گياه وحشي كوه ام ، نه لالهء گلدان
مرا به بزم خوشي هاي خودسرانه مبر
به سردي خشن سنگ ، خوگرفته دلم
مرا به خانه مبر
سلام
ممنون شما خوبی اقا جلال؟
تو خوبی مژگان جونم؟
گياه وحشي كوه ام ، نه لالهء گلدان
مرا به بزم خوشي هاي خودسرانه مبر
به سردي خشن سنگ ، خوگرفته دلم
مرا به خانه مبر
سلام
ممنون شما خوبی اقا جلال؟
تو خوبی مژگان جونم؟
رو مسلمان سپر سلامت باش
جهد میکن به پارسا بودن
کاین شهیدان ز مرگ نشکیبند
عاشقانند بر فنا بودن
از بلا و قضا گریزی تو
ترس ایشان ز بی بلا بودن
ششه میگیر و روز عاشورا
تو نتانی به کربلا بودن
مرسی فرانک خانم.
ایشون هم خوبن![]()
دوستان واقعا شعر هاتون زیباست.
من خیلی خیلی ازتون ممنونم.
![]()
نازلی! بهارخنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیر پنجره گل داد یاس پیر
دست از گمان بدار!
با مرگ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبود شدن، خاصه در بهار...
نازلی سخن نگفت،
سر افراز
دندان خشم بر جگر خسته بست رفت
-
فدات فرانک خانومی
شب میام فیلم ببینیم
حالم را هم وقتی می گن خوبه حتما خوبه دیگه
دوست عزیز شعرها هم قابل شما را نداره
البته با وجود اساتید مشاره بنده هیچم
اما به نماینگی از هر دو نفر ازتون تشکر می کنم
تیرباران عشق خوبان را
دل شوریدگان سپر باشد
عاشقان کشتگان معشوقند
هر که زندست در خطر باشد
همه عالم جمال طلعت اوست
تا که را چشم این نظر باشد
کس ندانم که دل بدو ندهد
مگر آن کس که بی بصر باشد
من هم تشکر میکنم از هر دو ایشون![]()
مرا ديوانه كن ديوانه كردن عالمي دارد
به مستي عقل را ويرانه كردن عالمي دارد
درديست غير مردن کان را دوا نباشد
پس من چگونه گويم کين درد را دوا کن
نو برگ های خورشید
بر پیچک کنار در باغ کهنه رست .
فانوس های شوخ ستاره
آویخت بر رواق گذرگاه آفتاب ...
***
من بازگشتم از راه،
جانم همه امید
قلبم همه تپش .
چنگ ز هم گسیخته زه را
ره بستم
پای دریچه،
بنشستم
و زنغمه ئی
که خوانده ای پر شور
جام لبان سرد شهیدان کوچه را
با نوشخند فتح
شکستم :
(( - آهای !
این خون صبحگاه است گوئی به سنگفرش
کاینگونه می تپد دل خورشید
در قطره های آن ...
از پشت شیشه ها به خیابان نظر کنید
خون را به سنگفرش ببینید !
خون را به سنگفرش
بینید !
خون را
به سنگفرش ...))
------------
خواهش می کنم....
این اشعار متعلق به ملت هست
بذارید تی شرت یا ابوالفضل را تنم کنم![]()
شاپرک ها هم فهميده اند شمع شده ام
به دورم می رقصند
بر گوش هايم نجوا سر می دهند
با هم می سوزيم ...
آری آری ...
می دانم ...
با هم مي سوزيم ..
من طاقت هجران تو مهپاره ندارم
جز اینکه بمیرم به برت چاره ندارم
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)