سلام به همه
شايد بيشتر ما قدر روزها و لحظه هاي رو كه داريم نمي دونيم
شايد بيشتر ما نمي دونيم اين روزها و ساعتهايي كه دارند مي گذرند ديگه هيچ وقت تكرار نمي شوند .
كلاس پنجم دبستان كه بودم يه معلم ديني داشتيم بنام آقاي ابوالقاسمي (تو مدرسه عمار خيابون مرتضوي ) يه بار اين عزيز سركلاس گفت : به ساعتتون نگاه كنيد اين ثانيه هاي كه دارن رد مي شن ديگه رفتن قدر اونها رو بدونيد . تو اون لحظه بيشتر به فكر زنگ بعد كه ورزش داشتيم بودم و يه ليوان آب زرشك كه بعد از مدرسه با يه 5 ريالي از علي كبابي مي خريدم . . . . ولي الان يه دو سه سالي هست كه هر وقت ساعتم رو نگاه مي كنم ياد ثانيه هاي كه از دست دادم مي افتم و حسرت و افسوس مو قعيت هايي كه از دست دادم .خيل وقتها دلم مي خواست زمان به عقب برگرده ....
تازگيها شبها خوابم نمي بره همش به فكر سالها ماهها روزها و ساعتهاي هستم كه از دست دادم
آخه خداي مهربون ! نوكرتم ! خودت گفتي وقتي آدمها مي ميرند و تو اون دنيا نوبت حساب و كتابشون مي شه التماس و خواهش و تمنا مي كنن كه حتي اگه شده يه يه روز نه يه ساعت برگردند اين دنيا و جبران مافات كنن . قبول! ولي قرار نبود تو اين دنيا هم نشه . . . . . .
نمي دونم شما تو چه سن و سالي هستيد و يا تو چه موقعيتي ؟ ولي از تون خواهش مي كنم حتما حتما حتما حتما
قدر لحظه ها رو بدونيد و ثانيه ها رو از دست نديد
خوش بحال رابرت كه لا اقل تو فكر به دنياي بچگي بر مي گشت و اتوبوس سوار مي شد ميرفت دور شهر رو مي گشت يا كراواتش رو با سوپش يه جا هورت مي كشيد و . . . .
ببخشيد اين حرفها همش از سر دلتنگي بود نمي خواستم حالتون رو بگيرم يا ناراحتتون بكنم فقط مي خواست يه كمي با دوستان خوب درد دل كنم