تبلیغات :
ماهان سرور
آکوستیک ، فوم شانه تخم مرغی ، پنل صداگیر ، یونولیت
دستگاه جوجه کشی حرفه ای
فروش آنلاین لباس کودک
خرید فالوور ایرانی
خرید فالوور اینستاگرام
خرید ممبر تلگرام

[ + افزودن آگهی متنی جدید ]




صفحه 2 از 5 اولاول 12345 آخرآخر
نمايش نتايج 11 به 20 از 42

نام تاپيک: ترانه‌های عامیانه

  1. #11
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه‌هاى بازى

    نمونه‌ٔ بازی‌های لفظی (کرمان)
    نمونهٔ ترانه‌های بازی
    نمونه‌های معمّا و چیستان
    در بخش عمده‌اى از بازى‌هاى سنتى و عاميانه، کلام آهنگين و شعر، نقش اصلى دارد. در اين ترانه‌ها، مضمون بسيار متنوع و زمينه‌هاى آن وسيع مى‌باشد.
    در ترکيب آرايش افراد در طرفين بازى، در بازى‌هاى گروهى، ترانه نقش رابط را ايفاء مى‌کند. برخى بازى‌ها نيز جنبهٔ نمايش دارند که بيشتر در بين زنان و در ميهمانى‌هاى خانوادگى اجراء مى‌شود.
    برخى ترانه‌هاى بازى، مربوط به بازى‌هاى لفظى است که بر تکرار يک حرف يا قرينه‌سازى و تکرار يک واژه يا اسم در ساختار کلمه يا جمله قرار دارد، که با تکرار بى‌وقفه، گوينده دچار اشتباه مى‌شود و جمله يا کلمه شکل خنده‌دارى پيدا مى‌کند.
    از ديگر ترانه‌هاى بازى، ترانه‌هاى برشمردنى است. در اين ترانه‌ها، کمّيت‌ها موضوع و مضمون قرار مى‌گيرند؛ مانند:
    يک و دو و سه
    زنگ مدرسه
    چار و پنج و شش
    ناظم بيا پيش
    هفت و هشت و نه
    يک قدم جلو.
    در فارس، برشمردنى‌ها را ”واگو بازى“ مى‌نامند.
    چيستان‌ها و معماها، زمينه‌ٔ ديگرى براى ترانه‌هاى بازى به‌شمار مى‌روند. اين زمينه از ديرباز در شعر فارسى وجود داشته و يکى از فنون آن محسوب مى‌شده است و طبيعى است که از هنر عامه اخذ شده است. در اين صنعت، شاعران بزرگى چون امير معزّى، منوچهرى، خاقانى و ديگران طبع‌آزمائى کرده‌اند. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    نمونه‌ٔ بازى‌هاى لفظى (کرمان)
    امشب شب سه‌شنبه‌ى
    فردا شبم سه‌شنبه‌ى
    پس‌صبا شبم سه‌شنبه‌ى
    ئى سه سه شب
    او سه سه شب
    سه‌شنبه‌ى.
    اوستا: زن اومد
    شاگردها: کدوم زن
    اوستا: همون زن که خر سوار شد
    شاگردها: کدوم خر؟
    اوستا: همون خر که آبو خورده
    شاگردها: کدوم آب؟
    (کتاب کوچه. ج ۱، صص ۱۵ ـ ۱۶ )
    - ترانه ”اشتر به چراست در بلندى“:
    اشتر به چراست در بلندى.
    کله‌ش به مثال کله‌قندى.
    گوشش به مثال باد بزند و کله‌قندى.
    ابروش به مثال تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    چشماش به مثال دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    دماغش به مثال دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    دهنش به مثال غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    دندونش به مثال خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    سينه‌ش به مثال لخته‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    شکمش به مثال طبل جنگ و لخته‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    پاهاش به مثال چارپايند و طبل جنگ و لخته‌سنگ و خاکنند و غاز غلند و دود کشند و دور بينند و تير کمند و باد بزند و کله‌قندى.
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - ”واگوبازى“ در فارس:
    در گرمسيرات فارس روايت ”اشتر به چراست در بلندى“ (با اندک تفاوت‌هائى نسبت به متن ضبط‌شدهٔ صادق هدايت) و نيز ترانه‌اى با همين ساختار در مورد ”مار“ و اعضاء بدن و رفتارهاى او به نام ”اين مار چو گر به هوفه ‌‌داره“ و همچنين ترانهٔ زيبائى دربارهٔ ”مخ = درخت خرما“ جزء واگوها آمده‌اند.
    اين مخ بلند سر به آسمون بى
    آسمون بى
    بارش (ثمر) شکرى ز زعفرون بى
    زعفرون بى‌آسمون بى
    قند و عسلى چکون [چکون] (چکان) بى
    چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
    حب نباتن (نبات است) که از جِنون بى،
    جنون (جنان، بهشت) بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
    جنسش کبکابن، (نوعى خرماى درشت) مَزَش شاهون بى
    شاهون بى، جِنون بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى
    دارش (قد، تنه) الى (به فتح اول و کسر دوم: آشکار، هويدا ) اگر رمون بى
    رمون بى، شاهون بى، جِنون بى، چکون بى، زعفرون بى، آسمون بى.
    (بازى‌هاى محلى فارس)
    - ”اشتر، اشترم“:
    اوستا: اشتر اشترم
    شاگردها: لب اشترم
    ــ اشتر کجاس؟
    ــ مازندران
    ــ چى چى مى‌خوره؟
    ــ بلک خزون
    ــ چى چى مى‌بره؟
    ــ قند و شکر
    ــ چى چى مى‌رينه؟
    ــ پشگل تر
    ــ راه گذرش؟
    ــ از ين طرف
    ــ از ون طرف
    ــ از ين طرف
    ــ از ون طرف
    (ترانه‌هاى ملى ايران )
    - ”مرد غريبم زى‌پمبه“:
    اوستا:
    از امامزاداس، قنديل
    از قصاباس، دمبه
    از سربازاس، سمبه
    سمبه و دمبه و قنديل و منديل
    شاگردها:
    مرد غريبم، زى‌پمبه
    از راه رسيدم، زى‌پمبه
    اوستا:
    از فرّاشاس، جارو
    از علاّفاس، پارو
    از حمومياس، نوره
    از آهنگراس، کوره.
    کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
    شاگردها:
    مرد غريبم، زى‌پمبه
    از راه رسيدم، زى‌پمبه
    اوستا:
    از بقّالاّس، شيره
    از عطاراس، زيره
    از نجارّاس، رنده
    از خوشکلاس، خنده
    خنده و رنده و زيره و شيره و کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
    شاگردها:
    مرد غريبم، زى‌پمبه
    از را رسيدم، زى‌پمبه
    اوستا:
    از دختراس، نازى
    از بچه‌هاس، بازى
    از شغالاس، زوزه
    از کوزه‌گراس، کوزه
    کوزه و زوزه و بازى و نازى و خنده و رنده و زيره و شيره و کوره و نوره و پارو و جارو و سمبه و دمبه و قنديل و منديل
    شاگردها:
    مرد غريبم، زى‌پمبه
    از راه رسيدم، زى‌پمبه
    (ترانه‌هاى ملى ايران )
    - ”گرگ و گلّه“ (شيراز):
    گرگ: گرگم و گله مى‌برم
    گلّه: چوپون دارم نمى‌ذارم
    گرگ: بُوام گفته دنبه بيار
    گلّه: دنبه ندارم چه کنم
    گرگ: من مى‌برم خوب خوشبو
    گله: من نمى‌دم پشکلشو
    گرگ: کارد من تيزتره
    گلّه: دنبهٔ من چرب‌تره
    گرگ: هپون هپونت مى‌کنم
    چوپان: با سنگ تپونت مى‌کنم
    (بازى‌هاى محلى فارس )

  2. #12
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    نمونهٔ ترانه‌هاى بازى
    - از ترانه‌هاى فراخوان بازى (فسا):
    شب‌هنگام بچه‌ها دور هم جمع مى‌شوند و مى‌خوانند:
    هو بچه گل هو، هو
    بيا به در هو، هو
    بازى کنيم هو، هو
    آرد جو نيريزى، غلبان بيار بويزيم
    غلبال خونه رئيسه
    رئيس کاسه‌ليسه
    خودش تهش مى‌ليسه
    (بازى‌هاى محلى فارس)
    - از ترانه‌هاى يارگيرى (تهران):
    پالام
    پولوم
    پليش
    - ”آى تو به باغ رفته بودى“ (نمايشى) :
    خواننده:
    آى تو به باغ رفته بودى؟
    همسرايان:
    بله بله بله رفته بودم
    يار منو ديده بودى؟
    بله بله بله ديده بودم
    اونو پسنديده بودى؟
    بله بله پسنديده بودم
    کجاى يارم درد مى‌کرد؟
    سر يارت درد مى‌کرد
    آخ سر يار سرور مى‌خواد
    سايهٔ بالا سر مى‌خواد
    بگيريم و پرتابش کنم
    تو رختخواب خوابش کنم
    خواننده:
    آى تو به باغ رفته بودى؟
    همسرايان:
    بله بله بله رفته بودم
    يار منو ديده بودى؟
    بله بله بله ديده بودم
    اونو پسنديده بودى
    بله بله پسنديده بودم
    کجاى ‌يارم درد مى‌کرد؟
    ابروى يارت درد مى‌کرد
    آخ: ابروى يار وسمه مى‌خواد
    سر يار سرور مى‌خواد
    سايهٔ بالا ى سر مى‌خواد
    بگيرم و پرتابش کنم
    تو رختخواب خوابش کنم
    کجاى يارم درد مى‌کرد؟
    چشم يارت درد مى‌کرد
    آخ: چشم يار سرمه مى‌خواد
    ابروى يار وسمه مى‌خواد
    سر يار سرور مى‌خواد
    لب يارت درد مى‌کرد
    آخ لب يار سرخاب مى‌خواد
    چشم يار . . .
    ابروى يار . . .
    سر يار . . .
    (کتاب کوچه)
    نمونه‌هاى معمّا و چيستان
    - چيستان انار:
    صندوق ملک‌معصوم
    آورده به نخلستون
    لابه‌لاش طلاکارى
    دونه‌هاش چو مروارى
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - چيستان موى سر:
    بافتم و بافتم
    پشتِ کوه انداختم
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - چيستان لاک‌پشت:
    سنگه سنگه، نه که سنگه
    تخته‌سنگه، نه که سنگه
    چارپايه، نه که گاوه
    تخم ريزه، نه که مرغه
    کوچه گرده، نه که مَرده
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - چيستان زعفران :
    زرد است نه زردآلو
    سرخ است نه شفتالو
    در گوشهٔ باغان است
    در پيش بزرگان است
    (عقايد و رسوم مردم خراسان)
    - چيستان نامه :
    نه دست داره، نه پا
    خبر مى‌بره همه جا
    (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    - چيستان قليان :
    ماه بى‌مهتاب هرگز ديده‌اى؟
    آتش اندر آب هرگز ديده‌اى؟
    اين بلندى‌ها که دارد چين چين
    پسته در عتاب هرگز ديده‌اى؟
    (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    - چيستان شمشير و غلاف :
    دالون دراز و تنگ و باريک
    آقا خوابيده دراز و باريک
    (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    - چيستان پلو :
    اين چيست که در باديه مسکن دارد
    سيصد سر و دويست گردن دارد
    آبش بدهى به کوزهٔ مرواريد
    نانش بدهى طبق طبق زنگارى
    دسمال سرش باد هوا مى‌پيچه
    بوى خوش آن توى محل مى‌پيچه
    (فرهنگ مردم سروستان ـ ش ۳۰ ـ ۳۹)
    (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    - چيستان خيار چنبر:
    يخ منم، يخچال منم
    درخت پيچ بى‌حال منم
    آنجا که يخ تراشيدن
    نمک به من نپاشيدن
    (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    - چيستان ابر:
    چيست آن لعبتى که جانش نيست
    خنده‌ها مى‌کند دهانش نيست
    گريه‌ها مى‌کند، ندارد چشم
    سيرها مى‌کند، دو پايش نيست
    (جارهاى خيابانى و آواى طوفان، چيستا، ش ۸۸)
    - چيستان آسياب:
    اين چيست که استخوان ندارد
    در پوست نفس و جان ندارد
    چون گُشنه شود ملول گردد
    چون سير شود فغان ندارد
    (جارهاى خيابانى و آواى طوفان، چيستا، ش ۸۸)
    - چيستان خشخاش:
    چيست آن گنبد مدورگون
    که به لولوى تر بود مشحون
    تن او گه به نيزه در بازار
    سر او گه بدار در هامون
    هم دلش چاک‌چاک چون ليلى
    هم سرش تيغ تيغ چون مجنون
    ترانه‌هاى ملى ايران
    - چيستان خيار :
    قبا سبزى ازين کوچه گذر کرد
    جمال مهوشش، ما را خبر کرد
    به دل گفتم عرق‌چينش بدوزم
    لبش خنديد و عالم را خبر کرد

  3. #13
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض کاربرد ترانه:کودکانه

    لالائی‌ها
    ترانه‌های نوازش کودک
    ترانه‌های بازی کودک
    بخش چشم‌گيرى از ادبيات فولکلوريک و به‌طور عمده ترانه‌هاى عاميانه، به کودکان اختصاص دارد. صادق هدايت در اين باره مى‌گويد:
    ”ترانه‌هاى کودکانه، به اندازه‌اى با روحيه و زندگى بچّه متناسب است که هميشه نو و تازه مانده و چيز ديگرى نتوانسته است جانشين آنها بشود. (اوسانه، نوشته‌هاى پراکنده، ص ۲۹۷)“
    ترانه‌هاى کودکان در ادب عامّه، طيف رنگارنگى از مضامين شاد و لطيف و پرحرکت و جذاب را شامل مى‌شود، که در تقسيم‌بندى کلّى آنها، لالائى‌ها، بازى‌ها، قصه‌ها و ترانه‌هاى نوازش، محورهاى اصلى هستند. اين مجموعه به خواب کردن يا سرگرم کردن کودک محدود نمى‌شود؛ بلکه در پرورش ذوق و عواطف، درک مفاهيم و تحريک، تشخيه استعداد و خلاّقيت او سهم اصلى را بر عهده دارد. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)

  4. #14
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض لالائى‌ها

    ديرپاترين بخش ترانه‌هاى کودکان در فرهنگ عامّه، لالائى است. از اين نغمهٔ خواب کردن کودک در فرهنگ‌هاى گوناگون با عناوينى چون: لالائي، لاى لاي، لالا، لالاي، لولو، لالبي، نى‌نا، نا نا، بو بو، دو دو، و... ياد شده است.
    لالائى‌ها از جنبهٔ موسيقائى نيز داراى اهميت هستند. زمزمه‌‌گر لالائى بايد آن را با آهنگ بخواند. همگامى آهنگ با کلام است که کودک را غرق لذت و رؤيا مى‌کند و اين آوا و آهنگ است که در او اثر مى‌گذارد.
    محتوا و مضمون لالائى‌هاى ايرانى بيشتر به اين مضامين اختصاص دارد؛ ميان آرمان‌ها و آرزوهاى مادر براى فرزند، ستايش کودک و تشبيه او به موجودات زيبا، دعا کردن براى کودک، بيان دردها و رنج‌هاى مادران، ترساندن بچه از موجودات پنهانى و ... .
    شعراى معاصر به قالب لالائى توجه داشته‌است و مضامين سياسى ـ اجتماعى را در اين قالب سروده‌است. از شعراى دوران مشروطيت اشرف گيلانى و از شعراى معاصر، احمد شاملو را در اين زمينه مى‌توان نام برد.
    نمونه‌هاى لالائى
    لا لا لا لا، گل پونه
    گدا اومد دَرِ خونه
    نونش داديم، خوشش اومد
    خودش رفت و سگش اومد
    خچش کرديم، بدش اومد
    لا لا لا لا، گل خشخاش
    بابات رفته خدا همراش
    لا لا لا لا، گل فندق
    ننه‌ات اومد سر صندوق
    لا لا لا لا گل گردو
    بابات رفته توى اردو
    لا لا لا لا گل پسّه
    بابات رفته کمر بَسّه
    لا لا لا لا، گل سوسن
    بابات اومد، چشمم روشن
    لا لا لا لا، گل زيره
    چرا خوابت نمى‌گيره
    که مادر قربونت مى‌ره
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    الا لا لا، ملوس ململ
    که گهوارت چوب صندل
    لحافت چيستِ هندستون
    که بالشتت پَرِ سيستون
    الا اى يار تابستون
    نظر کن سوى هندستون
    بگو بابا عزيز من
    براى رودم کتون بستن
    (فرهنگ مردم کرمان)
    لا لا لا لا که لالات مى‌کنم من
    نگا بر قد و بالات مى‌کنم من
    لا لا لا لا که لالات بى‌بلا بود
    نگهدار شب و روزت خدا بود
    بر و لولوى صحرائى
    تو از بچه چه مى‌خواهي؟
    که اين بچه پدر داره
    دو قرآن زير سر داره
    دو شمشير بر کمر داره
    لا لا لا لا گل نسرى [نسرين]
    کوچم کردى، دروبسى
    منم رفتم به خاکْ‌بازى
    دو تا هندو مرا ديدن
    مرا بردن به هندسون
    به صد نازى بزرگم کرد
    به صد عشقى عروسم کرد
    پسر دارم ملک جمشيد
    دختر دارم ملک خورشيد
    ملک جمشيد به شکاره
    ملک خورشيد به گهواره
    به گهوارش سه مروارى
    کمربندى طلاکارى
    بيا دايه، برو دايه
    بيار اين طشت و آفتابه
    بشور اين روى مه‌پاره
    که مه‌پاره خدا داده
    (نوشته‌هاى پراکنده، صص. ۳۶۲ ـ ۳۶۴)
    لا لا لا لا گل قالى
    بابات رفته، جايش خالى
    لا لا لا لا گل گندم
    تو را گهواره مى‌بندم
    لا لا لا گل فندق
    نه‌نه‌ت رفته سر صندُق
    لا لا لا لا گل خوينه (xuina: کُپهْ گندم خرد شده و آماده براى باد دادن).
    گدا آمد در خونه
    لا لا لا لا گل زيره
    بابات رفته زن بگيره
    نه‌نه‌ت از غصه مى‌ميره
    لا لا لا لا مى مه‌پاره
    پلنگ سر کوه چه مى‌ناله
    (جلال آل‌احمد، اورازان، صص. ۸۲ ـ ۸۳)
    - بوشهرى:
    مو لالات مى‌کُنم شب‌هاى زمسون
    که رودُم کوچکين، ميوهٔ گلسون
    مو لالات مى‌کُنم رودُم برارُم
    به اميد دل پروردگارم
    مو لالات مى‌کُنم تا تو بمونى
    سر کوه بلند نى مى‌زنم، نى
    برى در مکتب و قرآن بخونى
    شتر گم کردم و پى مى‌زنم، پى
    مو لالات مى‌کُنم تا زنده باشى
    شتر گم کردم و با بار کاشى
    کنيز حضرت معصومه باشى
    گلى گم کردم و شايد تو باشى
    (به نقل از: شروه‌سرائى در جنوب ايران، صص. ۳۱ ـ ۳۲)
    - آذرى:
    لايلاسى درين بالا: کودک نازم که لاى لايت سنگين است
    يوخوسو شيرين بالا: خوابت شيرين است
    تانريدان عهديم بودور...: با خدا عهد کرده‌ام که...
    تويونو گوْروم بالا: عروسى تو را ببينم.
    (ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۷۸ ـ ۷۹)
    - درگزی:
    لاى لاى ديم ياتارسن: لالائى گفتم که تو بخوابى
    قزيل گوله ياتارسن: ميان گل‌هاى طلائى فرو روى
    قزيل گوله ايچنده: در ميان گل‌ها
    شيرين يوخى تاپارسن: به خواب شيرين بروى
    لاى لاى دييم ياتونجه: لالائى مى‌گويم تا به خواب روى
    گوزلرم آى باتونچه: ادامه مى‌دهم تا ماه فرو رود
    سانه‌رم اُولدوز لرى:و ستاره‌ها را مى‌شمارم
    سن حاصله يتونچه: تا تو بزرگ شوى و به ثمر برسي
    لاى لاى بالام ياتوبدور: لالائى بچه‌ام خوابيده
    گل ياستقه باتوبدور: مانند گل توى بالش فرو رفته
    الله اونى ساخلاسون: خداوند او را حفظ کند
    قيزيم بويوک اولرسن: لالائى دخترم روزى بزرگ خواهى شد
    ببر گون اره گيدرسن: به خانهٔ شوهر خواهى رفت
    الله خوشبخت ايله‌سين: خدا تو را خوشبخت کند
    ببر گون ننه ايله‌سين: که روزى مادر خواهى شد
    (به نقل از: سيد على ميرنيا، ايلات و طوايف در گز، ج ۲، صص. ۱۷۵ ـ ۱۷۶)
    - شيرازى:
    لا لا لا لا گل آبشن
    کا کا رفته، چشوم روشن
    لا لا لا لا گل خشخاش
    کاکا رفته، خدا همراش
    لا لا لا لا گل زيره
    بچه‌م آروم نمى‌گيره
    لا لا لا لا گل پسته
    بابات رفته کمر بسته
    لا لا لا لا گل خشخاش
    بابات رفته خدا همراش
    لا لا لا لا گل نعنا
    بابات رفته شدم تنها

  5. #15
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه‌هاى نوازش کودک

    مضمون اين ترانه‌ها، مانند ترانه‌هاى لالائى متنوع است. در ترانه‌هاى نوازش نيز گاه آهنگ و موسيقى بر کلام غلبه دارد و گوينده يا خوانندهٔ آن، چنان مجذوب وزن و موسيقى است که به معنا توجهى ندارد.
    ترانه‌هاى نوازش کودک، عرصهٔ انتقال و ايثار محبت، مهرباني، شادى قلب و روح نوازش‌دهنده به کودک هستند. ناگفته نماند، اين ترانه‌ها گاه بيانگر برخى عقده‌ها و کمبودها نيز به‌شمار مى‌روند.
    نمونه ترانه‌هاى نوازش
    - ترانه‌هاى نوازش کودک:
    دسى دسى باباش مياد
    صداى کفش پاش مياد
    دسى دسى ننه‌ش مياد
    با هر دو تا ممه‌ش مياد
    دسى دسى عموش مياد
    با جيب پر ليموش مياد
    دس دسى دس دس و دس
    گر به منديلشو مى‌بست
    خونه قاضى ورميجِس
    قاضى خنده‌ش ميگرف
    باد زير دنده‌ش ميگرف
    اسبتو کجا مى‌بندى
    پسرک نازقندى
    زير درخت نرگس
    داغتو نبينم هرگز
    قربونت ميرم يه وقتى
    اون وقت که روى نختى
    قربونت برم چه مى‌شه؟
    انار طاقچه مى‌شه
    مى‌افته پاره مى‌شه
    آبش پياله مى‌شه
    خوراک خاله مى‌شه
    من قربون و من قربون
    مرغ جوجه‌دار قربون
    اشتر با قطار قربون
    ديگ حلقه‌دار قربون
    تايه با باباش قربون
    خواهرشوهراش قربون
    خانم خانوما ميزام
    خانوم دخترا ميزام
    چرا نزام يه دخترى
    سوار بشم بر استرى
    جلو بيفته نوکرى:
    پس بروين، پيش بيائين
    مادر خانوم اومده
    چرا بزام يه پسرى
    تا بشينم پشت درى
    هى بکشم جور خرى
    سوار بشم کره‌خرى
    جلو بيفته مهترى
    از در که تو بيام بگن:
    مزوّرى، حيله‌گرى، جادوگرى
    چه دخترى چه چيزى
    دس مى‌کنه تو ديزى
    گوشتاشو در مياره
    نخوداشو جا مى‌ذاره
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - اگر بچه دختر باشد:
    به کس کسونش نميدم
    به همه‌ کسونش نميدم
    به راه دورش نميدم
    به مرد کورش نميدم
    به کس ميدم که کس باشه
    خوشدل و خوش‌نفس باشه
    پالون خرش اطلس باشه
    - اگر بچه پسر باشد:
    شاه مياد با لشکرش
    شاهزاده‌ها پشت سرش
    نميدم به دخترش
    شاه ميگه:
    ”گَرَنِ گُرون“
    رو شترا [روى شترها]
    به دخترم نميدم
    جهاز ميدم
    باز نميدم، باز نميدم
    (منوچهر لمعه، کتاب هفته، ش ۱۲)
    هولان، هولانه پسرم شاه گورانه پسرم
    ترخون و مرزه پسرم عالمى مى‌ارزه پسرم
    عروسان چينى پسرم داغشه نوينى پسرم
    الهى بشم قربانت مخمل بکنم تومانت
    قطار بنازم رو شانت برى جنگ لرستانت
    کوه و کمر گشته پسر ماشالا پسر باريکلا پسر
    آهوى نر کُشته پسر ماشالا پسر، باريکلا پسر
    (على‌اشرف درويشيان، افسانه‌ها، نمايشنامه‌ها و بازى‌هاى کردى)
    چيتان چيتان بالاشه
    دو سوسک نقره پاشه
    يک گزونيم قباشه
    مخمل زرى کلاشه
    آى مردمان بدانين
    آميز حسن آقاشه

  6. #16
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه‌هاى بازى کودک

    هدف از ترانه‌هاى بازى، ايجاد هيجان و تحرک هر چه بيشتر در کودک است. در دسته‌اى از اين ترانه‌ها، هوش و استعداد کودک براى درک برخى مسائل ساده به‌کار گرفته مى‌شود. ترانه‌هاى برشمردنى و ترانه‌هائى از نوع اوستابدوش، زن اوستاندوش، از اين دسته هستند، که در آنها اعداد و تسلسل و رابطهٔ بسيار سادهٔ آنها، نام‌هاى حيوانات و آواز، حرکت آنها، مضمون ترانه را تشکيل مى‌دهند. در گونه‌اى از اين ترانه‌ها نيز، کودکان در خواندن ترانه‌ها شرکت مى‌کنند و ترانه به‌صورت مناظره يا پرسش و پاسخ بين کودکان و خوانندهٔ ترانه اجراء مى‌شود. مرغ همسايه، گرگم و گلّه مى‌برم و بخشى از اتل متل از اين دسته هستند. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    از ديگر ويژگى‌هاى جالب در ترانه‌هاى کودکان، تعميم رابطهٔ ديرين انسان با حيوان است. صادق هدايت اشاره مى‌کند که:
    ”در ترانه‌هاى کودکان، بيشتر جانوران دست‌اندرکار هستند: حرف مى‌زنند، کار آدم‌ها را مى‌کنند، بازى درمى‌آورند ولى همهٔ آنها با قيافه و حرکات خنده‌دار هستند.... . اين ترانه‌ها طورى ساخته شده که بچه با روح جانوران مأنوس مى‌شود و همهٔ آنها را دوست دارد.“ (نوشته‌هاى پراکنده)
    نمونهٔ ترانه‌هاى بازى کودک
    - در تهران، دست‌هاى بچه را مى‌گيرند و به جلو و عقب مى‌برند و مى‌گويند:
    مشکى، دوغى . هراتى
    يه من کر و نباتى
    ببريم بازار بفروشيم
    پيرهن نو بپوشيم
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - اشتر اشترم:
    لب اشترم
    اشتر کجاس؟
    مازندرون
    چى چى مى‌خوره؟
    بلگ خزون
    چى چى مى‌بره؟
    قند و شکر
    راه گذرش از ين طرف ازون طرف...
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - بچه‌ها پاهاى يکديگر را مى‌گيرند و اوسا مى‌گويد:
    يه دبه و دو دبه
    سه دبه و سه دبه
    سه سبد سيب رنگين
    سه انار ترش و شيرين
    آهو به چرا
    برده بچه را
    اى مادر گلندون
    آمدى قر بدى افتادى تو قندون
    هلالى زمزمه کشک و بادمجون
    به قربون سرت يه خورده بجنبون
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - بچه‌ها مشت خود را گره کرده روى هم مى‌گذارند و اوسا مى‌گويد:
    جمجمک بلگ خزون
    مادرم سيمين خاتون
    گيس داره قد کمون
    از کمون بلندتره
    از شبق مشکى‌تره
    گيس او شونه مى‌خواد
    شونهٔ فيروزه مى‌خواد
    حمومِ هر روزه مى‌خواد
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    اين کوچول کوچوله
    اين ننه موچوله
    اين عبا بلنده
    اين قبا بلنده
    اين کفشدوز کنده [کن و سولقان]
    اين گف بريم به صحرا
    اين گف چى بياريم
    اين گف گَوَن بياريم
    اين گف گرگه اونجاست
    اين کله گنده گفتا
    هستم شمارا همرا
    از کى ديگر مى‌ترسين؟
    (نوشته‌هاى پراکنده)
    - ترانهٔ ”اتل متل“:
    اين ترانهٔ بسيار قديمى و مشهور، که هنوز رونق و اشتهار خود را حفظ کرده، داراى روايات فراوانى در شهرهاى ايران است. چگونگى بازى، بنا بر توضيحى که احمد شاملو داده، چنين است:
    ”بچه‌ها دايره‌وار مى‌نشينند و پاهاى خود را به طرف مرکز دايره دراز مى‌کنند. اوستا، همچنان‌که ترانهٔ بازى را مى‌خواند، با هر ضرب آن به يکى از پاها دست مى‌زند. يک ضرب براى يک پا، يعنى دو ضرب براى هر بازيکن. پائى که با آخرين ضرب ترانه لمس شود، سوخته است و از دور بازى خارج مى‌شود؛ بدين معنى که بازيکن آن پا را زير خود جمع مى‌کند و هرگاه هر دو پاى او سوخت موقتاً از دور بازى کنار مى‌نشيند و بازى با تکرار ترانه روى پاهاى باقى‌مانده، تکرار مى‌شود، تا جائى‌که تنها يک پا باقى بماند. آنگاه اوستا تصميم خواهد گرفت که صاحب آخرين پا، براى تفريح و سرگرم شدن ديگران چه کارى انجام بدهد. ممکن است اين شخص با دستيارى اوستا (که در اين‌صورت وزير خواهد شد) به بازى ”شاه وزيري“ بپردازد، و براى هريک از بازيکنان وظيفه‌اى معين کند و وزير، هر کس را به اجراء وظيفه‌اى که براى او تعيين شده است وا دارد.“
    (کتاب کوچه، ج ۱، ص ۱۰۷۲)
    - روايت تهرانى:
    اتل، متل، توتوله atal matal، tutuleh
    گاب حسن چه جوره gabe hasan če jūreh
    نه شير داره نه پستون na šir dareh na pestun
    گابشو بُردن هِندسِتون o bordan hendestun ـ eš ـ gab
    يک زن کردى بستون [yek zan] e kordi bestun
    اسمشو بزار عَمْ قِزى qezi ـam [esmešo bezar]
    دور کُلاش قرمزى š qermezi ـ dowre kola
    ـ بگُمى کجاس؟ ـ تو باغچه bagomi ...
    ـ چى چى مى‌چينه؟ ـ آلوچه
    آلوچهٔ سِهِ گردوُ ye se gerdo ـ aluče
    خبر بُردن به اُردو xabar bordan be ordu
    اُردو قلندر شدِه ordu qalandar šode
    کفش بگم تر شدِه e bagom tar šode ـ kafš
    بگم بگم حيا کن bagom bagom haya kon
    از سولاخ در نِگا کن e dar nega kon ـaz sulax
    ها جستم و واجستم hajestam o vajestam
    تو حوض نقره جستم e noqre jestam ـ tu howz
    نقره نمکدونم شد am šod ـ noqre namakdun
    بگمى به قربونم شد bagomi be qorbunam šod
    هاچين و واچين hačin o vačin
    يه پاتو ورچين ye pato varčin

  7. #17
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه هاب سوگ

    سوگواری‌های ملی و مذهبی
    تعزیه
    در ادبيات عاميانهٔ ايران، آثار مربوط به مراسم سوگ و عزادارى با آداب و تشريفات زياد و به اشکال متنوع در مناطق مختلف ايران و در ميان اقوام ايرانى باقى است.
    اين دسته از ترانه‌هاى عاميانه يا شامل عزادارى‌هائى براى درگذشت بستگان و نزديکان است و يا مربوط به مراسم عزادارى ملى و مذهبى براى چهره‌هاى اساطيري، تاريخى و ديني.
    مضمون ترانه‌هاى گروه اول، شامل زندگى و خصوصيات اخلاقى و خدمات و سلوک اجتماعى در گذشته و حسرت از مرگ او و نيز بيان ديدگاه‌هاى فلسفى و اخلاقى دربارهٔ هستى است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    ترانه‌هاى سوگ در ميان ايلات و عشاير و در شهرها و روستاهاى ايران عناوين متعددى دارند؛ مانند ”موتک“ که ملودى‌هاى موسيقى بلوچستان است؛ ”آغي“ که ترانهٔ عزا در آذربايجان است؛ برار وي، چهرى‌يونه، مويه و... که در مناطق ديگر به‌کار مى‌روند. در جنوب عزادارى با موسيقى و گاه رقص توأم است.
    سوگوارى‌هاى ملى و مذهبي، پيشينه‌اى به درازاى تاريخ دارند.
    سوگوارى‌هاى ملى و مذهبى
    وقايعى، که منابع الهام‌جوشان و خونين صدها ترانه، مرثيه، آهنگ، نجوا و نمايش هستند، و در عين حال فصول جذابى از هنر مردمى را به خود اختصاص داده‌اند، که تنها يک بخش آن، يعنى تعزيه ”موضوعات مختلفى چون مذهب، تاريخ، ادبيات، مردم‌شناسى، روانشناسى، جامعه‌شناسى، موسيقى و هنرهاى زيبا و درام و تئاتر را دربرمى‌گيرد“. (پيتر جي. چلکووسکى، تعزيه. هنر بومى پيشرو ايران، انتشارات علمى و فرهنگى، ص ۳۶۵.) آغوش گشادهٔ اين جنبه از هنر ايرانى، براى بسيارى از هنرهاى اصيل اما آسيب‌پذير، همچون ادبيات، موسيقى و نمايش، پناهگاه امنى بوده است.(ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    چنانکه مى‌دانيم، تعزيه و مراسم سينه‌زنى با موسيقى همراه است.
    عبدالله مستوفى، مى‌نويسد:
    ”ادامهٔ تعزيه تعدادى سنت هم در موسيقى به‌جا آورد. هر مؤلف خوان [در برابر مخالف خوان] در تعزيه آوازها و مايه‌هاى موسيقى مخصوص خود را بايد حفظ مى‌کرد. امام خوان‌ها آوازهاى خود را بيشتر در مايه‌هاى متين، مثل پنجگاه، رهاوى و نوا مى‌خواندند. حضرت عباس چهارگاه مى‌خواند، حر، عراق مى‌خواند، شبيه عبدالله‌بن‌حسن... گوشه‌اى از راک مى‌خواند که به همين جهت آن گوشه به ”راک عبدالله“ معروف است زينب گبرى مى‌خواند، اگر ضمن تعزيه اذانى بايد بگويند. حکماً به آواز کردى بود. در سؤال و جواب، رعايت تناسب آوازها با يکديگر شده، مثلاً اگر بين امام و عباس سؤال و جوابى [بود] و امام شور مى‌خواند، عباس هم بايد جواب خود را در زمينهٔ شور بدهد.“ (عبدالله مستوفى، شرح زندگانى من)
    نه تنها موسيقى، که ادبيات نيز با تعزيه پيوستگى دارد. استاد ملک‌الشعراى بهار، وقتى از ”نمايش در ايران“ سخن مى‌گويد، مى‌نويسد:
    ”نمايش در ايران ـ به طرز اپرا (نمايش منظوم) از قرن سيزدهم هجرى (ظاهراً) به بعد متداول بوده است؛ ليکن اين نمايش تنها در مورد مصايب و حوادث مذهبى (تراژدي) بوده و تئاتر به معنى جامع‌تر و وسيع‌تر آن از راه قفقاز وارد ايران شده است. (موسيقى و تئاتر، بهار و ادب فارسى)
    محتوا و مضمون تعزيه عمدةً بر حوادث جانسوز کربلا و شهادت امام حسين (ع) و يارانش و برخى موضوعات و وقايع و داستان‌هاى اساطيرى و تاريخى، همچون مجلس‌هابيل و قابيل (فرزندان آدم ابوالبشر)، مجلس افکندن حضرت ابراهيم عليه‌السلام به آتش، مجلس ذبح اسماعيل، مجلس حضرت ايوب، مجلس درويش بيابانى و حضرت موسى، مجلس سليمان و بلقيس، مجلس حضرت جرجيس، مجلس حضرت زکريا، تعزيهٔ حضرت حمزهٔ سيدالشهداء، تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص) و... ده‌ها موضوع ديگر مذهبى قرار دارد.
    روح‌الله خالقى آغاز اين پديده را در تعزيهٔ از دورهٔ ناصرالدين‌شاه مى‌داند و در کتاب سرگذشت موسيقى به نقل از عبدالله مستوفى، مى‌نويسد: در استبداد، ناصرالدين‌شاه شبيه‌خوانى را وسيلهٔ اظهار تجمّل و نمايش شکوه سلطنت خود کرد و آن را به مقام صنعت رسانيد و شاهزاده‌ها و رجال هم به شاه تاسى مى‌کردند و آنها هم تعزيه‌خوانى راه مى‌انداختند... همين‌که اعيانيت در تعزيه وارد شد، نسخه‌هاى تعزيه هم اصلاح شد و پاره‌اى چيزها که هيچ مربوط به عزادارى نبود، مانند تعزيهٔ درةالصدف و تعزيهٔ اميرتيمور و تعزيهٔ حضرت يوسف و عروسى قريش نيز در آن وارد گرديد. شايد اين مسئله زمينهٔ قبلى هم داشته است؛ زيرا که در برخى نقاط نشانه‌هائى مى‌توان يافت که به مدد آن مى‌توان قديم‌تر بودن اين مقوله را از زمان ناصرالدين‌شاه احتمال داد.
    از ديگر نمونه‌هائى که لفظ عام تعزيه دارند، اما محتوا و مضمون آنها بر جشن و سرور قرار دارد يکى ”مجلس عروسى حضرت سليمان نبى و بلقيس، نازبانوى شهر سبا“، ديگرى ”مجلس تعزيهٔ مبعوث شدن پيغمبر (ص). يا ”عروسى رفتن حضرت فاطمه (س)“ يا ”مجلس تزويج فاطمهٔ زهرا (س) با مولا على (ع)“ که به مجلس ”نزول زهره“ نيز معروف است و بسيارى ديگر. به اين نوع تعزيه‌ها، على‌الاطلاق ”مجلس“ گفته مى‌شود.
    جابر عناصرى اين نوع مجالس را ”مجالس فرعي“ مى‌نامد و در باب آنها مى‌نويسد:
    ”در کنار تعزيه‌هاى اصلى که مصايب اولياء و انبياء را به‌نحو حزن‌انگيز و جدّى بازگو مى‌کنند، افزون بر شبيه‌هاى متکى به سوگنامه‌ها و سوگچامه‌ها، مجالس فرعى و تفنّنى چشم‌گيرى نيز ديده مى‌شود که به قدرت قلم شاعران صحنه‌آراى اين مجالس‌، داستانى به‌گونهٔ ”اسطوره‌اى ـ مذهبي“ يا ”آئينى ـ سنتي“ مطرح شده و به‌نحو دلپذيرى، به شيوه ”گريز زدن“ يعنى ”تعليق“ مضمون اصلى و به موضوع ديگر پرداختن، اين مجالس را به صحنه‌هاى عزاى حضرت امام حسين (ع) و ياران وفادار او مرتبط مى‌سازند. “(تعزيه نمايش مصيبت)
    ـ نمونهٔ موطک (موتق):
    من و تى زانان حکم حکم رحمانين
    من خود [تيک] مى‌دانم [که امر] امر خداى رحمان است
    تاسکين بچّانى روگ گرانين
    [اما چه کنم که] فقدان فرزند دلبند ترينه [بسيار] سنگين است
    قائمين ديوّال پرشتگ ويرانين
    [لذا مى‌بينى] ديوار مستحکم [قلعهٔ وجودم] فرو ريخته و ويران شده است
    نشتگ تئى راج گث حيرانين
    [ايل و] طايفهٔ تو [درمانده و] پريشان‌حال [در سوگت] نشسته است
    مکهين مات ستکگ بريانين
    مادر مقدس [تو در غمت] سوخته و کباب شده است
    من شپى پاسان نشتگ حيرانين
    [و] هر پاسى از شب را [نگران و] سرگردان نشسته است
    گهار پمابرْاتيگان پريشانين
    [و] خواهر براى برادر خود آشفته [و شوريده] به‌سر مى‌برد
    رستگين گوْنگانى کپگ گرانين
    [زيرا] به زمين افتادن [و فقدان] درخت خرماى نورسته [خيلي] ناگوار است
    هر کوْره گندان زارء گريانين
    [از اين‌رو] به هر سو نظر مى‌افکنم، گريه و زارى است
    (موسيقى بلوچستان ص. ۸۸)
    - نمونهٔ ”آغي“‌ها:
    آغا جدا خزه‌ل آغلار: برگ‌هاى [زرد] درختان گريه مى‌کنند
    ديبينده گؤزه‌ل آغلار: زير آنها براى يک زيبارو گريه مى‌کند
    بئله اوغول ئوله‌ن آنا: مادرى که چنين پسرى از او مرده
    سرگردان گزه‌ر آغلار: سرگردان مى‌گردد و گريه مى‌کند
    جان قارداش، جانيم قارداش: جان برادر، جانم برادر
    آغلايير جانيم قارداش: جانم مى‌گريد، برادر
    باش قويوم ديزين اوسته: سرم را روى زانويت مى‌گذارم
    قوى چيخسين جانيم قارداش: تا جانم درآيد، برادر.
    آناسى يانار آغلار: مادرش مى‌سوزد و مى‌گريد
    حريفى قانار آغلار: همنشينش مى‌فهمد و مى‌گريد
    آنا دئيير گوْيه رچين: مادر مى‌گويد که کبوتر
    تابوتا قونار آغلار: روى تابوت تو مى‌نشيند و مى‌گريد
    باغچه‌دا، تاغيم آغلار: در باغچه، بوته‌ام مى‌گريد
    باسما يار پاغيم آغلار: برگ پر نقش و نگارم مى‌گريد
    ساغام ئوزوم آغلارام؛ تا زنده‌ام خودم مى‌گريم
    ئولسه‌م تورپاغيم آغلار: وقتى که مردم، خاکم مى‌گريد
    (ادبيات شفاهى مردم آذربايجان، صص ۱۹ ـ ۲۰)
    - ترانه‌اى در نوحه و سينه‌زنى بوشهر:
    اى يار اى يار با ما بدو
    اى نازنين يار همين حالا بدو
    اى يار اى يار، با ما بدو
    بالاى بلندو، همين حالا بدو
    چشمان غزالت گرفتارت شدم
    جاى تو خالى، همين حالا بدو
    اى يار اى يار، با ما بدو
    اى نازنين يار همين حالا بدو

  8. #18
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    تعزيه
    از قالب تعزيه براى بيان مسائل سياسى و اجتماعى نيز استفاده شده است.
    - گزيده‌اى از تعزيهٔ ”ديوان بلخ“ نوشتهٔ محمدعلى افراشته ـ خسرو پيله‌ور:
    جارچى:
    ايهاالناس بدانيد همه
    بعد ازين گرگ رود توى رمه
    گرگ با ميش خورد يکجا آب
    کشور بلخ شود مثل گلاب
    قاضى‌اى آمده در شهر شما
    مؤمن و خوش‌صفت و مرد خدا
    قاضى گويد:
    الا اى خلايق، الا اى خلايق
    منم قاضى بلخ، دانا و لايق...
    بدانيد و آگاه باشيد و بينا
    نبينم خطا و گنه از شماها
    که عبد خدا، همچنين عبد شاهم
    ترازوى عدل است در دادگاهم
    دزد مى‌آيد و مى‌گويد:
    ... دوش رفتم خانه‌اى سرقت کنم
    طاق و ديوارش فروشد بر سرم
    پاى من بشکست و دارم داد ازو
    شکوه و افغان ازو، فرياد ازو
    ايهاالقاضى به فريادم برس...
    صاحب آن خانه را احضار کن
    در سر ميدان، سرش بردار کن...
    قاضى دستور مى‌دهد:
    ايا گروه بگيريد مرد مردانه
    بياوريد برم زود صاحب خانه
    مأمور احضار مى‌گويد:
    به چشم آنچه تو گوئى مطيع فرمانم
    قبول خدمت تو منّتى است بر جانم
    قاضى، دزد را به صاحب نشان مى‌دهد و مى‌گويد:
    ... پاش شکسته است ز ديوار تو
    مانده ز کار خودش از کار تو
    تا نکند بعد کسى اين گناه
    چشم تو بايد به در آيد ز جا
    صاحبخانه تقصير را به گردن مهندس مى‌اندازد:
    اگر او نقشهٔ خوبى مى‌داد
    دزد بيچاره چرا مى‌افتاد؟
    مهندس احضار مى‌شود و مى‌گويد:
    نقشهٔ بنده دست معمار است
    حاجى معمارباشى گنه‌کار است
    معمار، بنّا را مسبب اين فاجعه مى‌داند
    ... بود بنّاى اين بنا خودسر
    چار ذرع کرده در ازاء دو ذر...
    بنّا مى‌گويد:
    ... چهل سال است من استادکارم
    به ارواح بابات تقصير ندارم
    همه تقصيرها از خشتمال است
    خطاکارى از اينجانب محال است
    خشتمال مى‌گويد:
    ... گر که نجّار همى بود استاد
    قالب خشت نمى‌کرد گشاد
    خشت‌ها کوچک و کوته‌ ديوار
    مى‌شد اى قاضى عالى مقدار
    قاضى خطاب به نجار مى‌گويد:
    ... ساختى قالب ناجور چرا
    بکنم کور دو تا چشم تو را ...
    نجار مى‌گويد:
    چشمان من است اعتبارم
    با چشم هزار کار دارم
    احکام تو روى عدل و داد است
    يک چشم شکارچى زياد است
    حق است که از طريق ياري
    چشمى ز شکارچى درآرى
    قاضى از شکارچى مى‌پرسد، در وقت شکار کدام چشم بيشتر به کارت مى‌آيد و او مى‌گويد چشم چپ بسته مى‌شود. قاضي، راضى و شاد از حکم بر حقى که صادر مى‌کند، مى‌گويد:
    ميرغضب باشى بيا با احتياط
    مثل گل آهسته در عين نشاط
    خيلى خيلى نرم با نوک مقار
    چشمى از صياد آهسته درآر
    روى چارپايه مى‌رود و به آهنگ شير خدا خطاب به قاضى مى‌خواند:
    تو اى قاضى بلخ فرخنده فال
    که صياد را داده‌اى گوشمال
    فريدون فرخ فرشته نبود
    ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
    تو با اين همه عدل و اين نيکوئى
    که دارى، گمانم فريدون توئى
    غلط گفته‌ام با چنين داورى
    فريدون کيه؟ خيلى بالاترى...
    چه عصرى همايون و فرخنده عصر
    نشد پُر، در عصر تو زندان قصر
    نرفته سر بى‌گناهان به دار
    نشد تيرباران هزاران هزار
    نشد خانه‌ها از تو ماتمسرا
    نشد عهد تو ننگ تاريخ‌ها...
    بگوئيم مدح تو اى دادگر
    گذاريم عکس تو بالاى سر
    قاضى گويد:
    ايا گروه زمال حلال بيت‌المال
    بياوريد يکى خلعت و دو دانه مدال
    بپوش حضرت آقاى دزد، راضى باش
    ازين به بعد ثناخوان براى قاضى باش

  9. #19
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض ترانه‌هاى شادى

    جشن‌های همگانی و ملّی
    جشن‌های خصوصی و خانوادگی
    نمونه ترانه‌های شادی
    ترانه‌هاى شادى و سرور، شامل جشن‌هاى همگانى و ملّى و جشن‌هاى خصوصى و خانوادگى است. جشن‌هاى همگانى مثل نوروز، جشن سده، جشن تيرگان و جشن‌هاى خصوصى مانند جشن ازدواج، جشن تولد، ختنه‌سوران و... .
    جشن‌هاى ايرانى اغلب خصلت‌هائى چون عبادت، بزرگداشت، دعا و نذر و يادواره به مناسبت زادروز، انتخاب و تقارن روزها و حوادث تاريخى و ... دارند. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران) غير از جشن‌هائى که پس از ورود اسلام در ايران رايج شد، جشن‌هاى ايرانى، ريشه در کهن‌ترين سنت‌هاى ايرانى دارند. افزون بر جشن‌هاى بزرگى مانند جشن نوروز، سده، مهرگان، جشن‌هاى کوچک‌ترى نيز در ميان ايرانيان معمول بوده است.
    برخى از اين جشن‌ها، خود از جشن‌ها و مراسم فرعى کوچک‌تر تشکيل مى‌شوند؛ مانند جشن نوروز که شامل مراسم و آدابى چون چهارشنبه‌سورى، مراسم هفت‌سين، سيزده‌به‌در و ... است. حمايت شاهان و حکام و در کل دستگاه حکومت از طرفى و علاقهٔ شديد مردم به برپائى و پاسداشت اين جشن‌ها، از طرف ديگر موجب تداوم اين جشن‌ها بوده است. در اين جشن‌ها ترانه‌هائى خوانده مى‌شده است.

  10. #20
    حـــــرفـه ای Asalbanoo's Avatar
    تاريخ عضويت
    Jun 2006
    محل سكونت
    esfahan
    پست ها
    10,370

    پيش فرض

    جشن های نوروزی
    جشن سده
    جشن تیرگان [تیرماسیزه]
    جشن هاى نوروزى
    جشن نوروز با جشن‌ها و مراسم فرعى بسيارى همراه بوده است که در طول تاريخ برخى از آنها متروک و برخى دچار تغيير و تبديل و قبول آداب و رسومى تازه شده‌اند.
    در روزهاى پايانى سال، آتش‌افروزان (حاجى‌فيروزها) نخستين پيک‌هاى جشن‌هاى نوروزى بودند. صادق هدايت، آتش‌افروزان را چنين معرفى مى‌کند:
    ”دو يا سه نفر که رخت رنگ به رنگ مى‌پوشند و به کلاه دراز و لباس خود زنگوله آويزان مى‌کنند و به روى خود صورتک مى‌زنند. يکى از آنها دو تخته را به‌هم مى‌زند و اشعارى مى‌خواند: “
    آتش‌افروز آمده
    سالى يک روز آمده
    آتش افروز صغيرم
    سالى يک روز فقيرم
    روده و پوده آمده
    هر چى نبوده آمده. (نيرنگستان)
    به‌نظر مى‌رسد که حاجى‌فيروز در چند دههٔ اخير، جاى آتش‌افروز را گرفته باشد. در متون مربوط به فولکلور فارسى حاجى‌فيروز اين‌طور معرفى شده:
    ”با پيراهن و شلوار قرمز رنگ و کفش يا گيوهٔ نوک‌تيز منگوله‌دار و کلاه دراز منگوله‌دار در شهرها به راه مى‌افتد و صورت خود را سياه مى‌کند و يک دايره زنگى به‌دست مى‌گيرد و با آن هيکل خنده‌آور در کوچه و بازار به راه مى‌افتد. هر چه زنگوله و اشياء مضحک گير بياورد. به خود مى‌آويزد و با دايره زنگى خود مى‌زند و شعرهاى شادى‌آور مى‌خواند و مژدهٔ رسيدن نوروز را مى‌دهد. “
    ترانه‌هائى که حاجى‌فيروز مى‌خواند، در هر منطقه عنوان، شکل و محتواى خاص آن منطقه را دارد، و نام حاجى‌فيروز نيز فرق مى‌کند.
    چهارشنبه‌سورى در ايران باستان، در بزرگداشت آتش، که در تقدس، هم‌شأن و به مثابه فرزند اهورامزدا بوده برگزار مى‌شده است.
    پيش از شروع جشن‌هاى نوروزى مردم به آتشکده‌ها مى‌رفتند و آتش مى‌افروختند و چون در ايران، هفته نبود، اين مراسم را در سيصد و شصتمين روز سال، يعنى آغاز جشن گاهنبار همسپتمدم (hamaspatamdam)، روز بيست و ششم اسفند، برگزار مى‌کردند.
    در دوره‌هاى بعد، حتى پس از تقسيمات زمانى و تعيين ماه و هفته، چهارشنبه‌سورى در آخرين چهارشنبه‌ سال تثبيت شد. ”پس از اسلام چهارشنبه‌سورى محتواى اسلامى يافت و در چهارشنبهٔ آخر ماه صفر برگزار مى‌شد.“ (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    در بعضى از نقاط، جشن‌هاى نوروزى با اجراء نمايش‌هاى خنده‌آور و شادى‌بخش همراه است. ترانه‌هائى که در اين نمايش‌ها خوانده مى‌شود، غالباً شکل مناظره دارد و بين دو نفر اجراء مى‌شود؛ گاهى نيز تماشاگران به‌طور دسته‌جمعى در خواندن شرکت مى‌کنند. از نمونه‌هاى اين‌گونه نمايش‌ها مى‌توان از نمايش ”غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه“ که در ”جوپشت“ رشت، از چهارشنبه‌سورى تا بيست‌و‌پنجم فروردين‌ماه برپا مى‌شود و نيز نمايشى مشابه آنکه در اشکور اجراء مى‌گردد ـ و در آن چندين نفر در نقش‌هاى ”عروس“، ”پيره بو بو“، يا ”پير بابوه“، ”غول“ و ”داماد“ به بازى مى‌پردازند ـ نام برد.
    در آذربايجان، مى‌توان از نمايش نوروزى ”کوسا“ يا ”کوسه و کوسه‌گلين“ و همچنن ”تکم‌گردانى“ نام برد.
    ”تکم“ گردانى نيز از نمايش‌هاى نوروزى مردم آذربايجان است که در آن آواز و نمايش عروسکى ترکيب يافته است. اين نمايش، به همراه ديگر مراسم نوروزى همچون نوروزى‌خوانى، از چند روز به عيد مانده آغاز مى‌شود.
    ”نوروزخوانى“ از ديگر مراسم است که در برخى از نقاط ايران هنوز معمول است. محتواى ترانه‌هاى ”نوروز‌خواني” با اندک تفاوتى در مناطق مختلف ميهن ما، مژدهٔ بهار را در خويش دارد. ”ميرنوروزى“، از نمايش‌هاى بسيار کهن و ديرينه‌اى است که تا چندين دهه پيش برگزار مى‌شده و هم‌اکنون در کردستان و مناطق وابسته به آن برپا مى‌شود. (جابر عناصرى)
    در مجموعهٔ جشن‌هاى نوروزى، سيزده‌به‌در آخرين جشن است.
    مردم، قرن‌ها است که روز سيزده فروردين از منازل خود خارج مى‌شوند و در دشت و صحرا به جشن و پايکوبى مى‌پردازند تا از نحوست سيزده، به‌زعم خود، در امان باشند.
    جشن‌هاى مربوط به روز سيزدهم فروردين، با نمايش‌ها و کاروان‌هاى شادى همراه است. افزون بر ترانه‌هاى مستقل مربوط به سيزده‌به‌در، در نمايش‌هاى مخصوص نوروز مانند ”کوساگلين“ يا ”کوسا، گوسا“ در آذربايجان، ”عروس گولى“ در گيل و ديلم، ”غول و کاس خانم و ناز خانم و کوسه“ در جوپشت رشت، ”پيره بو بو“ يا ”پير بابو“ در اشکور بالا، ”عمه گرگا“ در سمنان و ”رابچرى“ در گيل و ديلم، که نمونه‌هائى چند از بسيارى از نمايش‌ها هستند، برخى در رابطهٔ مستقيم با روز سيزده‌به‌در قلمداد مى‌شوند. مضامين اين نمايش‌ها منظوم، و با رقص و آواز و ساز همراه است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    جشن سده
    در باب خاستگاه اسطوره‌اى جشن سده آمده است:
    ”چنين گويند مغان، که: اندرين روز، سد مردم تمام شده بود از نسل ميشى و ميشانه و ايشان دو مردم نخستين بُوَند، چنانکه مسلمانان گويند آدم و حوا مغان را آن دو تن بودند و باز بعضى گفتند: ميان اين روز و ميان نوروز صد شبان روز بود يعنى پنجاه روز و پنجاه شب. بدين‌سبب سده نام کردندش... اما سيب آتش افروختن اندروى آن است که: آندر آن شب ارماييل که وزير بيوراسب بود، مردى نيکونيّت بود. و چون ضحاک هر روز دو مرد را از بهر ماران خويش کشتن فرمود، اين ارماييل از آن دو مرد يکى بکشتى و يکى را رها کردى و گفتى، تا از جهانيان پنهان شدى به‌جائى که کس خبر ايشان نيافتى. چون افريدون بر ضحاک ظفر يافت، اين مردمان آزادکردهٔ ارماييل، سد مردم شده بودند و همه اندر کوه دماوند پنهان بودند، و ارماييل پيش افريدون آمده بدو تقرّب کرد و اين باوى بگفت. افريدون او را استوار نداشت. پس ثقهٔ خويش را، فريدون، بدان کوه فرستاد تا بنگرد و حقيقت پديد کند و او را خبر دهد و ارماييل بفرمود تا آن مردمان متنکّر هر کسى آتش جداگانه بيفروختند. پس صد آتش بيفروختند، چنانکه همه را افريدون بديد و بدانچه ارماييل شفقت کرده بود، در حق آنها، او را افريدون بستود و ولايت دماوند به ارماييل داد، تا بدين غايت هنوز فرزندان او دارند... نيز گفته‌اند که اندرين روز تعداد فرزندان کيومرث به صد رسيد... “
    در روستاهاى ايران، هنوز آئين سده برگزار مى‌شود و جشن آن با برداشت محصولات کشاورزى رابطه دارد. از اين روز تا زمان گردآورى غلّه (گندم و خاصه جو) صد روز باقى مى‌ماند. در برخى از روستاها و شهرهاى جنوب خراسان، همزمان با آتش‌افروزى در شب ده بهمن و هنگام برگزارى جشن سده، اشعار و ترانه‌هائى مى‌خوانند که در برگردان‌ها، به سده اشاره شده است. (ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    جشن تيرگان [تيرماسيزه]
    جشن تيرگان، بزرگداشت خاطره‌اى ملّى و حماسهٔ اسطوره‌اى آرش کمانگير است. بقاياى اين جشن، هنوز در مازندران به نام ”تيرموسيزه“ (Tirmow Sizze) برگزار مى‌شود. در معرفى تيرگان آمده است:
    ” و تيرگان سيزدهم ماه تير موافق ماه است. و اين آن روز بود که آرش تير انداخت اندر آن وقت که ميان منوچهر و افراسياب صلح افتد و منوچهر را گفت: هر جا که تير تو برسد از آن تو باشد. پس آرش تير بينداخت از کوه‌رويان و آن تير اندر کوهى افتاد ميان فرغانه و طخارستان. و آن تير روز ديگر بدين کوه رسيد و مغان ديگر روز جشن کنند و گويند ديگر روز اينجا رسيد. “(ترانه و ترانه‌سرائى در ايران)
    روايت ديگرى از ”آئين تيرماسين زه“ را، محمود پاينده لنگرودى آورده که بسيار زيباست:
    ”در گاه‌شناسى ديلمى تيرما tirma، تيرماه ديلمى، مقارن با آبان‌ماه خورشيدى است. کوه‌نشينان در ستايش از آب، آئين دل‌انگيزى دارند. شب سيزدهم تيرماه ديلمى، فرزند اول يک خانوادهٔ ديگر ـ دختر يا پسر يک آبادى که با هم آشناى ديرينه هستند ـ با هم حرف نمى‌زنند به پاى چشمه مى‌روند و يک ”قابدون qabdon= ظرف مسى استوانه‌اى و دسته‌دار“ آب برمى‌دارند روزى طاقچهٔ خانه‌اى که بايد در آن جمع شوند و مراسم تيرماسين زه را برگزار کنند، مى‌گذارند. (به روايت ديگر، هنگام برگشتن، بچهٔ بزرگ‌تر، بچهٔ کوچک‌تر را کول‌ اگيره (kul، a، agira) = به دوش مى‌کشد و به خانه مى‌آورد). غروب روز سيزدهم ـ شب چهاردهم، همه کسانى‌که در جشن شرکت مى‌کنند در خانه‌اى که ”آب قابدون“ در آنجا است جمع مى‌شوند و نيّت مى‌کنند و چيزى از قبيل: انگشتر، دکمه، گردنبند و... در آن ظرف آب مى‌اندازند.. در اين مراسم رباعى خئون rabai xŏn (= رباعى‌خوان = طبرى خئون tabrixan= طبرى‌خوان) حاضر مى‌شود و کودک خردسالى که نمى‌داند اشياءِ داخلِ ظرف آب از آنِ چه کسى است. در ظرف آب دست مى‌کند و يکى از آنها را بيرون مى‌آورد و به حاضرين نشان مى‌دهد. صاحبش آن را مى‌شناسد. در اين هنگام رباعى‌خوان مشغول خواندن شعرهاى خاص تيرماسين زه مى‌شود. صاحب آن انگشتر يا گوشواره يا... از بافت کلام رباعى مى‌فهمد که مراد او برآورده مى‌شود يا نه؟... (آئين‌ها باورداشت‌هاى گيل و ديلم)

Thread Information

Users Browsing this Thread

هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)

User Tag List

قوانين ايجاد تاپيک در انجمن

  • شما نمی توانید تاپیک ایحاد کنید
  • شما نمی توانید پاسخی ارسال کنید
  • شما نمی توانید فایل پیوست کنید
  • شما نمی توانید پاسخ خود را ویرایش کنید
  •