تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 17 از 17

نام تاپيک: ميهماني شوم ( گراهام گرين )

  1. #11
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض 8/9

    قسمت هشتم :


    دختر بلند قدي گفت: "تو و فرانسيس تو قسمت قايم شدني هستين". و سپس برقها رفت. و فرش زير پاي پيتر با صداي فش‌فش گام‌ها به لرزه درآمد. درست مانند جريان هوايي كه از سوراخ سنبه‌ها وارد مي‌شود.

    پيتر از خود پرسيد: "فرانسيس كجاست؟" "اگر در كنارش باشم كمتر از اين صداها مي‌ترسد". اما اين صداها، صداي غژغژ تخته شل، صداي بسته‌شدن يواشكي در كمد، صداي كشيدن انگشتي روي چوبي پرجلا همه ظاهر قضيه بود. سكوت همه جا را فراگرفته‌بود.

    پيتر در آن وسط و در تاريكي ايستاده بود، اما به اين صداها گوش نمي‌داد. در اين فكر بود كه برادرش كجاست. اما فرانسيس گوشهايش را گرفته و چشم‌هايش را بسته بود. و تنها فريادي مي‌توانست سكوت تاريكي را در هم شكند. سپس صدايي به گوش رسيد. "آمدم" و آرامش برادرش با آن فرياد به هم خورد. پيتر مورتن وحشت‌زده از جا پريد. اما اين پيتر نبود كه مي‌ترسيد. آن وحشت شديد فرانسيس به صورت عواطف نوعدوستانه در وجود پيتر منعكس مي‌شد. او بايد به فرانسيس قوت قلب مي‌داد. "اگر بجاي فرانسيس بودم كجا قايم مي‌شدم؟" و هر چند او خود فرانسيس نبود اما درست مانند آنكه عين اوست، پاسخ را بلافاصله يافت.

    "بين كتابخانه ساخته شده از چوب بلوط در سمت چپ اتاق مطالعه و نيمكت چوبي". موضوع تله‌پاتي نمي‌توانست در ميان باشد. آنها از يك رحم بودند و نمي‌توانستند از هم جدا باشند.

    پيتر مورتن پاورچين پاورچين به طرف مخفي‌گاه برادرش راه افتاد. گهگاه تخته‌اي صدا مي‌كرد.

    پيتر نگران بود كه در آن تاريكي يكي از آن جويندگان او را بيابد. به همين خاطر خم شد و بند كفش‌هايش را باز كرد. چيزي به كف زمين خورد و صدايي همچون صداي برخورد فلز با زمين به گوش رسيد. گامهايي با احتياط به طرف او برداشته مي‌شد. در آن موقع، او با جوراب يواش گام برميداشت كه كسي به كفشهاي ولواش خورد و به خودش آورد و خنده‌اش گرفت. حتي ميزها نيز مانع پيشروي او نمي‌شد. بدون كفش و با جوراب‌ها و به آرامي و درست به سوي هدف ميرفت. غريزه حكم مي‌كرد كه فرانسيس نزديك ديوار است. دستش را دراز كرد و با انگشتانش صورت برادر را لمس كرد.

    فرانسيس فرياد نزد. اما پيتر از تپش قلب خود به ميزان وحشت فرانسيس پي برد. در گوشي گفت: "اوضاع جوره" و درحاليكه آن هيكل چمبره‌زده را لمس ميكرد، دست چنگ شده‌اش را گرفت.


    ادامه دارد ... .

  2. #12
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض 9/9

    قسمت نهم (آخرين قسمت) :


    "منم. خودمم. باهات ميمانم." پيتر ، محكم او را گرفته بود و به زمزمه‌هاي خودش كه چون آبشاري سرازير مي‌شد، گوش مي‌داد. دستي به قفسه كتابها نزديك سر پيتر خورد. او مي‌دانست كه علي‌رغم حضورش فرانسيس چقدر مي‌ترسد. اميدوار بود ترس برادرش كمي بريزد، اما اين ترس باقي بود.

    خودش نمي‌ترسيد، اما ترس برادرش را به خوبي احساس مي‌كرد. تاريكي براي او به معناي نبود نور بود. آن دست جستجوگر، دست آشنايي بود. صبر كرد تا دست او را پيدا كند. ديگر صحبتي نكرد. زيرا بين او و فرانسيس ارتباط صميمي برقرار شده بود. ارتباط دستها گويا ابراز كلماتي بود كه بايد بر لب‌هايشان جاري مي‌شد. مي‌توانست احساسات برادرش را درك كند. از همان وحشتي كه در آن برخورد نخستين گريبان او را گرفته بود تا ادامه اين ترس و ضربان منظم قلبش.

    پيتر با شور و هيجان پيش خود مي‌گفت: "من اينجام. ديگه نبايد بترسي. چراغها بزودي روشن خواهد شد. اين صداها و حركات نيز جاي نگراني ندارد. فقط جويس، فقط ميبل وارن".
    با ريختن اين كلمات آرام بخش، سعي در دلداري اين وجود از پا افتاده داشت. اما فرانسيس كماكان مي‌ترسيد.

    " آنها با هم پچ‌پچ مي‌كنند. از دنبال ما گشتن خسته مي‌شوند. چراغ‌ها به زودي روشن ميشود، ما برنده مي‌شويم. نترس، كسي روي پله‌هاست. فكرمي‌كنم خانم هن فالكن است. گوش كن. آنها مي‌خواهند چراغ‌ها را روشن كنند."

    كسي روي فرش راه مي‌رفت، انگشتهايي با ديوار تماس پيدا مي‌كرد، پرده كنار مي‌رفت، دستگيره در تقٌي صدا مي‌كرد، در قفسه بازمي‌شد. و وقتي اين حوادث اتفاق مي‌افتاد، سر هردويشان به كتابي چسبيده بود. "فقط جويس، فقط ميبل وارن، فقط خانم هن فالكن". گرم افكار بود كه چلچراغ روشن شد، درست مانند درخت ميوه‌اي كه بشكفد."

    صداي گوشخراش بچه‌ها بلند شد كه "پيتر كجاست؟" "طبقه بالا را نگاه كرديد؟" "فرانسيس كجاست؟" اما وقتي خانم هن فالكن فريادزد، همه ساكت شدند. اما او نخستين كسي نبود كه متوجه سكوت فرانسيس شده بود. فرانسيس دست در دست برادر در زير ديوار نقش بر زمين شده بود. پيتر كماكان انگشتان چنگ زده را با اندوه بي‌حاصل و متحير در دست داشت. فرانسيس مرده بود.


    پايان

  3. #13
    حـــــرفـه ای Dash Ashki's Avatar
    تاريخ عضويت
    Feb 2006
    محل سكونت
    جایی که خدا نباشد !
    پست ها
    2,989

    پيش فرض

    اين لينك Pdf اين داستان...

    [ برای مشاهده لینک ، با نام کاربری خود وارد شوید یا ثبت نام کنید ]

    دوستان هم هرگونه بحث و يا نتيجه اي رو از اين داستان دارند ميتونند در ادامه تاپيك بيان كنند.

  4. #14
    l i T e R a t U r E Ahmad's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2005
    محل سكونت
    The Green Mile
    پست ها
    5,126

    پيش فرض

    تشكر از اشكان عزيز

    فايل pdf رو خيلي قشنگ درست كرديد.

    فقط مثل اينكه سارا خانم اين داستان رو خونده.

    خوبه كه دوستان ديگر هم اگر داستان ديگري دارند به همين سبك ادامه دهند.

  5. #15
    حـــــرفـه ای magmagf's Avatar
    تاريخ عضويت
    Mar 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    14,650

    پيش فرض

    داستان جالب و شوک امیزی بود
    اصلا انتظار نداشتم
    اما روندش ساده و قشنگ بود
    در کل خوشم اومد خیلی خوب بود
    ممنون

  6. #16
    آخر فروم باز Hamed-Dehghani's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    Censorship Center
    پست ها
    1,113

    پيش فرض

    جالب بود

    جلب تر از اون

    M a r i o و جدی !!!!

  7. #17
    داره خودمونی میشه هبوط's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2006
    پست ها
    156

    پيش فرض

    زیبا و غم انگیز و شوک انگیز بود
    تو تاپیک روانشناسی nightmareگفته بود یکی از سه چیزی که به طور غریزی باعث ترس میشه لمس شدن ناگهانی تو تاریکیه طفلک فرانسیس حق داشت

صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •