شرمنده اشتباه شد
شرمنده اشتباه شد
سايه سار دل كجا خواهد رود
بي غمري و قناري صداي باران به يار رود
دل كه به دلدار دهي خدا خودش روزي رسانست
پرواز اشك ريزان اب اسمان زمين بارد
دانی که چرا راز نهان با تو نگویم...!
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز
الفوز فی لقایک طوبی لمن یفوز
من آتشین زبانم از عشق تو چو شمع
گویی همه زبان شو و سر تا قدم بسوز
غوغای روز بینی چون شمع مرده باش
چون خلوت شب آمد چون شمع برفروز
گفتم بسوز و سازش چشمم به سوی توست
چشمم مدوز هر دم ای شیر همچو یوز
زان طره ی پر پیچ و خم سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم آنکس که عیاری کند
با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آهنگ او
کان طره ی شبرنگ او بسیار طراری کند
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه ی راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
ای نسیم سحری بندگی من برسان
که فراموش مکن وقت دعای سحرم
خرم آن روز کزین مرحله بر بندم بار
وز سر کوی تو پرسند رفیقان خبرم
حافظا شاید اگر در طلب گوهر وصل
دیده دریا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پایه ی نظم بلند است و جهانگیر بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
من غلام قمرم غير قمر هيچ مگو
پيش من جز سخن شهد شكر هيچ مگو
سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور از اين بي خبري رنج ببر هيچ مگو
وين باده جانگزا به كامت ريز
خواهم كه مگر ز مرگ بگريزم
من تمنا کردم
که تو با من باشی
تو به من گفتی
- هرگز ،هرگز
پاسخی سخت و درشت
و مرا غصه این هرگز ، کشت
سلام
شب خوش
تا بفردای جزا زهر ندامت می خورد
هر که امروز انتظار عیش فردا می کشد
سلام بر فرانکه عزيز کم پيدايی
هم اکنون 4 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 4 مهمان)