا پنج روز بعد اوضاع روبراه بود و كارها به خوبي پيش انجام مي شد . تا اينكه سويفت شور به نزديكي ساحل گينه نو رسيد . امام چيزي نگذشت كه نجات يافتگان بار ديگر دچا حادثه شدند . كشتي سويفت شور ناگهان خود را در ميان يك جريان دريايي شديد يافت كه در روي نقشه نشاني از آن به چشم نمي خورد . كشتي با پهلو به صخره هاي كنار ساحل برخورد كرد و در اثر اين حادثه همه سرنشينان مجبور به ترك كشتي شدند و يكبار ديگر همه آنها از كام مرگ رهايي يافتند و ظرف كمتر از هشت ساعت سرگرداني بر روي ساحل شني ، بوسيله كشتي باري گاور نر ردي(Governor Ready) نجات يافتند . اين كشتي 32 مسافر داشت ولي ترتيبي داده شد تا پيش از حركت ، براي نجات يافتگان هر دو كشتي حوري دريايي و سويفت شور ، محلي مناسب در كشتي در نظر گرفته شود و سپس كشتي بسوي ساحل پاييني كه حادثه ديگري در انتظارشان بود ، به حركت در امدند . تنها بعد از گذشت سه ساعت، گاور نر ردي دچا آتش سوزي شد . به علت وجود مقادير زيادي الوار در انبار كشتي آتش به سرعت گسترش يافت و بالاخره كاپيتان دستور ترك كشتي را صادر كرد و همه مسافران سوار قايق هاي نجات كه امكانات كمي هم داشتند ، شدند . اطراف انها را تا كيلومتر ها آب فرا گرفته بود و از مسير عادي كشتيراني نيز فاصله داشتند ، ديگر اميدي وجود نداشت ، اما از آنجايي كه خوش شانس بودند ، يك كشتي دولتي استراليا بنام كامت (Comet) آنها را ديد و از كام دريا بيرون كشيد و اينبار نيز بدون هيچ تلفاتي نجات يافتند . ليكن در روي عرشه كشتي نزاعي در گرفت زيرا انها نجات يافتگان كشتي غرق شده را عليرغم خوش شانسي شان كه باعث شده بود بارها از چنگال مرگ بگريزند ، بد قدم و بدشگون مي دانستند . و معتقد بودند كه وجود آنها در آن كشتي موجب دردسر خواهد شد . يك هفته تمام كشتي كامت بدون اشكال و به آرامي به راه خود ادامه داد ، تا اينكه ناگهان دچار طوفان غير منتظره اي شد كه دكل ان را در هم كشست و بادبانهاي آن را پاره كرد. ملوانان كامت سوار تنها كرجي بزرگي كه هنوز قابل استفاده بود ، شدند و پارو زنان از كشتي شكسته دور شدند و مهمانان بدقدمشان را تنها گذاشتند ، تا براي نجات خود چاره اي بيانديشند . مسافران رها شده ، مدت 18 ساعت به باقي مانده هاي كشتي شكسته آويختند و با كوسه ها جنگيدند تا اينكه كشتي ژوپيتر(Jupiter) از راه رسيد و بار ديگر آنها را از خطر مرگ رهانيد . ناخداها به سرشماري افراد خود پرداختند و دريافتند كه هيچ يك از مسافران چهار كشتي جان خود را از دست نداده اند . البته واقعه حيرت انگيز ديگري نيز در اين ميان وجود دارد كه با اين حوادث بي ارتباط نيست و آن اين است كه يكي از مسافرين كشتي ژوپيتر كه زن سالخورده اي بنام سارا ريچي(Sarah Richey) بود ، از ناحيه يوركشير(Yourk Shire) براي پيدا كردن پسرش كه 15 سال پيش ناپديد شده بود به استراليا مي رفت .

    و جالب اينجاست كه در اين گير و دار فرزندش را يافت . زيرا او در بين كاركنان كشتي حوري دريايي بود ، كه كشتي ژوپيتر آنها را از دريا نجات داده بود !
    Last edited by احمدزاده; 31-10-2007 at 21:34.

  4. #14
    اگه نباشه جاش خالی می مونه احمدزاده's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    221

    پيش فرض (5) هيولاي نامرئي

    اين داستان عجيب ماجراي دختري است كه گاهگاه از فرو رفتن دندانهاي يك موجود نامرئي در بدنش ، وحشتزده مي شد و داد و فرياد ميكرد . حتي زمانيكه پليس به كمكش شتافت باز هم به فرياد زدن ادامه داد . هيچكس نميدانست اين موجود ناشناخته كه دندان هاي خود را در بدن اين دختر بيچاره فرو مي كند ، چيست ؟و تا به امروز نيز كسي موفق به شناسايي آن نشده است . در شب دهم ماه مه 1951 كه شب آرام و گرمي بود ، پليس اين دختر را كه دچار هيجانات شديد عصبي شده بود ، به مركز فرماندهي كل اورد . پزشك مخصوص او را تحت معايناتي قرار داد و سپس در حاليكه غرغر مي كرد ، كلاهش را روي سرش جابجا كرد و با اوقات تلخي گفت : اين درست و منطقي نيست كه براي معاينه يك دختر مصروع نصف شب مرا از رختخواب بيرون كشيده ايد . شهرداري مانيل چيزي نگفت و با حيرت به پزشك عصباني و دخترك بيچاره كه فرياد مي زد ، نگاه مي كرد . تاول هايي كه در محل دندان گرفتگي بود ، روي بازويش ديده مي شد . آيا اين امكان وجود داشت كه در موقع بروز حمله عصبي خودش بازويش را گاز گرفته باشد ؟ و يا اينكه همانطور كه ادعا مي كرد موجودي نامرئي او را در اتاق دربسته اش وحشيانه مورد حمله قرار مي داد ؟ هر چه كه بود ، اين مورد خاص آنقدر عجيب بود كه آنها را وادار كرد تا پزشك را نيمه شب به آنجا بكشانند .

    شبيه همين اتفاق براي دختر 17 ساله اي بنام كلاريتا ولانوا (Clarita Villaneuva) رخ داد . حالات اين دختر بقدري حيرات انگيز بود كه مأمورين ، رئيس پليس را فراخواندند و او به نوبه خود پزك مخصوص را بر بالين دختر حاظر كرد . و سپس هر دو به زندان رفتند تا علت آنهمه شلوغي و جنجال را پيدا كنند . پليس اين دختر را كه از آوارگان جنگ بود و در خيابانهاي شهر مانيل سرگردان شده بود و عده اي دورش جمع شده بودند ، را پيدا كرد . اين دختر مدعي بود كه توسط يك موجود نامرئي مورد حمله قرار گرفته است . ناظرين اين صحنه كه اغلب آنها از ميخانه هاي اطراف بيرون آمده بودند ، او را مسخره مي كردند و وانمود ميكردند كه او ديوانه است . به هر حال هر چه كه بود ، پليس قضاوت را به عهده متخصصين گذاشت . آنها دختر را در حاليكه سعي داشت خودش را از دست آنها خلاص كند ، گرفتند و به سلول زندان انداختند . زمانيكه در را پشت سرش بستند ، كلاريتا خودش را بر زمين انداخت و پليس هم به خواهش او ، براي اينكه نگاهي به محل گاز گرفتگي روي بازويش بياندازد ، ترتيب اثري نداد .

    تنها توضيحي كه كلاريتا در مورد اين موجود نامرئي مي توانست ارائه بدهد اين بود كه :
    اين موجود شبيه به انساني غول پيكر با چشماني درست و ترسناك و لباسي گشاد و سياه رنگ بود و هر وقت كه قصد حمله داشت در هوا معلق مي شد . پس از گذشت لحظاتي ، دختر دوباره شروع به داد و فرياد كرد و مي گفت كه آن موجود وحشتناك بازگشته است و از ميان ميله هاي زندان اورا مورد آزار قرار مي دهد . پليس كه از اين رفتار دختر ، خشمگين و در عين حال مضطرب شده بود ، در زندان را باز كرد و در ختر را در حاليكه با صداي بلند ، فرياد مي كشيد ، به سالن زندان راهنمايي كرد . در انجا پليس آثار گاز گرفتگي هاي تازه اي را روي شانه و بازوي دختر مشاهده كرد . محل هاي كبودي به چيزي شبيه به آب دهان آغشته بود . مامورين با عجله رئيس زندان را مطلع كردند . پس از رسيدن رئيس پليس و شهردار ، پزشك مخصوص دختر را معاينه كرد . نكته عجيب و شگفت آور ، اينجا بود كه هيچكس قادر نيست تا پشت گردن و شانه خود را گاز بگيرد . كلاريتا بقيه شب را روي نيمكتي در جلوي اداره پليس گذراند ، و آنقدر گريه كرد تا بالاخره خوابش برد . صبح روز بعد ، وقتيكه پليس اماده شد تا او را به جرم ولگردي به دادگاه ببرد ، دختر دوباره شروع به داد و فرياد كرد . آن چيز نامرئي برگشته بود و پشت او را گاز مي گرفت . دو پليس قوي هيكل او را گرفتند و ديگري نيز دستهاي او را نگه داشت . مامورين پليس در برابر چشمان حيرت زده خود علائم گاز گرفتگي تازه اي را روي بازوها ، كفت دست و گردن دختر بيچاره ديدند . اين حمله حداقل 5 دقيقه ادامه داشت تا اينكه دختر در اثر شدت درد از هوش رفت و روي زمين افتاد . پزشك مخصوص زندان دوباره او را معاينه كر و با تعجب سر خود را به نشانه پاسخ منفي تكان داد . زيرا هيچ گونه آثار غش يا صرع در وي ديده نمي شد .
    محل هاي دندان گرفتگي واقعي بودند . پزشك بلافاصله شهردار و اسقف اعظم را خبر كرد . تقريبا 30 دقيقه قبل از رسيدن آنها دختر به هوش آمد . آثار گازگرفتگي روي بازوهايش ورم كرده بود و كف يكي از دستهايش نيز كبود و متورم شده بود . زمانيكه شهردار و پزشك مخصوص او را به بيمارستان زندان مي بردند ، كلاريتا شروع به جيغ . داد كرد و گفت كه ان موجود نامرئي دوباره به او حمله كرده است و اينبار او تنها نبود ، بلكه يك موجود چشم درشت ديگر نيز به كمكش آمده بود . شهردار بعدا تاكيد كرد كه علائم كبودي در اطراف گردن و سر انگشتان دختر ديده شد .سفر پازنده دقيقه اي به بيمارستان زندان ، براي شهردار مانيل ، پزشك مخصوص ، خود دختر و راننده اتومبيل يك كابوس وحشتناك بود . اما اين حملات يكباره متوقف شدند و كبودي ها و محل دندان گرفتگي ها به تدريج از بين رفت و ديگر هيچگاه چنين حادثه اي براي وي پيش نيامد . پس از اين ماجرا شهردار اظهار داشت كه : « براي اين واقعه شگفت آور هيچ توجيه قابل قبولي وجود ندارد »

    مارينا لارا(Mariana Lara)پزشك مخصوص نيز در اينباره گفت : «هر بار كه حمله شروع ميشد ، من از حيرت بر جاي خود خشك مي شدم »
    Last edited by احمدزاده; 31-10-2007 at 21:35.

  5. #15
    اگه نباشه جاش خالی می مونه احمدزاده's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    221

    پيش فرض

    يعني كسي اين مطالب رو نميخونه؟؟؟؟

    بد نيست كسايي كه ميخونن بگن تا بدونم واقعا طرفدار داره اين مطالب يا نه ؟

  6. #16
    حـــــرفـه ای Gita's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2007
    محل سكونت
    تهران
    پست ها
    2,744

    پيش فرض

    سلام ممنون ادامه بدین من 13-14 ساله که بودم خیلی به این داستانها علاقه مند بودم

  7. #17
    پروفشنال __Genius__'s Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2007
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    833

    پيش فرض

    سلام .
    خسته نباشید جناب احمد زاده .
    تاپیک خیلی جالبی راه انداختین .
    ممنون ، یاد قبلنا افتادم ...
    شبها که میشد این کتاب رو میخوندم .
    اسم کتاب : " عجیب تر از علم " هست ... کتاب فوق العاده جذاب و جالب ، از بین داستانهاش گورستان اسرار آمیز رو خیلی دوست داشتم .
    کتاب فوق العاده ای هست . پیشنهاد میکنم حتما بخونینش .
    بازم بابت تاپیک و زحمت آقای احمد زاده ممنون .

  8. #18
    پروفشنال
    تاريخ عضويت
    Oct 2005
    پست ها
    827

    پيش فرض

    اين انجمن نه پست تشكر داره ! نه امتياز دهي !
    آقا ادامه بده كه خفن پيگيريم ! من اسم كتاب رو شنيده بودم ، ولي هيچ موقع نونستم بخونمش !
    ممنون از وقتي كه ميزاري

  9. #19
    در آغاز فعالیت meynoosh's Avatar
    تاريخ عضويت
    Oct 2007
    پست ها
    1

    پيش فرض داستانهاي عجيبتر از علم

    سلام
    دستتون درد نكنه خيلي كارتون عالي بود
    من اين كتاب رو قبلا خوندم كتاب عجيبتر از رويا رو هم خوندم
    خيلي دوست دارم در موردش صحبت كنيم ميخوام بدونم نظر هر كي در مورد اينكه اينا واقعين يا نه چيه

  10. #20
    اگه نباشه جاش خالی می مونه احمدزاده's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    پست ها
    221

    پيش فرض

    سلام ممنون ادامه بدین من 13-14 ساله که بودم خیلی به این داستانها علاقه مند بودم

    خواهش ميكنم و ممنون از همراهيت



    اين انجمن نه پست تشكر داره ! نه امتياز دهي !
    آقا ادامه بده كه خفن پيگيريم ! من اسم كتاب رو شنيده بودم ، ولي هيچ موقع نونستم بخونمش !
    ممنون از وقتي كه ميزاري

    متاسفانه يكي از مشكلات اين فروم همين نداشتن دكمه تشكر زير پست ها هستش

  11. این کاربر از احمدزاده بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •