سلام
بسیار عالی ، همیشه دوست داشتم اطلاعاتی درباره یکی از بهترین و زیباترین ترانه هایی که تو آرشیوم دارم و خیلی هم دوستش دارم داشته باشم .
magmagf جان ، تشکر
این ترانه همیشه به بنده آرامش میده . نمیدونم چرا![]()
» شاهین![]()
سلام
بسیار عالی ، همیشه دوست داشتم اطلاعاتی درباره یکی از بهترین و زیباترین ترانه هایی که تو آرشیوم دارم و خیلی هم دوستش دارم داشته باشم .
magmagf جان ، تشکر
این ترانه همیشه به بنده آرامش میده . نمیدونم چرا![]()
» شاهین![]()
البته این آهنگ فک کنم ماله حدا قل 30 ساله پیشه ..
ولی کاری که زیباست , موندگاره ..
ممنون مگ مگ جان
خواهش می کنم اقا فرهاد و اقا شاهین
خوشحالم که خوشتون اومد
این همه اطلاعات رو از کجا گیر اوردی...!
خیلی کامل بود.![]()
عطاالله خرم» يکي از اولين آهنگسازان موسيقي پاپ در ايران، که با «حسن گلنراقي» آشنايي داشته، در گفتوگويي از «ترانه مرا ببوس» و شايعات در بارۀ آن ميگويد، و پيش از آن شرح ميدهد که همينگونه شايعات را براي يکي از ساختههاي او [ترانه پرستو با صداي منوچهر سخائي] پراکنده بودند.
«. . . من با گلنراقي صحبت کردم (خدا بيامرزه) يه روزي جايي مهمون بوديم. صحبت شد و من گفتم: اين جريان «مرا ببوس» چيه؟ گفت: بابا، مجيد وفادار يه آهنگي ساخته بود براي يه فيلمي. پروانه هم خونده بود. من از اين خيلي خوشم اومد. گفتم منم ميخوام اينو بخونم. بعدا يه روز منو بردند راديو، منم خوندم. . .»
گرچه خلق «ترانه» در تلفيقي از شعر و موسيقي و صدا شکل ميگيرد، و غالبا در يک مثلث هنري مرکب از «ترانهسرا»، «آهنگساز» و «خواننده» تکميل و عرضه ميشود، ولي گويا نزد ما ايرانيان، اين بيشتر «خوانندۀ» ترانه است که شناخته شدهتر است، و ما غالبا ترانه مورد نظرمان را با نام خوانندۀ آن بهياد و زبان ميآوريم. مثل: «الهۀ ناز بنان»، «جمعۀ فرهاد» و «مرا ببوس گلنراقي».
پس شايد بنا به همين عرف و عادت است که بعد از مرگ «حسن گلنراقي» خوانندۀ اين ترانه، ميبينم در سرودههاي شاعران معاصري که از «ترانۀ مرا ببوس» متاثر بوده و يادي از آن بهخاطر داشتهاند، روي خطاب، بيشتر به خوانندۀ آن، يعني «گلنراقي» است.
در رثاي مرگ «حسن گلنراقي»، شاعران و سخنوراني بسياري، از جمله «تورج نگهبان»، «ابراهيم صهبا»، «سعيد نياز کرماني»، «ابوتراب جلي»، «محمد باصري»، «ايرج سرشار»، «عبدالصمد حقيقت»، و «امير بهرامي» مرثيه و سوگنامههاي اندوهگين سروده و بهياد صداي او که «مرا ببوس» را خواند، به روان او تقديم کردهاند. در اينجا چند نمونه از آن مجموعه را ميخواهيد. «ابوالحسن ورزي» در چامهاي درد انگيز سروده:
اگز او زين جهان فاني رفت«بيژن ترقي»، ترانهسراي معاصر که نسبت خانوادگي نيز با «حيدر رقابي»، سرايندۀ شعر ترانۀ «مرا ببوس» هم داشته در غزلي اندوهبار ميسرايد:
نام او تا ابد بهجا ماند
آنچه او با زبان شيوا خواند
بهترين تحفه بهر ما ماند
محفل انس هر کجا برپاست
سخني جز «مرا ببوس» تو نيست
بين خوانندگان دورۀ ما
آنکه اين نغمه را نخواند کيست
«گلنراقي» اگر ز دنيا رفت
جاي او جاودانه در دل ماست
مرگ، او را ز يادها نبرد
تا جهان هست نام او برجاست
از غم داغ تو خونين دل ما تنها نيست
ساقي و جام و مي و گل همه خونين چگرند
قدر مردان هنر کم نشود از کم و بيش
گرچه افتاده ز پايند، ولي تاج سرند
جاودان باد هنرمند که با شمع هنر
خلق را تا به سراپردۀ حق راهبرند
«حسن گلنراقي» در نوزدهم مهر ماه سال 1372، در «بيمارستان آراد» در تهران درگذشت. هفتهاي بعد در مراسم شب هفت او، «فريدون مشيري» سرودهاي با نام «بوسه و آتش» را با عنوان «بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس» را سرود که همانزمان در ماهنامۀ «دنياي سخن» در ايران بهچاپ رسيد.
در همه عالم کسي به ياد ندارد
نغمهسرائي که يک ترانه بخواند
تنها با يک ترانه، در همۀ عمر
نامش اينگونه جاودانه بماند
صبح، که در شهر آن ترانه درخشيد
نرمي مهتاب داشت، گرمي خورشيد
بانگ هزار آفرين ز جا هر جا بر شد
شور و سروري به جان مردم بخشيد
نغمه پيامي ز عشق بود و ز پيکار
مشعل شبهاي رهروان فداکار
شعله برافروختن به قلۀ کهسار
بوسه به ياران، اميد و وعده به ديدار
خلق به بانگ «مرا ببوس» تو برخاست
شهر به ساز «مرا ببوس» تو رقصيد
هر که به هر کس رسيد نام تو پرسيد
هر که دلي داشت بوسه داد و ببوسيد
ياد تو در خاطرم هميشه شکفتهست
کودک من با «مرا ببوس» تو خفتهست
ملت من با «مرا ببوس» تو بيدار
خاطرهها در ترانۀ تو نهفته است
روي تو را بوسه دادهايم چه بسيار
خاک تو را بوسه ميدهيم دگر بار
ما همگي «سوي سرنوشت» روانيم
زود رسيدي، برو، «خدات نگهدار»
«هالۀ» مهر است اين ترانه، بدانيد
بانگ اراده است اين ترانه، بخوانيد
بوسۀ او را به چهرهها بنشانيد
آتش او را به قلهها برسانيد
فريدون مشيري
«بهياد حسن گلنراقي، خوانندۀ مرا ببوس»
25 مهر ماه 1372
در کنار اين همه مقالههاي مربوط به «ترانۀ مرا ببوس»، و خاطراتي که از سراينده و خواننده و آهنگساز اين اثر نوشتهاند، و اشعار و سرودههاي که در ياد و يادمان اين ترانه سرودهاند و خواندهايم، يادداشت کوتاهي هم به قلم «محسن مخملباف» فيلمساز معروف وجود دارد با عنوان «بهنام معشوق» که بنا به جملۀ پيشکشي که در سرلوحۀ آن نوشته شده، بهنوعي در پيوند با اين ترانه هم قرار ميگيرد.
« بهنام معشوق »
پيشكش همه آنهايي كه نه ميخرند، نه ميفروشند.
بلند باد نام زندهيادان: حسن گلنراقي، حيدر رقابي، مجيد وفادار و فريدون مشيري
وقتي بچه بودم، ميگفتن: بچهاي!. در جواني ميگفتن: خامي!. حالا ميگن: ناپختهاي! گير كردم تو هياهوي سياستمآبانه اين مردم فيلسوف منش كه ماست خوردنشونم ايدئولوژيك و عميق نشون ميدن. ويترينشون پر از متاع پرفروش آرمان و آزادي و مبارزه است، اما توي دكانشون چارچوب ميفروشن. . .
خب من چهكار كنم كه دلم نميخواد چارچوبمند باشم. . .؟ بهخدا من اگر بخوام يه موقع عكسم رو قاب كنم، دلم ميخواد يه گوشهاش از قاب بيرون بزنه، ولي خب چه فايده كه اگه تو چارچوب قرار نگيري، چنان ميشكنندت كه ديگه هيچ چيني بندزني نتونه سرهمات كنه. . . پس هيس! سكوت.
سكوت، سكوت، سكوت، يك مرتبه يكي فرياد زد: عاشقم.
سنگ صراحت شيشۀ سكوت رو شكست، اما در جواب هياهوكنان و هوچي مردمي كه در جواب هر هاي ناشنوده، هويي دارند، بهخاموشياش برآمدند، چرا؟
. . . كه هر آوا را چون نميفهمند، پس خاموش بايد.
اما او سرمست عشق، تنها و يكه ايستاد. آوا سر داد و رفت.
بيتكيه بر خيل پرخروش طرفداراني نابهكار كه، همآوا بودند براي روز مباداي خود كه اگر ترانه جاري ميشد، آنها هم خوانده بودند و اگر هم نميشد، كه از قبل ميدانستند. در اين ميان اسيري در خود، سرگشته و پر سؤال و به دنبال كشفي تازه، شنيد. . .
و اين تك آوا را به اجباري ناشناس پذيرفت. سرگشتهتر از قبل به زايشي تازه رسيد.
كه ره توشهاش آواي عاشق تنهاي تك ايستاده بود.
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)