از تـــرسِ این روزهـــا
امـــروز که نمــی گـــذرد
شـــــادم... ...
از تـــرسِ این روزهـــا
امـــروز که نمــی گـــذرد
شـــــادم... ...
عشق یعنی خاطرات بی غبار دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ملتهب از یک نگاه غرق در گلبوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطرخجلت...شور
عشق گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی"بی توهرگز"...پس بمان تا سحر از عاشقی با او بخوان
عشق یعنی هرچه داری نیم کن.....![]()
اینم از حالت فعلی بنده حقیر!
البته با حالت های شما خیلی فرق میکنه و بسیار عجیب است!
آنانکه محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانهای و در خواب شدند
بازم هیچ راهی به مقصد نرسید, من هزار و یک شبه معطلم
تا ته جاده ی دنیا رفتم و بازم انگار سر جای اولم
چرا دنیا با تمام وسعتش مرهمی برای زخم من نداشت؟
پای هر چی که دویدم آخرش حسرت داشتنشو رو دلم گذاشت
پل های پشت سرم
همه ویران شده اند،
اما خوشحالم و شاد!!
چرا که روبرویم
تو ایستاده ای![]()
ساعت قدیمی را کُوک می کنم
چرا من دیر به آینده فکر می کنم!؟
دیروز دائم در خیالم بودی
خوشحالم امروز دیگر نیستی ...
چون امروز کنارمی![]()
زمانی
با تکه ای نان سیر می شدم
و با لبخندی
به خانه می رفتم
اتوبوس های انبوه از مسافر را
دوست داشتم
انتظار نداشتم
کسی به من در آفتاب
صدندلی تعارف کند
در انتظار گل سرخی بودم
رد پاهایم را پاک می کنم
به کسی نگویید
من روزی در این دنیا بودم.
خدایا
می شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام ...!
هــــــرچـــــه ذهنــــــ م را طــــی می کشم
بــــاز رطوبتــــــ چکمه هـــــ ای بهـــــــانه اتـــــــــ
پـــــاک نمی شــــــود
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)