تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 2 اولاول 12
نمايش نتايج 11 به 20 از 20

نام تاپيک: شجریان به روایت شجریان

  1. #11
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض محمدرضا شجریان و سه گانه ۶۹ - قسمت دوم



    همایون شجریان، محمد رضا شجریان، کیهان کلهر و حسین علیزاده


    پس از "یاد ایام" تا 10 سال هیچ یک از کارهای شجریان با گروههای کوچک از ساختاری مانند سه گانه های 69 برخوردار نبود، تا اینکه "بی تو به سر نمی شود" به انتشار رسید. سه گانه های شجریان و گروه جدیدش "زمستان است"، "بی تو بسر نمی شود" و "فریاد" مشهورترین کنسرتهای شجریان تا کنون بوده است.

    این اتفاق دلایل متعددی دارد که مهمترین آنها، همکاری نوازنده و آهنگساز مبتکر و خلاق موسیقی ایران حسین علیزاده بعد از حدود 10 سال با شجریان و همکاری کیهان کلهر که با انتشار "شب، سکوت، کویر..." و دیگر آثاری که در زمینه موسیقی تلفیقی منتشر کرده بود از محبوبیت بالایی برخوردار بود، ضمن اینکه کمانچه را نیز با لحنی خراسانی و مخصوص به خود می نواخت؛ همچنین همایون شجریان که به عنوان نوازنده و خواننده در گروه همکاری میکرد همواره مورد توجه علاقمندان موسیقی ایرانی بوده.

    در کنار این عوامل تبلیغات گسترده ای که روی این کنسرتها وجود داشته و مخصوصا" پس از انتشار VCD "همنوا با بم" که اولین فیلم تدوین و کارگردانی شده از کنسرتهای شجریان بود ( که اقدام زیبایی برای کمک به زلزله زدگان بم بود) موقعیت بی نظیری برای این سه گانه فراهم کرد. ولی به عقیده نگارنده نه شجریان از تکنیک و آواز بی دغدغه سابق برخوردار بود، نه علیزاده از آن چشمه لایتناهی خلاقیت، نه کلهر از کمانچه ای خوش صدا و دقیق. شجریان از این جهت که به 60 سالگی میرسید و در همین برنامه دچار بیماری سختی شد، علیزاده از سال 1376 که "راز نو" را به اجرا گذاشت اثر قابل توجهی همسنگ آثار گذشته خود عرضه نکرده؛ قطعات برجسته ای هم که در این سه اثر عرضه کرد مربوط به آثار گذشته او بودند. کیهان کلهر هم به دلیل نا معلومی نوازندگی کمانچه اش تغییر کرده و مملو از صدا های اضافه آرشه و انگشت گذاریهای غیر دقیق شده، در واقع فرق عمده سه گانه 79، 80 در همین است

    "مرغ سحر" 69 ماهور "دو" و اجرای سال 82 ماهور فا است، پس در اجرای سال 82 خوانندگان تا نت "ر" باید بخوانند که می خوانند، ولی شفافیت صدای گذشته را ندارد. همینطور نوازندگان قسمتهایی را برای زینت اضافه کرده اند، ولی کمانچه بوضوح فالش است! با شنیدن سه گانه سال 69 اولین احساسی که به شنونده دست میدهد، زلالی و بی پیرایگی این آثار است. قطعات ضربی بیشتر ساخته پیرنیاکان و بعضی، از شجریان است، تصنیفها بجز "مرغ سحر" و "ای که به پیش قامتت" همگی ساخته محمدرضا شجریان است. یکی از مهمترین عوامل زیبایی این سه اثر تنبک مرتضی اعیان است که با دقت و هماهنگی مثال زدنی در این آثار نواخته، تنبک اعیان نه خیلی بم و نه زیر است و نتیجه همنوازی او با عندلیبی و پیرنیاکان، صدایی شبیه به حرکت آرام جویبار را دارد.


    داریوش پیرنیاکان در "دل مجنون" و "سروچمان" سه تار نواخته و نشان داده که غیر از اینکه تارنوازی تواناست به ادبیات سه تار هم تسلط زیادی دارد و به عقیده نگارنده، سه تار نوازیش کم از تارنوازیش ندارد. پیرنیاکان در این سه اثر بخوبی توانایی های خود را در نواسازی و نیز درک بالای خود را از فرمهای موسیقی ایرانی به اجرا گذاشته است.در سه گانه 69 جمشید عندلیبی و پیرنیاکان در سئوال و جوابهای آوازی همکاری قابل توجهی دارند، که یکدست بودن و نزدیک بودن حس و حال و آشنایی به فضای نوازندگی یکدیگر موجب این امر شده



    مرتضی اعیان، داریوش پیرنیاکان، محمدرضا شجریان و جمشید عندلیبی


    در هنگام اجرای این سه اثر زمزمه هایی در میان اهل موسیقی شنیده میشد که چرا شجریان از نوازندگان با تجربه تر نی استفاده نکرده؟ ولی پس از انتشار این سه اثر عندلیبی موفقیتهای قبلی خود را تثبیت کرد و نشان داد با سبکی غیر از سبکهای قدیمی نی نوازی هم می توان اثری قابل توجه به اجرا گذاشت.

    شرکت "دل آواز" سه گانه های 69 را در یک جلد منتشر کرد که پس از مدتی "دل آواز" در یک اقدام عجیب، این سه آلبوم را با تغیرات اندکی در شعر و موسیقی بصورت مستقل و با همان نامهای قبلی منتشر کرد! که از کیفیت و نظم، آلبوم سه کاسته قبلی برخوردار نبود؛ البته انتشارات "دل آواز" برای منتشر کردن CD صوتی این کنسرتها باز از همان آلبوم سه کاسته استفاده کرد.

    همچنین کنسرت "پیام نسیم" و "دل مجنون" بصورت فیلم ویدیویی چند سال بعد به انتشار رسید که پس از آن فیلم کنسرت "یاد ایام" در شور و "افتخار آفاق" در سه گاه هم در دسترس عموم قرار گرفت؛ البته "افتخار آفاق" (که از لحاظ آمادگی خواننده و نوازندگان و کلا" موسیقی به کیفیت کارهای قبلی نبود) بصورت صوتی منتشر نشد.


    گفتگوی هارمونی

  2. این کاربر از Asalbanoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  3. #12
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض شجریان از زبان مرحوم فریدون مشیری

    lا همه تعجب کردیم و منتظر ماندیم. چندی بعد جسته و گریخته خبرهایی درباره ی پخش آواز این خواننده ی جوان می شنیدیم و مشتاق دیدارش بودیم. می گفتند نامش سیاوش بیدکانی است. بالاخره روزی توفیق دیدارش در واحد موسیقی دست داد و دیدیم هنرمندی است که از خراسان برخاسته تا آفاق آواز این سرزمین را چون خورشید خاوری گرم و روشن کند.
    بسیار محجوب و متواضع، نازنین و صمیمی با چهره ای که همواره از نخستین تحسین ها سرخ میشد و سرخ می ماند و با انگشتان هیجان زده ای دائما قطره های عرق شوق و شرم را از گونه و چانه اش پاک میکرد. نسبت به استادان و پیش کسوتان بی نهایت فروتن بود و در عین حال آن غرور خاص خراسانی ها هم در برق چشمانش می درخشید. محمدرضا شجریان –که ابتدا در واحد موسیقی با نام "سیاوش" آغاز به کار کرد- می توان گفت محیط آنجا و قدردانی و محبت استادان را بهترین جا برای نشو و نما و پیشرفت خویش یافت و چنین هم بود.
    هر روز شجریان را در واحد تولید موسیقی در اتاقی می دیدم که تنها پای دستگاهی می نشست و به صفحات آواز خوانندگان قدیمی مثل قمر، ظلی، تاج، طاهرزاده و ادیب گوش می داد. بعضی از آن صفحات صدای پاک و روشنی نداشتند و با خش خش بسیار همراه بودند اما شجریان برای اینکه جزئیات حالات همان صدای ضعیف و دور را خوب تر بشنود و درک کند گوشش را تا تا نزدیک صفحه پایین می آورد و من شاهد بودم که تا چند ساعت به همان حالت صفحه را دوباره و دوباره گوش می داد واین کار را چندماه ادامه داد و من از شوق یادگیری و همت و پشتکار او حیرت می کردم. مثل اینکه او هرگز از آموختن و تحقیق و پژوهش خسته نمی شد.
    به تدریج که برنامه ی گلهای تازه ضبط و پخش می شد این توفیق را داشتم که هنگام ضبط آن برنامه ها در اتاق فرمان باشم و برکار درست خوانده شدن شعر نظارت کنم. این ارتباط دائمی باعث شد که بین من و شجریان انس و الفتی عمیق به وجود آمد. شجریان به سرعت میشکفت . می درخشید و جان ها تشنه ی موسیقی خوب و آواز دلنشین را گرم و روشن میکرد و چنگ در تار و پود دلها می افکند.
    یکی از نخستین برنامه های بسیار موفق شجریان اجرای راست پنجگاه بود و چندی بعد اجرای دستگاه نوا. این دو دستگاه بخاطر پیچیدگی ها و دشواری هایی که دارند کمتر مورد توجه و بهره گیری بوده اند. یعنی آنقدر که خوانندگان و نوازندگان ، دستگاه های همایون و سه گاه و ماهور و شور و آوازهای دشتی و بیات ترک و افشاری می خواندند و می نواختند، به این دو دستگاه دشوار نمی پرداختند. راست پنجگاهی که محمدرضا شجریان، محمدرضا لطفی و ناصر فرهنگ فر اجرا کردند حدود ۴۵ دقیقه است و برای آنها که علاقه به موسیقی و ظرافت های خاص آن دارند بسیار دلپذیر و شنیدنی است؛ تا انجا که یکی از دوستداران موسیقی کلاسیک و مخالفان سرسخت موسیقی ایرانی روزی گفت : «این راست پنجگاه را در سکوت دلخواه و خلوص محض چنان که تو خواسته بودی شنیدم. مثل یک سرگذشت بود، مثل یک زندگی رنگارنگ بود ...»
    ... در سفری به خراسان چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شدیم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی، استاد تار و گروهش که می خواستند برنامه ای در مشهد اجرا کنند بپیوندیم .از تهران که راه افتادیم شجریان رانندگی می کرد و من درکنارش موسیقی می شنیدم. پس از پیمودن مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازه ای را که ار مصر برایش فرستاده بودند در دستگاه پخش اتومبیل گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن می خواند و پس از قرائت هر آیه فریاد از مرد و زن برمی خواست زیرا که معنای سخن را می فهمیدند. شیوه ی قرائت او ظاهرا به شیوه ی الازهر معروف است . نوار را در سکوت کامل شنیدیم و وقتی تمام شد و دقایقی چند گذشت شجریان با همان شیوه، اما شیرین تر و دلنشین تر، آیاتی را به حفظ از قرآن مجید خواند، در حالی که حرکت ها، سکون ها، تجوید و تحریرهایش به اندازه ای زیبا و حیرت آور بود که تنها می توانم بگویم : بی نظیر!
    کنسرت شجریان و گروه لطفی باشکوه بسیار و استقبال فراوان برگزار شد که شرح آن فرصتی دیگر می طلبد. اما شبی دیگر که شجریان همراه گروه پایور کنسرت "شب نیشابور" را بر مزار خیام در هوای آزاد اجرا کردند جمعیتی مشتاق و هنردوست بر روی زمین، سکو ها، پله ها و نیمکت ها نشسته بودند. استاد فرامرز پایور بر روی دوازده رباعی خیام، در گوشه های مختلف ابوعطا که هریک با درآمدی زیبا آغاز می شد آهنگی تنظیم کرده بود.
    معمولا نوارهایی که به بازار یا ترانه هایی که از رادیو پخش می شوند ساعت ها در استودیو های ضبط برای تهیه آن زحمت می کشند و بعضی قسمت های آن چند بار تکرار میشوند تا بهترین حالت ممکن بدست آید. گاه در میان ضبط لحظه ای پیش می آید که خواننده ناگزیر است صدای خود را صاف کند یا به علت سرفه قسمتی از آنچه ضبط شده ناچار باید تجدید شود. شجریان در "شب نیشابور" رباعیات خیام را از حفظ، هر کدام درجای خود و در گوشه ی خود با بهترین حالت و خوش ترین صدا، بدون کمترین وقفه، بدون کمترین سرفه یا صاف کردن صدا همه چیز را درست و کاملا در جای خود خواند. ما همه نفس هایمان را در سینه حبس کرده بودیم و دل هایمان می تپید که مبادا کمترین لغزشی یا اشکالی مثلا در فراموش کردن یک مصرع، حتی یک کلمه، مشکلی در برنامه پیش بیاورد. ولی او با قدرتی فوق العاده و تسلطی بی مانند از عهده برآمد. می پنداشتی آنچه می خواند در نهانخانه ی سینه و گلویش صاف و صیقلی، شسته و رفته، گرم و شیرین، پیشاپیش ضبط و ادیت شده و پخش می شود.
    این همه صرفا به دلیل علاقه و عشق بی اندازه ی او به اصالت کارش بود و همچنین مدیون اخلاق و رفتارش که هرگز لب به سیگار نزده و هیچ یک از آلودگی هایی که متاسفانه بعضی اهل هنر دارند ندارد. شجریان برای حفظ صدا و تندرستی اش غالبا به کوه می رود و در هوای پاک کوهستان صدای بلندش را از ژرفای دره به بالای ابرها می فرستد. او بدون تردید یکی از تندرست ترین و پاک ترین هنرمندان این سرزمین است.
    هنگامی که استاد نورعلی خان برومند درگذشت، شجریان در مراسم خاکسپاری اش با اشک و بغض کامل چند بیت از غزل سعدی -«بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»- را خواند که نوارش موجود است. صدای او در این سوگواری به اندازه ای حزن انگیز است و از صمیم قلب برخاسته که بی اختیار شنونده را به گریه وا می دارد. بعد از آن برای شادروانان بنان و قوامی و دیگران نیز با ارادت و احترام کامل ابراز احساس و ادای احترام کرد.
    صاحب نظر و آواز شناس گرامی دکتر حسین عمومی –قاضی دادگستری- که احاطه کاملی به جزئیات زیر وبم ها و تحریرها در همه ی گوشه ها و مایه ها و دستگاه ها دارند و سبک همه ی خوانندگان و مکتب آنان را می دانند و شجریان نیز یکی از معتقدان ایشان است و از محضرشان فیض می برد و به راهنمایی هایشان دل می سپارد عقیده دارند که : «شجریان به خاطر وسعت اطلاعات و معلومات آوازی و شناخت کامل موسیقی و صدای بسیار خوب و حنجره ی بسیار مناسب، بدون هیچ تردید، بزرگ ترین خواننده ای است که ایران تا کنون به خود دیده است.»
    شجریان اینک در اوج محبوبیت است و سالن های سه هزار نفری برای او بسیار کوچک اند. او باید در استادیوم های پنجاه و صد هزار نفری بخواند تا بتواند پاسخی به این همه ندای محبت که از سوی هواخواهانش نثارش می شود بدهد. او علاوه بر کار موسیقی و آواز به چندین هنر دیگر آراسته است. در اتاقی بزرگ چندین قناری و مرغ عشق دارد و به اصطلاح پرنده پروری می کند و آوازش را با آواز قناری ها می آمیزد که داد و ستدی بسیار دلنشین است. شجریان سنتور نیز می سازد و برای تهیه ی چوب مخصوص سنتور که باید با شرایط خاص به عمل آید تا اعماق روستاهای اصفهان می رود. حوصله و علاقه اش واقعا استثنایی ست. سالهاست به گلبازی مشغول است و انواع گلهایی که پرورش می دهد نمونه اند در صدها نوع و رنگ. او برای تربیت گل و کسب اطلاع دائمی از این هنر با بسیاری از گل پروران و باغبانان آشنا شده و ارتباط برقرار کرده است. بیشترین رهاورد او از خارج، نشاء و تخم گل است.
    شجریان استاد خوشنویسی نیز هست و خطش هم چون آوازش شیرین و خوش است. او می تواند عینا مانند بیشتر خوانندگان بخواند. یکبار آواز دیلمان را –که بنان خوانده است- درست با آهنگ و صدای حالت بنان خواند، طوری که اگر نگاهش نمی کردی می پنداشتی بنان است که می خواند!







    هوای تازه

  4. این کاربر از Asalbanoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  5. #13
    اگه نباشه جاش خالی می مونه armin-radin's Avatar
    تاريخ عضويت
    Nov 2007
    پست ها
    391

    پيش فرض

    سلام
    ممنون از پستهای مفیدتون عسل بانوی عزیز راستش یکم حسودیم میشه اخه وقتی که شما یه مطلب میدید همه میان بازدید میکنن حسودیه دیگه چیکار کنیم
    موفق باشید

  6. #14
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض شجریان منادی هنر ناب ایرانی در فراسوی مرزها

    پس ازگذشت چند ماه از بهبود کامل محمدرضا شجریان، شاهد برگزاری کنسرت‌های دوره‌ای وی در آمریکا و کانادا هستیم که کسانی چون فرج پوری و همایون شجریان نیز در کنار سایر اعضای گروه آوا وی را در این تور همراهی می‌کنند.
    این در حالی است که با توجه به شرایط خاص سیاسی ایران و روابط حساس دیپلماتیک بین ایران و امریکا این قبیل کارها جای قدیر و ستایش بسیار دارد، آن‌هم توسط استادی که نگاهی گذرا به آثار وی خود بررسی تکاملی موسیقی آوازی سنتی یا ملی مارا با توجه به استفاده مناسب از ساز و آواز در آثارش در پی دارد.
    اما نکته مهم این جاست که چرا در عرصه موسیقی سنتی ملی هیچگاه به طور جدی و بنیادین به نقد و بررسی ارزشی آثار بزرگانی چون شجریان، شهنازی، کسایی، لطفی، پایور، مشکاتیان و... پرداخته نشده است.
    حدود یک دهه است که موسیقی پاپ و اخیرا پاپ سنتی به طور فراگیر در جامعه مورد اقبال عمومی قرار گرفته است که فضای تبلیغاتی رسانه ها را نیز در این امر نمی توان نادیده انگاشت.
    اما موازی با این جریان موسیقی سنتی با توجه به اینکه به ارائه کارهای نوین همراه با تلفیق مناسب شعر و موسیقی تاکید بر آکسان ها در شعر و استفاده از شعر نو و نوگرایی و خطا و آزمون در عرصه ساز و آواز مسیر رشد خود را طی می کند در جذبه و روزمرگی موسیقی پاپ ادغام شده است.
    شاید مهمترین علت این امر بی توجهی و عدم حمایت رسانه ها و مسوولین فرهنگی کشور از موسیقی ملی با توجه به غنای نهفته در آن می باشد و این در حالی است که موسیقی سنتی به تدریج از هویت اصلی خود فاصله می گیرد و حتی از موسیقی پاپ نیز تاثیر می گیرد.
    این در شرایطی است که بزرگانی چون شجریان همچنان به عنوان منادیان هنر ناب ایرانی در ایران و فراسوی مرزها زبان ادبیات کلاسیک ایرانی و فرهنگ ارزشمند آن هستند . اما با این حال کمتر کسی است که با کارهای شجریان آشنا باشد و نداند که زمانی که وی به دریافت جایزه یونسکو نائل شد کمترین بازتاب را در رسانه ها داشتیم.
    لذا ارزش نهادن به شخصیت و آثار هنرمندانی چون شجریان صرفا به معنای جانبداری احساس گونه نسبت به آنان نیست آنچنان که چندی پیش در مطبوعات بحث شجریان زدگی به عنوان بحث روز موسیقی سنتی مطرح بود .حال آنکه این ارزش گذاری نه تنها حمایت از موسیقی سنتی که موسیقی هویت ماست می باشد بلکه خود بررسی و نقد تاریخ موسیقی سنتی را نیز به همراه دارد.
    به عنوان مثال ستایش و قدردانی از هنرمندی چون شجریان به علت آثار بی نظیر و ماندگار وی در کنار توانایی علمی در اجرای ردیف و موسیقی دستگاهی مرکب خوانی استفاده از پرده های مختلف صدایی انتخاب مناسب شعراستفاده بجا از تحریرو سایر برتری هایی است که وی را از سایر خوانندگان جدا می‌سازد. مسلما در آثار هنرمندانی چون کسایی، لطفی، علیزاده، ذوالفنون، پایور،فرهنگ شریف ،مشکاتیان و... نیز در عرصه نوازندگی این گونه است.
    بنابراین تاکید بیش از حد بر شخصیت و آثار این هنرمندان آشنایی و احساس قرابت و توجه خاص مردم به موسیقی سنتی می‌باشد. چرا که این موسیقی نماد هویت ایرانی ما است. لذا در کنار موسیقی های رایج و روزمره مسلما توجه به موسیقی سنتی بدون توجه به منادیان آن نمی تواند تاثیر گذار و موثر باشد.
    اما مشکل دیگر که مانع بزرگی بر سر راه رشد و تعای موسیقی سنتی می باشد توجه روز افزون به موسیقی پاپ و اخیرا پاپ سنتی بدون در نظر گرفتن تلفیق مناسب شعر و موسیقی و هویت آن می باشد. زیرا در این نوع موسیقی آن قدری که بر کمیت و جذابیت اثر تاکید می شود بر ارزش هنری و کیفیت آن تاکید صورت نمی گیرد، به صورتی که این شیوه در خلق آثار موسیقی سنتی نیز تاثیر گذارده است تا آنجا که در برخی از آثار مشخص نیست که موسیقی سنتی است یا پاپ. لذا شالوده و بن مایه اثر بدون در نظر گرفتن هویتی مشخص که بر مبنای تئوری موسیقی و یا موسیقی دستگاهی می باشد مبهم و مورد سوال است.
    در چند سال اخیر این گونه آثار بسیار رواج یافته اند به طوری که حتی خوانندگانی هم که سالها در عرصه موسیقی سنتی کار کرده اند از این تاثیر دور نمانده اند. از سویی توجه بیش از اندازه به ملودی وبی اهمیت واقع شدن شعر نیز از پیامدهای این گونه آثار می باشد .
    کافی است نگاهی کوتاه بر تاریخ شعر و موسیقی بیاندازیم آنگاه درخواهیم یافت که همانطور که در شعر توسط نیما و شاگردان و پیروانش تغییرات اساسی پدید آمد در موسیقی نیز این تغییرات و اصلاحات به تدریج وبه تناسب شرایط جامعه با سرعتی کندتر صورت گرفته است در عرصه آواز نیز شجریان را می توان در این سیر تاریخی پیشرو و پرچمدار دانست .
    اما زمانی که توجه به کارهای هنرمندانی مانند شجریان به صورت فراگیر و توسط رسانه ها ضعیف باشد موسیقی پاپ مسلما جای موسیقی سنتی را خواهد گرفت آنهم زمانی که با ملودی به راحتی می توان شنونده را به طور لحظه ای تحت تاثیر قرار دارد .
    همه روزه شاهد پخش بسیاری از قطعات موسیقی در سیمای جمهوری اسلامی به عنوان پرطرفدارترین رسانه هستیم اما کارهای مسیقی اصیل ایرانی را که از غنا و کیفیت بالایی برخوردار هستد را صرفا باید در بازار یافت. شاید ارزشمندترین برنامه تلویزیونی در این رابطه آوای ایرانی می باشد که در مدت کوتاهی مخاطبان بسیاری را جذب کرده بود ولی برنامه دیگری را نمی توان یافت که باهدف ترویج موسیقی اصیل ایرانی در سیما پخش شده باشد. حال آنکه توجه خاص مردم به موسیقی ای که نمایانگر هویت فرهنگی و تاریخی آنان می باشد منوط به سرمایه گذاری معنوی رسانه هایی مانند صذا و سیما می باشد که البته صدای جموری اسلامی در این زمینه قوی تر و بهتر کار کرده است.
    در نهایت پرسش اساسی این است که جایگاه موسیقی سنتی که نماد هویت ایرانی و بازتاب ادبیات کلاسیک و غنای فرهنگ ما است در جامعه کنونی کجاست؟




    علیرضا بهشتی


    خبرگزاری آفتاب

  7. این کاربر از Asalbanoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  8. #15
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    محمدرضا شجریان اول مهر ماه ۱۳۱۹ در مشهد متولد شد
    چنانکه خود در خاطراتش از ایام کودکی بیان کرده، ۵ ساله بودکه در خلوت کودکانه‌اش آواز می‌خواند
    ۱۵بهمن۱۳۲۶ به کلاس اول می‌رود و یک سال بعد به آموزش تلاوت قرآن‌کریم نزد پدر می‌پردازد. در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز می‌کند و یک سال بعد این کار را در میتینگ‌ها و اجتماعات سیاسی ان سال‌ها ادامه می‌دهد.
    در سال ۱۳۳۱ برای نخستین بار صدایش از رادیو خراسان پخش می‌شود. سال ۱۳۳۲ وی عنوان شاگرد ممتاز را در بین دانش آموزان مشهدی از آن خود می‌کند و سپس در دبیرستان شاهرضا تحصیلات خود را پی می‌گیرد. همزمان در مسابقات فوتبال دبیرستان‌های مشهد هم حضور می‌یابد و در سال ۱۳۳۴ موفق می‌شود به تیم دانش آموزی استان راه یابد.
    شجریان در سال ۱۳۳۶ به دانشسرای مقدماتی در مشهد می‌رود و از همین سال است که برای نخستین بار با یک معلم موسیقی به نام جوان ‌آشنا می شود.
    پی گیری جدی کار آواز سبب می شود تا در سال ۱۳۳۸ وی به اجرای آوازهایی بدون ساز ونیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد.
    یک سال بعد شجریان دیپلم دانشسرای عالی را می‌گیرد و به استخدام آموزش و پرورش در می‌آید و همزمان به تدریس در دبستان خواجه نظام‌الملک بخش رادکان می پردازد و نیز با سنتور آشنا می‌شود.
    آشنایی با سنتور این اشتیاق را در وی شدت می‌بخشد که با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربه‌های خود درموسیقی را گسترش دهد.
    شجریان در همین سال (۱۳۴۰) با دوشیزه فرخنده گل افشان در شهر قوچان ازدواج می‌کند و مرداد ماه جشن عروسی می‌گیرند که حاصل این ازدواج آغاز یک زندگی سی ساله و سه دختر ویک پسر( همایون) است.
    در سال ۱۳۴۲ وی از بخش رادکان به روستای شاه اباد مشهد به عنوان مدیر دبستان منتقل می‌شود و در همین سال فرزند اول وی (راحله) متولد و نیز وی موفق می‌شود که اولین سنتور خود را با چوب توت بسازد.
    در سال ۱۳۴۴دختر دوم (افسانه)در مشهد به دنیا می‌آید که بعدها به همسری پرویز مشکاتیان در می‌آید.
    بعد از چند سال تدریس و مدیری دبستان‌های مشهد آذر ماه ۱۳۴۶ شجریان به تهران منتقل می‌شود و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادی (نوازنده و نواساز نامی سه‌تار) آشنا می‌شود وهمزمان به همکاری با رادیو ایران می‌پردازد و در کنار آن به کلاس درس اواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری می‌رود. اشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال. اجرا و ضبط اولین برنامه در رادیو ایران که با عنوان "برگ سبز شماره ی ۲۱۶" در شب جمعه ۱۵ اذر ماه پخش شد از دیگر فعالیت‌های شجریان در این سال بود.
    کار در رادیو با نام مستعار "سیاوش بیدکانی" تا سال ۱۳۵۰ خورشیدی و بعد در رادیو و تلویزیون با نام خودش از جمله تلاش‌های شجریان در مسیر زندگی هنری‌اش به شمار می‌رفت.
    در سال ۱۳۴۷ از اموزش و پرورش به وزارت منابع طبیعی انتقال می یابد وهمزمان به کلاس خوشنویسی استاد حسن میرخانی می‌رود.
    دختر سوم وی مژگان در ۲۷ اردیبهشت درتهران متولد می‌شود و در همین سالهاست که وی برنامه‌هایی با استاد احمد عبادی، لطف الله مجد، اجرا می‌کند.
    در سال ۱۳۴۹ همکاری خود با با برنامه‌های تلویزیون ملی ایران را آغاز می‌کند و همزمان به دریافت خوشنویس ممتاز نایل می‌شود.
    در سال ۱۳۵۰ با استاد فرامرز پایور آشنا می‌شود. به مشق سنتور و اموزش ردیف اوازی صبا نزد ایشان می‌پردازد . در همین سال است که وی افتخار آشنایی با شاعر گرانمایه هوشنگ ابتهاج سایه را پیدا می‌کند و به همکاری با برنامه گلهای تازه رادیو می‌پردازد.
    در سال ۱۳۵۱ شجریان ضمن همکاری در برنامه گلها با استاد نور علی خان برومند آشنا می‌شود و به آموزش سبک وشیوه آوازی طاهر زاده نزد وی مشغول می‌شود. آشنایی با استاد دوامی و نیز آموختن ردیف‌های آوازی از دیگر توفیقات شجریان دراین سال بود.
    در سال ۱۳۵۲ وی به اتفاق گروهی از هنر مندان چون محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگفر، حسین علیزاده، جلال ذوالفنون، داود گنجه‌ای و مقدسی و حدادی و دیگران هنرمندان مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی استاد داریوش صفوت بنا می‌گذارند.
    در سال ۱۳۵۴ همایون متولد می‌شود و از همان سال اجرای وی برای کشور های خارجی هم آغاز می‌شود.
    ۱۳۵۵ شرکت در جشنواره توس (نیشابور)با فرامرز پایور، سایه، حسن ناهید، رحمت الله بدیعی، محمد اسماعیلی، عبدالوهاب شهیدی و هوشنگ ظریف. حضور در برنامه جشن هنر حافظیه شیراز با محمدرضا لطفی و فرهنگفر و اجرای برنامه راست پنجگاه. در همین سال وی به همراه ابتهاج سایه و برخی دیگر از هنرمندان از رادیو کناره گیری می‌کنند.
    در سال ۱۳۵۶ شرکت دل آواز را تاسیس و نیز در سال ۱۳۵۷ در مسابقات تلاوت قرآن سراسر کشور به مقام نخست می‌رسد.
    در سال ۱۳۵۸ با غلامرضا دادبه آشنا می‌شود و سپس آلبوم‌های مختلفی را با گروه پایور و نیز آلبوم‌های دیگری را با گروه شیدا و عارف کار می‌کند.
    در فاصله سال‌های دهه شصت شجریان همکاری گسترده‌ای را با پرویز مشکاتیان آغاز می‌کند که حاصل ‌آن آلبوم‌های ماهور، بیداد، نوا، دستان و .. است. در همین سال‌ها وی به اتفاق گروه عارف کنسرت‌هایی را در خارج از ایران اجرا می‌کند.
    از سال ۶۸ وی با گروه پیرنیاکان و عندلیبی به اجرا کنسرت در آمریکا و اروپا می‌پردازند. این گروه در سال بعد و به دلیل زلزله رودبار کنسرت‌هایی را در جمع آوری کمک مردم دنیا دراروپا و آمریکا اجرا می‌کنند.
    در سال ۷۱ پس از ازدواج با همسر دوم خانم کتایون خوانساری به اجرای کنسرت‌های مرحله دوم در امریکا با داریوش پیر نیاکان، جمشید عندلیبی و همایون شجریان (اگوست تا نوامبر) می ‌پردازد. انتشار آلبوم یاد ایام، آسمان عشق و نیز دلشدگان حاصل این سال‌ها است.
    در سال ۱۳۷۴ وی کنسرت‌هایی در شهرهای اصفهانف شیراز، ساری، کرمان و سنندج را برگزار می‌کند و در همین سال آلبوم چشمه نوش (‌با محمد رضا لطفی) گنبد مینا، جان عشاق، مدتی بعد در خیال را با همکاری مجید درخشانی منتشر می‌کند.
    در سال ۷۶ فرزند دیگر شجریان به نام رایان از همسر دوم متولد می شود و یک سال بعد وی آلبوم شب؛ سکوت، کویر را با آهنگسازی کیهان کلهر منتشر می‌کند.
    شجریان در سال ۷۸ جایزه افتخاری یونسکو را دریافت می کند (‌جایزه پیکاسو) و کتاب راز مانا نیز از وی درسال ۷۹ منتشر می‌شود.
    از یکی دو سال بعد وی به اتقاق کیهان کلهر و حسین علیزاده و همایون شجریان کنسرت‌هایی را در اروپا و آمریکا اجرا می‌کنند که حاصل ان آلبوم‌های نوا، داد و بیداد، زمستان است.
    شجریان به اتقاق علیزاده و کلهر و فرزندش در زمستان سال ۱۳۸۳ به مناسبت زلزله بم کنسرتی را درتهران برپا می‌کنند و همزمان اعلام می‌کنند که قصد دارند مجتمعی را به نام باغ هنر بم بسازند که دی وی دی همنوا بابم حاصل چنین اندیشه‌ای است.
    شجریان پس از آن در سال ۸۴ نیز کنسرتی دیگر با علیزاده و کلهر و همایون درتالار کشور برگزار می‌کند .
    وی هم اینک با گروه آوا کنسرت‌هایی را در داخل و خارج از ایران اجرا می‌کند.







    ایران ملودی

  9. این کاربر از Asalbanoo بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  10. #16
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    آوازخوان موسیقی اصیل ایرانی



    شجریان هنرمندی با هوش و ذکاوتی سرشار، که حقیقتاً حق مطلب را درست ادا کرده، از دیار قدسیان، یگانه‌مشهد ایران، رهسپار سفری دور و دراز شد و امروز با خود کوله‌باری لبریز از پاک‌ترین و معصوم‌ترین آیه‌های آریایی بودن‌مان را به‌دوش می‌کشد.




    ا


    و که از بدو ورود به تهران و حضور در رادیو با بزرگان عرصه‌ی فرهنگ و هنر ایران حشر و نشر داشته تا انس و الفت بسیار با یادگار و فرزند «میرزا عبدالله»، استاد «احمد عبادی» و دیگر اهل قلم، امروز نیز همچنان در جامعه‌ی موسیقی کشور چون خورشید نورافشانی می‌کند و قامتش بر پهنه‌ی موسیقی ایران سایه گسترده است.
    ایشان ضمن برخورداری از تکنیک شگرف در به‌کارگیری صدا برای اجرای نغمات موسیقی آوازی ایران، در وادی الحان مختلف آواز ما خوش درخشیده‌اند و جامعیت آوازشان را در هنرشان نشان داده‌اند. این روز خجسته را به او، خانواده‌اش و همه‌ی دوست‌دارانش تبریک می‌گوییم.

    * به‌نقل از «گفتگوی‌هارمونیک»


    نگاشتن متنی به‌مناسبت سالروز میلاد محمدرضا شجریان، ققنوس آواز، کار چندان ساده‌یی به‌نظر نمی‌رسد. محمدرضا شجریان، در طول سال‌ها فعالیت هنری خویش ثابت کرده است که اگر اثری می‌خواند، آن اثر همگام با شرایط روزگار، مردم جامعه می‌باشد. این موضوع، نکته‌یی‌ست که خودِ شجریان، بارها و بارها روی آن تأکید داشته است. شجریان در مصاحبه‌یی گفته که دوست دارم شعر بسرایم اما هیچ‌وقت نتوانستم (نقل به مضمون)؛ اما انتخاب اشعار آثارش در طول سال‌ها فعالیت هنری، نمادی از همگام بودن با روزگار است که این مهم در شعر ِ یک شاعر نیز می‌بایست نمایان باشد.


    شاعر، زمان و روزگار زیستن خویش را با زبان شعر توصیف می‌کند و بارها در اشعار شاعران بزرگ وقت، چون «ملک‌الشعرای بهار»، «مهدی اخوان ثالث» و... دیده‌ایم که وصف روزگار و زمانه، همواره بر اساس موجی‌ست که در جامعه بر مردم آن زمان وارد شده است. از نمونه‌های معروف و مشهور این موضوع می‌توان به تصنیف «مرغ سحر» اشاره کرد که نمایان، از وضعیت روزگار شکوه می‌کند و طالب آزادی و سخن است. همین طور در اشعاری چون «زمستان» یا «فریاد» اخوان ثالث نیز نمونه‌هایی از وضعیت وارد شده بر مردم روزگار توصیف می‌شود.
    این موضوع در آثار ارائه‌شده توسط استاد محمدرضا شجریان نیز نمونه‌یی از همگام بودن با شرایط است. شجریان همواره با انتخاب اشعاری که گاه روحیه‌ی امید و گاهی یأس و گاهی فغان دارند، نشان داده که آگاه بر شرایط روزگار، با مردم خویش هم‌پا و هم‌گام است. برای ارائه‌ی چند نمونه از این اشعار می‌توان به آلبوم‌های زمستان، فریاد، «ساز خاموش» و «سرود مهر» اشاره کرد. موضوع همگام بودنِ شجریان با مردم را می‌توان با تصنیف «سپیده» که در سال‌های انقلاب مردمی ایران اجرا شد، به‌وضوح نشان داد و کامل کرد. البته اشخاصی هستند که از خواندن این اشعار توسط شجریان، برداشت‌های نادرستی داشته و تهمت‌هایی نیز به وی وارد ساخته‌اند؛ اما با ادامه‌ی فعالیت هنری شجریان طی سه دهه‌ی گذشته، می‌توان تمام مواردی که توسط برخی اشخاص مطرح می‌شود را رد کرد و به همراه بودن شجریان با مردم صحه گذاشت.
    در کنار موضوع همگام بودن با شرایط، آثار اجرا شده توسط شجریان، نمونه‌ی مشهودی از توجه وی به ارائه‌ی کار با سطح کیفی بالا و ماندگار است. برای این منظور می‌توان به آلبوم زمستان اشاره داشت که شجریان با همراهی «حسین علیزاده»، «کیهان کلهر» و «همایون شجریان»، قریب به چهل دقیقه، روی یک شعر آوازخوانی می‌کند. آوازخوانی در آلبوم زمستان که بر روی شعر زمستان، سروده‌ی مهدی اخوان ثالث، جریان دارد، نمونه‌ای از تکنیک بالای شجریان در ارائه‌ی آواز است. شعر نو مطابق با ظاهرش، از وزن عروضی محروم است و البته همین نکته می‌تواند موجب دشوار ساختن ارائه‌ی آواز بر روی شعر نو شود؛ اما چنین شعری توسط شجریان به‌صورت بداهه، آوازخوانی می‌شود و اثری ماندگار خلق می‌گردد.
    از نمونه‌های دیگر آوازخوانی شجریان روی شعر نو، می‌توان به تصنیف فریاد، ساخته‌ی خودِ شجریان و شعر اخوان ثالث اشاره کرد. اگر به جملات آوازی این تصنیف توجهی داشته باشیم، نوعی وزن و ریتم را در این اثر حس می‌کنیم که در واقع به این شعر «اهداء» شده است و از این‌ رهگذر می‌توان به تکنیک و مهارت بالای شجریان در آهنگسازی نیز اشاره کرد.
    صحبت از فعالیت هنری محمدرضا شجریان و آثار ارائه‌شده‌اش طی این سال‌ها، مبحثی‌ست که در این مقال نمی‌گنجد و بحثی مفصل‌تر و تکنیکی‌تر از آن‌چه گفته شده، می‌طلبد. شجریان در طول سالیان فعالیت هنری‌اش، از حاشیه دوری جسته و به ارائه‌ی کارهایی پرداخته که مباحث جدیدی در موسیقی ایرانی گشوده‌اند. شجریان در مصاحبه‌ی مطبوعاتی خود پس از برگزاری کنسرت «همنوا با بم»، اشاره داشت به کسانی که هدف خود را از ارائه‌ی کار موسیقی نمی‌دانند یا هدفی به‌جز همراه بودن با مردم دارند. و همین‌طور اشاره کرد به کسانی که همراه با مردم و همدل با ایشان بوده‌اند.
    استاد، به‌واقع که افتخار همه‌ی آفاقی و منظور منی...!

    محمد علی محمود یار


    هر که دارد ذوق هنر با توست


    روی صحبتم با توست! ای خسرو آواز ایران، ای کسی که آواز، با تو معنا می‌شود، ای کسی که نیم‌قرن برای من و دوست‌داران هنرت زحمت کشیده‌ای، ای «هزار گلخانه‌ی آواز» ایران، ای «ربنا»یت این شب‌ها مونس سفره‌مان، هر که نمی‌بیند هنرت را؛ نبیند، من با آسمان عشق‌ات زندگی میکنم، با بهار دلکش‌ات تازه می‌شوم، با بیدادت اعتراض می‌کنم و با سپیده‌ات افتخار.



    هر که ندارد چشم هنرت را؛ بگذار نبیند، من می‌فهمم تو را، من تو را الگو دارم، من رهرو راه توام، من هنر را از تو می‌آموزم، هنر زندگی را، هنر دوستی با هموطن را، هنر هنرمندی را، از تو یاد می‌گیرم دوری از غرور و پول‌پرستی را.








    هر که دارد ذوق هنر با توست. فقط کوردلان‌اند که دشمن‌اند، شکایت از دوستان دشمن‌نما لازم نیست، من حافظ درد توام، ای کسی که پدری کرده‌ای برای آوازمان! ۶۸ سال با عزت از عمرت گذشت. نغمه‌هایت تا ابد در وطن می‌ماند، شـِکوه‌هایت تا ابد در گوش زمان می‌ماند. گاهی با خود می‌گویم: خدایا از عمر من کم کن و بر عمر شجریان افزا. میلادت مبارک استاد، ان‌شاءالله ۱۲۰سالگی‌ات را جشن بگیریم.

    شجریان در آستانه ی بازنشستگی

    امروز خیلی از مخالفان استاد شجریان یا بهتر است بگوییم مخالفان موسیقی، موضع جدیدی گرفته‌اند و واژه‌ی «بازنشستگی» را به استاد نسبت می‌دهند. آیا به‌راستی استاد بازنشسته شده یا به‌زور صفت بازنشسته را به او می‌چسبانند؟ اصلاً بازنشستگی یعنی چه؟ آیا هر فردی از دهه‌ی پنجم، ششم زندگی‌اش بگذرد، بازنشسته است؟ بازنشستگی مربوط به سن و سال است یا توانایی‌های یک فرد؟ مخالفان می‌گویند استاد بازنشسته شده است؛ زیرا صدایش به‌هنگام آوازخوانی می‌گیرد! می‌پندارند او نمی‌تواند به اوج آواز برود و بر آن‌اند که «شجریان» عصبی شده است. مدعی‌اند که نمی‌تواند آثار گذشته‌اش را تکرار کند. می‌گویند...


    هدف این‌گونه صحبت‌ها بر کسی پوشیده نیست؛ ولی چرا؟ آیا مخالفان استاد انتظار دارند چهره‌ی استاد همانند گذشته بدون چین و چروک باقی بماند؟ آیا چین و چروک چهره نشانه‌ی از کارافتادگی‌ست؟ آیا مخالفان استاد انتظار دارند که او شاهکارهای بی‌نظیر خود را تکرار کند؟ آیا فاقد این درک هستند که هر اثری با توجه به شرایط همان دوران خلق می‌شود و قابل تکرار نیست؟!
    اما شاید صحبتی که باعث رنجش دوست‌داران استاد می‌شود، توهین به صدای ماندگار استاد شجریان است. مگر دوستان نمی‌دانند که استاد در همین دهه‌ی اخیر زندگی خود، دو بار نامزد دریافت معتبرترین عنوان دنیای موسیقی (جایزه‌ی «گرمی») شده است؟ استاد در همین دهه، شاهکارهایی همانند «فریاد» و «بی‌تو به‌سر نمی‌شود» را از خود به یادگار گذاشته است. صدای استاد پخته‌تر شده؛ ولی ضعیف‌تر نشده است. اما فراموش نکنیم که استاد بار دیگر صدای آسمانی خود را در اجرای آخرین شب خود همراه با گروه «شهناز» به نمایش گذاشت تا به‌نوعی پاسخ منتقدان و مخالفان را بدهد. او خواند تا نشان دهد بی‌دلیل «محمدرضا شجریان» نشده و سهل لقب «استاد آواز ایران» را یدک نمی‌کشد. او خواند تا نشان دهد هنوز هم در قله‌ی موسیقی و آواز ایرانی قرار دارد. او خواند و به اوج رفت تا توان حنجره‌ی آسمانی خویش را بر همگان عرضه دارد. او خواند تا بگوید موسیقی سنتی هنوز زنده است. موسیقی سنتی زنده است...
    اما هدف از نگارش این سطور چیز دیگری‌ست. امروزه تمامی دوست‌داران واقعی موسیقی می‌دانند که هر روز بهانه و انگ جدیدی به میراث ماندگار موسیقی می‌زنند تا او را نیز از میدان خارج کنند. اما جور و جفا با موسیقی تا به کی؟ جور و جفا با اساتید موسیقی تا به کی؟ مگر موسیقی با شما سر ستیز دارد؟ مگر هنری بالاتر از موسیقی سنتی ایرانی سراغ دارید؟ شما که همه نوع تحریم بر موسیقی سنتی اعمال کرده‌اید. هر گونه تلاشی می‌کنید تا این موسیقی فاخر را از ریشه برکنید. هر چه در توان دارید به کار می‌بندید تا دل بزرگان موسیقی را به درد آورید، اجراها را به تعویق بیاندازید؛ یا اگر مجالی بود حتی قطع‌شان کنید!
    چرا؟ دلیل شما چیست؟ مگر موسیقی منافع‌تان را به خطر انداخته است؟
    حقیقت این است که موسیقی سنتی کاری به کار شما ندارد؛ پس خواهش می‌کنیم شما هم کاری به کارش نداشته باشید! شما که هیچ‌گونه قدردانی نمی‌کنید، حداقل توهین نکنید. شما که موسیقی سنتی را دوست ندارید، حداقل احساس تنفرتان را بروز ندهید. شما که در صدد نابودی بزرگترین هنر ایرانی برآمده‌اید، آیا می‌فهمید که چه می‌کنید؟ رویه‌ی شما باعث شده بسیاری از جوانان امروز، دنباله‌روی موسیقی‌هایی نازل بشوند [اگر بتوان اسم موسیقی را روی‌اش گذاشت]. موسیقی‌یی که در آن کلام و آهنگ به هیچ وجه وجود ندارد! همین جلوگیری‌های شما و بی‌مهری‌تان به موسیقی غنی سنتی باعث شده تا برای بسیاری ناشناخته بماند. امروز اگر در برابر بسیاری از جوانان، نامی از دستگاه‌های موسیقی سنتی ببریم، تصور می‌کنند دستگاه حتماً یک وسیله‌ی الکترونیکی است! و این جای بسی تأسف دارد که بسیاری از جوانان کشور در مورد غنی‌ترین هنر وطن خود، از ناچیزترین اطلاعات بی‌بهره‌اند. سؤال این است که شما ایرانی هستید یا تنها نام ایرانی را یدک می‌کشید؟ اگر ایرانی بودید، اگر نسبت به فرهنگ و هنر کشور خود پای‌بند بودید، هیچ‌گاه شاهد چنین رفتاری نبودیم. اما بدانید هر کار کنید، نمی‌توانید موسیقی سنتی را از بین ببرید. چون این موسیقی عاشقانی چون ما دارد. ما سینه‌ی خود را در برابر تمام توهین‌ها و تحقیرهای بی‌پایه و اساس شما سپر می‌کنیم تا به ریشه‌ی این هنر فاخر ایرانی گزندی نرسد. پس اطمینان داشته باشید موسیقی سنتی عاشقانی دارد که با جان و دل از این هنر، این میراث گران‌بها دفاع می‌کنند تا مانند گذشتگان که از این هنر دفاع کرده و آن را سینه به سینه به ما سپرده‌اند، ما نیز آن را به نسل‌های آینده انتقال دهیم. این است راز جاودانگی موسیقی سنتی ایرانی...

  11. این کاربر از eMer@lD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  12. #17
    حـــــرفـه ای eMer@lD's Avatar
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    پایتخت
    پست ها
    1,613

    پيش فرض

    زادروز استاد آواز ایران


    ▪ ویژه‌نامه‌ی «شجریانی»‌ها به‌مناسبت زادروز استاد شجریان منتشر شد» سرمقالـه: شبی که پیشنهاد این پرونده را با آقای «محمودیار» در میان گذاشتم، نمای روشنی از پایان کار در فکرم نبود. باید بگویم این سومین سالی بود که خیال داشتم چنین ویژه‌نامه‌یی را آماده سازم. سال‌های پیش اما به بهانه‌ی کمبود وقت و دشواری کار، آنچه در فکر داشتم را به اتاق بایگانی فرستادم تا مگر در مجالی مناسب‌تر و با توشه‌یی افزون‌تر به آن بپردازم. امسال با آمدن «شجریانی‌ها» به عرصه‌ی رسانه‌های موسیقایی، فرصت را غنیمت یافتم تا با یاری و همکاری دوستان، نقشه‌ی پیشین را جامه‌ی عمل بپوشانیم.

    هر چند اندکی دیر شده بود، ولی پس از رایزنی با مدیر شجریانی‌ها، بر آن شدیم تا در همان فرجه‌ی کوتاه چهار پنج روزه، پرونده را سامان دهیم. بنابراین بی‌درنگ از یاران همراه‌مان خواهش کردیم تا با قلم توانمندشان، هر یک از دیدگاه خاص خود، یادداشتی را پیرامون استاد آواز ایران بنگارند که یادگاری از شصت‌وهشتمین زادروز شجریان، از شجریانی‌ها و برای شجریانی‌ها به‌جا بماند. دوستان هم بزرگوارانه پذیرفتند و همراه شدند که نتیجه‌اش همین پرونده‌یی است که اکنون پیش روی شماست. آشکار است که کار ما به‌دور از کمی و کاستی نبوده؛ اما امید داریم در سال‌های آینده، با دستی پرتر از این‌ها، روز میلاد استاد را گرامی داریم و نیز امید داریم که شما دوست‌داران فرهنگ و هنر ایرانی، کاستی‌های این پرونده را بر ما ببخشایید و یقین بدانید که ما نهایت تلاش‌مان را در راه تهیه‌ی ویژه‌نامه‌یی در خور به‌کار بستیم. بسیار شادمان خواهیم شد اگر خوانندگان هنردوست، کاستی‌ها را گوشزد نمایند تا رهنمودهای ارزشمندشان را در آینده‌ی نزدیک به‌کار بندیم.

    نوشتارهای این پرونده به دو بخش «یادداشت‌ها و کوته‌نوشت‌ها» و «آثار و مقالات» بخش می‌شود. تعدادی از نوشته‌ها، ویژه‌ی این پرونده نگاشته شده و پاره‌یی دیگر را از لابه‌لای صفحات روزنامه‌ها و از میان پایگاه‌های گوناگون اینترنتی برگزیده‌ایم. شایسته است از دوستانی که با مهر خود ما را در فراهم آوردن این مجموعه یاری رساندند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم. باشد که مقبول طبع افتد...

    یا رب امان ده تا باز بیند | چشم محبان روی حبیبان
    ای منعم آخر بر خوان وصلت | تا چند باشیم از بی‌نصیبان؟









    سخن نخست:
    با تبریک سالگرد تولد استاد محمدرضا شجریان به تمام دوست‌داران ایشان، در ابتدا موقعیت پیش‌آمده را غنیمت شمرده، از آن برای بیان یک مطلب کوتاه بهره می‌جویم:
    طی همین سه ماهی که با وب‌سایت «شجریانی‌ها» همکاری می‌کنم، متوجه وجود طرز فکرهای متفاوتی شده‌ام که به‌وضوح در سخنان و جملات بازدیدکنندگان عزیز و در نظراتی که به ثبت می‌رسانند قابل مشاهده است. وجود نظرات موافق و مخالف در خصوص یک مطلب، یک نقد و یا یک مقاله امری طبیعی‌ست. بسیاری از دوستان مطالب را با دقت مطالعه کرده، در خواندن آن تا انتها صبر می‌کنند. در صورتی‌که نظری در مخالفت و یا موافقت با آن داشته باشند، با رعایت تمام اصول به ثبت آن اقدام می‌نمایند. دوستان دیگری علی‌رغم آنکه مطالب را کامل می‌خوانند، به‌دلایل گوناگون با تندی، دست به ثبت نظراتی (اعم از موافق و مخالف) می‌زنند که در پس ِ تمام جملات و کلمات آن می‌توان رد پای احساس و حتی گاهی تعصب را مشاهده کرد. بهتر آن است زمانی‌که مطلبی را می‌خوانیم، با کوشش برای حفظ آرامش خود و با رجوع به منطق و داشته‌های خویش، در صورت لزوم برای ثبت عقاید خود اقدام کنیم.


    اما موج سومی در میان تمام نظراتی که روزانه به ثبت می‌رسند قابل مشاهده است. شاید «موج روشنفکرنمایان» نام مناسبی برای تمیز دادن شیوه‌ی اظهارنظر توسط آنها با سایر بازدیدکنندگان باشد. البته با دلایلی که خواهید خواند:
    چند سالی است در کشورمان، در خاطر عوام، روشنفکر بودن همان معنای «همواره مخالف بودن» را دارد. خب طبیعی است که عده‌یی بدون تفکر در درستی یا نادرستی چنین عقیده‌یی، خود با آن همسو شده، در کمال اطمینان تمام رفتار و سخنان خود را بر پایه‌ی آن بنا نهاده‌اند؛ به‌طوری که بوی روشنفکری (بخوانید روشنفکرنمایی) از گوشه‌گوشه‌ی آن به مشام می‌رسد. جای اصلی سخن در این مورد، فی‌الواقع و یا شاید در ظاهر، سیاست و مسائل روز اجتماعی است. اما در این سال‌ها این موج مخالفان همیشگی گه‌گاه سینه بر صخره‌های‌ِ ساحل‌ ِ دریایِ اغلب آرام و کم‌حاشیه‌ی موسیقی‌ ِ اصیل ایرانی می‌کوباند.
    دوستانی که از گوشه و کنار جامعه‌ی موسیقی ایران خبرهایی می‌شنوند، می‌دانند متأسفانه این طرز فکر نادرست گریبان تعدادی هر چند معدود از افرادی را گرفته که خود از مجریان و بازیگران اصلی عرصه‌ی موسیقی ایرانی هستند. به اجبار از این عده که بگذریم، وجود این طرز فکر در میان مخاطبان موسیقی ایرانی و عده‌ی خاص‌تر آنها که همان بازدیدکنندگان سایت‌های مرتبط با موسیقی ایرانی هستند، حداقل برای ما قابل گذشت نیست. قبل از هر چیز بیان این نکته ضروری است که وب‌سایت «شجریانی‌ها» همه‌ی نظرات اعم از مخالف، موافق، متعصبانه، احساسی، روشنفکرانه و روشنفکرنمایانه (!) و غیره را به شرط آنکه از الفاظ دور از ادب به‌دور باشند، با توجه به اصول اولیه‌ی احترام به عقاید تمام انسان‌ها، در محیط وب‌سایت منتشر می‌کند و برای تمام بازدیدکنندگان حق بیان نظر به‌صورت کامل را قائل است.
    متأسفانه این روزها عده‌یی از دسته‌ی همان دوستان روشنفکر (هر چه می‌خواهید بخوانید!) به ثبت نظرات لایه‌لایه و سراسر نکته‌ی خود می‌پردازند. غالباً وجه تمایز این نظرات با سایر آنها چند مورد مشخص است که عرض می‌کنم:
    ۱. بی‌ارتباطی پس‌زمینه‌ی اصلی این نظرات با مطلب یا مقاله‌ی مربوطه
    ۲. وجود جملات تند و تیز و گه‌گاه دو پهلو و پر رمز و راز در لایه‌های‌درونی این نظرات!
    ۳. نویسندگان این نظرات معمولاً در ابتدای نظر خود با توضیحی شکننده، خوانندگان بعدی را ملتفت می‌سازند که ما خود از جنس موسیقی ایرانی هستیم و از سه‌سالگی شجریان گوش می‌داده‌ایم و...
    ۴. گه‌گاه تناقض‌های آشکار میان جملات مختلف این نظرات قابل مشاهده است.
    مورد اول قطعاً از عدم مطالعه‌ی کامل مقاله‌ی نوشته شده توسط شخص موردنظر نشئت می‌گیرد. معمولاً این دوستان نوشته‌های دیگران را چندان جدی قلمداد نکرده، با نگاهی اجمالی بر آن مطمئن می‌شوند که از تمام محتوای آن آگاه‌اند و بدین شکل به خود حق اظهارنظر می‌دهند که باعث می‌شود نظرات‌شان چندان ارتباطی با مطلب موردنظر نداشته باشد. حکایت این دوستان حکایت آن شخصی است که نیمی از کنسرت را دیده بود و در مورد کل آن اظهارنظر می‌کرد.
    سرچشمه‌ی مشکل مطرح شده در بند دوم کاملاً مشخص است. قطعاً این دوستان علاقه‌ی زیادی دارند که از راه و روش روشنفکران تقلید کنند. غافل از اینکه وجود این رویکرد در روشنفکران واقعی از روی سطح بالای سواد و اطلاعات و توانایی فوق‌العاده در بیان ابعاد گوناگون مسائل، ‌ایرادها و مشکلات در لایه‌ها و ابعاد گوناگون سخن است. اما این دوستان عزیز فقط در این یک زمینه می‌توانند همچون روشنفکران رفتار کنند: در ظاهر
    دلیل مورد مطرح شده در بند سوم هنوز چندان برای نگارنده روشن نیست و با اینکه ساعت‌ها در مورد آن به تفکر نشسته‌ام(!) هنوز سرنخی نیافته‌ام. از همین‌جا از دوستانی که این مطلب را می‌خوانند تقاضا دارم برای رمزگشایی از این دعویات عجایب‌الغرایب یاری رسانند.
    و اما مشکل آخری که با آن مواجه شده‌ایم، همان که در بند چهارم عرض کرده بودم... احتمالاً از آنجایی‌که خوانندگان عادی همچون ما که فقط با یک زاویه به نظرات این دوستان می‌نگریم، متوجه لایه‌های درونی و پیچاپیچ جملات و عبارات به‌کار رفته نیستیم، کودکانه ارتباطات زنجیروار و یک‌دست آنها را تناقض می‌پنداریم.
    در آخر بدون هیچ توضیحی، به واماندگی خود در درک ابعاد پنهان شخصیتی این دوستان معترف می‌شوم و اظهارنظر در مورد رویکرد اینان را در وهله‌ی اول به دوستان خواننده و سپس به مقالات مفصل و مرتبط بعدی وامی‌گذارم.
    اما تنها یک چیز می‌ماند: میان بخش اول مطلب با قسمت دوم آن که خواهید خواند، ارتباط چندانی وجود ندارد. با کمال پوزش، شما خود از عنوان این نوشته به‌عنوان کلیدی برای ارتباط دادن این دو بخش بی‌ربط استفاده کنید. (ما خودمان هم شدیم مثل دوستان روشنفکر! صحبت از کلید و رمز و راز و... لایه‌های درونی!‌). تنها یک بند در توضیح ارتباط میان بخشی که خواندید و قسمتی که خواهید خواند، اضافه می‌کنم که:
    شجریان با توانایی‌هایش، با قدرت صدایش و مهم‌تر از همه با اخلاق، منش، وقار و بزرگ‌منشی‌اش شیفته‌مان کرده. این چیزی جز شیفتگی نیست. جز عشق نیست. ما بیشتر از دیگران به او نزدیکیم. شب و روز با او و صدای جاودانه‌اش زندگی می‌کنیم. ما به استاد و استاد به ما بیش از آنچه دیگران می‌اندیشند، نزدیکیم. بیش از آنچه به‌نظر می‌آید هم‌احساس شده‌ایم و یکدیگر را حس کرده‌ایم. شجریان در عمق وجود ماست...



    سخن دوم:
    از هر چه که بگذریم، از سالگرد تولد استاد آواز ایران، استاد محمدرضا ‌شجریان نمی‌توان گذشت. قطعاً دوستان دیگر در «شجریانی‌ها»، در نوشته‌های مختلف ویژه‌نامه‌ی تولد استاد شجریان و همچنین در سایر وبلاگ‌ها و سایت‌های مرتبط، به بیان احساسات مشترک و قدردانی سراسر عشق از برای تمام لحظات زیبایی که شجریان در سال‌های عمرمان ساخته و خواهد ساخت می‌پردازند. قدردانی از روشنگری‌ها. سپاس از هدایایی که با سخاوت تمام به ما بخشیده: «نوا»، «بیداد»، «دستان»، «چشمه‌ی نوش»، «فریاد»، «زمستان است»، «ربنا»، «ایران ای سرای امید»، «قاصدک» و... و جدای از همه‌ی این‌ها هدیه‌ی بزرگی که همانا انس دادن ما با شعر بزرگانی چون حافظ و مولانا و سعدی و اخوان و سهراب و دیگران است.
    هر کسی از ظنّ‌ خود شد یار من...
    نکته‌ی دیگری که بد نیست به آن اشاره کنم، تأثیر متفاوت آثار مختلف استاد شجریان بر افراد است. شاید بتوان گفت شجریان تنها خواننده و یا موسیقی‌دانی است که توانسته با همه‌ی اقشار جامعه‌ی ایرانی و حتی غیرایرانی ارتباط برقرار کند. کنسرت‌های ایشان گواه خوبی برای این مدعاست. چهره‌های گوناگون از سینماگران، سیاسیون قدیمی و جدید، جامعه‌ی روشنفکران، نوجوانان، جوان‌ها، پیرمردهای عصا به دست، چهره‌های مذهبی، اقشار پردرآمد و کم‌درآمد از گوشه و کنار کشور... یکی از شمال تهران و دیگری از شهرهای کوچک کویری، همگی می‌آیند شجریان را ببینند و صدای خاطره‌انگیزش که شب‌ها با آن به خواب رفته‌اند را بشنوند.
    از خیل دوست‌داران او، یکی با «ببار ای بارون ببار» خو گرفته و دیگری با تحریرها و مرکب‌خوانی‌های نوا. یکی شجریان را با ربنا می‌شناسد و آن دیگری با زمستان است. یکی «سرو چمان» را زیباترین آلبوم او می‌داند و یکی دیگر «راز دل» و آن دیگری «غوغای عشقبازان» را. عده‌یی با خاطرات «چاووش» و ایران ای سرای امید از عشق سرشار خود نسبت به استاد سخن می‌گویند و عده‌یی با شنیدن سردی‌های زمانه در فریاد.
    یکی در آثار آوازی استاد به‌دنبال شیوه‌های درست مرکب‌خوانی و شناخت گوشه‌های مشترک یا مرتبط می‌گردد و آن دیگری در همین آثار، شادی و غم‌های خود را می‌جوید. یکی در اوج جوانی، شجریان و آثارش را شناخته و یکی در اوج نوجوانی و آن دیگری در سال‌های پایانی عمر. این‌ها همگی چیزی جز زیبایی نیست. هرکسی حس و حال و دنیای خود را در یکی از آثار استاد جست‌وجو کرده و یافته است. زمانی که یک فرد به چنین درجه‌یی از هنر نائل می‌شود و نام هنرمند واقعی به خود می‌گیرد؛ تمام آثارش قابل احترام خواهد بود. تمام آثارش پر از رازها و ناله‌ها می‌شود. رازها و ناله‌های من و تو. نوای درونی همه‌ی آنانی که احساس خود را با صدای شجریان گره زده‌اند.
    هرگز از یاد نمی برم ؛‌ تکاپوی مرد میانسالی را که برای خرید بلیت کنسرت استاد با گروه «آوا» چندین ساعت جلوی در یکی از مراکز توزیع بلیت ایستاده بود تا بلکه آخر وقت بتواند از بلیت‌های کنسل‌شده چیزی از آنِ خود کند. می‌گفت: با اینکه بلیت ندارم، زن و بچه‌ام را از کرمانشاه به تهران آورده‌ام تا بلکه اینجا بتوانم حتی شده یک بلیت تهیه کنم.






    شجریان اکنون دیگر نه از برای توانایی‌های منحصر به‌فرد حنجره و صدایش و نه از برای تکنیک شگفت‌انگیزش بلکه به‌خاطر نمایش ابعاد درونی یک هنرمند واقعی در دل‌های ما جا گرفته و از همین‌روست که تا ابد ماندگار خواهد شد. بسیاری بوده‌اند که سال‌ها پیش از ما همین شور و عشق را نسبت به استاد داشته‌اند و اکنون در این دنیا نیستند. پیرمردهایی که سالهای واپسین زندگی‌شان را با «راست‌پنچگاه» جشن هنر گره زده بودند... ما نیز با تمام شوری که داریم می‌رویم ؛ اما شجریان همچنان هست. پیرمردهایی که اکنون به تازگی پا به عرصه‌ی این دنیا می‌نهند و جوانانی که سال‌های آینده چشم‌شان به زمین خاکی گشوده می‌شود، مخاطبان بعدی شجریان‌اند و او همچنان می‌ماند...
    آنچه می‌خوانید نوشته‌یی است از سخنان استاد «فریدون مشیری» درباره‌ی محمدرضا شجریان:
    «شجریان اینک در اوج محبوبیت است و سالن‌های سه‌هزار نفری برای او بسیار کوچک‌اند. او باید در استادیوم‌های پنجاه و صدهزار نفری بخواند تا بتواند پاسخی را به این همه ندای محبت که از سوی هواخواهانش نثارش می‌شود، بدهد. او علاوه بر کار موسیقی و آواز، به چندین هنر دیگر آراسته است. در اتاقی بزرگ چندین قناری و مرغ عشق دارد و به‌اصطلاح پرنده‌پروری می‌کند. علاقه‌ی او به قناری تا حدی است که یک بار در سفری از شمال به جنوب‌ترکیه تغییر مسیر داد ؛‌ زیرا شنیده بود که آنجا یک نوع قناری وجود دارد که آوازش چنین و چنان است. شجریان سنتور هم می‌سازد و برای تهیه‌ی چوب مخصوص سنتور تا اعماق روستاهای اصفهان می‌رود. حوصله و علاقه‌اش واقعاً استثنایی است. شجریان استاد خوش‌نویسی است. خطش چون آوازش، شیرین و خوش است... این‌ها مختصری از مراحل آشنایی و دوستی من با شجریان است. اما باید اعتراف کنم که :
    دو سه سالی‌ست که برای شجریان بی‌اندازه دلواپس هستم! من برای شجریان و هنرش بی‌اندازه نگرانم و بگذار من این نگرانی را آشکارا برای همه بگویم ؛‌ زیرا که شجریان متعلق به همه‌ی ملت ایران است. من بیش از دیگران، برای شجریان نگرانم. زیرا تصور می‌کنم یا یقین دارم که بیش از دیگران دوستش دارم. دو سه سال پیش در چایخانه‌ی «ولی‌آباد» در سر راه کلاردشت نشسته بودیم و چای می‌خوردیم. خانم و آقایی از همین مردم بر سر میز ما آمدند و با صمیمانه‌ترین و پاک‌ترین کلمات از او و هنرش ستایش کردند و شجریان همچنان از شوق و شرم سرخ می‌شد و سرخی در چهره‌اش می‌ماند. آن دو هنگام خداحافظی، چند بار التماس کردند: آقای مشیری! تو را به‌خدا مواظبش باشید. تو را به‌خدا حفظش کنید! نگذارید سرما بخورد. تو را به‌خدا...!» [۱]
    پی‌نوشت:
    [۱] از مقاله‌ی مرحوم فریدون مشیری، فصل‌نامه‌ی آوا، چاپ آلمان، زمستان ۱۳۷۰، ص. ۴۰

  13. این کاربر از eMer@lD بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


  14. #18
    آخر فروم باز franch's Avatar
    تاريخ عضويت
    Dec 2007
    پست ها
    9,123

    پيش فرض

    سلام
    از همه دوستان بابت مطالب قشنگشون ممنون.

  15. #19
    حـــــرفـه ای vioman's Avatar
    تاريخ عضويت
    May 2008
    محل سكونت
    روی سیم ر!
    پست ها
    1,698

    پيش فرض

    زادروز استاد آواز ایران


    ▪ ویژه‌نامه‌ی «شجریانی»‌ها به‌مناسبت زادروز استاد شجریان منتشر شد» سرمقالـه: شبی که پیشنهاد این پرونده را با آقای «محمودیار» در میان گذاشتم، نمای روشنی از پایان کار در فکرم نبود. باید بگویم این سومین سالی بود که خیال داشتم چنین ویژه‌نامه‌یی را آماده سازم. سال‌های پیش اما به بهانه‌ی کمبود وقت و دشواری کار، آنچه در فکر داشتم را به اتاق بایگانی فرستادم تا مگر در مجالی مناسب‌تر و با توشه‌یی افزون‌تر به آن بپردازم. امسال با آمدن «شجریانی‌ها» به عرصه‌ی رسانه‌های موسیقایی، فرصت را غنیمت یافتم تا با یاری و همکاری دوستان، نقشه‌ی پیشین را جامه‌ی عمل بپوشانیم.

    هر چند اندکی دیر شده بود، ولی پس از رایزنی با مدیر شجریانی‌ها، بر آن شدیم تا در همان فرجه‌ی کوتاه چهار پنج روزه، پرونده را سامان دهیم. بنابراین بی‌درنگ از یاران همراه‌مان خواهش کردیم تا با قلم توانمندشان، هر یک از دیدگاه خاص خود، یادداشتی را پیرامون استاد آواز ایران بنگارند که یادگاری از شصت‌وهشتمین زادروز شجریان، از شجریانی‌ها و برای شجریانی‌ها به‌جا بماند. دوستان هم بزرگوارانه پذیرفتند و همراه شدند که نتیجه‌اش همین پرونده‌یی است که اکنون پیش روی شماست. آشکار است که کار ما به‌دور از کمی و کاستی نبوده؛ اما امید داریم در سال‌های آینده، با دستی پرتر از این‌ها، روز میلاد استاد را گرامی داریم و نیز امید داریم که شما دوست‌داران فرهنگ و هنر ایرانی، کاستی‌های این پرونده را بر ما ببخشایید و یقین بدانید که ما نهایت تلاش‌مان را در راه تهیه‌ی ویژه‌نامه‌یی در خور به‌کار بستیم. بسیار شادمان خواهیم شد اگر خوانندگان هنردوست، کاستی‌ها را گوشزد نمایند تا رهنمودهای ارزشمندشان را در آینده‌ی نزدیک به‌کار بندیم.

    نوشتارهای این پرونده به دو بخش «یادداشت‌ها و کوته‌نوشت‌ها» و «آثار و مقالات» بخش می‌شود. تعدادی از نوشته‌ها، ویژه‌ی این پرونده نگاشته شده و پاره‌یی دیگر را از لابه‌لای صفحات روزنامه‌ها و از میان پایگاه‌های گوناگون اینترنتی برگزیده‌ایم. شایسته است از دوستانی که با مهر خود ما را در فراهم آوردن این مجموعه یاری رساندند، صمیمانه سپاسگزاری کنیم. باشد که مقبول طبع افتد...

    یا رب امان ده تا باز بیند | چشم محبان روی حبیبان
    ای منعم آخر بر خوان وصلت | تا چند باشیم از بی‌نصیبان؟









    سخن نخست:
    با تبریک سالگرد تولد استاد محمدرضا شجریان به تمام دوست‌داران ایشان، در ابتدا موقعیت پیش‌آمده را غنیمت شمرده، از آن برای بیان یک مطلب کوتاه بهره می‌جویم:
    طی همین سه ماهی که با وب‌سایت «شجریانی‌ها» همکاری می‌کنم، متوجه وجود طرز فکرهای متفاوتی شده‌ام که به‌وضوح در سخنان و جملات بازدیدکنندگان عزیز و در نظراتی که به ثبت می‌رسانند قابل مشاهده است. وجود نظرات موافق و مخالف در خصوص یک مطلب، یک نقد و یا یک مقاله امری طبیعی‌ست. بسیاری از دوستان مطالب را با دقت مطالعه کرده، در خواندن آن تا انتها صبر می‌کنند. در صورتی‌که نظری در مخالفت و یا موافقت با آن داشته باشند، با رعایت تمام اصول به ثبت آن اقدام می‌نمایند. دوستان دیگری علی‌رغم آنکه مطالب را کامل می‌خوانند، به‌دلایل گوناگون با تندی، دست به ثبت نظراتی (اعم از موافق و مخالف) می‌زنند که در پس ِ تمام جملات و کلمات آن می‌توان رد پای احساس و حتی گاهی تعصب را مشاهده کرد. بهتر آن است زمانی‌که مطلبی را می‌خوانیم، با کوشش برای حفظ آرامش خود و با رجوع به منطق و داشته‌های خویش، در صورت لزوم برای ثبت عقاید خود اقدام کنیم.


    اما موج سومی در میان تمام نظراتی که روزانه به ثبت می‌رسند قابل مشاهده است. شاید «موج روشنفکرنمایان» نام مناسبی برای تمیز دادن شیوه‌ی اظهارنظر توسط آنها با سایر بازدیدکنندگان باشد. البته با دلایلی که خواهید خواند:
    چند سالی است در کشورمان، در خاطر عوام، روشنفکر بودن همان معنای «همواره مخالف بودن» را دارد. خب طبیعی است که عده‌یی بدون تفکر در درستی یا نادرستی چنین عقیده‌یی، خود با آن همسو شده، در کمال اطمینان تمام رفتار و سخنان خود را بر پایه‌ی آن بنا نهاده‌اند؛ به‌طوری که بوی روشنفکری (بخوانید روشنفکرنمایی) از گوشه‌گوشه‌ی آن به مشام می‌رسد. جای اصلی سخن در این مورد، فی‌الواقع و یا شاید در ظاهر، سیاست و مسائل روز اجتماعی است. اما در این سال‌ها این موج مخالفان همیشگی گه‌گاه سینه بر صخره‌های‌ِ ساحل‌ ِ دریایِ اغلب آرام و کم‌حاشیه‌ی موسیقی‌ ِ اصیل ایرانی می‌کوباند.
    دوستانی که از گوشه و کنار جامعه‌ی موسیقی ایران خبرهایی می‌شنوند، می‌دانند متأسفانه این طرز فکر نادرست گریبان تعدادی هر چند معدود از افرادی را گرفته که خود از مجریان و بازیگران اصلی عرصه‌ی موسیقی ایرانی هستند. به اجبار از این عده که بگذریم، وجود این طرز فکر در میان مخاطبان موسیقی ایرانی و عده‌ی خاص‌تر آنها که همان بازدیدکنندگان سایت‌های مرتبط با موسیقی ایرانی هستند، حداقل برای ما قابل گذشت نیست. قبل از هر چیز بیان این نکته ضروری است که وب‌سایت «شجریانی‌ها» همه‌ی نظرات اعم از مخالف، موافق، متعصبانه، احساسی، روشنفکرانه و روشنفکرنمایانه (!) و غیره را به شرط آنکه از الفاظ دور از ادب به‌دور باشند، با توجه به اصول اولیه‌ی احترام به عقاید تمام انسان‌ها، در محیط وب‌سایت منتشر می‌کند و برای تمام بازدیدکنندگان حق بیان نظر به‌صورت کامل را قائل است.
    متأسفانه این روزها عده‌یی از دسته‌ی همان دوستان روشنفکر (هر چه می‌خواهید بخوانید!) به ثبت نظرات لایه‌لایه و سراسر نکته‌ی خود می‌پردازند. غالباً وجه تمایز این نظرات با سایر آنها چند مورد مشخص است که عرض می‌کنم:
    ۱. بی‌ارتباطی پس‌زمینه‌ی اصلی این نظرات با مطلب یا مقاله‌ی مربوطه
    ۲. وجود جملات تند و تیز و گه‌گاه دو پهلو و پر رمز و راز در لایه‌های‌درونی این نظرات!
    ۳. نویسندگان این نظرات معمولاً در ابتدای نظر خود با توضیحی شکننده، خوانندگان بعدی را ملتفت می‌سازند که ما خود از جنس موسیقی ایرانی هستیم و از سه‌سالگی شجریان گوش می‌داده‌ایم و...
    ۴. گه‌گاه تناقض‌های آشکار میان جملات مختلف این نظرات قابل مشاهده است.
    مورد اول قطعاً از عدم مطالعه‌ی کامل مقاله‌ی نوشته شده توسط شخص موردنظر نشئت می‌گیرد. معمولاً این دوستان نوشته‌های دیگران را چندان جدی قلمداد نکرده، با نگاهی اجمالی بر آن مطمئن می‌شوند که از تمام محتوای آن آگاه‌اند و بدین شکل به خود حق اظهارنظر می‌دهند که باعث می‌شود نظرات‌شان چندان ارتباطی با مطلب موردنظر نداشته باشد. حکایت این دوستان حکایت آن شخصی است که نیمی از کنسرت را دیده بود و در مورد کل آن اظهارنظر می‌کرد.
    سرچشمه‌ی مشکل مطرح شده در بند دوم کاملاً مشخص است. قطعاً این دوستان علاقه‌ی زیادی دارند که از راه و روش روشنفکران تقلید کنند. غافل از اینکه وجود این رویکرد در روشنفکران واقعی از روی سطح بالای سواد و اطلاعات و توانایی فوق‌العاده در بیان ابعاد گوناگون مسائل، ‌ایرادها و مشکلات در لایه‌ها و ابعاد گوناگون سخن است. اما این دوستان عزیز فقط در این یک زمینه می‌توانند همچون روشنفکران رفتار کنند: در ظاهر
    دلیل مورد مطرح شده در بند سوم هنوز چندان برای نگارنده روشن نیست و با اینکه ساعت‌ها در مورد آن به تفکر نشسته‌ام(!) هنوز سرنخی نیافته‌ام. از همین‌جا از دوستانی که این مطلب را می‌خوانند تقاضا دارم برای رمزگشایی از این دعویات عجایب‌الغرایب یاری رسانند.
    و اما مشکل آخری که با آن مواجه شده‌ایم، همان که در بند چهارم عرض کرده بودم... احتمالاً از آنجایی‌که خوانندگان عادی همچون ما که فقط با یک زاویه به نظرات این دوستان می‌نگریم، متوجه لایه‌های درونی و پیچاپیچ جملات و عبارات به‌کار رفته نیستیم، کودکانه ارتباطات زنجیروار و یک‌دست آنها را تناقض می‌پنداریم.
    در آخر بدون هیچ توضیحی، به واماندگی خود در درک ابعاد پنهان شخصیتی این دوستان معترف می‌شوم و اظهارنظر در مورد رویکرد اینان را در وهله‌ی اول به دوستان خواننده و سپس به مقالات مفصل و مرتبط بعدی وامی‌گذارم.
    اما تنها یک چیز می‌ماند: میان بخش اول مطلب با قسمت دوم آن که خواهید خواند، ارتباط چندانی وجود ندارد. با کمال پوزش، شما خود از عنوان این نوشته به‌عنوان کلیدی برای ارتباط دادن این دو بخش بی‌ربط استفاده کنید. (ما خودمان هم شدیم مثل دوستان روشنفکر! صحبت از کلید و رمز و راز و... لایه‌های درونی!‌). تنها یک بند در توضیح ارتباط میان بخشی که خواندید و قسمتی که خواهید خواند، اضافه می‌کنم که:
    شجریان با توانایی‌هایش، با قدرت صدایش و مهم‌تر از همه با اخلاق، منش، وقار و بزرگ‌منشی‌اش شیفته‌مان کرده. این چیزی جز شیفتگی نیست. جز عشق نیست. ما بیشتر از دیگران به او نزدیکیم. شب و روز با او و صدای جاودانه‌اش زندگی می‌کنیم. ما به استاد و استاد به ما بیش از آنچه دیگران می‌اندیشند، نزدیکیم. بیش از آنچه به‌نظر می‌آید هم‌احساس شده‌ایم و یکدیگر را حس کرده‌ایم. شجریان در عمق وجود ماست...



    سخن دوم:
    از هر چه که بگذریم، از سالگرد تولد استاد آواز ایران، استاد محمدرضا ‌شجریان نمی‌توان گذشت. قطعاً دوستان دیگر در «شجریانی‌ها»، در نوشته‌های مختلف ویژه‌نامه‌ی تولد استاد شجریان و همچنین در سایر وبلاگ‌ها و سایت‌های مرتبط، به بیان احساسات مشترک و قدردانی سراسر عشق از برای تمام لحظات زیبایی که شجریان در سال‌های عمرمان ساخته و خواهد ساخت می‌پردازند. قدردانی از روشنگری‌ها. سپاس از هدایایی که با سخاوت تمام به ما بخشیده: «نوا»، «بیداد»، «دستان»، «چشمه‌ی نوش»، «فریاد»، «زمستان است»، «ربنا»، «ایران ای سرای امید»، «قاصدک» و... و جدای از همه‌ی این‌ها هدیه‌ی بزرگی که همانا انس دادن ما با شعر بزرگانی چون حافظ و مولانا و سعدی و اخوان و سهراب و دیگران است.
    هر کسی از ظنّ‌ خود شد یار من...
    نکته‌ی دیگری که بد نیست به آن اشاره کنم، تأثیر متفاوت آثار مختلف استاد شجریان بر افراد است. شاید بتوان گفت شجریان تنها خواننده و یا موسیقی‌دانی است که توانسته با همه‌ی اقشار جامعه‌ی ایرانی و حتی غیرایرانی ارتباط برقرار کند. کنسرت‌های ایشان گواه خوبی برای این مدعاست. چهره‌های گوناگون از سینماگران، سیاسیون قدیمی و جدید، جامعه‌ی روشنفکران، نوجوانان، جوان‌ها، پیرمردهای عصا به دست، چهره‌های مذهبی، اقشار پردرآمد و کم‌درآمد از گوشه و کنار کشور... یکی از شمال تهران و دیگری از شهرهای کوچک کویری، همگی می‌آیند شجریان را ببینند و صدای خاطره‌انگیزش که شب‌ها با آن به خواب رفته‌اند را بشنوند.
    از خیل دوست‌داران او، یکی با «ببار ای بارون ببار» خو گرفته و دیگری با تحریرها و مرکب‌خوانی‌های نوا. یکی شجریان را با ربنا می‌شناسد و آن دیگری با زمستان است. یکی «سرو چمان» را زیباترین آلبوم او می‌داند و یکی دیگر «راز دل» و آن دیگری «غوغای عشقبازان» را. عده‌یی با خاطرات «چاووش» و ایران ای سرای امید از عشق سرشار خود نسبت به استاد سخن می‌گویند و عده‌یی با شنیدن سردی‌های زمانه در فریاد.
    یکی در آثار آوازی استاد به‌دنبال شیوه‌های درست مرکب‌خوانی و شناخت گوشه‌های مشترک یا مرتبط می‌گردد و آن دیگری در همین آثار، شادی و غم‌های خود را می‌جوید. یکی در اوج جوانی، شجریان و آثارش را شناخته و یکی در اوج نوجوانی و آن دیگری در سال‌های پایانی عمر. این‌ها همگی چیزی جز زیبایی نیست. هرکسی حس و حال و دنیای خود را در یکی از آثار استاد جست‌وجو کرده و یافته است. زمانی که یک فرد به چنین درجه‌یی از هنر نائل می‌شود و نام هنرمند واقعی به خود می‌گیرد؛ تمام آثارش قابل احترام خواهد بود. تمام آثارش پر از رازها و ناله‌ها می‌شود. رازها و ناله‌های من و تو. نوای درونی همه‌ی آنانی که احساس خود را با صدای شجریان گره زده‌اند.
    هرگز از یاد نمی برم ؛‌ تکاپوی مرد میانسالی را که برای خرید بلیت کنسرت استاد با گروه «آوا» چندین ساعت جلوی در یکی از مراکز توزیع بلیت ایستاده بود تا بلکه آخر وقت بتواند از بلیت‌های کنسل‌شده چیزی از آنِ خود کند. می‌گفت: با اینکه بلیت ندارم، زن و بچه‌ام را از کرمانشاه به تهران آورده‌ام تا بلکه اینجا بتوانم حتی شده یک بلیت تهیه کنم.






    شجریان اکنون دیگر نه از برای توانایی‌های منحصر به‌فرد حنجره و صدایش و نه از برای تکنیک شگفت‌انگیزش بلکه به‌خاطر نمایش ابعاد درونی یک هنرمند واقعی در دل‌های ما جا گرفته و از همین‌روست که تا ابد ماندگار خواهد شد. بسیاری بوده‌اند که سال‌ها پیش از ما همین شور و عشق را نسبت به استاد داشته‌اند و اکنون در این دنیا نیستند. پیرمردهایی که سالهای واپسین زندگی‌شان را با «راست‌پنچگاه» جشن هنر گره زده بودند... ما نیز با تمام شوری که داریم می‌رویم ؛ اما شجریان همچنان هست. پیرمردهایی که اکنون به تازگی پا به عرصه‌ی این دنیا می‌نهند و جوانانی که سال‌های آینده چشم‌شان به زمین خاکی گشوده می‌شود، مخاطبان بعدی شجریان‌اند و او همچنان می‌ماند...
    آنچه می‌خوانید نوشته‌یی است از سخنان استاد «فریدون مشیری» درباره‌ی محمدرضا شجریان:
    «شجریان اینک در اوج محبوبیت است و سالن‌های سه‌هزار نفری برای او بسیار کوچک‌اند. او باید در استادیوم‌های پنجاه و صدهزار نفری بخواند تا بتواند پاسخی را به این همه ندای محبت که از سوی هواخواهانش نثارش می‌شود، بدهد. او علاوه بر کار موسیقی و آواز، به چندین هنر دیگر آراسته است. در اتاقی بزرگ چندین قناری و مرغ عشق دارد و به‌اصطلاح پرنده‌پروری می‌کند. علاقه‌ی او به قناری تا حدی است که یک بار در سفری از شمال به جنوب‌ترکیه تغییر مسیر داد ؛‌ زیرا شنیده بود که آنجا یک نوع قناری وجود دارد که آوازش چنین و چنان است. شجریان سنتور هم می‌سازد و برای تهیه‌ی چوب مخصوص سنتور تا اعماق روستاهای اصفهان می‌رود. حوصله و علاقه‌اش واقعاً استثنایی است. شجریان استاد خوش‌نویسی است. خطش چون آوازش، شیرین و خوش است... این‌ها مختصری از مراحل آشنایی و دوستی من با شجریان است. اما باید اعتراف کنم که :
    دو سه سالی‌ست که برای شجریان بی‌اندازه دلواپس هستم! من برای شجریان و هنرش بی‌اندازه نگرانم و بگذار من این نگرانی را آشکارا برای همه بگویم ؛‌ زیرا که شجریان متعلق به همه‌ی ملت ایران است. من بیش از دیگران، برای شجریان نگرانم. زیرا تصور می‌کنم یا یقین دارم که بیش از دیگران دوستش دارم. دو سه سال پیش در چایخانه‌ی «ولی‌آباد» در سر راه کلاردشت نشسته بودیم و چای می‌خوردیم. خانم و آقایی از همین مردم بر سر میز ما آمدند و با صمیمانه‌ترین و پاک‌ترین کلمات از او و هنرش ستایش کردند و شجریان همچنان از شوق و شرم سرخ می‌شد و سرخی در چهره‌اش می‌ماند. آن دو هنگام خداحافظی، چند بار التماس کردند: آقای مشیری! تو را به‌خدا مواظبش باشید. تو را به‌خدا حفظش کنید! نگذارید سرما بخورد. تو را به‌خدا...!» [۱]
    پی‌نوشت:
    [۱] از مقاله‌ی مرحوم فریدون مشیری، فصل‌نامه‌ی آوا، چاپ آلمان، زمستان ۱۳۷۰، ص. ۴۰

    دوست عزیز
    زیباست اگر با نام بردن منبع این مطالب به نوعی تشکر کنیم از اهالی وبلاگ اختصاصی(غیر رسمی) آقای همایون شجریان و سایت شجریانی ها که الحق و الانصاف با زحمات مدیر محترم (سهند سلطان دوست) به ثمر نشسته است.

    موفق باشید.

  16. #20
    داره خودمونی میشه
    تاريخ عضويت
    Apr 2008
    محل سكونت
    اون دنيا
    پست ها
    108

    پيش فرض

    سلام.دستتون درد نکنه.
    در آینده همه به ما حسودیشان میشود که ما در عصره استاد شجریان میزیستیم.
    باور کنید

  17. این کاربر از aminel_messi بخاطر این مطلب مفید تشکر کرده است


صفحه 2 از 2 اولاول 12

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •