گوش، اندام شنوايي است اما وظيفهاش فقط شنيدن نیست. گوشها در برقراری حس تعادل ما نيز نقش دارند. این عضو مهم بدن، ضمن برخورداری از اجزا و اندامهاي شنوايي، از اجزا و اندامهای تعادلی نیز برخوردار است و به ما کمک میکند تا صداهاي دنياي اطراف و اطلاعات دروني درباره وضعيت و حركتمان را تشخيص بدهیم و تجزیه و تحلیل کنیم. ساختمانهاي حسي داخل گوش، اطلاعات متفاوتی را از طريق اعصاب به قسمتهاي مختلف مغز ميفرستند و توانايي ما در تفسير و استفاده از این اطلاعات برای برقراری تعادل بدن، در دوران نوزادي و كودكي شكل ميگيرد.
سه گوش در یک گوش
گوشها در دو طرف صورت قرار دارند، اما آنچه در ظاهر میبینیم فقط قسمتي از گوش است. میشود گفت فقط یکسوم گوش. به این بخش قابل رؤیت میگویند: گوش خارجی. اما علاوه بر این قسمت، گوش 2 قسمت دیگر هم دارد: گوش میانی و گوش داخلی. ساختمان گوش داخلي در عمق جمجمه قرار گرفته و حاوي اندامهاي حسي براي درک درست از صدا و تعادل است. اگرچه گوشها به ظاهر ساختمانهاي مجزايي دارند، اما مستقيماً با بيني و حلق در ارتباط هستند. قسمت قابل رؤيت گوش، نرمه و لاله گوش است که با مجراي گوش ارتباط دارد و در انتهاي آن، پرده گوش قرار گرفته. دقیقاً از پشت اين پرده، قلمروی گوش مياني شروع میشود. گوش میانی، فضايی پر از هوا است كه از طريق مجرايي به نام شيپور استاش با حفره پشت بيني و حلق مرتبط است. اين مجرا مسؤول ايجاد فشار مشابه در دو طرف پرده گوش است.
گوش در مقابل چشم
گوشی که در مقابل چشم ما است، اسمش گوش خارجی است. گوشهای میانی و داخلی را نمیتوانیم با چشم غیر مسلح و بدون ابزارهای مخصوص ببینیم. گوش خارجی از دو قسمت تشکیل شده: لاله گوش و مجرای گوش خارجی. لاله گوش در بیشتر حيوانات، متحرك است و براي جمع كردن و هدايت امواج صوتي و تشخيص جهت صدا به كار ميرود. ساختمان لاله گوش در برخی حیوانات به گونهای است که میتواند جهت منبع صوت را متوجه شود. اما در انسان، لاله گوش حركتی ندارد و البته با وجود این، قادر است تا اندازهاي جهت صوت را تشخيص بدهد. مجراي گوش، بخشی لولهایشکل از گوش خارجي است و تقريباً 2 تا 3 سانتيمتر طول و حدود 1 سانتيمتر مكعب حجم دارد. این مجرا در ادامه مسیرش به پرده صماخ ختم ميشود و ارتعاشات صوتي از این طریق به گوش مياني انتشار مييابد.
پرده گوش کجاست؟
پرده گوش یا پرده صماخ، مرز بین گوش خارجي و گوش مياني است. این پرده، لایهاي است نازك، شفاف و بیضیشکل. پرده صماخ قطري بین 9 تا 10 ميليمتر دارد و به صورت مايل با زاويهای نزدیک به 45 درجه نسبت به كف مجراي گوش خارجي قرار میگیرد.
پرده گوش به وسيله صداهایی با فركانسهاي مختلف مرتعش ميشود. درجه كشش آن از محيط به طرف مركز به تدريج زياد و به همين علت، هر قسمت از اين پرده به واسطه فركانس معيني مرتعش ميشود. پرده صماخ به وسيله عروق خوني و پايانههاي عصبي احاطه ميگردد و به همين علت، سوراخ شدنش معمولاً با درد و خونريزي شدیدي همراه است.
دو گوش آنطرفتر
گوش مياني، محفظه كوچكي بين پرده صماخي و گوش داخلي است. در گوش میانی، 3 استخوان ریز (موسوم به استخوانچههای گوش) و یک حفره صماخی یا حفره گوش میانی وجود دارد. گوش داخلي، امواج منتقلشده از گوش مياني را دريافت و آن را به امواج شنوايي تبديل ميكند. گوش داخلي، اصليترين قسمت گوش است و از دو قسمت مجزا (لابيرنت غشايي و لابیرنت استخواني) تشكيل شده است. در ساختمان گوش داخلی، علاوه بر اندامهای شنوایی، اندامهایی برای برقراری و حفظ تعادل نیز وجود دارند.
صداهايي كه ميشنويم
درجه بلندي يك صدا، ويژگي مهمي در امواج صوتی است كه فركانس یا تواتر ناميده ميشود. فركانس، در تعاریف علمی، عبارت است از تعداد ارتعاش در هر ثانيه؛ و واحد آن نیز هرتز است. هرچه فركانس صدا بالاتر باشد، صدا زيرتر است. شدت و قدرت يك صدا به نيروي امواج صوتي بستگي دارد و در واحدهايي به نام دسيبل سنجیده ميشود. هر 10 دسيبل افزايش در قدرت یک صدا منجر به بلندتر شنیده شدن آن صدا در حد 2 برابر ميشود؛ بنابراين صدايي با شدت 90 دسيبل، دو برابر قويتر از صدايي با قدرت 80 دسيبل است.پایينترين شدت صدایی که انسان میتواند بشنود، حدود 20 دسيبل است. هنگامي که شدت صدا در محیط به 45 دسيبل میرسد، معمولاً آدم نمیتواند به راحتی در آن محیط بخوابد. صداهای نزديک به 85 دسيبل منجر به بروز درد گوش میشود و در سروصداهای بالغ بر 90 دسيبل، توصیه میشود هیچکس بیشتر از 8 ساعت در آن محیط نماند. این مدت برای محیطهایی با سروصداهای بیش از 100 دسيبل به 2 ساعت کاهش مییابد و در محیطهایی با 110 دسيبل نیز نباید بیشتر از نيم ساعت ماند. گفته میشود که صداهای بالغ بر 160 دسيبل منجر به کری میشوند. توانايي ما در تجزيه و تحلیل صداهاي مركب (مانند موسيقي) و اينكه يك صدا باید چقدر شدت داشته باشد تا قادر به شنيدن آن باشيم، با يكديگر متفاوت است. گوش ما به طور معمول فركانسهايي از حدود 30 دسیبل تا بیش از 20.000 هرتز (دور در ثانيه) را ميشنود، اما تعدادي از مردم ميتوانند مخصوصاً در دوران جوانيشان، فركانسهايي از حدود 16 هرتز تا بیش از 30.000 هرتز را نیز بشنوند. تعدادي از حيوانات (به ويژه خفاشها و سگها) قادرند فركانسهايي بسيار بالاتر از این میزان را نيز بشنوند. توانايی شنوايي ما از دوران كودكي به طور مداوم كاهش مييابد. اين كاهش احتمالاً به اين علت است كه غشای پايه موجود در گوش داخلي، بخشي از انعطافپذيري خود را از دست ميدهد. علاوه بر اين، ممكن است رسوبات مضر كلسيم نيز تشكيل شود كه این امر تحلیل تدریجی سلولهاي مژهدار را در پی دارد. میزان آسيب گوش بستگی دارد به شدت صدا و طول مدتي كه گوش در معرض آن صدا قرار ميگيرد. جالب اينكه امكان بروز ناهنجاري شنوايي به هنگام شنيدن صداهاي ناخوشايند بيشتر است و احتمالاً دليل اينكه نوازندگان كمتر از دیگران دچار نارسايي شنوايي ميشوند نيز همين است. اما به طور كلي صدا يك محرك تنشزا است كه عروق خوني را منقبض ميكند، به بافت گوش آسيب ميرساند، میزان اكسيژن و مواد مغذي گوش را كاهش ميدهد، فشار خون را بالا ميبرد و ضربان قلب را نیز افزايش ميدهد.
تایسون گوشخوار
حولوحوش گوش، داستان و حکایت، زیاد است اما یکی از معروفترین داستانهای جهانی گوش برمیگردد به قضیه مبارزه دو بوکسور نامدار آمریکایی: تایسون و هالیفیلد. مبارزهای که بین این دو مشتزن آمریکایی در ژوئن سال 1997 برگزار شد، يكي از عجيبترين صحنههاي ورزشي جهان را به همراه داشت. مايك تایسون که در ديدار قبلیاش با هالیفیلد در راند يازدهم ناكاوت شده بود، اينبار از همان آغاز مبارزه متوجه شد كه حريف هاليفيلد نميشود و شكست ديگري در انتظار او است. او در حالي كه مبارزهاش با هالیفیلد به راند سوم رسیده بود، گوش هاليفيلد را وحشیانه گاز گرفت و از جا كند و آن را همراه با آب دهانش به بيرون پرت كرد!
این کار او باعث شد لقب تایسون از «مایک آهنین» به «گوشخوار بزرگ» تغییر کند.
تایسون بعد از این کار وحشیانهاش مجبور شد چندين وكيل استخدام کند و چندینبار از اين مطب به آن مطب و از این روانپزشک به آن روانشناس برود تا اسناد و مداركی جور کند برای برائت خودش از جنون ادواري. حالا دیگر او مجبور شده بود جامعه را قانع كند كه براي ديگران خطرناك و مرگبار نيست. او بعد از تلاشهای فراوان، سرانجام پس از يك سال توانست دوباره مجوز بازگشت به رينگ و رقابتهای مشتزنی را بگیرد. ونسان ونگوگ را جهان به عنوان یک نقاش بزرگ ميشناسد. این نقاش بزرگ اما از لحاظ روحي و رواني، مشكلات فراواني داشت. ونگوگ در سال ۱۸۸۸ در آرل (شهری واقع در جنوب فرانسه)، آن خانه مشهورِ زردرنگش را اجاره كرد و شروع کرد به آفرینش آثار جهانیاش. در آنجا به توصيه يكي از دوستانش كه نگران حال وي بود، پاول گوگن به او ملحق شد اما رابطه آنها پس از چند ماه رو به سردي گذاشت و مشاجرات این دو بالا گرفت؛ تا اینکه در یکی از همین مشاجرات، ونگوگ به دنبال يك بحران روحي شدید، دست به یک اقدام جنونآمیز زد و با تيغ به پاول حمله كرد و بعدش هم در اوج پريشاني، قسمت پايين گوش چپ خودش را برید. ونگوگ بعد از اين كار، گوش خود را در يك دستمال پيچيد و توی پاكت گذاشت و با رفتن به خانه معشوقش (راشل)، گوشش را به او تقديم كرد! او چند روزي را در بيمارستان گذراند و مدتی بعد، با فروكش كردن بحران بیماری، مرخص شد اما مشکل افسردگي همچنان در او باقي ماند. تداوم رفتارهاي نابهنجار از طرف ونگوگ باعث شد اهالی شهر آرل با امضاي طوماري، او را از این شهر اخراج کنند.