کابوس ِپیش از کریسمس
شناسنامه :
نویسنده و کارگردان : تیم برتون
تهیه کننده : هنری سلیک
موسیقی : دنی الف من
ا[B]کران [/B]: 13 اکتبر 1993
زمان پخش : 76 دقیقه
صداپیشگان :
کریس ساراندون: جک اسکلینگتون( موقع حرف زدن)
دنی الف من: جک اسکلینگتون( موقع خواندن )
کاترین اوهارا: سالی
ویلیام هیکی: دکتر فینکلستاین
گلن شادیکس: شهردار
خیلی چیزهای دنیا را می شود تو آزمایشگاه برد و اندازه گرفت. درجه حرارت ِآب را می شود اندازه گرفت . همین طور ضریب انبساط ِشیشه را. هر پدیده ی مادی ای را هم می شود به نحوی زیر ِاسارت ِروابط و فرمول ها کشاند و با خط کش ِعقل فهمید. اما چیزهایی هم تو این دنیا هست که هیچ وقت نمی شود زیر ِذره بین ِعقل درکشان کرد. و این ، همان معمای لاینحل ِ"جک اسکلینگتون" در " کابوس ِپیش از کریسمس" است .
***
جک کلافه است .
مراسم ِهالوین ، هر سال به سیاق ِسال ِقبل و سال های قبل تر تکرار می شود و این همه یکنواختی و عادت، شاه ِکدوتنبل ِشهر ِهالوین را خسته کرده .
جک دنبال ِیک تجربه ی تازه است . یک چیز ِمتفاوت .
و همین دروازه ی "شهر ِکریسمس" را به رویش باز می کند .
جک از فضای تاریک و دلمرده ی شهر ِهالوین ، پا به دنیای رنگارنگ و جذابی می گذارد که بوی کیک و شکلات و شاه بلوط می دهد . اینجا از لولو و جادوگر و خفاش خبری نیست. موجودات ِپر شوری اینجا هستند که یکدیگر را می بوسند و در آغوش می کشند. کنار ِهم جمع می شوند و تو فضای گرم ِخانه هایشان جشن می گیرند و به هم هدیه می دهند.
جک، شگفت زده و مسحور از دنیای جدیدی که کشف کرده، تصمیم می گیرد "کریسمس" را به شهر ِمرده و متروک ِهالوین ببرد.
پادشاه ِشهر ِهالوین، غرق ِهیجان برمی گردد و برای مردمش از "کریسمس" می گوید. درخت ِرنگارنگ ِکریسمس را نشانشان می دهد و عروسک های پشمی و بامزه ی بچه ها را. مردم، جک را دوست دارند و از شنیدن ِحرفهایش هیجان زده می شوند. ولی جای خالی ِ"چیزی "، مثل ِخوره او را آزار می دهد . جک احساس می کند "چیزی" در این کریسمس هست که نمی فهمد، و چون نمی فهمد نمی تواند بفهماند، و هرقدر بیشتر می گوید فقط آنها را هیجان زده تر می کند بی اینکه "اصل" اش را برایشان گفته باشد.
جک دوباره کلافه است و به خلوتش پناه می برد تا راز ِاین "کریسمس" را کشف کند. به کتاب ها پناه می برد و آزمایش های پیچیده. ولی هرچه بیشتر می خواند گیج تر می شود. راز ، مثل ِماهی ِلزجی از زیر ِدستش در می رود.
"سالی" همیشه از دور جک را زیر ِنظر دارد. دلتنگی هایش را می فهمد و ناگفته بهش مهر می ورزد. سالی عروسک ِدست ساخته ی یک مخترع ِکریه و تنهاست که تو قصری متروک روی بلندترین نقطه ی یک تپه زندگی می کند و خوش ندارد دخترک از جلوی چشمش جم بخورد. در عوض سالی هر حقه و ترفندی در آستین دارد به کار می برد تا به نحوی از زیر ِسلطه ی "دکتر" در برود و دورادور هوای جک را داشته باشد ( ! )
دکتر، سالی را تو اتاقی حبس کرده چون دخترک معجونی از آروغ ِقورباغه و زگیل ِکرم ( !! ) عوض ِناهار به خوردش داده و چند ساعتی بیهوشش کرده تا خودش را به سخنرانی ِجک برساند. نیمه های شب، سالی دل به دریا می زند و از پنجره بیرون می پرد. تکه های جدا شده ی بدنش را بهم می چسباند و یواشکی خودش را به قصر ِجک می رساند. جک همچنان غرق ِآزمایش و فرمول نویسی ( ! ) است و سالی، آن بیرون تو تاریکی نشسته و به او فکر می کند. ناغافل شاخه ی خشکیده ای که دستش گرفته به شکل ِدرخت ِکریسمس ِدرخشانی در می آید و سالی را مبهوت می کند! اما حیرتش وقتی دوچندان می شود که می بیند درخت جلوی چشمانش آتش گرفت و خاکستر شد .
فردای همان روز ، جک ؛ ارشمیدس وار از خلوتش بیرون می زند :
Eureka !!
و به مردمش مژده می دهد که : امسال کریسمس مال ِماست!
سالی اما، نگران است ...
.
.
.
اثر ِهنرمندانه ی ( تیم برتون ) فراتر از کلمات است .
عروسک های زنده ی شهر را باید دید و موسیقی و ترانه ها را باید گوش کرد .
برتون دو سنت ِدیرینه ی ( هالوین ) و ( کریسمس ) را در مقابل ِهم نشانده و از هر نوع نمادی که به تجسم ِاین دو فضا کمک کند برای خلق ِاین اثر ِموزیکال بهره گرفته .
اما هالوین چیست ؟!
هالوین یکی از عجیبترین جشن های کهن مردم اروپایی و امریکایی است که 31 اکتبر هر سال برگزار می شود . منشاء هالوین دقیقا مشخص نیست . یک روایت این است که جشنی بوده در ادیان سلتی . عده ای می گویند از جشن Hallow Eve ایرلند آمده و عده ای می گویند مربوط به روز All Hallowed Souls است که مبلغان مسیحی آن را با روز All Saints پیوند زده اند. به احتمال زیاد این جشن پایه در سلت باستان دارد و معرف شروع سال جدید است. این عید در آنجا "سا-ون" نامیده می شود که به معنای پایان تابستان است. صبح فردای این جشن ( یک نوامبر) اولین روز زمستان و یادآور مرگ است. بر اساس این افسانه ها، فاصله بین جهان ارواج و جهان ما، کپه خاک های روی قبرها است و این کپه خاک ها دوبار در سال گشوده می شوند : اول و آخر زمستان که فصل متناظر مرگ است.
به اعتقاد سلت ها، در این عید ارواح در میان ما رفت و آمد دارند و به همین دلیل بهترین موقع برای پیش بینی آینده است. احتمالا سنت جمع آوری غذا در این جشن نیز به برطرف کردن نیازهای غذایی زمستانی خانواده های سلتی می آمده . اما طی ِاین مراسم ، مردم ( بخصوص کودکان ) لباس های عجیب می پوشند و در ِخانه ها را برای دریافت شرینی می زنند . این مراسم امروزه مراسمی کاملا سکولار است و به همین دلیل برخی بنیادگراها ، اوانجلیک ها و مسیحیان و یهودیان ارتودکس آن را جشنی شیطانی و حرام می دانند و اجازه نمی دهند بچه هایشان در آن شرکت کنند . این روزها، نماد هالوین یک کدوتنبل است که با چاقو روی آن صورتی ترسناک - خنده آور نقش شده و درون آن شمع - چراغی روشن است. خانواده ها این کدو را بعد از تاریک شدن هوا در جلوی در خانه می آویزند . کاربرد قدیمی این کدو ، ترساندن و دور نگاه داشتن ارواح خبیثه و هیولاها بوده است.
امروز، هالوین، یکی از اعیاد (سبت) اصلی دین ویکا است . دینی زمینی و چندخدایی که حدود 134000 پیرو در آمریکا دارد . آنها معتقدند در این شب، فاصله بین مرده ها و زنده ها به حداقل خود می رسد و به همین دلیل جادوگران ویکا در این شب طی جشن هایی (خصوصی یا عمومی) به عزیزان فوت کرده خود فکر می کنند.
پاگان ها (کافرهای جدید) هم معتقدند این شب، شب چرخش سال جدید است. اما چون نشان ِپاگان ها و ویکا ها ستاره ای پنج گوشه است که به نشانه های شیطان پرستان ( معکوس ِهمین ستاره ) شباهت ِزیادی دارد افکار عمومی در بسیاری مواقع شیطان پرستان و ویکاها و پاگان ها را با یکدیگر اشتباه می گیرند.
در این فیلم ، فضای تیره و خاکستری ِشهر ِهالوین پر از نشانه هایی است که در ذهن ِمخاطب ، مترادف ِکابوس و ترس تعریف شده :
جادوگر و کرم و زالو و خفاش و هیولاهای کریه و مارمولک و وزغ و رتیل و عنکبوت
در عوض ، شهر ِکریسمس تجسم ِهمه ی آن چیزهای خوبیست که پرورده ی آرزوهای آدمهاست.
جک بین ِاین دو فضا گیر کرده !
شهر ِهالوین چه کم دارد ؟!
به نظر می رسد قطعه ی گم شده ی این پازل دست ِدو نفر است :
- پاپانوئل ( سنتا کلاوس ) ِدوست داشتنی ِشهر ِکریسمس و سالی -
سالی با آن شهود ِتند و تیز ِزنانه اش ( که تو فضای مرده ی شهر ِهالوین ، ضعیفه محسوب می شود ! ) و سنتاکلاوس با حکمت و خردمندی اش . اما به قدر ِیک تعقیب و گریز ِ76 دقیقه ای طول می کشد تا تیم برتون ، لب ِکلامش را از زبان ِاین دو نفر به گوش ِجک برساند :
Haven't you heard of peace on earth and good will toward man ?!
( اشاره به صلح و سعادت ِبشر - از زبان ِسانتاکلاوس وقتی به دست ِنوچه های اوگی بوگی اسیر شده )
اوگی بوگی هم قطب ِطمعکار و خبیث ِداستان است که با سوء استفاده از غیبت ِجک ، سعی می کند سنتاکلاوس را از میان بردارد و حاکمیت ِشهر را در دست بگیرد ( و ظاهرن اعتقاد ِزیادی هم به تاس انداختن و بخت و اقبال دارد ! )
کار به سبک ِstop motion تهیه شده . شیوه ای که به اعتقاد ِتیم برتون : هرچند خیلی سخت تر از طراحی با دست است ولی نتیجه اش به مراتب زنده تر و طبیعی تر از آب در می آید . قبلتر همین شرکت از این تکنیک برای ساخت ِیکی از داستانهای رولد دال ( جیمز و هلوی غول پیکر ) هم استفاده کرده بود که چنین موفقیتی به دست نیاورده بود .
اما کمی دقت نشان می دهد چهره ی جک و بیشتر ِشخصیت های شهر ِهالوین، چیزی کم دارد : کره ی چشم ! این حدقه های خالی هم در واقع یکی دیگر از آن ایده های ظریف ِکارگردان است تا آن سردی و بی احساسی ِحاکم بر شخصیت ها ، بهتر به بیننده منتقل شود. در عوض می بینیم چشم های درشت و کامل ِسالی یکی از آن چیزهاییست که بی هیچ توضیح ِاضافی، احساس ِآکنده از مهرش را روایت می کند.
در حاشیه ی قصه، چند شخصیت ِجالب ِدیگر هم جلب ِنظر می کنند : یکی روح ِسگ ِمرده ای به اسم ِزیرو ( = صفر ! ) که تقریبا همه جا همراه ِجک است ( ظاهرن غربی ها حتمن باید یک سگ همراهشان باشد حتا اگر روحش باشد ! ) و دیگر، شهردار ِسست مایه ی شهر که بدون ِحضور ِجک نمی تواند تصمیمات ِمستقلی بگیرد ( و هر دو سمت ِصورتش نقاشی شده : یکی شاد و دیگری غمگین ! )
سیمای یک پیرمرد ِخردمند و مهربان ( با ریش های سفید ِبلند و لباس ها و کلاه قیفی ِقرمز ) هم جزء ثابت و آشنای اغلب ِتولیدات ِانیمیشن ِغرب است که خیلی راحت و صمیمی به دل ِبچه ها می نشیند . سنتاکلاوس ( پاپانوئل ) نماد ِهمه ی آن آرزوهای خوبیست که بچه ها ( و حتا بزرگترها ) انتظارش را می کشند ( و انصافا خیلی بهتر از عمونوروز ِما رویش پرداخت شده )
در این فیلم ، جک که پوسته ای از کریسمس ِواقعی را دزدیده ( آن هم به زور ! ) با نقابی از سنتاکلاوس ( سندی کلاوس ! ) به خانه ی بچه ها می رود و همان آشوبی را در شهر موجب می شود که " کابوس ِپیش از کریسمس" نام می گیرد.
مخترع ِتنهای فیلم "دکتر" هم سرانجام کوتاه می آید و دست از سر ِسالی برمی دارد. او به رغم ِآنچه ظاهرش نشان می دهد عنصر ِتهدید کننده ای نیست و بالاخره می فهمد آنچه در زندگی اش کم دارد یک "همسر" است ! لذا جفتی دقیقا شکل ِخودش اختراع می کند و یک نیمه از مغزش را می گذارد تو سر ِاو و از تنهایی در می آید!
جک ام ، وقتی به سراغ ِسالی می آید که راز ِمگوی شهر ِکریسمس به تمامی برایش حل شده است . سالی با به خطر انداختن ِجانش عملا جک را بیدار می کند :
Haven't you heard of peace on earth and good will toward man ?!
کابوس پیش از کریسمس ، برگردان ِمعکوس ِقصه ی دیگری است به اسم ِ( چطور گرینچ کریسمس را دزدید ؟! ) از Dr. Seuss
در آن قصه گرینچ خیال دارد کریسمس را نابود کند و تلاش هایش نتیجه ی عکس می دهد . در این فیلم جک خیلی خیرخواهانه وارد ِعمل می شود ولی ... ( هرچند نهایت ِهمه اش ختم ِبه خیر است ! )
موسیقی ِفیلم از بهترین کارهای ( دنی الف من ) است که یک ارکستر ِکامل ( به رهبری ِمارک مک کینز ) پشتیبانی اش می کند و بخش ِزیادی از روایت های فیلم را پوشش می دهد .
اکران ِ( کابوس ِپیش از کریسمس ) به عهده ی Touchstone Pictures – از شرکت های والت دیزنی – بود .
منبع:
کد:برای مشاهده محتوا ، لطفا وارد شوید یا ثبت نام کنید