به غير نام تو اي التهاب روحاني
دلم به قصد سرودن وضو نخواهد كرد
عزيز غايب من اي هميشه در خاطر
به جز تو را دل من آرزو نخواهد كرد
به غير نام تو اي التهاب روحاني
دلم به قصد سرودن وضو نخواهد كرد
عزيز غايب من اي هميشه در خاطر
به جز تو را دل من آرزو نخواهد كرد
دلخوشم با خاطرات هر شب تو روزها
بی تو دارم با دل خود ماجرایی روز و شب
پیش رویم قاب عکسی از تو دارم ماه من
روز و شب با یاد تو، دارم صفایی روز شب
اوااتارتون چه قدر افتابی شده![]()
بهار من غروبی است در زمستان
کوچ من به سمت باده پرستان
جامی ترک خورده و خالی
باده را مینوشم با دو دستان
نه سرانجامي و نه آرامي
مرغ بي آشيانه را مانم
هدف تير فتنه ام همه عمر
پاي بر جا نشانه را مانم
با كسم در زمانه الفت نيست
كه نه اهل زمانه را مانم
خاكساري بلند قدرم كرد
خاك آن آستانه را مانم
بگذرم زين كبود خيمه رهي
تير آه شبانه را مانم
شما هم خیلی مهتابی شده![]()
مرگی زیبا در آرزو دارم
خسته و غمگین و زارم
گر چه بیمارم
آرزو دارم
در گلستان قبر گمنامم
گل اشعارت را بکارم
مانده ام در حسرت بالا بلایی روز و شب
جان دهم از دوری دیر آشنایی روز و شب
هر سحر نام تو را با سوز دل سر داده ام
تا مگر بر تو رسد از من صدایی روز و شب
عاشقانه کو به کو شهر شما را گشته ام
تا بیابم شاید از تو، رد پایی روز و شب
هی "ب " می دهم که شعر امضاتون را بنویسید ها
برق سه فاز از سر پرید
خر بی دمم در باغ همسایه چرید
آخر این خر بی دم مرا بهر چه بود
نه سوار دادم ، نه از بارکشی هیچ سود
درسته من موافقم زندگی زیبا نمیشه
تو فال بد اقبالیا هیچکی مث ما نمیشه
اشکای ما هر چقدم با همدیگه گریه کنیم
اندازه ی یه گوشه ی کوچیک دریا نمیشه
هر چی من و تو بشینیم شب تا سحر دعا کنیم
فرقی نمی کنه بازم معجزه پیدا نمیشه
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه شراب
بيمار خنده هاي توام بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني گرم تر بتاب
هر چه گفتی پیش من از غم
باز هم بازگو کن که نبود کم
از اشک و از دیدگان خون آلود
بازگو برمن از شیفتگان درد و غم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)