ترنم باران ، سخنی است با ما
تفرق یاران ، سختی است بر ما
آن روز نیایید بر این جمع ما
همی دور افتیم و از هم جدا
ترنم باران ، سخنی است با ما
تفرق یاران ، سختی است بر ما
آن روز نیایید بر این جمع ما
همی دور افتیم و از هم جدا
الهی باشی و بسیار باشی
بشرط آنکه با ما یار باشی
یار همی دل زده از من شود
چاره این دل سوخته بر که شود
من همیشه یار یاران شوم
چه کنم یاری را که خواهد رود ؟
دارم با کی حرف میزنم
نمیدونم نمیدونم
این روزا دنیا واسه من از خونمون کوچیکتره
کاش میتونستم بخونم قد هزار تا پنجره
طلوع من طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتنه منه
حالا که دلتنگی داره
رفیق تنهاییم میشه
کوچه ها نارفیق شدن
حالا که میخوان شب و روز به همدیگه دروغ بگن
ساعتا هم دقیق شدن
طلوع من طلوع من
وقتی غروب پر بزنه
موقع رفتنه منه
*-*
سلام دوستان
بالاخره وقتش فرا رسید/
برام دعا کنید
اگه تا 2 هفته برنگشتم حلالم کنید
دعای جان تو ورد زبان مشتاقان
همیشه تا که بود متصل مسا و صباح
حبیب مرا سلامم نمود
گفتا کین آخرین کلامم بود
گفتم نگو چنین با من تنها
گفتا زدستت خواهم شوم رها
این آخرین تلاشمه
واسه به دست آوردنت
باور کن این قلبُ نرون
این التماس آخره
چقدر می خوای تو بشکنی
غرور این شکسته رو؟
هر چه می خوای بگی بگو
اما نگو بهم برو
وقتی که میبارد باران بر زمین
کلمات من برای وصف تو میکنند کمین
کاش توان شکار وصفت بود
از برای این اشعار لاغر و کبود
دوش با يادت چنان بودم که در بزم طرب
شمع را در گريه آوردم ، زحال خويشتن
نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
دلم بیتو به جان آمد، بیا، تا جان من باشی
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدار من باشی
مرا جان آن زمان باشد که تو جانان من باشی
به غم زان شاد میگردم که تو غم خوار من گردی
از آن با درد میسازم که تو درمان من باشی
بسا خون جگر، جانا، که بر خوان غمت خوردم
به بوی آنکه یک باری تو هم مهمان من باشی
هم اکنون 1 کاربر در حال مشاهده این تاپیک میباشد. (0 کاربر عضو شده و 1 مهمان)